ماجرای ۲ تشرف سید حسن نصرالله به مشهد مقدس در سالهای اخیر
دو سال پیش نیز در سفری که ایشان به مشهد داشتند از ما درخواست حکم خادمی کردند بنده گفتم خادم حقیقی شما هستید که از مکتب و آرمانهای اهلبیت علیهمالسلام صیانت میکنید و مجاهدت در این راه خود خدمتی عظیم است، اما شهید سیّدحسن نصرالله گفتند مایل هستم نامم در زمره خادمان حضرت امام رضا علیهالسلام باشد
تبیین: «مجاهد کبیر»، «پرچمدار مقاومت در منطقه»، «عالم بافضیلت دینی» و «رهبر مدبّر سیاسی» تنها برخی از کلمات و عباراتی است که حضرت آیتالله خامنهای پس از شهادت حجتالاسلام والمسلمین جناب سیدحسن نصرالله، شخصیت والای سیّد عزیز مقاومت را با آنها توصیف کردهاند.
به مناسبت شهادت دبیرکل حزبالله لبنان، حجّتالاسلاموالمسلمین احمد مروی، تولیت آستان قدس رضوی در گفتوگویی با رسانه KHAMENEI.IR ضمن بیان ابعاد مختلف شخصیت سیّد مقاومت به ذکر خاطراتی از حضورهای جناب سیدحسن نصرالله رضواناللهعلیه در مشهد و زیارت حرم مطهر حضرت علی بن موسی الرضا علیهالسلام پرداخته است.
مشروح این گفتوگو در قالب یک گفتار به شرح زیر در اختیار مخاطبان عزیز قرار میگیرد.
بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ شهادت سیّد مقاومت شهید علامه سیّدحسن نصرالله را خدمت همه شنوندگان و بینندگان عزیز تسلیت عرض میکنم. انشاءالله که خداوند متعال این شهید و همه شهدای عزیز مقاومت را با شهدای کربلا که در حقیقت اینها لبیک گویان به ندای مظلومانه حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام در روز عاشورا هستند، محشور بفرماید.
این بزرگوار و شخصیت عزیز، دارای شاخصها و فضیلتهای اخلاقی و انسانی متعددی بود، که به دلیل مجال اندک به چند نمونه اشاره میشود. نخست جنبه علمی و فضل حوزوی این شهید است که جهات مقاومت و جهاد این بزرگوار بر این جنبه سایه افکنده است.
این شهید عزیز تحصیل کرده نجف بود و بزرگان و شخصیتهای برجستهای را نیز در حوزههای فقهی و اصولی و معرفتی و عرفانی درک و ملاقات کرده بود. او سالها نیز در حوزه علمیه قم درس خوانده بود و بیجهت نیست که حضرت آیتالله العظمی سیستانی به ایشان تعبیر علامه دادهاند. در واقع او پیش از اینکه وارد حوزه مبارزه و جهاد شود، حوزههای علمیه نجف و قم را درک کرده و درس خوانده بود که این ویژگی کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
شهید سیّدحسن نصرالله دارای روحیه مقاومت و ایستادگی بود و بدون مبالغه از مصادیق آیه شریفه «فَاستَقِم کَما اُمِرت» و امر الهی است. او 30 سال در راه مبارزه و جهاد با مستکبرین، اشغالگران، ستمگران و جنایتکاران -که همه اینها در صهیونیسم خلاصه میشود- «فَاستَقِم کَما اُمِرت» بود و مبارزه و جهاد کرد، اما ناامید نشد. او در جایی تعریف میکرد که بعضاً چند ماه میگذرد و آفتاب را میبینم، اما کمترین یأس، ناامیدی و خستگی در ایشان مشاهده نمیشد و همواره شادابی و نشاط دوران جوانی را داشت که نشان دهنده ایمان و باور به راه مقدسی است که انتخاب کرده بود.
اگر ایمان باشد دیگر سستی وجود ندارد. هوش سرشار، قدرت اقناع مخاطب و تحلیلگری مقتدر و توانمند در مسائل جهانی از دیگر ویژگیهای شخصیتی این شهید بزرگوار است. به گونهای که مردم (افراد مختلف) او را قبول داشتند و سیاستمداران روی سخنان او حساب باز میکردند. معروف است در جنگ 33 روزه مردم کشور فلسطین و اشغالگران به سخنان سیّدحسن نصرالله بیشتر اعتماد داشتند تا به سخنان سران رژیم اشغالگر. زیرا شهید نصرالله، منطقی بود و تحلیل درست و عمیقی داشت. در واقع این قدرت تحلیل و اقناع مخاطب نشأت گرفته از هوش بالا و سرشار این شهید بزرگوار بود. بیان خطابه او بسیار سازنده و اقناع کننده بود.
مسئله توسل به دامن معصومین علیهمالسلام نیز از دیگر ویژگیهای این شهید بود. او همواره رمز توفیقاتش را در کنار رشادتها و شجاعتها و مجاهدتها، عنایت ائمه معصومین علیهمالسلام میدانست. در جنگ33 روزه که حقیقتاً از افتخارات جهان اسلام بهشمار میرود، یک گروه مبارز 33 روز در برابر یک رژیم تا بن دندان مسلح مقاومت کرد و آن را به عقب راند. جنگ 6 روزه 6 کشور عرب را در دهه 70 میلادی فراموش نکردهایم، 6 روز بیشتر جنگ دوام نیاورد و عقب نشستند و هر کدام از کشورها بخشی از اراضی خود، سوریه بلندیهای جولان، مصر صحرای سینا، اردن کرانه باختری و سایر کشورها نیز بخشی از اراضی خود را از دست دادند، اما در جنگ 33 روزه و در یک جنگ کاملاً نابرابر، یک گروه مسلح در برابر یک رژیم تا بن دندان مسلح پیروز شدند.
پس از این جنگ بنده توفیق ملاقات ایشان را داشتم از این شهید سؤال شد در خصوص جنگ 33 روزه روایتهایی از عنایات ائمه معصومین علیهمالسلام شنیدهایم و حکایتهایی نقل شده است که مایل هستیم از زبان شما بشنویم و سیّدحسن نصرالله پیروزی در این جنگ را مرهون عنایت حضرت زهرا سلاماللهعلیها ذکر کرد و گفت حضرت دست ما را گرفتند و پیروزی از آن ما شد.
او به عنایات ائمه معصومین علیهمالسلام باورمند بود. بنده در این چند سالی که توفیق خادمی و نوکری این دستگاه را پیدا کردم دو بار در مشهد خدمت ایشان رسیدم. نخستین بار همراه با شهید قاسم سلیمانی و بار دوم که همراه با سردار قاآنی بود.
در یکی از این سفرها دوستان سجادهای تهیه کرده بودند که به ایشان اهدا شود اما بنده پیشنهاد کردم روپوش مضجع شریف حضرت علی بن موسیالرضا علیهالسلام را به ایشان هدیه دهیم. وقتی این هدیه به ایشان اهدا شد و آرزو کردیم این روپوش متبرک مایه قوت و برکت جریان مقاومت و حزبالله شود، ایشان و شهید سلیمانی روپوش را با عشق، علاقه و شعفی از بنده گرفتند و سر و صورت خودشان را با آن متبرک کردند و گفتند این بهترین هدایایی است که در عمرم دریافت کردم و بسیار خوشحال شدند. دو سال پیش نیز در سفری که ایشان به مشهد داشتند از ما درخواست حکم خادمی کردند بنده گفتم خادم حقیقی شما هستید که از مکتب و آرمانهای اهلبیت علیهمالسلام صیانت میکنید و مجاهدت در این راه خود خدمتی عظیم است، اما شهید سیّدحسن نصرالله گفتند مایل هستم نامم در زمره خادمان حضرت امام رضا علیهالسلام باشد و حکم خادمی به ایشان اعطا شد و این نشاندهنده عشق و علاقه و ایمان به اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام بود وقتی ایشان به زیارت حضرت امام رضا علیهالسلام نایل میشد با توجه به اینکه اقامت کوتاهی داشت اما روحیه میگرفت و زنده میشد.
