روایتی خواهرانه از شهیده کرباسی
مدتی پیش برای بسیاری از دوستان و آشنایان نامه نوشته و حلالیت طلبیده بود. ما منتظر شهادت ایشان بودیم و وقتی این اتفاق افتاد، گفتیم که بهترین تصمیم را گرفت که پیش همسرش ماند. شهادت حق خواهرم بود.
همشهری نوشت: خواهرش در لبنان شهید شده و اکنون پنج فرزندش به ایران آمدهاند و مهمان خانه او هستند. تا بتوانیم صحبت کنیم، چند باری بچهها سراغش میآیند و چیزی از او میخواهند. او تا ساعات دیگر باید به استقبال خواهر بزرگتر برود و او را به آغوش بکشد، اما نه در فرودگاه و نه با آغوشی گرم، بلکه در معراج شهدا و در حالی که بدن سرد او را باید بغل کند. زهرا کرباسی خواهر معصومه کرباسی است که همراه همسرش در جونیه، شمال بیروت توسط پهپاد اسرائیلی به شهادت رسید. زهرا دو سال از خواهرش کوچکتر است و دهها خاطره ریز و درشت مشترک با او دارد که با شهادتش برای او پررنگتر و زندهتر شدهاند.
«خواهرم ذاتا شجاع بود، از همان بچگی. اصلا هر کار خطرناک یا خارج از قاعدهای که میخواستیم انجام دهیم او بود که به ما دل و جرأت میداد. این شجاعت با او رشد کرد و هر قدر سنش بالا رفت، با او بزرگ شد. در این سالها که در لبنان زندگی میکرد، بیشتر روی خودش کار کرده بود و فرزندانش را هم به سبک خودش تربیت کرده بود، آنقدر که این بچهها با پیکر مادرشان بدون واهمهای از فرودگاه بیروت در ضاحیه تا تهران آمدهاند و ذرهای بهانهگیری یا گریه نکردهاند. از آغاز حملات رژیم صهیونیستی به غزه تا شهادت سیدحسن نصرالله، بارها از او خواستیم که به ایران بیاید، اما هر بار میگفت که نمیتواند همسرش، آقا رضا را رها کند و به ایران بیاید. میگفت من اصلا نگران خودم نیستم و بیشتر ناراحت شما هستم که نگران من هستید. روز شهادت سیدحسن نصرالله با او تماس داشتم. میگفت خوش به حالش، او الان بهترین حال را دارد و دعا کنید که اگر قرار است همسرم شهید شود، من هم با او شهید شوم. به او میگفتیم پس پنج فرزندت چی. میگفت من آنها را به امام زمان(عج) سپردهام و از آنها خیالم راحت است. الان که بچهها آمدهاند ایران، میبینم چقدر آرامشش درست بوده، چون این بچهها محکم و شجاعند. او مدتی پیش برای بسیاری از دوستان و آشنایان نامه نوشته و حلالیت طلبیده بود. ما منتظر شهادت ایشان بودیم و وقتی این اتفاق افتاد، گفتیم که بهترین تصمیم را گرفت که پیش همسرش ماند. شهادت حق خواهرم بود.»
ارسال کردن دیدگاه جدید