افسانه‌ پيشرفت غرب

به خوبي آن روز را به ياد دارم كه سر ميز شام با پدرم درباره‌ي پيشرفت مجادله مي‌كردم. در آن زمان هر چه تجربه و دانشي را كه به عنوان يك پسربچه‌ي پانزده ساله كسب كرده بودم عليه او به كار مي‌بستم.

مي‌گفتم: البته ما در عصر پيشرفت به سر مي‌بريم. يك نگاهي به ماشين‌ها بيانداز. ببين ماشين‌ها آن قديم‌ها چقدر بدقواره و نامطمئن بودند و آهسته راه مي‌افتادند ؟ و حالا نگاه كن ! چقدر شيك و كارآمد و سريع هستند ؟

پدرم كمي ابرويش را بالا انداخت و گفت: و نتيجه‌ي داشتن اين ماشين‌هاي جديد شيك و كارآمد و سريع و عالي چيست ؟ جا خوردم و به دنبال راهي براي پاسخ‌گويي مي‌گشتم. پدرم ادامه داد، مي‌داني هر ساله چند نفر از اين مردم به خاطر همين ماشين‌هاي سريع مي‌ميرند ؟ چند نفر عليل و ناقص‌العضو مي‌شوند ؟

مي‌داني زندگي توليدكنندگان اين ماشين‌ها چگونه است ؟ چگونه روز خود را پشت آن خط‌هاي مونتاژ خودرو به سر مي‌برند و همان كار يكنواخت را هر روز و هر ساعت انجام مي‌دهند.

مثل فيلم چاپلين ؟ مي‌داني چه تعداد زمين زراعي و جنگل و حتي شهر و دهكده به زمين همواري براي اين ماشين‌ها تبديل شده تا بتوانند به آساني به هر جا كه مي‌خواهند بروند و در آنجا پارك كنند ؟ اين سوخت خودروها از كجا درمي‌آيد ؟ به چه قيمتي تهيه مي‌شود و وقتي آنها تمام شوند چه اتفاقي مي‌افتد ؟

پيش از آن كه پاسخي بدهم، او، خوشبختانه ادامه داد و برايم از مقاله‌اي گفت كه درباره‌ي پيشرفت نوشته شده بود، مفهومي كه هيچ گاه درباره‌اش فكر نكرده بودم. مقاله را يكي از همكارانش در دانشگاه كورنل نوشته بود.

اسمش كارل بكر بود، او مورخي بود كه من هيچ گاه نامش را نشنيده بودم. مقاله در دايره‌المعارف علوم اجتماعي به چاپ رسيده بود، منبعي كه هيچ گاه به آن برخورد نكرده بودم. پدرم به من گفت اين مقاله را بخوان.

متأسفانه پانزده سال ديگر سپري شد و پس از آن من آن مقاله را خواندم، در اين فاصله من باورهاي شك‌انگارانه‌ي پدرم را دريافتم، همچنان كه دنياي مدرن دوباره و دوباره اختراعات جديد را به حركت مي‌انداخت و ترقي و توسعه ـ تلويزيون، ساتور برقي، اجاق‌هاي مايكرويو، قدرت هسته‌اي ـ كه همچنان همان ماهيت مشكل‌ساز پيشرفت را نشان مي‌داد، وارد گور مي‌شدند.

هنگامي كه سرانجام در جريان بازبيني‌ همه‌جانبه‌ي مدرنيته، مقاله‌ي استادانه‌ي بكر را خواندم، نيازي به توجيه‌هاي علمي نبود تا مرا درباره‌ي ويژگي غيرعادي و تاريخي اصل و منشأ مفهوم پيشرفت و نيز جايگاهش نه به عنوان اصلي گريزناپذير ـ نيرويي مفروض همچون نيروي ثقل، آن چنان كه در دوران نوجواني تصورش مي‌كردم ـ كه به عنوان محصولي فرهنگي مجاب ‌كند، يك محصول فرهنگي كه براي همه نوع مقاصد كاربردي در دوره‌ي رنسانس اختراع شد و شعارهاي توخالي سرمايه‌داري را به پيش مي‌برد.

مفهوم پيشرفت چيزي نبود جز يك اسطوره‌ي به درد بخور، فراورده‌ي كنترل نشده ـ نظير همه‌ي اسطوره‌هاي فرهنگي مقيد ـ كه مروج نظريه‌ي پيشرفت جاودانه و هميشگي شرايط بشري بود كه به طور گسترده‌اي از طريق بهره‌كشي از طبيعت و در اختيار گرفتن كالاهاي مادي امكان‌پذير است.

