شهید فاطمیون که مدرس زبان انگلیسی بود/ گفتگو با همسر شهید
این تفرقهها بیتردید باعث ازهمگسیختگی و جدایی امت اسلام خواهد شد. زمانی این تفرقه بین ایرانیها و عراقیها برجسته شده بود و امروز بین ایرانیان و افغانستانیهاست.
همشهری: مدرس زبان انگلیسی در یکی از مؤسسات معتبر آموزشی بود و قصد داشت همراه خانوادهاش به یک کشور اروپایی مهاجرت کند. در کنار تدریس، فعالیتهای فرهنگی هم داشت. این جوان متولد سال ۶۵ در تهران، نامش بهعنوان نخستین مدافع حرم افغانستانی به ثبت رسید و شد ابوزینب شجاع تیپ فاطمیون. ۴سال در جبهههای سوریه علیه داعش جنگید و در نهایت در بوکمال حدود ۳۰۰ ترکش به جانش نشست تا آخرین پایگاه داعش فتح شود؛ ترکشهایی که موج انفجارش بیشتر از زخمها ذرهذره وجودش را آب کرد تا بعد از ۲ سال با مُهر 2توفیق جانبازی و شهادت به آرزوی خود برسد. فاطمه صفدری، همسر شهید مدافع حرم، محمدجعفر حسینی در گفتوگو با همشهری و حضور در هیئت رسانه زینبیه از ناگفتههای زندگی همسرش برایمان میگوید: «اینکه چطور شهیدحسینی نشان داد ایرانی و افغانستانی از یک امت هستند. درون این امت نه فقط من افغانستانی از آن ایرانی، بلکه همه مسلمانان و شیعیان در آن میگنجند. از هر نقطه از جهان در دل این امت اسلامی حضور دارند. دشمن از همبستگی و با هم بودنمان هراس دارد.»
از حضرت زینب (س) دعوتنامه گرفت
شهید مدافع حرم محمدجعفر حسینی از مریدان آیتالله خوشوقت بود و همراه همسرش در مراسم سخنرانی او شرکت میکرد. مگر میشود پای منبر حاج آقا خوشوقت بنشینی و رشد نکنی؛ همینطور هم شد. همسر شهید از ماجرای انصراف او از رفتن به اروپا میگوید: «دخترمان تازه به دنیا آمده بود، یک روز به من گفت که همه کارها برای اشتغال و زندگی در یک کشور اروپایی هماهنگ شده و با درخواستم برای رفتن به سوریه هم موافقت شده است. بهنظرت چه کنم؟ تصمیم سختی بود. چند روزی گذشت، پرسیدم: آقا جعفر چه میکنی؟ گفت: نمیشود حضرت زینب(س) برای آدم، دعوتنامه بفرستد و بعد من به اروپا بروم. خیلی فکر کردم، دیدم اگر روزی برسد که من یک هفته مراسم حاج منصور نتوانم بروم، نمیتوانم زنده بمانم. من متعلق به این جبهه هستم، نمیخواهم در جبهه دیگری حتی برای یک زندگی معمولی بروم. تصمیم خیلی سختی بود، ولی او این تصمیم را گرفته بود؛ تصمیمی که محمدجعفر را در زمره ابرار قرارداد.»
خاطره شیرین دیدار با شهید سلیمانی
محمدجعفر از همرزمان شهید مصطفی صدرزاده، ابوحامد، حجت و دیگر فرماندهان شهید لشکر فاطمیون بود. همسر شهید از خاطرات مشترک آنها اینطور تعریف میکند: «شهید صدرزاده بهخاطر اینکه نتوانست در قالب نیروهای ایرانی به سوریه اعزام شود، با شناسنامه فردی افغانستانی به نام سیدابراهیم احمدی و بهعنوان نیرویی افغانستانی به سوریه اعزام شد. در این مسیر آقا جعفر خیلی کمکش کرد و با هم صمیمی شدند؛ به اندازهای که رفتوآمد به خانوادهها هم کشیده شد. همنشینی با این بزرگان و از طرفی ذکاوت و ریزبینی کاری کرد که او به معاونت تیپ فاطمیون برسد. او همیشه با گرایشهای ضدایرانی مقابله میکرد؛ هر چند خود، دل پردردی از این برخوردهای دشمنساز داشت و میگفت به عشق حضرت آقا همه را تحمل میکنم. بهترین خاطره زندگی او، دیدار با حاج قاسم سلیمانی بود. ازجمله فعالیتهای شهید راهاندازی هیئت شهدای گمنام افغانستان و ایجاد خیریهای برای کمک به خانوادههای مدافعان حرم بود.»
بالا نگهداشتن پرچم هیئت شهدای گمنام افغانستانی
او بهدلیل توان بالای مدیریتی به سرعت فعالیتهای فرهنگی و تربیتی عمیقی را پایهگذاری کرد. با کمک حاج حسین یکتا و حمایت بنیاد کرامت رضوی با تحت پوشش قرار دادن ۲۰۰نفر از نخبگان نوجوان افغانستانی بهدنبال کادرسازی برای نیروهای انقلابی افغانستان بود. چند سال با جمعآوری کمکها، هزینه بزرگترین موکب خادمان افغانستانی را در مرزهای ایران فراهم کرد. همسرش میگوید: «وقتی نامه حضرت آقا به جوانان کشورهای غربی و اروپایی منتشر شد، با استادان دانشگاهها درخصوص ضرورت سبک جدید با محتوای تبلیغی جلسه گذاشت. آنها گفتند 2سال وقت به همراه چند میلیارد منابع میخواهیم، اما آقا جعفر سبک جدیدی از آموزش زبان با محتوای تبلیغی را ظرف مدت کوتاهی با کمترین هزینه پایهگذاری کرد؛ سبکی که در آن افراد با محوریت تبلیغ انقلاب و مهدویت آموزش زبان ببینند.» از این شهید 2فرزند به نامهای زینب و محمدحسین به یادگار مانده است.»
رهبر انقلاب سرلوحه شهید بود
همسر شهید محمدجعفر حسینی در هیئت رسانه زینبیه هم حضور یافت و در جمع عزاداران حسینی از ویژگیها و سلوک خاص این شهید مدافع حرم گفت. او حضور در این جمع را مایه دلگرمی جهادگران و مدافعان حرم دانست و گفت: «خدا را شاکرم که امشب در هیئتی هستم که نام جهادگران رسانه را به دوش میکشد. اگر بخواهم بهطور خلاصه ویژگیهای اخلاقی و شخصیت شهید حسینی را معرفی کنم باید بگویم او بیش از آنچه در تصور میگنجد، فردی ولایتمدار و غرق در ولایت بود. از سنین کودکی در بسیج و هیئتهای ایرانی فعالیتهای میکرد و با کمک دوستانش در این مسیر رشد چشمگیری داشت. از سن نوجوانی با کسانی آشنا شد که مسئولیت تربیت ولایی محمدجعفر را بر عهده گرفتند و او را در این مسیر یاری کردند. محمدجعفر از همان سن نوجوانی حضرت آقا را بهعنوان ولی برحق مسلمانان میشناخت و میخواست هدف و مسیر ایشان را بهتر بشناسد و در زندگی سرلوحه و سرمشق خود قرار دهد که بحمدلله در این زمینه موفق شد. »
به آرزویش رسید
همسر شهید حسینی حالا نبض مجلس را با سخنانش بهدست گرفته است. همه میخواهند بدانند که این شهید مدافع حرم چه شخصیت و سلوکی داشت. او ادامه داد: «محمدجعفر طوری درباره حضرت آقا و ولایت ایشان صحبت میکرد که اگر من نوعی نمیدانستم او افغانستانی است، فکر میکردم که با یک ایرانی طرف حسابم. سال ۱۳۹۲ نخستین اعزامش به سوریه رقم خورد. این مهم پیش از تشکیل فاطمیون است. او با سردار شهیدهمدانی به جنگ رفت. در سوریه بود که با فاطمیون آشنا شد و اعزامهای بعدیاش شکل گرفت. او حسرتی به دل داشت و میگفت کاش دهه ۵۰ به دنیا میآمدم و همراه آن ۳هزار شهید افغانستانی که از افغانستان به ایران آمدند و در مرزهای ایران و عراق به عشق امام خمینی(ره) جنگیدند، زیر پرچم امام(ره) میجنگیدم. وی همواره آرزوی شهادت داشت و دوست داشت در مسیر حق، انقلاب و نظام اسلامی شهید شود که الحمدلله به آرزویش رسید.»
تفرقه بین ایران و افغانستان؛ داستان تکراری دشمن
همسر شهیدحسینی در وصف همسرش گفت: «عشق به اهلبیت(ع) و اسلام فراتر از مرزهای جغرافیایی است؛ عشقی که در حال حاضر جمهوری اسلامی ایران داعیهدار آن است. ما مدعی این هستیم که یک امتیم. درون این امت نه فقط من افغانستانی و آن ایرانی، بلکه همه مسلمانان و شیعیان در آن میگنجند. از هر نقطه از جهان در دل این امت اسلامی حضور دارند. دشمن از همبستگی و با هم بودنمان هراس دارد. او با رسانهها و شبهرسانههای معاندی که در اختیار دارد، در پی ایجاد تفرقه بین مسلمانان است.
این تفرقهها بیتردید باعث ازهمگسیختگی و جدایی امت اسلام خواهد شد. زمانی این تفرقه بین ایرانیها و عراقیها برجسته شده بود و امروز بین ایرانیان و افغانستانیهاست.
آنها میخواهند احساسات و غیرت اسلامی امت را به جوش بیاورند تا باعث اتفاقاتی شود که اصلا خوشایند نیست.»
همسر شهیدحسینی، معتقد است اربابان کسانی که خبرهای جعلی را منتشر میکنند، باید بهدرستی شناسانده شوند. او میگوید: «اتحاد ما در این برهه از تاریخ بهمراتب مهمتر از پیش است. این دوران حساسیت بالایی دارد و فراست امت اسلامی را میطلبد.» شهیدحسینی همرزم و دوست شهید صدرزاده بود؛ کسی که ایرانیها در سالهای اخیر به واسطه کتبی که درباره او نوشته شده، علاقه وافری به وی پیدا کردهاند. صفدری متقن و با آرامش خاص خودش از این ارتباط دوسویه و زیبا سخن میگوید: «شهید صدرزاده بارها برای اعزام به سوریه تلاش کرده، اما موفق نشده بود.
او بسیار تلاش کرد و در نهایت با کمک محمدجعفر توانست به سوریه اعزام شود. محمدجعفر در این فرایند خیلی به شهید مصطفی صدرزاده کمک کرد. او به شهید صدرزاده گویش دری افغانستانی را آموخت و بسیار در این مسیر با هم دوست و برادر شدند.»
آزادسازی بوکمال و مجروحیت ابوزینب
فاطمه صفدری درباره ارتباط خانوادگی شهید صدرزاده و شهید حسینی سخنانی میگوید که تا به حال نه جایی آن را شنیدهایم و نه جایی منتشر شده است. او میگوید: «لحظهای که ابوزینب از جانبازی خودش برایم تعریف کرد، گفت که برای آزادسازی بوکمال سوریه در رکاب دوستان و برادران لبنانی و ایرانیاش بوده است. آنها ۸تن بودند و در آزادسازی بوکمال وقتی او مجروح میشود، همه همرزمانش به درجه رفیع شهادت نایل میشوند. پس از اینکه او را از بوکمال به دمشق و سپس به تهران آوردند، من از او اطلاعی نداشتم.
من دورهای، بیماری سختی را پشت سر گذاشتم و ابوزینب نمیخواست که دوباره آن بیماری بر من غلبه کند و نگران شوم. چنین شد که به همه دوستانش سپرد که به من و خانوادهام چیزی نگویند تا قدری حال من بهتر شود. خالصانه و از اعماق قلب و وجودم میگویم که از برادران ایرانیام که دوستان و همرزمان محمدجعفرند، در طول آن 2هفته که از وی خبر نداشتم و در بیمارستان بودم، بسیار سپاسگزارم. آنها برادری خود را در حق محمدجعفر تمام کردند. آنها طوری با محمدجعفر رفتار میکردند و مراقب او بودند که هنوز احساس میکنم ابوزینب دلتنگی خانواده را به قلبش راه نداده است.»
ارسال کردن دیدگاه جدید