جوانمردي كه از امریکا آمده بود راستش را گفت!

گروه فرهنگي - عاطفه صادقی:  مجموعه تلویزیونی «راستش را بگو» که مهم‌ترین اثر رسانه ملی برای سرگرم کردن مردم در شب‌های بلند پاییز است به پایان رسید. مجموعه‌ای که اگر چه به لحاظ تکنیک در تیتراژ، کارگردانی، تصویربرداری خوش ساخت بود ولی از نظر محتوا، نمودی شعار زده و احساسی داشت.
با این حال جای تقدیر دارد که فیلم نامه به رغم شعار زدگی، جدید و بکر بود و در راستای جذابیت، دست به دامن ازدواج و عشق‌های مثلثی و خیانت خانوادگی نشد. مجموعه‌ای که تلاش می‌کرد خود ما را به ما نشان دهد و برای دردمان چاره اندیشی کند.
آنچه مد نظر است نه تحلیل فنی و تکنیکی سریال، بلکه نقد محتوای سریال از جهت ارائه مشکل و نسخه‌ای است که برای درمان آن می‌پیچد. طرح و نقد حرف‌هایی که تلاش می‌شود در قالب «راستی» و «فتوت» به مدد تکنیک از قاب تصویر به مخاطب عرضه شود ولی با «فتوت و راستی» زاویه زیادی دارد!؟

۱. سریال با دانشجویی جوان و طالب علم الاجتماع شروع می‌شود و از مترو به عنوان یکی از عمومی‌ترین و مدرن‌ترین مظاهر شهرنشینی و با یک سوال؛ چرا مردم این همه افسرده‌اند؟!! – آیا همه عوامل سریال راست می‌گویند، مردم واقعا ناراحتند و مشکل جامعه ما افسردگی است!!؟

۲. دانشجویان و فارغ التحصیلان رشته جامعه‌شناسی به خوبی واقفند که در دانشکده‌های علوم انسانی اصولا جنس سرفصل دروس، جنس دغدغه‌های مردم جامعه ما نیست و تصویر نمایش داده شده از دانشگاه در این سریال یک بازنمایی غیر واقع‌گرایانه‌ و تخیلی بود. از روابط استاد و دانشجو، تا آن اساتید سرخوش جامعه‌شناس، تا نمایش تشکل‌های دانشجویی و روابط دختر و پسر به گونه‌ای که همه در این سریال همدیگر را به اسم کوچک خطاب می‌کردند گویی اصولا نام فامیلی محلی از اعراب ندارد، ولی آنچه بیش از بقیه نمود داشت قبح زدایی از روابط دختر و پسر با ظاهری مذهبی بود. یعنی دختران این سریال از خاطره تا هانیه اگر چه چادر به سر داشتند ولی از رفتار عفیفانه در آنان خبری نبود؛ -تمسک به یک ظاهر و قالب دینی منهای روح و صبغه دینی.

۳. در این سریال خبری از شریعت نیست، آنچه بار‌ها مطرح می‌شود و مبنای شکل گیری خانه همدلان را تشکیل می‌دهد عمل به آداب فتوت و طریقت است در حالیکه نویسنده یکی از بر‌ترین فتوت نامه‌ها، مرحوم کمال‌الدین‌ عبدالرزاق‌ کاشانی‌ است که تفسیر قرآن وی در ميان‌ یکصد و پنجاه‌ تفسیری‌ که‌ از قرآن‌ شده‌ (بر حسب‌ شمارش‌ عثمان‌ یحیی‌) یکی از معروف‌ترین تفاسیر است. و مگر فتوت و جوانمردی جز با شریعت همراه است. در اسلام قالب و مفهوم و به عبارتی فرم و محتوا قرین یکدیگرند، حجاب عامل عفت است و عفت در حجاب متجلی می‌شود، نماز عامل بندگی است و بندگی در نماز متجلی. در حالیکه در این سریال آنچه مطرح شد، اخلاق و طریقت منهای شریعت است به عنوان نمونه تمرین‌هایی که در قسمت‌های ابتدایی زهد و ریاضت جهت مقدمه جوانمردی توسط بازیگر نقش وحید مشتاق و همسرش آسیه ارائه شد بیشتر شبیه یک آمادگی رزمی و بدنی بود تا یک آمادگی روحی برگرفته از معارف دینی.

وقتی می‌گوییم شرع انتظار نداریم بازیگر نقش علی مولا را، از اول تا انتهای سریال نشسته بر سجاده ببینیم بلکه رعایت اصول رفتاری سفارش شده در دین است. فی المثل یکی از ساده‌ترین این قواعد، توجه به آداب عفت عمومی است، از جمله عدم اختلاط غیر ضرور مرد و زن نامحرم.