این شهید با توجه به اینکه خود یک فرمانده توانمند، با هوش، عاقل و دارای قدرت تحلیل سیاسی و نظامی و... بود اما در برابر رهبر معظم انقلاب سرباز بود. نه فقط تعبد که ایشان نایب امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف و ولیفقیه هستند، اما راهنمائیها، راهبردها و تدابیر رهبر معظم انقلاب را باور داشتند و فقط تعبد نبود، بلکه رهبر معظم انقلاب را باور داشت و بدون چون و چرا تسلیم امر ایشان بود. اگر نظری داشت نظرش را بیان میکرد، اگر حضرت آقا میپذیرفتند که هیچ، اما جایی که آقا نظر دیگری داشتند باورداشت که نظر آقا دقیقتر است و این را تجربه کرده بود چون همواره تشخیص آقا درست بود. رابطه سیّدحسن نصرالله با رهبر معظم انقلاب، مرید و مرادی بود، حضرت آیتالله خامنهای نیز از دیدن ایشان لذت میبردند و با نشاط میشدند و این رابطه عاشقانه دو طرفه بود. شخصیت این بزرگوار برای ما درس است، ما باید هر نظر و سلایقی داریم در برابر تدابیر رهبر معظم انقلاب چون و چرا نکنیم. در تاریخ کسانی که در برابر ولی امر ایستادند سر از ناکجا آباد درآوردند و نه تنها تاریخ بلکه در انقلاب نیز کسانی که در مقابل امام راحل عجلاللهتعالیفرجهالشریف ایستادند، نابود شدند.
در دوران انقلاب منافقین رو سیاه اعتقاد داشتند امام ضد امپریالیست نیست و ایشان را به تسامح متهم میکردند و معتقد بودند امام رحمهالله انقلابی نیست و در مقابل آمریکا نمیایستد همچنین امام را به سهلانگاری متهم میکردند و در مقابل امام میایستادند، امروز شاهد هستیم این منافقین جیرهخوار و مزدور کاخ سفید شدهاند. امام را به ضد امپریالیستی نبودن متهم میکردند و حالا پول میگیرند تا جاسوسی کنند.
از این خفت بیشتر چیزی نیست. ما نیز همچون شهید سیّدحسن نصرالله مطیع بی چون و چرای رهبری باشیم و به ایشان اعتماد کنیم سیّدحسن به امام اعتماد داشت، نه تعبد صرف بود بلکه عمیقا اعتماد داشت و هیچگاه نگفت من در لبنان و در میدان هستم و بهتر از شما میدان را میشناسم و این برای ما درس است، تا بتوانیم با تدابیر رهبر معظم که در طول سی و چند سال هوشمندی، هوشیاری، دشمنشناسی، شجاعت و تحلیل عمیق و درست تشخیص دادن که بارها تجربه کردیم و صدها بار دیدیم و احتیاجی نیست دوباره اعتماد و باور داشته باشیم و خیالمان راحت باشد و سلامت کشور، نظام و انقلاب در گرو این مسئله است و بس.
آنان با قدم گذاشتن در وادی جهاد و مبارزه از رهگذر آموزههای معصومین علیهمالسلام به اینجا رسیدند و نسبتش مشخص است اگر این ارادت و اعتقاد نبود وارد این عرصه نمیشدند. اینکه وارد این عرصه شدند چون تربیت یافته مکتب اهلبیت علیهمالسلام بودند. وقتی دو نفر به محضر امام رضا علیهالسلام شرفیاب میشوند و هر دو از یک مبدأ و مقصد، از حضرت سؤال میکنند نمازمان چگونه است؟ حضرت به یکی میفرمایند: نمازت را شکسته و به دیگری میفرمایند نمازت را تمام بخوان. سؤال میشود ما با هم آمدیم مبدأ و مقصد و برگشت یکی است، چرا دو حکم؟ حضرت میفرمایند: چون به قصد دیدن مأمون آمدی سفرت سفر معصیت است و اسلام آن را امضا نمیکند، تو از نظر اسلام مسافر نیستی. اما دیگری که برای دیدن ولی خدا آمده است نمازش را شکسته بخواند چون اسلام سفرش را امضا کرده و مسافر محسوب میشود. یعنی مبارزه با ظلم و ستمگر و طاغوت تا این حد.
اینها از رهگذر ائمه اطهار و معصومین علیهمالسلام به میدان جهاد و مبارزه کشیده شدند. اگر دشمن در عرصهها و مقاطعی توفیقاتی را کسب میکند به معنای شکست جریان حق نیست، اگر اینگونه بود باید بعد از کشته شدن هابیل به دست قابیل و پس از شهادت حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام و آن داستان عجیب و غریب و جنایت بنیامیه در رأس آن یزید هیچگاه جریان حقی بوجود نمیآمد. پس پیروزی ظاهری و موقتی جریان باطل به معنای از بین رفتن جریان حق نیست، آیا بعد از عاشورا جریان عاشورا از بین رفت؟ هر چند فراز و نشیبهایی وجود دارد اما هیچگاه جریان حق از بین نمیرود. اگر از بین رفتنی بود از همان زمان آدم باید جریان حق از بین میرفت و قابیلها حاکم میشدند. ولی اینگونه نیست. در زمان حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام آیا حق از بین رفت و باطل پیروز شد، باید آینده را ببینیم که چه کسی پیروز شده است.
به دوران زمان خودمان برگردیم، وقتی شاه امام را تبعید کرد خیالش راحت شد و تصور کرد همه چیز تمام شده است از همین رو کشتار 15 خرداد را راه انداخت نفسها را در سینهها حبس کرد و تصور کرد پیروز میدان شده است، اما آیا شاه پیروز شد یا امام؟ بسیاری از بزرگان در آن دوران همراه امام بودند، وقتی امام تبعید شد آنان نیز ریل را تغییر دادند اما چه کسی پیروز شد؟ شاه یا امام؟ بله درست است که فراز و نشیب وجود دارد. وقتی سید عباس موسوی بنیانگذار حزبالله را همراه خانوادهاش به شهادت رساندند، یأس و ناامیدی بین مردم رخ داد اما آیا پس از شهادت سید عباس و خانوادهاش کار حزبالله تمام شد؟ خیر این درخت با خون پاک شهدای مقاومت آبیاری شد و این شجره مبارکه شاخ و برگهای زیادی پیدا کرد و حزبالله بوجود آمد. ما به یاری خدا اعتماد و اعتقاد داریم. شهادت این شهید بزرگوار جریان مقاومت، مصداق آیه «وفدینه بذبح العظیم» است، آیا این «فدینه بذبحالعظیم» در عاشورا پروندهاش بسته شد و یا هر روز شعاعش عالم را میگیرد؟ در واقع این درخت مقاومت و شجره مبارکه احتیاج به آبیاری داشت و بهترین آبیاری صورت گرفت و به همان نسبت رشد پیدا کرد. این سنت پاک الهی است. وقتی که یزید ملعون خبیث سرمست پیروزی و قدرت بود، و فرزند رسول الله صلیالله علیه وآله را با همه اصحاب پاکش شهید کرد و تصور کرد که آب از آب تکان نخورد.
باید روی این موضوعات بیشتر تامل کنیم ما اگر آن روز بودیم فکر میکردیم که پرونده اسلام برای همیشه بسته شد، بدن فرزند پیغمبر را قطعه قطعه کردند و اسلام تمام شد و خیلیها گفتند پرونده اسلام بسته شد و اهلبیت علیهمالسلام تمام شدند، حضرت زینب سلاماللهعلیها با یک آیه قرآن جواب دادند و به یزید فرمودند: «وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ» این آیه خیلی آرامش میدهد. این آیه برای ماست. اگر ما به کفار و طغیانگران فرصت میدهیم به این معنی نیست که خیری برای آنها میخواهیم و آنها به حق هستند و پیروزی از آن آنهاست، بلکه ما به آنان فرصت میدهیم تا گناهان و جنایاتشان بیشتر شود. بایدن خبیث که یک پایش لب گور است و لحظات آخر عمرش را سپری میکند ببینید چه جنایاتی را انجام میدهد اگر چند سال پیش از این دنیا رفته بود اینقدر به گناهانش افزوده نمیشد خون 40، 50 هزار نفر انسان معصوم بر گردن اوست، به قدری آلوده و پلید هستند و هیچ روزنهای برای هدایت ندارند.
خداوند به آنان مهلت میدهد تا گناهانشان و عذابشان بیشتر شود. خدا به یزید، بنیامیه و بنیعباس نیز فرصت داد. بعد از امام سجاد علیهالسلام بنیعباس سالها حکومت کرد. سنت الهی همین است این 4 روز عمر برای ما خیلی جلوه دارد اما وصل به خدا شدن مهم است جریان حق پیروز است و اگر حق با صدمه سنگین از بین رفتنی بود قرنها قبل باید جریان حق تمام میشد. همواره جریان حق وجود دارد و دوباره سر برآورده است، انشاءالله خونهای پاک شهیدان موجب رشد و گسترش مقاومت شود.
این شهید به آقا عشق میورزید و رابطهاش مرید و مرادی بود، آقا را قلباً دوست داشت و آقا هم ایشان را دوست داشتند. یک روحانی فاضل، مخلص، مجاهد، بیادعا، جان برکف و مدیر که هزاران نیرو تربیت کرده بود و صدها نفر را همچون خودش تربیت کرده بود. آقا هم از دیدن ایشان لذت میبرد و رابطه عاشق و معشوقی بود و جدای از مسئله ولایت و ولیامر بودن هر دو رابطه عاشق و معشوق داشتند. حاج قاسم نیز همینگونه بود هر دو رابطه متقابل عاشق و معشوق بود. فقط یک نگرانی است، همانهایی که نفوذ کردند و ضرباتی زدند، به نظرم در شهادت این شهید بزرگوار نفوذ نقش داشته است، همان نفوذیها و منافقینی که از صدر اسلام بودند الان دست به کار شدند جنایات صهیونستها را تکمیل کنند و در حال حاضر نیز دستبهکار شدند که جنایات صهیونیستها را تکمیل کنند و بین مسلمانان اختلاف بیندازند. در جنگ احد که به فرماندهی پیامبر اسلام صلیالله علیه وآله صورت گرفت نیز همینگونه بود همان نفوذیها بعد از اینکه اسلام شکست خورد در مدینه شایعاتی پخش کردند و سعی کردند همان یک ذره روحیه باقی مانده را با تبلیغات از بین ببرند اما پیامبر صلیالله علیه وآله و امیرالمومنین علیهالسلام مدیریت کردند.
نفوذیها و منافقین سعی میکنند بخش انجام نشده کار دشمن را سرانجام دهند و روحیه ما را از بین ببرند و اختلاف ایجاد کنند. نفاق کارش همین است. شیعیان و مردم لبنان باید حواسشان باشد. منافقین و سربازان بدون یونیفرم رژیم صهیونیستی الان دست به کار شدهاند تضعیف روحیه، ایجاد اختلاف، بدبین کردن مقدسات، ایجاد یأس و ناامیدی. دشمن دستبهکار شده است همانطور که در صدر اسلام در جنگهای پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نفاق همواره دستاندرکار و فعال بود و در پشت جبهه کار خودش را میکرد ما باید حواسمان باشد و بستری را فراهم نکنیم که دشمن کار ناتمام را تمام کند و بذر ناامیدی را در جبهه مقاومت بپاشد. آنچه که جریان مختار را شکست داد همین منافقین بودند که در بین سپاه و مردم بذر یأس و ناامیدی را انداختند.
دشمن کارش تمام نشده است. بمباران یک ابزار دشمن است اما کامل کننده نقشه دشمن تبلیغات منافقان و نفوذیهاست باید حواسمان باشد که دشمن به اهداف شوم خودش که تفرقه و اختلافافکنی است نرسد. دشمن باید موجب وحدت و اتحاد ما باشد مبادا دشمنی که باید ما را کنار هم قرار دهد و موجب وحدت کلمه ما باشد موجب افتراق ما شود.
شهادت این بزرگوار و از دست دادن این فرمانده لایق، با ایمان، مخلص، فداکار و شجاع بسیار سخت است. خدا به رهبر معظم انقلاب و همچنین مردم عزیز لبنان و حزبالله لبنان و خانوادههای این عزیزان صبر عنایت فرماید. تنها یک چیز ما را آرام میکند اینکه وعده الهی نزدیک است، «وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَموَتَا بَل أَحیَاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُونَ» ما نمیبینیم، آنان زنده هستند و کمک و هدایت میکنند و دعا میکنند او به اعلاعلیین پیوست و خوشا به حالش. ما یک فرمانده بزرگ و لایق را از دست دادیم اما او به جنت الهی وارد شد و از این همه رنج و سختی و مشقت که گاهی ماهها آفتاب را نمیدید نجات یافت. خودش راحت شد اما خون پاکش جریان مقاومت را حیات دوباره میدهد همانگونه که به درختی آب میدهیم و شاخ و برگ تازه میگیرد جریان مقاومت با این خونها پاک، بانشاطتر و تاثیرگذارتر خواهد شد. انشاءالله خدا سایه رهبر عظیمالشان را بر سر امت اسلامی و مستضعفین عالم مستدام بدارد و سایه ایشان پاینده باشد و همه ما تابع و گوش به فرمان رهبر عظیمالشان باشیم.
ارسال کردن دیدگاه جدید