ترويج دستگاه اباعبدالله(ع) يا تطهير چهرههاي مسئله دار؟!
گروه فرهنگي، محمدرضا شهبازي: تلويزيون را ما اختراع نكرديم؛ تلويزيون درياچهاي بود كه تا به خودمان آمديم ديدم افتادهايم درون آن و داريم غرق ميشويم. خيلي كه دلمان به حال خودمان سوخت، به اين نتيجه رسيديم كه بهتر است كاري كنيم و خودمان را نجات دهيم اما اينكار تا حالا بيشتر به دست و پا زدنهايي شبيه است كه زور ميزند لااقل سرمان را بيرون از آب نگه دارد تا خفه نشويم وگرنه كار از خيس شدن كه گذشته است.
خيلي از مناسبات و الگوهاي برنامهسازي در صدا و سيماي ما همان مناسبات غربي است البته با روكشي كه سعي ميكند سرمان را بيرون از آب نگاه دارد! براي نمونه ميتوان به جايگاه «شهرت» در برنامههاي صدا و سيما توجه كرد. بسياري از برنامههاي ما تلاش ميكنند تا از «شهرت» افرادي مانند هنرمندان و ورزشكاران براي انتقال پيامهاي خود استفاده كنند. اما اگر در غرب از اين شهرت براي تبليغ پوشاك، مشروب و انواع كالاها و خدمات استفاده ميشود، ما براي ترويج صرفهجويي در مصرف برق، بستن كمربند ايمني و مسائلي از اين دست بهره ميبريم. البته انتخابات، راهپيماييها و جديدا شركت در مراسمات مذهبي و آييني هم به اين موارد اضافه شده است.
اگر دقت كنيد جديدا رفاقتهايي روي بورس رفته است كه مبناي آنها شهرت است. رفاقت مداح معروف با بازيگر شهير، دوستي فوتباليست جنجالي با كارگردان پرطرفدار و رفاقتهايي از اين دست بيشتر از هرچيز ديگري بر اين مبنا استوار است. اين رفقا غالبا خصلت مشتركي جز «شهرت» ندارند و البته همين خصلت مشترك است كه به مذاق مخاطب و بيننده خوش ميآيد و او را به پيگيري اخبار اين رفاقتها راغب ميكند.
شايد فوتباليستي كه از شركتش در انتخابات ميگويد يا بازيگري از حضورش در راهپيمايي خبر ميدهد بتواند چند نفر بيشتر را پاي صندوق يا به خيابان بكشاند اما چه اتفاقي از فرداي انتخابات و راهپيمايي ميافتد؟(البته در صدق فرض همين گذاره هم حرف است و اين توانايي بايد به بوته نقد گذاشته شود.) اما از فردا با ساير رفتارهاي كسي كه خودمان بر الگو بودن او صحه گذاشتهايم چه ميكنيم؟!

ماه رمضان امسال برنامهاي از شبكه چهار سيما پخش ميشد با عنوان «گفتگوي تنهايي». در اين برنامه هنرمنداني چون مهناز افشار مينشستند و از تجربههاي عرفاني و معنوي خود(كه طبيعتا شريعت و احكام در آن جايي نداشت) سخن ميگفتند. همين اتفاق در محرم امسال در شبكه نمايش تكرار شد و برنامه «حس مشترك» را روي آنتن فرستاد. در اين برنامه هم افرادي چون سروش صحت و حتي بهزاد فراهاني درباره عزاداري براي امام حسين(ع)، گريه بر مصيبت ايشان و سفر به كربلا و... صحبت ميكردند. البته افراد موجهتري هم در اين برنامهها شركت داشتند.
به اين اتفاق از چند منظر ميتوان نقد وارد كرد. يكي همان بحث معروف تقليل دين و خالي كردن آن از شريعت و ترويج همان عبارت قديمي «دلت پاك باشه»! در اينباره بقدري حرف زده شده كه شخصا از نوشتن درباره آن و گرفتن وقت مخاطب حيا ميكنم.
نكته بعدي اين است كه اينكار چقدر به نفع دستگاه امام حسين(ع) است و چقدر در جهت تطهير آن افراد. واقعا افكار و اعتقادات كسي مثل سروش صحت بر كسي پوشيده است؟ آيا دوستداران او با ان برنامه چند ده دقيقهاي دچار تحول روحي ميشوند؟ يا كسي كه دخترش در انجام اعمال ضد اخلاقي و ضد ايراني گوي سبقت را از بقيه ربوده است و او هم تا كنون كوچكترين ابراز مخالفت(و نه برائت) نداشته و همه چيز را گردن فتوشاپ انداخته است چرا بايد در جايگاه ترويج عزاداري براي امام حسين(ع) بنشيند؟ دستگاه اباعبدالله(ع) محتاج اين افراد است يا اين اقدام باعث تطهير اين افراد ميشود؟


اما نكته اصلي، مهمتر از اين مباحث است كه البته مقدمه آن در ابتداي مطلب آمد. چه چيزي اين افراد را روي صندلي گفتگوي تنهايي يا حس مشترك نشانده است جز «شهرت»؟ در بهترين حالت و با بخواب زدن خود بياييد تصور كنيم كه صحبتهاي اين افراد كمكي به اهداف برنامه كند، اما فردا چه؟
مقالات سروش صحت را چه ميكنيم؟ عكس پدر مهربان در كنار دختر نيمه عريانش در كشور خارجي را چه ميكنيم؟ حجاب و پوشش عجيب و غريب و هفت قلم آرايش خانم بازيگر هنگام دريافت جايزه جشنواره فجر را چه مي كنييم؟ اصلا مگر اينها بد است؟ اينها كه به گريه اعتقاد داشتهاند؛ كلي تجربه ناب معنوي را از سرگذراندهاند و صميمانه با خدا قايم باشك بازي كردهاند! اينها كه آدمهاي معتقد، با اخلاق و... بودهاند. تازه خودشان هم معترفند كه كلي از موفقيتهايشان را بعد از پدر و مادر مديون الطاف الهي هستند! اصلا اوضاع و احوال اخلاقي و فرهنگي سينماي ما در حدي است كه با اين چند برنامه تصويرش در ذهن مردم تغيير كند؟
مشكل اصلي همين دو گانگي عجيب و غريبي است كه صدا و سيما دارد به آن دامن ميزند. مشكل همين دست و پا زدني است كه فوق فوقش سرمان را بيرون از آب نگه ميدارد.
حالا بگذريم از حرفهاي مشكلدار و غير دقيقي كه همين افراد لابلاي تعريف حالات خوششان بيان ميكنند. بالاخره وقتي معيار دعوت يك ميهمان به برنامه تلويزيوني شد «شهرت» نبايد از او انتظار داشت تا صحبتهايش دقيق باشد. مثلا سروش صحت در همان برنامه گفته است كه از طرفداران گريه در عزاداريهاست، البته به اين دليل:
«اما من اصولا از طرفداران گریه هستم. گریه خیلی میچسبد، همانطور که خنده لذتبخش است و آدم از آن لذت میبرد، گریه هم انسان را تمیز میکند. آدم بعد از یک گریه سیر میگوید: آخیش سبک شدم! خیلی وقتها در مصیبتها یکی از صاحبان عزا نمیتواند گریه کند، اینطور وقتها میگویند کاش گریه میکرد که سبک شود، اما صاحب عزا نمیتوانسته... زمانی بود که فکر میکردم وقتی عزیزی میمیرد اگر بستگانش ناراحت باشند حتما و لزوما گریه میکنند اما بعدها برایم پیش آمد عزیزانی را از دست دادم که با تمام جانم ناراحت بودم و اشکی نریختم. اما فامیل دوری از دنیا رفت و برایش به پهنای صورت گریه کردم. خیلی پیچیده است که درون آدم چه اتفاقی میافتد.»
اما اين مشكل فقط از نشاندن يك «مشهور» در جايگاه سخن گفتن از عرفان و معنويت نيست؛ وقتي برنامه «گفتگوي تنهايي» را به صرف حضور بازيگران، گروه فيلم و نمايش شبكه چهار ميسازد يعني محوريت با حضور بازيگران است نه صحبتهاي معارفي آنها.

در انتها بايد به يك نكته اشاره كنم. مجلس امام حسين(ع) براي همه است؛ به تعداد انسانها راه براي رسيدن به خدا وجود دارد(البته نا با قرائت پلوراليستي از دين). همه اينها را ميدانيم. حتي اعتقاد داريم كه شايد همان بازيگر در همان ارتباطش با عزاي اباعبدالله(ع) چيزي بدست آورده باشد كه ما در خواب هم نميبينيم اما اينجا بحث چيز ديگري است. بحث وظيفه صدا و سيما بعنوان دانشگاهي بزرگ است؛ حرف بر سر الگوهايي است كه اين دانشگاه دارد معرفي ميكند و صحبت از مسيري است كه او دارد جلوي پاي مردم ميگذارد.




























ارسال کردن دیدگاه جدید