آیا این قاعده در این سریال لحاظ شد؟! خانم دکتر جوان استاد دانشگاهی که ادعای فتوت داشته باشد و نداند وقتی با نامحرم در یک اتاق است بایستی درب را باز بگذارد و ایضا آن نامحرمی که استاد دانشگاه است و جبهه‌ای و علی الظاهر متشرع و نمی‌داند اختلاط دونفره با یک خانم نامحرم در یک اتاق در بسته جایز نیست راستند! ؟
به پاییز سال ۵۷ این سریال برگردیم و پشت دیوار سفارت، خانمی جوان که ملاکش گوش دادن به ندای قلب است به راحتی سوار ماشین غریبه می‌شود و می‌گوید به من می‌گویند مریم سادات، اسم تو چیه! ؟
چنین افرادی که از کمترین اطلاعات دینی بی‌بهره‌اند بر اساس کدام مسلک و دیانت قرار است منجی جامعه باشند ومشکل گشا! ؟

۴. واقعیت آن است که در یک سریال یا فیلم هیچ چیز تصادفی نیست یعنی بی‌دلیل نیست که در این سریال فلاش بک‌هایی از سفارت آمریکا، ‌دفاع مقدس و خرمشهر و حتی شهید چمران داریم. حتما نویسنده و کارگردان از اینکه به تسخیر سفارت امریکا فلاش بک می‌زند و در عین حال جوانمرد داستانش را خانمی چشم آبی و ایرانی الاصل و از امریکا برگشته معرفی می‌کند دلیل دارد. اصلا نمی‌خواهیم از این سریال برداشتهای نجومی و فراماسونری محور داشته باشیم ولی می‌شود کارگردان و عوامل تولید توضیح دهند چرا منجی جوانان افسرده ما یک بانوی از امریکا برگشته است؟! چرا کارگردان یا نویسنده برای جلوگیری از تقلب و سوءاستفاده از نام همدلان، از طریق رسانه‌های رنگارنگی که دنبال مصاحبه بودند به مردم مترو اطلاع رسانی نکردند، یعنی مردمی که همصحبتی با چند جوان اینطور آن‌ها را متحول می‌کرد از طریق اطلاع رسانی اگاه نمی‌شدند! ؟

این سریال در پس از هم پاشیدن خانه همدلان و رفتن اعضای آن به دنبال قدرت (نقش خاطره آرامی)، ثروت (نقش حمید حسامی) و شهرت (نقش دانیال) و و تنها شدن علیرضا مولایی و لغو مجوز خانه همدلان و بیان این قصه بر اساس فلش بک‌هایی از انقلاب و جنگ چه می‌خواهد بگوید؟! چرا فقط علی ماند و حوضش و خانم دکتر روان‌شناسی که از امریکا برگشته آن هم در کسوت یک جوانمرد نا‌شناس!! که حتی قدرت فهم سوء استفاده از نام نهاد همدلان را ندارد؟!
چرا رئیس با آن همه ادعا و توانمندی به همراه دیگر مإموران اطلاعاتی درباره این بانوی همه چیز‌دان مهربان اشتباه کرد و ناچار به استعفا شد؟! قرینه سازی بین شهید چمران از امریکا برگشته و این خانم دکتر از امریکا برگشته با چه نیتی صورت گرفته است؟! آیا نقش شهدا در این سریال در حد یک مشایعت کننده از این جهان به جهان فانی است؟! آیا نتیجه آن همه تلاش برای راه اندازی خانه همدلان از هم پاشیدگی است و رفتن اعضا به دنبال منافع خویش و یک جماعت افسرده ررهگذر در مترو که فقط از خانه همدلان یک خاطره خوب دارند! ؟
قصه شهید چمران مبارزی که حتی قبل از انقلاب انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا را پایه ریزی کرد با آن راز و نیازهای عاشقانه با خداوند و دوره‌های زندگی در لبنان و کمک به مردم این کشور برای مبارزه با اسرائیل و امریکا کجا و قصه دکتر سارا مستور دلتنگ برادر و مادربزرگ کجا! ؟
نه خانم دکتر سارا مستور، شهید چمران به دنبال ندای قلب و پیدا کردن خانواده‌اش به ایران نیامد. به ایران آمد تا به ندای دینش و امامش لبیک بگوید و به رسم فرزندان ولایت، در رکاب مولایش جان ببازد، نه با حرف و شعار که با عمل.

راستش را بگو...
حقیقتا مشکل جوانان این کشور، افسردگی است و درمانش در دست یک روان‌شناس از امریکا برگشته، آن هم با حرف‌های احساسی و شعاری!؟

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی