ناگفتههاي همسر شهيد عليمحمدي از تهديدهاي منافقين
با خانه ما تماس گرفتند و گفتند كار واجبي با همسرم دارند و هر چقدر تلفن دانشكده را ميگيرند جواب نميدهد؛ عصر آن روز همسرم گفت منافقين بودند كه تماس گرفتند.
منصوره كرمي، همسر شهيد عليمحمدي در آستانه روز فناوري هستهاي در گفتوگو با خبرگزاري دانشجو، با اشاره به اينكه پس از شهادت شهيد عليمحمدي چندين بار خواب او را ديدم كه هر بار ديدن او در خواب به من آرامش ميداد، گفت: همسرم از نظر روحي آمادگي كامل براي شهادت داشت و از حدود يك تا دو ماه قبل از شهادتش منتظر شهادت بود.
وي در اين گفت و گوي صميمي با تاييد اينكه همسرم بارها قبل از شهادت به شكل هاي مختلف تهديد شده بود، گفت: شهريور سال 88 بود كه يك نفر با منزل ما تماس گرفت و خيلي گرم و صميمي با من احوال پرسي كرد به طوري كه من احساس كردم يكي از دوستان صميمي همسرم است.
كرمي عنوان كرد: من هر روز از مسعود سوال ميكردم كه امروز كجا ميروي اما آن روز متاسفانه از او سوال نكردم چون كلاسهاي درسي او هنوز شروع نشده بود و او در جاهاي زيادي مثل هيئت مميزي و سزامي مشغول بود.
همسر شهيد عليمحمدي ادامه داد: وقتي جواب تلفن را دادم مردي از پشت تلفن گفت كه از دفتر دكتر رهبر تماس ميگيرم و گفت كه دكتر رهبر يك كار فوري با آقاي عليمحمدي دارد ولي هر چه قدر تلفن دفتر او را ميگيريم در داخل دانشكده نيست و جواب نميدهد شما شماره موبايل آقاي عليمحمدي را بدهيد ما كار فوري با او داريم.
وي افزود: گفتم خود آقاي دكتر رهبر شماره همسرم را دارد ولي عنوان كرد كه شماره قبلي را داريم و هر چه ميگيريم جواب نميدهد؛ من هم به او گفتم كه شماره عوض شده و متاسفانه اشتباه كردم شماره جديد همسرم را دادم.
كرمي گفت: عصر همان روز وقتي همسرم به خانه برگشت از او پرسيدم كه از دفتر دكتر رهبر با تو تماس گرفتند؟ پاسخ داد من از صبح تاكنون پيش دكتر رهبر بودم وقتي گفتم پس چرا زنگ زدند و شماره شما را گرفتند، گفت كه پس كار تو بود؛ منافقين بودند از سوالاتي كه شروع به پرسيدن كردند فهميدم سوالات مشكوك است، تلفن را قطع كردم و همان لحظه خبر دادم.
همسر شهيد عليمحمدي افزود: همان سال ماه رمضان تلويزيون يك سريالي پخش ميكرد كه در آن فردي هر روز در حالي از خواب بيدار ميشد كه يك نفر اسلحه به سمت او گرفته و تيراندازي ميكرد.
وي ادامه داد: يك روز در حالي كه افطار كرده بوديم و منتظر شروع اين سريال بوديم، دخترم گفت كه خيلي وحشتناك است كه هميشه آدم با چنين اضطرابي بخوابد و يا هر روز چنين خوابي ببيند، اما در همان لحظه پدرش براي اولين بار از دهانش پريد و گفت كه باور ميكنيد كه من چندين بار به اين شكل خواب ديدهام كه يك نفر بالاي سرم تيراندازي ميكند و قصد دارد مرا بكشد.
ارسال کردن دیدگاه جدید