زائرانِ کوچه‌ی عشق!

همه می‌پرسند کِی می‌رسیم؟ و تابلوها نشان می‌دهند که رسیده‌ایم به کوچه‌‌ای که آقا در آن چشم به راه ماست‌.

 

خط بلند اتوبوس‌های اهواز به تهران، جاده را پر کرده و نفس‌ها برای پر کردن سینه از عطر خانه محبوب، بی‌قرار است. همه می‌پرسند کِی می‌رسیم؟ و تابلوها نشان می‌دهند که رسیده‌ایم به کوچه‌‌ای که آقا در آن چشم به راه ماست‌؛ مایی که هزار کیلومتر را به شوق نشستن پای صحبت‌هایش، در سرمای استخوان‌سوز چله، ترک خانه و کاشانه کرده‌ایم و از این لذت به قول حضرت حافظ، شرب مُدام، سرخوشیم!

زائران کوچه عشق، مثل دانه‌های انار کنار هم چیده شده‌اند و کارت‌های دعوت بین انگشت‌های یخ‌زده‌شان برای گرفتن چشم به راهند. زن‌ها از یک طرف و مردها از طرفی دیگر و بچه‌ها با دست‌های یخ زده و لُپ‌های گل انداخته برای گرفتن سربند، قشقرق راه انداخته‌اند؛ نوارهای براق سرخ رنگ با عباراتی چون "جانم فدای رهبر"، "ما ملت شهادتیم" و "ما ملت امام حسینیم" بر پیشانی حاضرین می‌نشیند.

انتظار، نغمه‌ای‌ست برای تمام فصول که در  موسم بهاری دی ماه هم می‌شود زمزمه‌اش کرد‌؛ همه به انتظار دیدار ماه ایستاده‌ایم و سر از پا نمی‌شناسیم.

صف‌های ورودی هم وعده گاهی برای دیدار دوباره با چهره‌های آشنا از اقشار مختلف شده؛ "محسن گلاف" قهرمان چند دوره رشته مچ‌اندازی قاره آسیا یکی از آنهاست. گلاف  آمده تا مدال‌هایش را به رهبر انقلاب تقدیم کند. می‌گوید: آمده‌ام اینجا به آقا بگویم که سرباز شما هستم!

تیم حفاظت با نگاهی کاونده و دقیق ولی به گرمی و مهربانی پذیرای مردم می‌شوند. از گیت‌ها یکی یکی عبور می‌کنیم؛ جمعیت صف به صف مردم با گویش و لهجه‌های متفاوت حسینیه امام خمینی (ره) را مُصفا کرده‌اند و خشاب رگ‌ها پُر است از شوق و شور و شعف!

همگی در خط ولایت شعار "لبیک یا مهدی"  سر می‌دهند و این یعنی ما مُنتظر ولی و مولایی هستیم که متصف به صفات ولی عصرمان ارواحنا فداست.

صدای چک چک قطره‌های باران روی سقف برزنتی کفشداری حسینیه به گوش می‌رسید. مثل بقیه آدم‌های خوش اقبالی که امروز اینجا بودند توی صف ایستاده بودم که چند دختر دهه هشتادی دور پیرزنی قدخمیده حلقه شدند و درباره عکسی که در دست داشت از او سوال کردند؛ "مادر جان!  این قرص قمر؛ شهید محمدعلی شمسی پسرِ شماست؟" پیرزن چشم‌هایش را روی هم انداخت و چانه‌اش لرزید: "بله!"

یکی از دخترها اشک شد و افتاد روی دست های پرچین و چروک زن، مادرشهید هم کم نگذاشت و تند به آغوشش کشید. قربان صدقه‌ همه‌شان رفت و دست‌شان را گرفت و گفت: "ماشالله به این حجاب قشنگ‌تون! شما امانتدار خون پسرم هستید. خدا دل تون رو شاد کنه که دلم رو شاد کردید!

آیه نصب شده بر کتیبه حسینیه امام خمینی (ره) در سخنرانی رهبر انقلاب با مردم خوزستان و کرمان، آیه 23 سوره احزاب است که یعنی برخى از میان مؤمنان، مردانى هستند که به عهدی که با خدا بستند وفا کردند، از آنان کسى است که عهدش را به جا آورد شهید شد و برخى از آنان نیز کسی است که انتظار شهادت مى‌کشد و اینان به هیچ وجه عهدشان را تغییر ندادند.

