زخمخورده از خودیها در میان تروریستها
شاید لازم است سردیسی از لاجوردی را روبروی دادستانی تهران نصب کرد، تا نسل جدیدی از قضات و دادستانها لاجوردی همانگونه ببینند که آقا روایت کرد.
مرتضی سیمیاری در یادداشتی به مناسبت سالگرد شهادت دادستان سابق تهران شهید اسدالله لاجوردی به دست منافقین در روزنامه جوان نوشت:
اول شهریور سال ۱۳۷۷ یک خبر مهم مثل بمب وسط شهر ترکید، ناگهان شایعه شد که لاجوردی را وسط بازار تهران زدهاند، دقایقی بعد رادیو مجاهد که اخبار مرتبط با منافقین را بهصورت شبانهروزی پخش میکرد اعلام کرد که لاجوردی «جلاد رژیم» توسط یکی از هستههای نفاق کشتهشده است. این خبر برای گروهکی تروریستی که داغ ضربه عملیات زعفرانیه و به درک واصل شدن موسی خیابانی، اشرف ربیعی و خسرو جنگلی را به دل داشت خبری مسرتبخش با علامتی امنیتی بود، اما برای بقیه چطور؟
یک ساعت پسازآنکه خبر ترور شهید لاجوردی بهصورت رسمی تائید شد، خبرگزاری دولت وقت با تیتری بزرگ نوشت که لاجوردی کشته شد! درهیچ کجای آن خبر به شهادت اسدالله لاجوردی اشاره نشده بود، روزنامه همشهری نیز که آن روزها پاتوق لیبرالها شده بود فردایش در یک ستون کوچک نوشت که اسدالله لاجوردی توسط اعضای گروه مجاهدین خلق کشتهشده است، این خبر از روی خروجی رادیو فرانسه کپی شده بود.
در میان این اخبار منتشرشده توسط چپیها در روزنامههای زنجیرهای حتی یکبار هم اشاره به این موضوع نشده بود که جوخههای ترور در تهران یک انقلابی تمامعیار را درست وسط شهر به شهادت رساندهاند. بعدها یک روزنامهنگار اصلاحطلب که مدتی نیز مدیر یکی از بخشهای مهم مطبوعاتی وزارت ارشاد دوران خاتمی بود در جلسهای خصوصی گفته بود که افتخارم آن است که اجازه ندادم آن روز از لاجوردی قهرمان بسازند، گویی کینهای که چپیها از اسدالله لاجوردی داشتند کمتر از کینه رجوی از او نبود.
همه آنهایی که حاج اسدالله را میشناختند و از زندان اوین تا بازار تهران پای مجلس درس اخلاق او بودند خوب میدانستند که آقا اسدالله هرروز قبل اذان صبح غسل شهادت کرده و هر شب آرزوی شهادت را در میان دعاهایش زمزمه میکند. برای آنها تیر خوردن اسدالله لاجوردی توسط جنایتکارترین تروریستهای تاریخ آنهم وسط شهر و در میان همهمه و هیاهو چیز عجیبی نبود، زیرا آقا اسدالله مرد شهادت بود و از مرگ هراسی نداشت اما تیری که آن روز خودیها به شهید لاجوردی زدند دردناکتر از گلولههایی بود که علیاکبر اکبری دهبالایی به پیکر مبارک آن شهید زد.
حاج اسدالله بچه جنوب شهر تهران بود که همیشه هم جنوب شهری باقی ماند و دغدغه مستضعفین داشت اما مورد کینه چپی، طرفدار منتظری، لیبرال و منافق بود، عمق این کینه چنان بود بعدها وقتی جریانی خاص فیلمی درباره نیم روز منافقین در سی خرداد سال ۶۰ ساختند، چهرهای لجوج و دگماتیستی از لاجوردی به نمایش گذاشتند.
یکی از اعضای گروهک ملی- مذهبیها که در دهه شصت عضو کادرهای گروهک آرمان مستضعفین بود درباره شهید لاجوردی در صدای آمریکا گفته بود که از لاجوردی کینه داشتیم چون بین بچههای تشکیلاتی نفوذ میکرد و چنان زلزلهای در دل آنها میانداخت که آن فرد به جبهه رفته و شهید میشد، آنهایی که در حسینیه اوین با لاجوردی سرود میخواندند تواب نبودند عاشق مرام لاجوردی شده بودند، زیرا او زندانیان را بازسازی میکرد نه بازپروری!
لاجوردی مخالف اشرافیگری بود، او چه زمانی که از دادستانی تهران مستقیماً به صنف روسری فروشهای بازار تهران رفت چنان زیست که پیش از آن در دفتر کوچکش کنار بند آموزشگاه زندان اوین بود؛ این مسلک عیاری و ساده زیستی دشمنان زیادی داشت که زخمشان بر دل لاجوردی سوزناکتر از تیری بود که منافقین در بازار به او شلیک کردندزیرا او به تعبیر امروزیها او اهل زد و بند و رفیقبازی در لواسان نبود.
چه مطبوعاتیها که به او لقب آقای دادستان داده بودند و چه میان زندانیان چپی و منافق که به ایشان «آقا اسد» میگفتند همه خوب میدانستند که اسدالله لاجوردی نه زخمی سالها مبارزه که زخم خورده زخمزبان دیگران است، او اهل پذیرش سفارش اینوآن نبود، حتی زمانی که منتظری با فشار نفوذیها در دفترش سعی داشتند اعدام نوشین نفیسی عضو پیکار را لغو کند. لاجوردی در برابر این سفارشهای بیرونی مقاومت کرد؛ چنان اوضاع بالا گرفت که یوسف صانعی دادستان کل هر جا نشست علیه لاجوردی بدگویی کرد.
لاجوردی برای صانعی پیام فرستاد که فقط حکم امام (ره) را اجرا میکنم ولا غیر، این سربالا جواب دادن که خاصیت بچههای جنوب شهر است برایش گران تمام شد تا جایی که روزنامه توس نزدیک به حزب مشارکت، پس از شهادتش نوشت که برای دومی خردادیها دستگیری عاملان کتک زدن عبدالله نوری در نماز جمعه مهمتر از دستگیری قاتلان لاجوردی است. روایت است که آقا اسدالله گفته بود که مرام برخی گروهکیها از خودیها و انقلابینماها بیشتر است، فدایی و پیکاری از روبرو زخم میزند، برخی از پشت سر!
حاج اسدالله دو بار شهید شد، یک بارزمانی که چپیها و طرفداران منتظری او را ترور شخصیتی کردند و بار دوم زمانی که منافقین کوردل او را در مقابل حجرهاش ناجوانمردانه ترور کردند، البته ترور اولی بهمراتب تلختر از دومی بود، زیرا هدف بقایای باند مهدی هاشمی معدوم خراب کردن تصویر لاجوردی بود.
اما تصویر واقعی از شهید لاجوردی را چه زمانی میتوان به خوبی دید؟ پاسخ به این سوال در پیام آقا در صبح فردای شهادت آقا اسدالله است، جایی که ایشان حاج اسدالله را مجاهد فی سبیل الله، چهره منور انقلاب، پیشروی جهاددر راه خدا و سربازان دیرین اسلام خواند، بهراستی او برازنده هر آنچه بود که آقا برایش توصیف کرده بود، شاید لازم است سردیسی از لاجوردی را روبروی دادستانی تهران نصب کرد، تا نسل جدیدی از قضات و دادستانها لاجوردی همانگونه ببینند که آقا روایت کرد.
ارسال کردن دیدگاه جدید