البته در اين زمان ديگر اين موضوع چنان برداشت اسرارآميزي نيست. بسياري از پانزده ‌ساله‌ها امروز خطرات تكنولوژي مدرن را ديده‌اند، بعضي از اين خطرات حتي بقاي نسل بشر را تهديد مي‌كند، بنابراين كشف كرده‌اند كه اين اسطوره به گونه‌اي مشكل دارد.

باورش مشكل است كه هر ساله 56 ميليون آكر جنگل از بين مي‌رود، كه بيابان‌زايي، در مقياس جهاني 8 ميلياردها آكر زمين را تهديد مي‌كند، كه هفده گونه‌ي عمده‌ي دريايي جهان در معرض نابودي هستند و يك دهه زودتر از زماني كه بايد به اتمام برسند، تمام خواهند شد،

كه 26 ميليون تن خاك سطحي هر ساله به دليل فرسايش و آلودگي از بين مي‌رود، باور كنيد كه سيستم اقتصادي اين جهان، كه پويا بودن‌اش چنين بهايي را مي‌طلبد، به سمتي درست هدايت مي‌شود و اين سمت بايد « پيشرفت » نام گذاشته شود.

از زمان پيروزي نظام سرمايه‌داري، تنها عده‌ي قليلي از جمعيت دنيا را مي‌توان از جمله كساني قلمداد كرد كه واقعاً در راحتي و آسايش زندگي مي‌كنند و اين آسايش كه پي‌درپي تهديد مي‌شود، به بهاي قابل ملاحظه‌اي به دست مي‌آيد.

امروز تخمين زده مي‌شود كه از حدود 6 ميليارد جمعيت دنيا، حداقل يك ميليارد نفر در فقر و بدبختي زندگي مي‌كنند: زندگي مشقت‌بار، در گرسنگي و خوشبختانه كوتاه. دو ميليارد ديگر از جمعيت جهان، به سختي زندگي مي‌گذرانند و روي خط فقر هستند، اين عده معمولاً با نشاسته زنده‌اند و اكثرشان آب آشاميدني و يا بهداشتي در اختيار ندارند.

بيش از دو ميليون ديگر، در پايين‌ترين حد اقتصادي زندگي مي‌كنند و درآمدي كمتر از 5 هزار دلار در سال دارند بدون هيچ پس‌انداز يا دارايي ديگري و نه دارايي خالصي كه براي فرزندان‌شان باقي بگذارند.

با اين حساب تنها يك ميليارد نفر باقي مي‌مانند كه آنها هم تقريباً براي داشتن زندگي سخت تلاش مي‌كنند، شغلي عادي و روزمره با درآمدي اين‌چنيني و در رأس اين هرم اقليت كوچكي قرار مي‌گيرد كه واقعاً مي‌توان آنها را كساني ناميد كه به زندگي راحت و در آسايش دست يافته‌اند.

در كل دنيا مي‌توان حدود 350 نفر را يك ميلياردر (به دلار آمريكا) دانست (با كمي بيشتر از سه ميليون ميليونر). كل داريي خالص اين عده از دارايي خالص 45 درصد جمعيت جهان بيشتر است.

آيا اين پيشرفت است ؟ بيماري‌اي كه چنين تعداد كمي مي‌توانند به آن مبتلا شوند ؟ و با چنين نابرابري و اختلافي ؟

در ايالات متحده، پيشرفته‌ترين كشور مادي‌گرا و مشتاق‌ترين و وفادارترين قهرمان پيشرفت، حدود 40 ميليون نفر زير خط فقر زندگي مي‌كنند و حدود 20 ميليون هم زير خط فقر هستند اما از پس هزينه‌هاي واقعي برمي‌آيند: 6 ميليون يا بيشتر، بي‌كار هستند، بيش از سي ميليون گفته مي‌شود اميدي به يافتن شغل ندارند (از بس گشته‌اند و نيافته‌اند) و 45 ميليون مشاغل « يك بار مصرف » موقت و نيمه موقت و بدون امنيت شغلي دارند.

پنج درصد جمعيت كه در رأس همه قرار مي‌گيرند، صاحب دو سوم كل دارايي‌ها هستند: 60 درصد هيچ دارايي مادي ندارند و يا مقروض هستند. از نظر درآمد، 20 درصد جمعيتي كه در رأس همه قرار دارند، نصف درآمد كل را كسب مي‌كنند، 20 درصدي كه در پايين‌ترين حد هستند، كمتر از 4 درصد درآمد را به دست مي‌آورند.

تمام اينها، به سختي آن آسايش مادي را كه گمان مي‌رود پيشرفت فراهم آورده است نشان مي‌دهد. قطعاً هستند مرفهاني كه در آمريكا و ديگر كشورهاي صنعتي كه در مكنتي زندگي مي‌كنند كه قابل تصور براي هيچ كس نيست. اين هم فقط آمار است كه نشان مي‌دهد همين عده هستند كه به شدت از « بيماري راحت » رنج مي‌برند.

من آن را رفاه‌زدگي (آنفولانزاي رفاه) مي‌نامم: بيماري‌هاي قلبي، استرس، كار زياد، اختلالات خانوادگي، اعتياد به الكل، ناامني، بي‌ثباتي اجتماعي، روان‌پريشي، تنهايي، ناتواني، انزوا و از خود بيگانگي، مصرف‌گرايي و سردي قلب‌ها.

لئوپارد كوهر، اقتصاددان اتريشي كه سخنراني‌اش با عنوان « فروپاشي ملت‌ها » مبنايي است براي درك ناكامي‌هاي سياسي در نيم هزاره‌ي اخير، اغلب سخنراني‌اش را با اين تمثيل به پايان مي‌برد. وي مي‌گويد: فرض كنيد كه ما در قطار پيشرفت سواريم. با بالاترين سرعت و به شيوه‌اي پسنديده به پيش مي‌رويم.

سوخت قطارمان از كاهش منابع تأمين مي‌شود و آزمندانه افزايش مي‌يابد و اقتصاددانان برجسته‌ به ما روحيه مي‌دهند. اگر ناگهان بفهميم كه قطارمان به سمت بلايي ناگهاني پيش مي‌رود و خليجي در انتهاي جاده كه فقط چند مايل جلوتر است قرار دارد چه ؟ آيا با تمام سرعت به سمت ترمزها نمي‌رويم تا قطار را در لحظه‌ي سقوط از حركت بازداريم ؟

پيشرفت، افسانه‌اي است كه به ما اطمينان مي‌دهد، هيچ وقت با آخرين سرعت پيش‌رفتن اشتباه نيست. اكولوژي رشته‌اي است كه به ما مي‌آموزد اين يك فاجعه است.

پيش از تغيير پيشرفت، كه مورد توجه طرفداران علم و تكنولوژي قرار دارد، جامعه‌ي صنعتي مدرن قرباني كردن بيشتر و بيشتر دنياي طبيعي را به اجرا گذارده و آداب مذهبي امپراتوري‌هاي گذشته را در مقياس بسيار وسيع‌تر و تكان‌دهنده‌تر تقليد مي‌كند.

امپراتوري‌هايي كه به پايه‌ي همين غرور و تكبر مبني بر سلطه بر طبيعت بنا شده بودند. اكنون به نظر مي‌رسد ما آماده‌ايم حتي بيوسفرمان را هم پيش‌كش كنيم.

هيچ كس نمي‌داند قابليت ترميم‌پذيري بيوسفر چقدر است. چه مقدار آسيب را قادر است تحمل كند قبل از آن كه از كار بيفتد يا از حداقل كاري كه ممكن است نسل بشر را زنده نگه دارد هم باز بماند.

اما در سال‌هاي اخير برخي شخصيت‌هاي مشهور پيشنهاد كرده‌اند كه اگر ما به حركت بي‌امان‌مان بي‌وقفه به سوي پيشرفت ادامه دهيم، كه بسيار به زميني كه پيشرفت وابسته‌ي به آن است فشار وارد مي‌آورد، در آينده‌اي بسيار نزديك‌تر به آن [پيشرفت] خواهيم رسيد.

مؤسه‌ي Worldwatch (نگاه جهاني) كه سالانه گزارش‌هايي از اين دست منتشر مي‌كند هشدار داده است كه هيچ سيستم حمايت از زندگي كه بيوسفر براي بقا به آن نياز دارد، وجود ندارد ـ هوا، آب، خاك، دما و ساير چيزها ـ امروز آن چنان سخت تهديد نمي‌شوند دهه به دهه بدتر مي‌شود.

دورزماني پيش نبود كه نخبگان، دانشمندان و فعالان محيط زيست در مورلياي مكزيك گرد هم آمدند و اعلاميه‌اي منتشر كردند و از « تخريب محيط زيست » خبر دادند و متفقاً ابراز نگراني كردند « كه زندگي بر روي كره‌ي ما در معرض خطر جدي است » و اخيراً انجمن دانشمندان آمريكا در بيانيه‌اي كه مورد تأييد بيش از يك صد دارنده‌ي جايزه‌ي نوبل و 1600 نفر از اعضاي مجامع ملي از سراسر دنيا بود، « هشدار دانشمندان جهان نسبت به انسانيت » را اعلام داشتند.

در اين بيانيه آمده بود كه نرخ كنوني تجاوز به محيط زيست و افزايش جمعيت ادامه نخواهد يافت مگر با « فلاكت گسترده‌ي بشر » و سياره‌اي چنان « تخريب شده و بازگشت‌ناپذير » كه « نخواهد توانست آن گونه كه ما مي‌شناسيم به زندگي ادامه دهد ».
اقتصاد جهاني با تكنولوژي برتر گوش نخواهد داد؛ نمي‌تواند كه گوش دهد.

خيال كنيد يك ناظر بي‌طرف قرار است كه موفقيت‌هاي « پيشرفت » را بررسي كند ـ آن را اسطوره‌اي با P بزرگ مي‌نامند و از آنجا كه عصر روشنگري پيوند مبارك ميان علم و نظام سرمايه‌داري را - كه تمدن صنعتي مدرن را به وجود آورده است ـ بارور كرده، آيا در كل، براي نسل بشر بهتر شده يا بدتر؟ براي ساير گونه‌ها چطور؟

آيا اين پيشرفت شادماني بيشتري را نسبت به قبل از آن براي انسان‌ها به ارمغان آورده است ؟ عدالت بيشتر؟ برابري بهتر؟ كارآيي بهتر؟ و اگر ثابت شود كه اهدافش بيش از آن كه نامهربان باشد، مهربان و مساعد بوده است، پس وسيله‌اش چه ؟ به چه قيمتي سودش را به دست آورده‌ايد ؟ و آيا اين مزايا دوام دارند ؟

ناظر بي‌طرف به اين نتيجه خواهد رسيد كه در بهترين حالت، نتيجه مختلط است. از جهت مثبت؛ اين قابل چشم‌پوشي نيست كه دارايي مادي يك ششم مردم دنيا، وراي رؤياهاي مال‌پرستانه‌ي پادشاهان و فرمانروايان گذشته افزايش پيدا كرده است.

سيستم حمل و نقل و ارتباطات دنيا پيشرفت كرده است و به مردم، كالاها و اطلاعات امكان آن را مي‌دهد كه جابه‌جا شوند با سرعتي كه هيچ گاه در گذشته امكان‌پذير نبود.

طول عمر يك سوم همين مردم افزايش يافته است. به علاوه‌ي بهبود عمومي وضعيت بهداشت و سلامت كه باعث افزايش شمار انسان‌ها تا ده برابر در سه قرن اخير شده است.

اما از جهت منفي، هزينه‌ها قابل توجه بوده است. تأثيري كه بر گونه‌هاي حيات روي كره‌ي زمين و سيستم‌ها داشته تا بتواند خوشبختي را براي يك ميليارد نفر فراهم سازد، همان طور كه ديده‌ايم، به طرز وحشتناكي مخرب بوده است ـ همين بس كه باعث انقراض تدريجي 500 هزار گونه در همين قرن اخير شده است.

اثرش بر پنج ششم گونه‌هاي انساني باقي مانده هم به همان ترتيب مخرب بوده، همان طور كه اكثر اين افراد شاهد استعمار شدن يا آواره شدن اجتماع‌شان بوده‌اند، اقتصادشان فروپاشيده است و محيط زيست‌شان در جريان توسعه بدتر شده و آنها را به سمت محروميت و بدبختي‌اي پيش مي‌برد كه قطعاً از آنچه كه پيش‌تر مي‌شناختند بدتر است.

هر چقدر هم كه روزگارشان پيش از ظهور جامعه‌ي صنعتي بد بود، در حال حاضر وضعيت بدتر از آن است.
ميلياردها نفر كه معيارها و سطح زندگي‌شان همه‌ي 100 درصد منابع موجود دنيا را كه هر سال تأمين مي‌شود استفاده مي‌كنند و بنابراين بايد در نتيجه‌ي آن خوشحال باشند، در واقع به نظر نمي‌رسد كه باشند.

هيچيك از شاخصه‌هاي اجتماعي در كشورهاي پيشرفته نشان نمي‌دهند كه مردم بيش از نسل قبل راضي و خرسند هستند، بسياري از همه‌پرسي‌ها نشان مي‌دهند كه « درجه‌ي بدبختي » در بسياري از كشورها افزايش يافته و مدارك و شواهد واقعي در دنيا (نظير بيماري‌هاي رواني، مواد مخدر، جرم و جنايت، طلاق و افسردگي) بر اين نكته تأكيد دارند كه غني‌سازي مادي آنچنان هم شادي فردي را در بر نداشته است.

در واقع در مقياسي بزرگ، تقريباً پيشرفت در رسيدن به آنچه كه قرار بود برسد، ناكام مانده است، با وجود آن همه پول و تكنولوژي كه به اين موضوع اختصاص داده شده بود. همه‌ي رؤياهايي كه طي سال‌ها آن را مزين كرده بودند، مشخصاً در همان قدم‌هاي قاطع و مصمم اوليه در سال‌هاي انتهايي قرن 19 و دوران بيست ساله‌ي اخير فرمان‌روايي كامپيوتر، خيال‌پردازي‌هاي آرمان‌گرايانه تلف شده است.

آن دسته از اين رؤياها و خيال‌پردازي‌ها كه زايل نشده، نظير قدرت هسته‌اي، كشاورزي شيميايي و دولت رفاه، به كابوس بدل شده‌اند. پيشرفت حتي در اين مترقي‌ترين كشور هم فقر را از بين نبرده است

(شمار فقرا افزايش و درآمدهاي واقعي در سال‌ اخير كاهش يافته است) يا كارهاي پرزحمت را نيز (ساعت كاري افزايش پيدا كرده و مشاغلي كه براي هر دو جنس مذكر و مؤنث در خانه انجام مي‌دهند نيز به همين صورت) و يا بي‌سوادي و جهالت (نرخ سواد در پنجاه ساله‌ي اخير كاهش يافته، همچنان كه نمره‌ي امتحان‌ها) و يا بيماري (بستري شدن در بيمارستان، بيماري و مرگ از سال 1980 تا كنون افزايش داشته است.

وراي خوشبختي و طول عمر كه به عده‌ي قليلي محدود مي‌شود و هر كدام نتايج جداً مخربي بر محيط زيست دارند، پيشرفت چيز زيادي ندارد كه دنبال آن برود ! البته براي مريدانش شايد اين حقيقت داشته باشد كه مجبور نيست؛ زيرا اين كافي است كه ثروت ارزشمند است و مكنت، خواستني و طول عمر بيشتر، خصوصيت مثبت.

مفاد بازي براي اين عده ساده است: بهبود وضعيت مادي براي هر تعدادي كه امكان دارد، با هر سرعتي كه امكان دارد و نه چيز ديگر و قطعاً با هيچ گونه توجه نسبت به اخلاق فردي يا انسجام اجتماعي و يا ادراك معنوي يا دولتي مبتني بر مشاركت فردي، اينها انگار اهميت چنداني ندارند.

اما ناظر بي‌طرف آن قدر باريك‌بين نيست، او مي‌تواند ببيند كه نقطه ضعف‌هاي چنين نگاهي تا چه حد مرگبار و ژرف است. ناظر بي‌طرف تنها مي‌تواند به اين نتيجه‌گيري برسد كه از آنجا كه ثمره‌ي پيشرفت بسيار ناكافي و كم هستند، بهايي كه پرداخته شده تا چنين ميوه‌هايي به دست آيند خيلي خيلي زياد بوده است،

در زمينه‌هاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و محيط زيست اين بها پرداخت شده و نه جوامع و نه اكوسيستم‌هاي جهان قادر خواهند بود كه اين بها را بيشتر از چند دهه تحمل كنند، در صورتي كه هم اكنون آسيب جبران‌ناپذيري نديده باشند.

هربرت ريد، فيلسوف و منتقد انگليسي، در جايي نوشته است كه « تنها كساني در ارتباط با ماشين‌ها مورد اعتمادند كه در خدمت طبيعت شاگردي مي‌كنند » اين شناختي عميق و ژرف است و او چنين تأكيد مي‌كند كه « تنها اين افراد هستند كه آن ماشين‌هايي را ابداع و كنترل مي‌كنند كه فراورده‌هاشان بهبود و تقويت نيازهاي زيستي محسوب مي‌شدند و نه تكذيب آنها ».
شاگردي در خدمت طبيعت ـ حالا اسطوره‌اي وجود دارد كه جامعه‌اي پايدار مي‌تواند با آن زندگي كند.

ضميمه - آيا اين پيشرفت است ؟
مجموعه‌ي حاضر به اين منظور گردآوري شده است تا به نشان دادن خدشه‌دار بودن گمان عمومي كمك كند. گمان عمومي بر اين است كه پيشرفت و توسعه‌ي تمدن و كشاورزي از جهت اين كه باعث افزايش سطح زندگي بشر و كيفيت زندگي او شده، به معني « پيشرفت » مداوم بوده است.

در جهان، از هر چهار كودك، يك نفر در فقر رقت‌انگيز و در خانواده‌هايي با درآمد روزانه كمتر از يك دلار زندگي مي‌كنند. طبق گزارش توسعه‌ي جهاني بانك جهاني در سال 2000 ـ 1999، تعداد كساني كه با درآمدي معادل يك دلار در روز زندگي مي‌كنند، از 2/1 ميليارد نفر در سال 1987 به 5/1 ميليارد نفر در 2000 رسيده است و پيش‌بيني مي‌شود اين رقم در سال 2015 به 9/1 ميليارد نفر برسد. 50 كشور جهان درآمد سرانه‌ي پايين‌تر از يك دهه‌ي گذشته دارند.

بيش از 2 ميليون كودك در جريان درگيري‌هاي نظامي دهه‌ي 1990 جان خود را از دست دادند و بيش از 6 ميليون نفرشان در اثر جنگ به شدت آسيب ديده و يا براي هميشه معلول شده‌اند. درآمد يك كارگر معمولي آمريكايي در مشاغل توليدي و غيرمديريتي (80 درصد نيروي كار) از سال 1973 تا 1998، 6% كاهش داشته است و از 61/13 دلار به 77/12 دلار در هر ساعت رسيده است.

بر اساس گزارش ماه فوريه‌ي 2003 EPA در ايالات متحده، درصد كودكان آمريكايي مبتلا به آسم دو برابر شده است ـ از 6/3 درصد در سال 1980 به 5/7 درصد در 1985 و تا سال 2001 اين رقم به 7/8 درصد و يا به عبارت بهتر 3/6 ميليون كودك بوده است.

در سال 1900 از هر سي انسان، يك نفر مبتلا به سرطان شده بود. حالا از هر دو مرد آمريكايي، يك نفر و از هر سه زن، يك نفرشان طبق نشريه‌ي انجمن سرطان آمريكا در معرض خطر ابتلا به سرطان هستند.

بر اساس گفته‌ي پروفسور جيل بيرچ از دانشگاه منچستر، در انگليس نرخ سرطان در نوجوانان از 4/15 نفر در هر 100000 در سال 1979 به 4/19 نفر افزايش داشته است ـ به عبارت ديگر نرخ متوسط 2/1 درصد در سال.

در كاليفرنيا، بين سال‌هاي 1987 و 1998، نرخ در خودماندگي (اوتيسم) در ميان كودكان 273 درصد افزايش نشان داده است، بر اساس گزارش سازمان خدمات توسعه‌ي كاليفرنيا، اكنون در آمريكا تعداد كودكان مبتلا به ديابت بيشتر از تعداد بزرگسالان مبتلا به ديابت است. اين امر سبب شده است كه پزشكان ديابت « نوع دوم » را ديابت « adult – onset » نامگذاري كنند.

از سال 1980، تعداد 16 ساله‌هاي چاق در انگلستان دو برابر شده و تعداد زنان 16 تا 19 سال با نشانه‌هاي chlamydia كه اگر درمان نشود منجر به ناباروري مي‌شود، بين سال‌هاي 1996 و 2000 حدود 300 درصد افزايش داشته است.

دكتر گيتيكا جاياتيليكا اذعان مي‌كند كه در انگلستان نوجوانان 11 تا 15 ساله دو برابر بيش از دهه‌ي گذشته الكل مصرف مي‌كنند. به گفته‌ي او زماني تا خرخره نوشيدن الكل در ميان افراد در سنين آخر دوره‌ي نوجواني شايع بود اما با پا گذاشتن به دهه‌ي 20 اين ميل شديد فروكش ‌كرد. اما حالا نوجوانان از سن پايين‌تر شروع به مصرف الكل مي‌كنند و دوره‌ي زماني آن هم افزايش پيدا كرده است.

حدود يك پنجم نوجوانان يازده تا پانزده سال حداقل دو بار در هفته الكل مي‌نوشند.
طبق آمار انجمن پزشكي بريتانيا، حدود 20 درصد كودكان و جوانان انگليسي گرفتار بيماري‌هاي رواني از افسردگي گرفته تا اختلالات غذايي هستند.

نرخ افسردگي تقريباً طي هر ده سال در كشورهاي صنعتي دو برابر مي‌شود. جالب اينجاست كه نرخ افسردگي در ميان اميش‌ها ـ كه نه از وسايل نقليه استفاده مي‌كنند نه از برق و نه از الكل مصرف مي‌كنند ـ يك پنجم نرخ مردم شهر بالتيمور مريلند است و هنگامي كه يك مردم‌شناس غربي در تلاش بود كه افسردگي را در ميان Kaluliهاي گينه‌ي نو بررسي كند، نتوانست حتي يك مورد هم بيابد.

سازمان جهاني بهداشت تخمين مي‌زند كه هر ساله در كل جهان 3 ميليون نفر مورد مسمويت با آفت‌كش‌ها ديده مي‌شود و نزديك به 250 هزار مرگ را در سال به دنبال دارد. در واقع در برخي بخش‌هاي جهان در حال توسعه، مسمويت ناشي از آفت‌كش‌ها بيش از آن كه عامل ايجاد بيماري‌هاي عفوني باشد، منجر به مرگ مي‌شود.

خودكشي، پس از تصادفات دومين عامل مرگ و مير در ميان جوانان آمريكاي شمالي است. در سريلانكا، اكنون خودكشي علت شماره‌ي يك مرگ جوانان است و در چين زنان جوان بيش از هر علت ديگري بر اثر خودكشي مي‌ميرند. به گفته‌ي جو شواركز رياست سازمان علم و جامعه‌ي دانشگاه مك گيل بهترين سلاح اين افراد براي خودكشي، آفت‌كش‌ها هستند.

در نواحي روستايي سريلانكا علت اصلي مرگ و مير در منطقه، مسمويت با آفت‌كشهاست. گزارش بيمارستان‌ها حاكي از آن است كه تمام بخش‌ها به بيماراني اختصاص يافته كه به خودكشي با استفاده از فسفات‌هاي زيستي اقدام كرده‌اند.

اين مواد از سمي‌ترين انواع آفت‌كش‌ها هستند. هنگامي كه در سال 1974 براي اولين بار پاراكوات (نوعي سم قوي براي از بين بردن علف‌هاي هرز) به ساموآ معرفي شد، نرخ خودكشي به شدت افزايش يافت. سپس هنگامي كه در سال 1982 اين سم از بازارها جمع‌آوري شد، نرخ خودكشي هم كاهش پيدا كرد.

15 درصد از شهروندان آمريكايي سابقه‌ي اختلالات اضطراب باليني دارند. كورتيزول كه يك ماده‌ي بيوشيميايي محصول اضطراب است، در روستائيان ساموآ بسيار بسيار پايين‌تر از حد استانداردهايي است كه محققين غربي براي آن در نظر مي‌گيرند.

فيليپ واكر يك جمعيت‌شناس است. او استخوان‌هاي بيش از 5 هزار كودك از صدها فرهنگ دنياي ماقبل صنعتي شدن كه به 4000 سال پيش از ميلاد برمي‌گردد، مورد بررسي قرار داده است. اما فقط توانسته استخوان‌هاي پراكنده‌اي با آثار كبودي بيابد.

اين كبودي‌ها قرار است كه شاخص و علامت « بدرفتاري با كودكان » باشند. در حالي كه به گفته‌ي والكر مي‌توان در جوامع مدرن از هر بيست كودك، در يك كودك مي‌توان چنين آثار كبودي را يافت. كودكاني كه بين سنين يك تا چهار سال [بر اثر خشونت] جان خود را از دست مي‌دهند.

http://bashgah.net/pages-7219.html

نويسنده: پاتريك سيل
ترجمه: مهديار حميدي

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی