مشاوره به هاشمی برای انتخابات 92

«مشورت به احمدی‌نژاد برای انتخابات 92»عنوان تحلیل جامعه‌شناسانه دکتر پرویز امینی بود که چندی پیش مورد توجه رسانه‌ها و کارشناسان و تحلیلگران سیاسی قرار گرفت. نویسنده کتاب جامعه‌شناسی 22 خرداد در این تحلیل پس از تبیین گفتمانی انتخابات 76، 84 و 88 و اشاره به طرح بازدید از زندان اوین، مناقشه‌های شفاهی و مکتوب سیاسی و واکاوی فرصت‌ها و تهدید‌های فراروی گفتمان عدالت و شکاف‌های اجتماعی و چالش‌های سیاسی احمدی‌نژاد در انتخابات 92 تاکید کرد «همچنان 3 محور «عدالت‌خواهی»، «مردمگرایی» و «استقلال‌طلبی» برای صورت بخشيدن به شكاف موثر در انتخابات آينده مي تواند محور قرار گيرد كه هم فراگيري و عموميت دارد و هم براي آحاد جامعه عيني و ملموس است » رويكرد تحليلي و آكادميك وی موجب شد اين نوع نگاه جامعه شناسانه را در رابطه با يكي ديگر از شخصيت هاي درگير در انتخابات 92 يعني آقاي هاشمي رفسنجاني هم ارائه كند . از اينرو مشاوره به هاشمی برای انتخابات 92 عنوان تحليلي است كه پرويز اميني براي « وطن امروز» ارائه كرده است :

1- در 33 سال گذشته هرجا سخن از سیاست به میان آمده یا هر‌گاه میدانی مانند انتخابات برای سیاست‌ورزی گشوده شده است، نام هاشمی‌رفسنجانی یکی از نام‌های مورد توجه بوده و چه با رویکردی مثبت و چه با رویکردی منفی محل بحث واقع شده و بر سر زبان‌ها افتاده است. اگرچه نوع و کیفیت نقش‌آفرینی هاشمی در این سال‌های متمادی، صورت‌های متفاوتی را تجربه کرده است و هم شکست و هم پیروزی را در کارنامه عمل سیاسی خود دارد اما همچنان موضوعیت خود را در سیاست ایران از دست نداده است. در حالی که فراوان افرادی به گردونه بازی سیاست در ایران وارد شده و حتی در برخی مقاطع در این صحنه نامدار شده‌اند اما عمده تاثیرات آنها مقطعی بوده و هیچگاه عامل موثر مستمری و لو با فراز و نشیب در سیاست ایران نبوده‌اند. این مساله خود نشانه مهمی از تاثیرگذاری هاشمی در پهنه سیاست ایران بعد از انقلاب اسلامی است که می‌تواند موضوع کندوکاو‌های پژوهشی و تحقیقی متعددی باشد.

2- آنچه این نوشتار را موجب شده است یا به تعبیر دیگر هاشمی را برای بحث درباره او مهم کرده است، از یکسو اهمیت تاریخی هاشمی در سیاست ایران و مضاعف بر آن برخی تحرکات سیاسی و انتخاباتی هاشمی و اطرافیانش و بر سر زبان افتادن و طرح مجدد وی برای انتخابات یازدهم ریاست جمهوری در سال 92 است و از دیگر سو تلاشی است از سوی یک دانشجوی علم سیاست بویژه «جامعه‌شناسی سیاسی» و «مسائل ایران» برای کاربردی کردن آموخته‌های آکادمیک خود که در سال‌های دانشجویی آموخته است.

3- اگر سیاست را به یک بازی و گیم تشبیه کنیم، فعالان در این بازی را می‌توان به 2 دسته «بازیگران» و «بازیگردانان» تقسیم کرد که بازیگران عمدتا «کنش‌پذیر» و بازیگردانان «کنش‌گرند». در واقع برابر بازیگردانان ‌که توانایی شکل دادن به قواعد بازی و ساختن صحنه عمل سیاسی را دارند، بازیگران بیشتر فعالان منفعلی هستند که در چارچوب این قواعد و صحنه سیاسی ساخته شده، بازی می‌کنند و اگر چه در نیت و اهداف و رفتار سیاسی به ظاهر در نقطه مقابل بازیگردانان هستند اما در نهایت پر‌کننده خانه‌های پازلی هستند که بازیگردانان طراحی کرده و چیده‌اند.

4- آنچه یک فرد یا گروه یا نهاد را بازیگردان می‌کند، غلبه کنش‌های عقلانی‌اش بر کنش‌های غریزی‌اش، لااقل در مقایسه با سایر فعالان سپهر سیاست است. کنش‌های عقلانی را می‌توان دست‌کم با 2 عنصر «هدف محوری» و «تناسب وسایل و ابزار با هدف» برابر کنش‌های غریزی قرار داد که نسبت به یکی از این 2 عنصر دارای خلل و آسیب هستند. در کنش‌های غریزی تمایلات عاطفی نسبت به افراد و گروه‌ها و جریانات و... محور تصمیم و عمل سیاسی است تا اهداف کنشگر و همچنین کنشگران غریزی از تشخیص و توانایی به‌کاربستن ابزارها و روش‌هایی که آنها را به مقصود و هدف سیاسی می‌رساند، ناتوانند. به همین دلیل کنشگران غریزی، کنش‌پذیر و منفعلند و به تعبیری در دوران ماقبل سیاست قرار دارند.

5- در رفتار سیاسی هاشمی ردپای هر 2 نوع سیاست‌ورزی (عقلانی و غریزی) و البته با نتایج متفاوت دیده می‌شود. رفتار سیاسی هاشمی در انتخابات خرداد 76 و رفتار سیاسی وی در خرداد 88 ترجمان 2 نوع سیاست‌ورزی است.  در انتخابات سال 76 هاشمی هدف خود را «تداوم سیاست‌های دوره سازندگی» و «تداوم نفوذ خود در دولت آینده» قرار داد و بر همین اساس به دنبال گزینه‌ای بود که بیش از سایرین، هدف مورد نظر او را محقق کند. وی این هدف را در جریان چپ سابق و کاندیداتوری خاتمی بیش از جریان راست سابق و کاندیداتوری ناطق نوری متحقق می‌دید.

این رای و تصمیم او در شرایطی بود که به لحاظ تمایلات عاطفی برابر جریان چپ سابق قرار داشت و آنها مهم‌ترین جریان منتقد او و سیاست‌هایش در دوره سازندگی به شمار می‌آمدند و اگر مبنای تصمیم وی تمایلات عاطفی او می‌بود، باید از جریان راست حمایت یا حداقل از حمایت از جریان چپ اعراض می‌کرد اما هاشمی بر اساس هدفگذاری خود (تداوم سیاست‌های دوره سازندگی و تداوم نفوذ خود در دولت آینده) جریان چپ را به خود نزدیک‌تر می‌دید، بویژه از نوع مواجهه‌ای که جریان راست با وی بر سر انتخابات مجلس پنجم پیدا کرد و افراد پیشنهادی او را برای قرار گرفتن در فهرست تهران رد کرد، این تصور را داشت که با حاکمیت یافتن جریان راست بر قدرت اجرایی کشور که در شرایط سال 75 اساسا خود را بی‌رقیب و بی‌نیاز از دیگران نیز می‌دانست، نفوذ او در دستگاه اجرایی کشور بسیار کاهش خواهد یافت. بنابراین هاشمی هدفگرایی را بر غریزه‌گرایی در انتخابات سال 76 ترجیح داد و به یک رکن از 2 رکن کنش عقلانی پایبندی نشان داد. همچنین وی در تعهد به رکن دوم نیز کنش عقلانی را در پیش گرفت و وسایل و ابزارهای لازم را برای تحقق چنین هدفی شناخت و فراهم کرد. مهم‌ترین کار وی مبهم نگه داشتن رای خود در انتخابات سال 76 بود، بویژه در شرایطی که به قرینه‌های بسیاری، تصور عمومی در انتخابات دوم خرداد این بود که ناطق نوری ادامه هاشمی و نماینده دیدگاه‌های او است و چون یک ظرفیت منفی (در ادامه راجع به آن صحبت خواهم کرد) مهمی علیه هاشمی در جامعه وجود داشت، با مبهم بودن موضع هاشمی (منظور سطح عمومی است)، این ظرفیت علیه ناطق و به نفع خاتمی در جامعه به‌کار گرفته شد و نقش مهمی در پیروزی خاتمی و شکست ناطق نوری داشت. بنابراین هاشمی در تحقق رکن دوم کنش عقلانی نیز موفق عمل کرد و نتیجه، پیروزی خواسته او و شکل‌گیری دولت وابسته به او بویژه در تیم اقتصادی دولت بود. (حبیبی معاون اول، محمد هاشمی معاون اجرایی، نور‌بخش رئیس بانک مرکزی، نجفی رئیس سازمان برنامه و بودجه، کلانتری وزیر کشاورزی، جهانگیری وزیر معادن و فلزات، شافعی وزیر صنایع، زنگنه وزیر نفت، کرباسچی شهردار تهران، مهاجرانی وزیر ارشاد و عبدالله نوری وزیر کشور).

اما هاشمی در انتخابات سال 88 با نادیده گرفتن هر 2 رکن کنش عقلانی، سیاست‌ورزی غریزی را در پیش گرفت. تمایلات عاطفی منفی او علیه احمدی‌نژاد به محور رفتارهای سیاسی او در انتخابات دهم ریاست جمهوری منجر شد و این غریزه‌گرایی به مکانیسم رفتاری او نیز تعین بخشید و بر خلاف انتخابات سال 76 که موضع خود در سطح عمومی را در ابهام نگه داشته بود و از این رهگذر آثار ظرفیت منفی اجتماعی خود را مدیریت کرده بود و حتی این محدودیت را به فرصت برای هدف و تصمیم خود مبدل کرده بود، در انتخابات سال 88 به شکل آشکار و برجسته‌ای در مخالفت با احمدی‌نژاد و حمایت از موسوی به صحنه آمد و علاوه بر وی، فرزندان و همسرش نیز به طور بی‌سابقه‌ای وارد این منازعه سیاسی شدند و این درست همان چیزی بود که احمدی‌نژاد می‌خواست که رقابت انتخاباتی بین خود و موسوی را به رقابت احمدی‌نژاد- هاشمی تبدیل کند و ظرفیت منفی هاشمی را به موسوی تسری دهد که همین طور هم شد. در واقع غیر‌ از غریزه‌گرایی در هدف، وسایلی که هاشمی برای تحقق هدف خود انتخاب کرد نیز غریزی بود و وی نتوانست خود را از سیطره روابط منفی عاطفی‌اش نسبت به احمدی‌نژاد آزاد کند و فارغ از آن رفتار کند. نامه 19 بهمن وی به رهبر انقلاب از نظر محتوا و از نظر زمان انتخاب شده نیز تجلی دیگری از غریزه‌گرایی هاشمی در انتخابات سال 88 بود که به تعمیق و تثبیت بیشتر تبدیل چالش موسوی-احمدی‌نژاد به چالش هاشمی- احمدی‌نژاد منجر شد.

6- از آنچه گفته شد می‌توان نتیجه گرفت توجه به رکن دوم کنش عقلانی، یعنی تناسب بین وسایل و اهداف مساله مهمی در سیاست‌ورزی عقلانی است. یک معیار مهم در متناسب کردن ابزارها و روش‌ها با اهداف در رفتار سیاسی، توجه به «محدودیت‌ها» و «امتیازات» افراد و گروه‌ها و مجموعه‌های سیاسی است. اگر سطوح کنش سیاسی را به 2 سطح «ستادی» و «صفی» تقسیم کنیم، باید ببینیم به عنوان یک سیاست‌ورز، امتیازات و محدودیت‌های ما در کجاست و متناسب با آنها روش‌ها و ابزارها را برای تحقق هدف سیاسی خود انتخاب کنیم. درباره هاشمی می‌توان گفت به دلیل تجربه سیاسی طولانی، موقعیت تاریخی او در جریان انقلاب، برخورداری نوعی مرجعیت سیاسی در برخی نخبگان کشور و مسؤولیت‌های موثر در نظام (مجمع تشخیص مصلحت نظام) و... مهم‌ترین امتیازش توانایی‌های وی در حوزه ستادی است که به نوعی پشت پرده کار سیاسی محسوب می‌شود اما مهم‌ترین محدودیت هاشمی، «ظرفیت منفی اجتماعی» وی است که تقریبا از سال 1372 ظهور و بروز عمومی پیدا کرده است و در تمام این سال‌ها در یک حد قابل توجهی استمرار پیدا کرده است، طوری که می‌توان گفت هاشمی به‌رغم برخورداری از ظرفیت مثبت قابل قبول در صحنه سیاسی، بالاترین ظرفیت منفی اجتماعی را در بین نخبگان شناخته شده سیاسی کشور دارد.

درانتخابات سال 72 بیش از 4 میلیون رای احمد توکلی (حدود 50 درصد آرای هاشمی) به عنوان نامزدی گمنام نسبت به چهره شناخته شده هاشمی، نماد شکل‌گیری ظرفیت‌های منفی برای هاشمی است که تا آن زمان از ظرفیت مثبت اجتماعی برخوردار بود و نزدیکی به وی در صحنه سیاسی بین مردم مقبولیت‌ساز بود. انتخابات سال 76 این ظرفیت منفی اجتماعی هاشمی را در سطح بالاتری نشان داد و یک عامل تعیین‌کننده در پیروزی خاتمی به عنوان مخالف هاشمی و شکست ناطق به عنوان نماد طرفدار هاشمی در انتخابات شد.

در انتخابات مجلس ششم در سال 78 نیز همین ظرفیت منفی به کلی جریان کارگزاران را که مستقل از جریان مشارکت و عمده دوم خردادی‌ها با سر‌لیستی هاشمی به صحنه انتخابات آمده بود از حیز انتفاع ساقط کرد و نامزد مهم این جریان یعنی فائزه هاشمی را که در انتخابات مجلس گذشته (مجلس پنجم) در کورس رقابت نفر اولی در تهران بود، به نفر 57 هفتم انتخابات مجلس ششم مبدل کرد. در انتخابات سال 84 نیز برگ برنده احمدی‌نژاد همین ظرفیت منفی هاشمی بود که موجب غلبه احمدی‌نژاد بر وی شد. در انتخابات سال 88 نیز ظرفیت منفی هاشمی کارکرد مهمی در صحنه انتخابات داشت و مهم‌ترین مساله‌ای که در مناظره 13 خرداد 88، موسوی را در این ماراتن نفسگیر به زانو درآورد، همین مساله بود که احمدی‌نژاد توانست مارک نمایندگی وی برای هاشمی را بر چهره سیاسی موسوی بچسباند.

7- ظرفیت منفی هاشمی در صحنه سیاسی کشور آنچنان است که تا کنون 2 نفر یعنی «خاتمی» و «احمدی‌نژاد» با تکیه بر همین ظرفیت منفی رئیس‌جمهور شده و 16 سال ریاست دستگاه اجرایی را به عهده گرفته‌اند. در حالی که 2 نفر دیگر یعنی «ناطق نوری» و «موسوی» با تصور چسبندگی آنان به هاشمی، سرنوشت کاملا متفاوتی پیدا کردند. یکی (ناطق نوری) سال‌های سال است که مجبور شده از سیاست بازنشسته شده و کناره‌گیری کند و دیگری (موسوی) به‌رغم حضور 30 ساله و موثر در درون نظام، امروز در موضع اپوزیسیون و در حاشیه قرار گرفته است.

بنابراین نتیجه منطقی این محدودیت (ظرفیت منفی اجتماعی) این است که حضور صفی و مستقیم وی در عرصه سیاست که به چهره‌به چهره شدن وی با مردم منجر می‌شود، بدترین نوع سیاست‌ورزی از سوی فردی مانند هاشمی است (تجربه کاندیداتوری در مجلس ششم و ریاست‌جمهوری نهم) و سیاست‌ورزی عقلانی اقتضا می‌کند هاشمی به این محدودیت توجه کند، بویژه توجه به این مساله که در صحنه سیاسی و انتخاباتی ایران، ظرفیت منفی از ظرفیت مثبت در شکل دادن به آرا خیلی موثرتر است و بسیاری از آرا در حکم مقابله و اعراض از کسی است که جامعه روی وی ذهنیت منفی دارد.

با این توصیفات باید گفت که مهم‌ترین رقیب هاشمی در صحنه انتخابات و کنش سیاسی «ظرفیت منفی اجتماعی بالای او» و به تعبیری دیگر «خود هاشمی» است.

8- در جمع‌بندی موارد بیان شده می‌توان گفت بهترین نوع نقش‌آفرینی سیاسی هاشمی در چارچوب یک سیاست‌ورزی عقلانی و با عنایت به امتیازات و محدودیت‌هایش بویژه ظرفیت منفی اجتماعی که وی از آن بهره‌مند است، در چند نکته به شکل زیر است:

8-1- بر عهده گرفتن نقش ستادی و پرهیز از حضور مستقیم و صفی در امر سیاسی( تجربه منفی انتخابات مجلس ششم و ریاست جمهوری نهم)

8-2- انتخاب کنش‌ها و به تعبیری الگوهایی از کنش سیاسی در صحنه سیاسی که مخالفان وی نتوانند عرصه سیاسی را به 2 قطبی خود و هاشمی تبدیل کنند (تجربه منفی انتخابات دهم).

8-3- مبهم نگه داشتن موضع حمایت نسبت به کسانی که تمایل دارند در رقابت‌های سیاسی و انتخاباتی بر حریفانشان فائق آیند (تجربه مثبت انتخابات دوم خرداد 76).

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی