عرفان حقيقى و عرفانهاى كاذب
مقدّمه
عرفان از گذشته مورد توجه فرهنگ ها و اقوام و ملل گوناگون بوده و در همه اديان نيز انگيزه هاى عرفانى بر مبناى حركت انسان به سوى تكامل معنوى، فراوان ديده مى شود؛ اما اين بدان معنا نيست كه هر معرفت عرفانى ريشه دينى دارد و از وحى سرچشمه گرفته است. از اين رو، تاريخچه عرفان به زمان هاى دوردست و حتى به زمان آفرينش انسان برمى گردد.به طور كلى، مىتوان گفت: معرفت عرفانى امرى فطرى است و انسانها برخى از مسائل و حقايق را به صورت درونى و قلبى، بدون دخالت عقل و حس مى توانند دريابند، تا اينكه در طول تاريخ، به تدريج افرادى پيدا شدند كه اين موهبت الهى را به شكل صحيح در خود پرورش داده، به شكل يك گروه خاص تحت عنوان «عارف» درآمدند. در مقابل، عدهاى از اين موهبت الهى سوءاستفاده كرده، شكل ناصحيح آن را در خود پرورش دادند و عرفانهاى دروغين را به وجود آوردند.
پيشرفت سريع فناورى جديد و ناتوانى آن از برآوردن نيازهاى معنوى و روحى انسان، برپايى جنگها و كشتارهاى بىرحمانه به نام دين، تبليغات بىشمار دشمنان بر ضد اديان ـ به ويژه اسلام ـ پيدايش سكولاريسم و منحصر كردن دين در زندگى شخصى و جدا كردن آن از حيات سياسى واجتماعى، گرايش فطرى بشر به دين و مسائل عرفانى و عدم عرضه صحيح دين و عرفان راستين به زبان روز و ساده و جذاب به جوانان و متقاضيان، آزادى جنسى و روابط بى حد زن و مرد، و ظهور خرافات متعدد به نام «دين» و عدم مبارزه جدى روشنفكران دينى با آنها را مىتوان از جمله دلايل گرايش جوانان به عرفانهاى نوظهور برشمرد.
از اينرو، معرفى عرفان راستين و بررسى نقّادانه فرقههاى نوظهور، امرى ضرورى مىنمايد تا افراد، به ويژه جوانان جذب مكاتب دروغين نشوند.
عرفان و معنويت
«عرفان» از «عرف» به معناى «شناختن، بازشناختن و دانستن پس از نادانى» است، و در اصطلاح، يعنى: خداشناسى و شناخت حضرت حق تعالى
بنابراين، با توجه به تعريف «عرفان»، «عارف» كسى است كه خدا را به اسما و صفات بشناسد و حقايق و رموز اشيا را از طريق كشف و شهود دريابد.
اصطلاح ديگرى كه در دهه هاى اخير رواج پيدا كرده، اصطلاح «معنويت» است. معنويتهاى سكولار تنها درصدد نجات انسان از بحرانهاى روحى و روانى و دستيابى به آرامش نسبى دنيوى براى انسان هستند كه به هيچ وجه در آنها تلازمى ميان معنويت و ديانت وجود ندارد.
عرفانهاى نوظهور
در يك دسته بندى كلى، مي توان فرقه هاى معنوى و عرفانى را به سه دسته تقسيم كرد:
1. عرفان هايى كه مدعى دين جديدى هستند؛ مثل «ساى بابا»، «رام اللّه»، «اوشو»، «اكنكار»، و «ذن بوديسم»؛
2. عرفان هاى غيردينى؛ مثل عرفان ساحرى يا عرفان جادو، عرفان پائولو كوئيلو، عرفان كارلوس كاستاندا، عرفان «تولتك شمنيزم»؛
3. عرفان هايى كه منشأ دينى دارند؛ مثل فرقه هاى خانقاهى و صوفى، شاهدان يهوه، كه زيرشاخه مسيحيت هستند و عرفان «قبالا يا كبالا»، كه عرفان يهودى است، عرفانهاى «يوگاناندا»، «دالايى لاما» و «كريشنا مورتى» نيزازاین قسم به شمار مي روند.
از ميان اين ها، به اختصار مهمترين آراء و تعاليم دومكتب عرفانى «اوشو»و«پائولو كوئيلو»، بررسى خواهد شد.
اوشو
باگوان شرى راجينش، معروف به «اوشو» در سال 1931م در روستاى كوچك «كوچ وادا» در ايالت «ماديا پرادش» كشور هند به دنيا آمد و در سال 1990م در 59 سالگى از دنيا رفت. وى از سال 1989 رسما نام «اوشو» به معناى «حلشده در اقيانوس» را براى خود برگزيد.
تعاليم: تعاليم اوشو را مي توان به دو بخش «مبانى» و «اصول» تقسيم كرد. مجموعه آموزه هاى اوشو بر سه مبنا شكل مي گيرد:
الف. بخش «يوگا»
ب. بخش ايده هاى «تنتريك»
ج. بخشى كه برگرفته از انديشه هاى بوداست و به شدت از آيين «جين» (دين خانوادگى اوشو) متنفر است. اوشو همچنين از عرفان اسلامى و عرفان هاى شرق دور نيز متأثر است و از اصول روانشناسى هم بهره مي گيرد.
برخى از مهمترين اصول اوشو عبارت است از:
1. نفى اديان: دين خانوادگى اوشو مذهب «جين» بود. نگاه افراطى و نامتعادل اين آيين به زندگى، فقر و كناره گيرى از دنيا موجب شك وى در آيين خانوادگى شد و اين بدبينى را به ساير اديان نيز تعميم داد.
2. اصل عشق: اوشو بر عشق و عشق ورزى بسيار تأكيد دارد و معتقد است: عشق متعلق ندارد، بلكه خود عشق، خداست.
3. نفى ذهن: اوشو به صراحت همه فعاليت هاى ذهنى، از جمله دانش اكتسابى، اطلاعات و فلسفيدن را سطحى و مردود مى داند.
4. اعتقاد به تناسخ: اوشو قايل به تناسخ و زندگى هاى مكرر در بدن هاى مختلف در اين دنياست. بدين روى، منكر معاد است.
5. ترويج سكس: معنويت و عرفان اوشو مبتنى بر سكس است و با صراحت تمام، روابط جنسى را آزاد اعلام مى كند.
پائولو كوئيلو
پائولو كوئيلو در سال 1947م در كشور برزيل در يك خانواده متوسط به دنيا آمد. در دهه 1960 به جنبش هيپى گرى پيوست و دچار بحران معنوى شديدى شد، به گونه اى كه به بى ايمانى مطلق گراييد و به مواد توهم زا، مخدر، مشروبات الكلى و سحر و جادو روى آورد.
برخی از محورهاى تعاليم و انديشه ها:
1. قدرت واقعى و عنصر جنسيت: از نظر وى، عشق و عنصر جنسيت سرچشمه دستيابى به قدرت واقعى است.
2. اطاعت محض از مرشد
3. پذيرش شيطان: وى براساس سنت مسيحيت، به عنصر شيطان و شر اصالت داده و براى آن جايگاه مهمى در نظام هستى و حتى در برابر خدا قايل است.
5. برهنگى و آزادگى: از نظر وى، هرگاه روح احساس آزادى كند، بايد جسم را نيز آزاد كرد.
6. پلوراليسم دينى و فرقه اى: تمام اديان نزد او برابرند و مهم نيست كه پيرو كدام دين باشى، بلكه نشانه ها و راهنماى قلبى مهم است.
برخی از ويژگىهاى عرفان هاى نوظهور
1. تلاش براى التيام رنجهاى روانى: انسان امروز در زندان تنهايى، افسردگى ها و پوچى گرفتار است. معنويت هاى نوظهور مدعى حل اين مشكلات هستند.
2. ستم پذيرى: معنويت هاى نوظهور مى كوشند مردم را تسليم نظم موجود و مطيع قدرت هاى فائق گردانند.
3. تساهل، تسامح و تكثرگرايى مخاطب محور: معنويت هاى نوظهور خودر را جامع اديان معرفى مى كنند و براى بيان تعاليمشان از همه متون مقدس استفاده مى كنند؛ زيرا در اين نوع معنويت ها، حقيقت مهم نيست، بلكه كارايى مهم است.
4. نفى شريعت: «شريعت» به معناى «دستورالعملى كامل و جامع با منشأ وحيانى براى زندگى همراه با سير و سلوك معنوى»، مفهومى است كه اكثر قريب به اتفاق مكاتب عرفانى جديد از آن بيگانه اند.
5. عقل گريزى: در آثار فراوان مؤسسان و نويسندگان اين معنويت ها، چيزى به نام «استدلال عقلى» به چشم نمى خورد.
6. جاه طلبى: يكى از ويژگى هاى بارز و مشهود در اين جريانها، جاه طلبى و در بسيارى موارد، جنون شهوتى است كه در رهبران آنها به نام «عرفان» و «معنويت» ديده مي شود.
ويژگى هاى عرفان حقيقى
1. خدامحورى (توحيد): عرفان اصيل اسلامى عرفانى خدامحور است. عرفان هاى بدون خدا و سلوك منهاى حق، گرفتارى نفسانى و ابليسى مى آورد.
2. ولايت مدارى: سالك الى اللّه در عرفان اصيل اسلامى، «اهل ولايت» است؛ يعنى معرفت و محبت به انسان كامل و تعبد و التزام عملى به سنت و سيره اولياى دين را نصب العين خويش قرار مى دهد.
3. شريعت گروى: توجه به احكام و دستورات دين شريعت گروى است. سلوك عرفانى بدون التزام عملى به شريعت (واجب و حرام) نتيجه بخش نيست.
4. عقلانى بودن: عرفان حقيقى، ضدعقلانى نيست و براى عقل و خرد، اصالت و اهميت قايل است.
5. آرامش پايدار: عرفان اسلامى در مقابل آرامش هاى موقت و تخديرى، كه معنويت هاى نوظهور ايجاد مى كند، آرامش معنادار، هدفمند، حركت زا، تحول آفرين و مسئوليت آور را ايجاد مى كند.
6. تعادل در انديشه و عمل: توازن بين دنيا و آخرت، فراگير بودن، دنبال كرامت سازى و كارهاى خارق العاده نبودن، و اعتقاد به معاد و زندگى پس از مرگ از ديگر ويژگى هاى عرفان حقيقى است.
عرفان حقيقى؛ عرفان اسلامى
عرفان ناب اسلامى مبتنى بر آموزه هاى قرآن و ائمّه اطهار عليهم السلام و اصول و پايه هايى همچون كرامت انسان، شريعت، و توحيد و فناست:
الف. كرامت انسان: لقاى خدا در گرو درك فنا و هلاكت همه چيز و بقاى تجلّى نام اوست. به رغم اينكه سراسر عالم جلوه الهى و مظهر اسما و انوار خداوند يكتاست، انسان تنها پديده اى است كه مى تواند تمام اسماى الهى را فراگيرد.
ب. شريعت: راه كمال انسانى و لقاءاللّه عمل به شريعت و تكاليف الهى است. نتيجه عمل به شريعت و بندگى خدا نيز تقويت ايمان و ارتقا به مقام يقين است.
ج. توحيد و فنا: غايت عرفان اسلامى «توحيد» است (مشاهده يگانگى خدا)، به گونه اى كه هيچ چيز غير از او و تجلياتش، وجود ندارد كه لازمه اين مشاهده فانى ديدن همه چيز در حق تعالى است.
بنابراين، مى توان گفت: عرفان حقيقى همان عرفان ناب اسلامى است كه غايت خود را درك عميق ترين لايه هاى حقيقت توحيد مى داند بنابراين، عرفان اسلامى انسان را حقيقت باور مى كند.
نتيجه و ارائه راه كار
با تأمّل در آموزه هاى جريان هاى نوظهور عرفانى، روشن مى شود كه اين مكاتب داراى برخى جذابيت هاى ظاهرى هستند كه بررسى عميق حاكى از اين است كه اساس و مبانى معنويت آنها سست و متزلزل است. مشكل اساسى اين نوع عرفان ها سكولار بودن آنهاست؛
در مقابل، عرفان حقيقى و ناب اسلامى مبتنى برمبانى و اصول شرع و تعاليم الهى است، ريشه وحيانى دارد و هدف آن معرفت و تقرب به خداست كه از طريق تزكيه و تهذيب نفس حاصل مى شود.
براى ترويج آموزههاى عرفان اسلامى ومصون ماندن از آسيب ها و نفوذ جريان هاى نوظهور معنوى در بين مردم، به ويژه نسل جوان، راهكارهايى پيشنهاد مى شود:
ـ افشاگرى كاستى ها و آسيب هاى فرقه هاى نوظهور عرفانى و ايجاد حساسيت نسبت به آن در ميان جوانان؛
- تبيين و آموزش صحيح عرفان ناب اسلامى به زبان ساده، جذاب و براساس نياز روز و مخاطب شناسى؛
ـ توجه بيشتر به آموزه هاى قرآن و تأسيس مراكز آشنايى با آموزه ها و مفاهيم ناب و عميق قرآن به منظور تأمين نيازهاى روحى و معنوى؛
ـ معرفى و توجه بيشتر به اخلاق و عرفان به عنوان جنبه باطنى دين اسلام؛
ارسال کردن دیدگاه جدید