حسرت آخرین خداحافظی...
خبر شهادت مرتضی در روزهایی که منتظر بازگشت او بودم تا با همدیگر مقدمات تولد مسافر کوچولوی مان را مهیا کنیم، دشوارترین اتفاق زندگیام بود.
متنی که میخوانید روایتی است از شهید مدافع حرم که یکی از مربیان زبده نظامیدر عملیاتهای مستشاری سوریه بود و در روزنامه خراسان منتشر شدهاست:
مرتضی ۲۳ تیر سال ۱۳۶۱ در خانوادهای مومن و متدین در روستای عبدالله کندی از توابع بخش مرکزی شهرستان گرمیاستان اردبیل چشم به جهان گشود. او سومین فرزند خانواده بود. از کودکی ارادت خاصی بهائمه اطهار (ع) داشت و برای پدر و مادر و خانوادهاحترام خاصی قائل بود. مرتضی پس از طی دوران تحصیل ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان در دانشگاه امام حسین (ع) ادامه تحصیل داد. سالها در استان البرز (کرج) سکونت داشت. سال ۱۳۸۶ مراسم عقد خود را در حرم امام رضا (ع) برگزار کرد و بعد از آن به سفر مکه مشرف شد. وی جوانی پویا، دغدغه مند و مهربان بود و همواره تاکید داشت که فرمایشها و رهنمودهای حضرت آقا را باید عملی کرد.
مرتضی به زبان عربی تسلط کامل داشت و همین امر سبب شد، یکی از مربیان زبده نظامیبرای انجام عملیاتهای مستشاری در سوریه باشد.مرتضی مسیب زاده هیچ گاه حاضر نشد لباس سبز و مقدس سپاه پاسداران را با هیچ لباس دیگری عوض کند. شاید او فهمیده بود که با این لباس میتوان با شهادت از معبر دنیا عبور کرد و به معبود رسید. او رابطه صمیمانه ای با شهید مدافع حرم محمود رضا بیضایی برقرار کرد و پس از شهادت محمود رضا، آرام و قرار نداشت. وی داخل خودرو، اتاق و تمام اطراف خود را از تصاویر محمود رضا پر کرده بود. خاطرات و دست نوشتههای وی را حفظ و تمام فیلمهایش را مشاهده میکرد و نمیتوانست با درد فراق رفیق خود کنار بیاید. تا این که سرانجام خرداد سال ۱۳۹۵ به آرزویی رسید که هنگام خواندن خطبه عقد از همسر خود تمنا کرد. در انفجار انتحاری تکفیریان در منطقه خلسه در جنوب خان طومان سوریه به همراه دو تن از همرزمانش به درجه رفیع شهادت رسید و سپس در گلزار شهدای سرحدآباد فردیس کرج آرام گرفت. از وی دو فرزند به نامهای نازنین زهرا و فاطمه سلما به یادگار ماندهاست که دختر دوم، هفت ماه پس از شهادت پدر متولد شد.
آخرین ماموریت
شهید مرتضی مسیب زاده آرام و قرار نداشت و دایم به ماموریت میرفت و تعصب خاصی به لباس سبز پاسداری داشت که دایم میگفت این لباس را با هیچ لباسی عوض نمیکند. به گزارش ایرنا، اسما اله یاری همسر شهید درباره آخرین ماموریت او میگوید: به تازگی از وجود عضو چهارم خانواده آگاه شدیم که صحبت از ماموریتی جدید شد. اعتراض کردم و گفتم شما که تازهاز ماموریت برگشتید، میخواهید ما را در این شرایط تنها بگذارید. اما مرتضی پاسخ داده بود که شرایط این ماموریت متفاوت است. چاره ای ندارم؛ چرا که هیچ کسی جایگزین مسئولیت من نمیتواند باشد. نگران نباش، هیچ خطری تهدیدم نمیکند. پس از شنیدن سخنان وی راضی شدم او به سوریه برود. وی با بیان جزئیاتی از آخرین دیدارش در خرداد سال ۹۵ میافزاید: مرتضی مثل تمام ماموریتها هر روز با من تماس میگرفت و میگفت: نگران نباش، این جا امنیت کامل برقرار است. به شوخی میگفتم :نکند به شهر دیگری رفتهای، مگر میشود در شهر جنگی باشی و خطر تهدیدت نکند. اما او این گونه میگفت تا از اضطراب من بکاهد. او حتی هر روز به عادت همیشگی خود مرا برای نماز صبح بیدار میکرد.
حسرت خداحافظی
همسر شهید مسیب زاده به حسرت آخرین دیدار خداحافظی اشاره و تصریح میکند: حسرت آخرین خداحافظی با مرتضی برای همیشه در دلم باقی ماند؛ چرا که در آخرین تماس، در بین صحبتها تلفن قطع شد. وی پیش از ماموریت گفته بود:امکان دارد مکالمات تلفن قطع شود و یا چند روز نتوانم تماس بگیرم، نگران نباشید. آن روز تا شب منتظر تماسش ماندم اما خبری نشد. روز بعد و روزهای بعد نیز همین طور.
وی اضافه میکند: خبر شهادت مرتضی در روزهایی که منتظر بازگشت او بودم تا با همدیگر مقدمات تولد مسافر کوچولوی مان را مهیا کنیم، دشوارترین اتفاق زندگیام بود. با شنیدن این خبر حالم بد شد و دیگر مطلبی به خاطر ندارم. دو شب پیش از آن که خبر شهادت مرتضی را بدهند، خواب عجیبی دیدم. در جادهای ایستاده بودم که مرتضی با خودرویی به سمت من آمد و یک تور سفید روی سر من انداخت و رفت. از خواب پریدم. صدقهای کنار گذاشتم و بهاهل بیت (ع) متوسل شدم. دوباره خوابیدم و همان خواب تکرار شد. ناراحت بودم که چرا مرتضی بدون توجه به حضور من میرود. این خواب نگرانی ام را دوچندان کرد تا این که دو روز بعد خوابم تعبیر شد.
احیای دختر ۶ ساله شب شهادت پدر
همسر شهید در ادامه سخنان خود به خاطرهاحیا گرفتن دختر شش سالهاش اشاره و اظهار میکند: گاهی هنگام ماموریتهای طولانی مرتضی، بهاین مسئله فکر میکردم کهاگر مرتضی به آرزوی خود برسد، من چگونه میتوانم نازنین زهرا را پرورش دهم. آن روزها مهیای ماه مبارک رمضان بودیم. نازنین زهرای من کودکی شش ساله بود. نمیدانم چه تصوری از شبهای احیا در ذهن کوچکش شکل گرفته بود اما شب شهادت پدر نمیخوابید و میگفت: میخواهم امشب احیا بگیرم. یک قرآن کوچک برداشت و روی سرش گذاشت. یقین دارم که پدرش او را آمادهاین سرنوشت کرده بود. وی خاطر نشان میکند: چند روز قبل از شهادت مرتضی، ماموریت یکی از همکاران او به پایان رسید و عازم تهران شد. مرتضی بسته ای به وی داد تا برای ما بیاورد. او شیرینی مورد علاقه من، تعدادی گیره سر برای بچهها و یک پلاک که روی آن نوشته (الهی به رقیه) فرستاده بود. گویا میدانست آخرین هدایایی است که برای بچهها میگیرد؛ چون آنها را به حضرت رقیه (س) سپرده بود. وی اظهار میکند: جالب است که تمام هدایای مرتضی مخصوص دختران بود. شاید میدانست که دومین فرزندمان نیز دختر است. او قبل از شهادت دخترمان شهید شده بود. نام فاطمه سلما را مطابق میل پدرش انتخاب کردم. چون او به اسم سلما علاقه داشت. نازنین زهرا هم میگفت: اسم خواهر کوچولویم را خودم میخواهم بگذارم او آبجی فاطمه من است. به همین دلیل نام فاطمه سلما برگزیده شد.
او در سخنان پایانی خود میگوید: اخلاص رمز رسیدن به خواسته هاست. مرتضی خالصانه دغدغه شهادت داشت و به خواسته خود نیز رسید. من یقین دارم هرکس خالصانه نیتی را دنبال کند، اگر به صلاح وی باشد، انشاءالله به آن میرسد. پس از شهادت مرتضی پیامک های وی را که میخواندم، یکی از آن پیامها توجهم را جلب کرد حضور آرام تو مدتهاست که در کنارم نیست؛ ولی یاد تو مهمان همیشگی قلب من است جمله ای که آن روزها مرتضی نوشت،
چقدر حرف دل این روزهای ما شدهاست...
بابای نازنین
کتاب «بابای نازنین» جلد چهارم از مجموعه مدافعان حرم با گردآوری عبدالحسین فاطمی، احسان باقری و احمد زیرکجا در پاییز ۱۳۹۷ منتشر شد که موضوع این کتاب روایت خاطرات شهید مسیب زاده است. هر خاطره با عنوان همکاران و همرزمان شهید آورده شده و در پایان کتاب وصیتنامه شهید آمدهاست. آغاز کتاب با روایت خاطره ای از همسر شهید از ازدواج در مکه شروع شده و با شهادت او از زبان همرزمش در سوریهادامه مییابد. در برشی از این کتاب آمدهاست: مرتضی علاقه زیادی به نازنین زهرا داشت. همهاطرافیان محبتهای او را که به دخترمان میدیدند، میگفتند آقا مرتضی کمتر بهاین دختر توجه کن تا وقتی به ماموریتهای طولانی میروی این طفل معصوم کمتر به خاطر دوریت اذیت شود، ولی گوشش بهاین حرفا بدهکار نبود و محبت خودش را بیدریغ انجام میداد.
خدمتگزاری به مادر
در بخشی از وصیت نامه شهید مسیب زاده آمدهاست: عزیزان، نماز را حتی سبک نشمارید و لحظهای از توفیق خدمتگزاری به مادرتان غافل نشوید که خیر دنیا و آخرت نصیبتان شدهاست. خواهرانم برای دیگران در نماز و حجاب الگو باشید.
ارسال کردن دیدگاه جدید