در یک سو تمثال شهید ابومهدی المهندس، شهید ادواردو آنیلی، شهید عماد مغنیه، شهید عبدالعزیز رنتیسی رهبر سابق جنبش حماس، شهید شیخ احمد یاسین بنیانگذار جنبش حماس، شهید سید عباس موسوی رهبر سابق حزب‌الله لبنان، شهید سید بدرالدین الحوثی رهبری جنبش انصارالله یمن، شهید علیرضا توسلی فرمانده لشکر فاطمیون و شهید فتحی شقاقی بنیانگذار جنبش جهاد اسلامی کنار هم قرار گرفته با خلاقیت قشنگی که یکی از بانوان خوزستانی به خرج می دهد؛ زن‌ها همصدا قطعه‌ای زیبا از مداحی‌های دوران دفاع مقدس را همخوانی می‌کنند:

"ای لشگر صاحب زمان آماده‌ باش آماده باش؛ وقت نبردی بی‌امان آماده باش آماده باش" به رغم اینکه خوزستانی‌ها سال‌ها با این نوحه حزین و حماسی زیست کرده‌اند اما این وسط کرمانی‌ها با آن کمتر آشنا هستند و برای همین اکثرشان با شوقی عجیب دست بر سینه آشنا می‌کنند و تنها کاری که از آن ها بر می‌آید این است که تند تند پاسخ دهند: آماده باش آماده باش!

پیرزن عرب زبان درحالی که شله سرش را محکم می بندد  دست می‌کشد روی شانه کرمانی‌ها و با لبخندی دل‌انگیز اهلاً و سهلاً نثارشان می‌کند. یکی از زن‌های کرمانی معنی این عبارت را می‌پرسد و وقتی می‌فهمد که پیرزن به زبان عربی خوشامدگویی می‌کند او را تنگ در آغوش می‌گیرد و با لهجه‌ی شیرین کرمانی‌اش می گوید: درد و بلاتُ بشُم نَنُم!

خنده‌های نمکین‌شان رسمیت محیط را مغلوب می‌کند و همه را سر ذوق می‌آورد؛ چه محبتی است میان این دل ها؟ سر در نمی آورم ...

نوبت به اجرای گروه سرود زهراییون می‌رسد؛ گروهی برخاسته از دلِ یکی از کم‌برخوردارترین نقاط خوزستان که نگذاشته‌اند گَرد محرومیت روی آرزوهایشان جا خوش کند و در جست‌وجوی هر چه مسیر هر چه نور آن قدر دویده‌اند تا بالاخره امروز آرزوی دور و درازشان به منصه ظهور رسید و سرود "نصرٌ من الله و فتحٌ قریب" را در بیت رهبری اجرا کردند:

"ذکرک باقی یا شهید اشما مرّت ایام

نام یاد تو برغم گذشت روزگاران جاویدان خواهد ماند

صبح المیظمّه ظلام / اعیونک یا مِقدام

آن صبح روشنی که هیچ ظلمتی را یارای پنهان کردنش نیست،چشمان نافذ توست

بسمک نبدیهه الحکایه و ننهیه ابقسّام

حکایت مقاومت با تو آغاز شد و  با پایداریل لشکر قسام ادامه خواهد یافت ..."

صدا، صدای آشناست ... صدای حاج صادق آهنگران که روضه شده، حسینیه را با خودش تکان می‌دهد و دل‌ها شور می‌گیرد، شوری از جنس کرب و بلا که از ایران و عراق تا غزه، شمشیر کشیده است: "شب و روز منو خون کرده این دل، منو از خونه بیرون کرده این دل، از آن روزی که رفته حاج قاسم، هوای شهر کرمون کرده این دل، میگن از دیدنی سرشارِ کرمون، میگن آیینه‌ی ایثارِ کرمون، جدا از مرقد شاه نعمت‌الله، مزار حاج قاسم داره کرمون"

کم کم لحظه دیدار نزدیک می‌شود و آروزهای ما رو به تحقق می‌رود‌.

وقتی قدوم رهبر به صحن حسینیه امام خمینی (ره) می‌رسد؛ جمعیت یکصدا فریاد می شود و شعار "لبیک یا خامنه‌ای" است که اوج می‌گیرد.

مردم آن چنان واله و شیدا گشته‌اند که سر از پا نمی‌شناسند و همه مهماامکن به سمت  محبوب‌ می‌دوند؛ درست مثل تیری که از چله کمان رها شده باشد!

طوری که نیمه انتهایی حسینیه‌ای که تا چند لحظه پیش کیپ تا کیپ جمعیت بود از شدت هجوم مردم به جلو یکهو خالی می‌شود!

ان‌قدر درهم‌تنیدگی جمعیت زیاد است که به اندازه وجبی جا برای نشستن نیست؛ یکی از خانم‌ها نهیب می‌زند که بنشین! با دست اشاره می‌شوم که جا نیست؛ می‌گوید: بیا! این جا روی پای من، عادت دارم نوه‌ها را روی پایم بگذارم. تو هم مثل آن‌ها چه فرقی می‌کند؟ می خندم و گوشه‌ای دورتر مچاله می‌شوم بین جمعیت. این هم یک راه نزدیک شدن دل‌ها به یکدیگر است؛ چیزی در حد یکی شدن!

رهبر در ابتدای فرمایش‌شان خوزستان را پرچمدار و مهمترین مرکز مقاومت ملت در مقابل بیگانگان دانستند؛ مردمی که نگذاشتند انگلیسی‌ها استعمار و استثمارشان کند.

رهبر انقلاب از افتخار جاویدان مردم خوزستان سخن به میان آوردند و گفتند: "مهمتر از همه، سینه سپر کردن همه اقوام عرب و غیر عرب، لر، بختیاری و دیگر اقوام در مقابل تهاجم صدام و خنثی‌کردن محاسبه غلط او درباره استقبال مردم عرب‌زبان خوزستان از مهاجمان بود که افتخاری جاودان است."

ولی امر مسلمین خاک پاک خوزستان را محل ریخته‌شدن خون بهترین جوانان همه استان‌ها خواندند و فرمودند: "خوزستان نماد همدلی و همبستگی همه ملت در دفاع از اسلام و انقلاب و ایران، و مظهر ویژگی‌های برجسته ملت ایران است."

کرمانی‌ها  قافله‌ی غیرت و شکیبایی‌اند؛ حرف‌های رهبر درباره خوزستان که تمام می‌شود نوبت به کرمانی‌هاست تا در نسیم نوازش کلام او، گلخانه دل را بیاراید. رهبر می‌فرمایند: "بنده در طول سالها انس با کرمان و کرمانی‌ها، نقاط درخشانی را در این استان و در مردم این استان بالعیان مشاهده کردم. اگر بخواهیم در چند جمله از مهمترین این ویژگی‌ها اسم بیاوریم باید عرض کنم، اولاً هویّت عمیق فرهنگی کرمان است، ثانیاً نخبه‌پروری کرمان؛ این استان از خصوصیاتش پرورش نخبگان است. نجابت اخلاقی و ایمان صادقانه‌ی مردم کرمان است. پیشگامی مردم کرمان در پیوستن به نهضت اسلامی و انقلابی است."

رهبر انقلاب حوادثی که در غزه رُخ می‌دهد را هم از دو جنبه بی‌نظیر دانستند و گفتند :"این جوادث بی‌نظیر است؛ اول از سمت رژیم صهیونیستی، چراکه هرگز اینگونه سفاکی، جنایتگری، خونخواری، کودک‌کشی، خباثت، بی‌رحمی و انداختن بمب سنگرشکن بر روی سر بیماران و بیمارستانها دیده نشده است( فریاد بلند مرگ بر آمریکا مرگ بر اسرائیل که تا چند ثانیه ممتد ادامه دارد) و هم از طرف مردم و مبارزان فلسطینی، چون اینگونه صبر، مقاومت و دشمن را دیوانه کردن، بی‌سابقه است.( فریاد هیهات من الذله حاضرین)"

رهبر آخرین جمله‌اش را می‌گوید و حسینیه یک نفس می‌ایستد. نور ولایت سنگ تمام می‌گذارد برای گرم کردن دل‌های بی‌قرار. لبخند صورت‌ها را پر کرده و چشم‌های کرمان و خوزستان می‌درخشد. هیچ‌کس دوست ندارد از جای نشستن رهبر دل بکند اما باید رفت، با کوله‌باری از خاطرات خوش و نجوای متین و موزون رهبری که با تمام مهربانی جانش برایمان دست بالا برد و گفت: خدانگهدار.

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی