جادو، سينما، صهيونيسم

اين نوشته، مصاحبه اي است برگرفته از نشست محققان و دانشجويان خانه هنر و انديشه مرکز پژوهش‌هاي اسلامي صدا و سيما در قم با منتقد محقق سينما، آقاي سعيد مستغاثي با عنوان « جادوئيسم و سينما ».

اين مطلب در شماره هاي 22 و 23 و 24 مجله رواق هنر و انديشه خانه هنر و انديشه با نام جادوئيسم و سينما به قلم محمد حسین فرج نژاد به چاپ رسيده است.

- با سلام و تشکر از شما که قبول زحمت نموديد و وقت خود را در اختيار ما قرار داديد. امروزه در فيلم‌هاي بسيار زيادي شاهديم که به مقوله جادو پرداخته مي شود. سينماي آمريکا(هاليوود) بيشتر از اروپا به اين امر مي‌پردازد و شرکت‌هاي عظيمي چون برادران وارنر در آثار معروف و اسطوره اي چون هري‌پاتر و ارباب حلقه‌ها و فيلم‌هاي ژانر وحشت به وفور به اين امر توجه نشان داده اند. اگر ممکن است تاريخي اجمالي از ارتباط سينما و جادو بفرمائيد ؟

با سلام به شما و تشکر از تلاش‌هايي که در اين مرکز داريد. سينما را يك جادو خطاب مي‌كنند، به قولي مي‌گويند سينما واقعيت را رؤيا و رؤيا را واقعيت مي‌نماياند، يعني اصلاً، اساس سينما جادوست. معروف است که به پرده سينما پرده جادوئي مي‌گويند، چرا که اولين فيلم‌هايي كه در تاريخ سينما توليد شد به يك نوعي براي مردم حالت جادو را داشت،

اينكه حالا روي يك پرده‌اي عده‌اي حركت كنند، حرف بزنند، يا حركاتي انجام دهند،‌ براي مردم جادو بود،‌ حتي نقل است در اولين اکران سينمايي عمومي که توسط برادران لومير انجام شد، زماني که در فيلم، ورود قطار به ايستگاه را نشان دادند، مردم از سالن فرار كردند. فكر مي‌كردند قطار مي‌آيد و به آنها برخورد مي‌كند !

فيلمساز ديگري در سال‌هاي اوليه شکل گيري سينما، به نام مليس مشهور شد که فيلم‌هايش را با نوعي تروكاژ يا حقه‌هاي سينمايي همراه مي‌کرد. مثلاً سر كسي در فيلم جدا مي‌شد، يا كسي از فضا مي‌آمد، مردم ايمن کارها را بيشتر نوعي جادوگري و اعمال محيرالعقول مي‌پنداشتند.

راجع به خود جادوگري در تاريخ سينما، فيلم‌هاي متعددي ساخته شده است.‌ در اغلب اين فيلم‌ها، طبعا جادوگرها آدم‌هاي خبيثي هستند، چون در فرهنگ مردم آمريکا و اروپا به اين صورت بوده است. در فيلم‌هايي که در ارتباط با سرخپوست‌ها و سياهپوست‌ها ساخته شده است، نادر بوده اند جادوگرهايي که قابل قبول و خوب باشند.

البته در فيلم‌هايي چون جادوگر شهر زمرد، جادوگر خوبي مي‌بينيم كه مي گويد من جادوگر شرق هستم، جادوگر خوبي هستم، البته در همان فيلم باز جادوگر اصلي فيلم، کارهاي محيرالعقول انجام مي دهد، يعني جادوگري نمي‌كند.

در سريال‌هاي تلويزيوني هم، فيلم‌هاي فانتزي يا فيلم‌هايي با مايه‌هاي طنز و كمدي بوده كه جادوگري را يك كار فانتزي و طنز نشان داده است، نمونه آن سريال افسونگر بود، سريال دختر شاه پريان بود.

در فيلم‌هايي مثل دزد بغداد هم چنين بوده است؛ اما آثار بسيار فراواني وجود دارد كه جادوگران، خبيث و بدطينت و شيطاني هستند. در سينماي دهه هشتاد در آثار زيادي چون فيلم جادوگر، خود جادوگران آدم‌هايي بد و مرتبط با شيطان تصوير مي‌شوند.‌

- اما مي‌بينيم که اخيرا فيلم‌هايي چون هري ‌پاتر به صحنه تبليغات جهاني آمده که جادوگران، انسان‌هاي خوبي هستند.

بله، آن چيزي كه مورد بحث ما است، ‌جادوئيسم در حداقل دو دهه اخير سينماي جهان است كه به نحو خيلي شگفت آوري تغيير ماهيت داد. يعني جادو از وجه منفي به وجه مثبت آمده است و جادوگرها آدم‌هاي خوبي نشان داده مي‌شوند.‌

آدم‌هاي مثبت در جبهه جادوگران مثبت قرار مي‌گيرند و آنهايي كه جادوگر نيستند منفي هستند، نمونه اش همين فيلم‌هاي هري ‌پاتر است كه جادوگرها قهرمان اصلي فيلم هستند و به غير جادوگرها كلمه منگل و در ترجمه مشنگ مي‌گويند ! حتي، در اين قبيل فيلم‌ها هر كس خون جادوگري ندارد انسان اصيل و موجود اصيلي محسوب نمي‌شود !

قسمت ششم هري پاتر، اساساً بحث شاهزاده اصيل است، يعني كسي كه مثلاً مادرش جادوگر نبود پدرش جادوگر بود. خود هري پاتر هم همين است، ‌يعني اصلاً نيمه اصيل محسوب مي‌شود.

اينكه چرا يك دفعه مذاق کارگردانان سينما به اين صورت درآمد و جادوئيسم در سينما تغيير جبهه داده است بايد مورد بررسي دقيقي قرار گيرد. البته اين را مي‌شود از دهه هاي هفتاد هم پي گرفت، فيلم‌هايي مثل استاروار يا جنگ ستارگان، حتي نقد تاريخي آن مي‌خورد به رمان هاي جي.آر.تالكين كه ارباب حلقه‌ها از روي آن ساخته شد.

اما به طور مشخص در سري فيلم‌هاي هري پاتر اين مرام مستقرشده است. خوب اين يك بحث فلسفي در باب شر و جادوي مثبت و منفي مي طلبد كه بنده در آن سطح نيستم اما اشاره‌هايي مي‌کنم.

اين به موقعيت زماني امروز برمي‌گردد. شايد اطلاع داشته باشيد كه موقعيت زماني امروز غرب، موقعيت خاصي است، يعني به اصطلاح امروزه در عصر تعويض هزاره هستيم. تعويض هزاره و ورود به هزاره سوم يك موقعيتي است كه از ديرباز باور بسياري از غربي‌ها خصوصا اوانجليست‌ها و برخي پروتستان‌ها اين بوده که نزديكي به آخر الزمان است، اين يك بعد داستان است.

بعد ديگر برمي‌گردد به تجربه اي كه عرب پيش از دهه هفتاد و هشتاد داشت، در دهه هفتاد و هشتاد، نوعي عصيانگري در غرب وجود داشت به اين مفهوم كه همه باورها و سنت‌هاي جامعه اعم از خانواده و اخلاق نفي مي‌شد. عصيانگري عليه اين بافت‌هاي قديمي، نوعي فضيلت به حساب مي‌آمد.

در فيلم‌هاي دهه هفتاد به وضوح اين چيزها را مي‌بينيم؛ يعني فراوانند آدم‌هايي كه از خانه بيرون مي زنند و بر عليه سنت‌هاي اخلاقي جامعه مي‌شورند و روابط سنتي را زير پا مي‌گذارند.

اين قبيل چهره‌ها، آدم‌هاي مثبت، فعال و پويا قلمداد مي‌شوند؛ ولي آنهايي كه در آن بافت سنتي مي‌مانند، چهره‌هاي منفي هستند. اين به وفور در سينماي دهه هفتاد وهشتاد سينماي غرب واضح است.

اين شيوه قهرمان پردازي و الگودهي، به نتيجه فاجعه باري در غرب انجاميد. يكي از نتايج آن سست شدن بنياد خانواده بود كه جامعه غرب را در دهه هشتاد وارد بحران عظيمي کرد. همين مطلب، جامعه‌شناسان و سياستمداران غرب را به تفكر انداخت كه چرا چنين اتفاقي دارد مي‌افتد و جامعه دارد از بين مي‌رود.

لذا نوعي بازگشت، هم در جامعه و هم در بين گردانندگان و برنامه‌ريزان اجتماع به وجود آمد. خودشان مي‌گويند رجعت دهه نود. به وضوح اين موضوع را از طريق فيلم‌هاي سينمايي مي‌توان ديد. تأكيد مي‌كنم از طريق فيلم؛ چون به نظر عده‌اي از صاحب‌نظران، سينما، بازتاب بلاواسطه جامعه است.

- شما اين حرف را تا چه حد قبول داريد ؟ آيا مکاتب مختلف سينمايي و هنري هم شامل اين بيان مي‌شوند ؟

بنده هم چنين اعتقادي راجع به جوامع مختلف در دوران‌هاي مختلف دارم. ممكن است از ظاهر يك فيلم كمدي و ملودرام، نشود چيزي درآورد؛ اما در باطن مي‌شود خصوصيات رفتاري و زندگي و تفكر افراد آن دوره را درآورد. مثلاً فيلم‌هاي دهه بيست و سي آلمان را که مي‌بينيم، فضاها تاريك است و نماها كج و معوج است و داستان‌ها يا بيشتر داستان‌هاي سياهي است يا در حسرت آينده خيلي درخشاني خبر مي‌دهد.

وقتي كه تاريخ را بكاويم، خواهيم ديد كه دهه بيست و سي، دوران بحران روحي ملت آلمان بوده است. دوراني كه پايان جنگ اول است و شكستي كه آلمان در جنگ اول خورد. دوراني كه نهايتا به فاشيسم كشيده شد.

درباره مکتب نئورئاليسم ايتاليا نيز اين معادله برقرار است. فيلم‌هاي آن دوره بسيار ساده و سياه و سفيد هستند، حركت دوربين وجود ندارد و استوديويي نيست. متوجه مي‌شويد كه آن سينما، دوران بعد از جنگ را به خوبي مي‌تواند توضيح دهد، دوران كمبودها را، دوراني كه هيچ چيز وجود ندارد، دوراني كه يك نفر به دنبال يك دوچرخه مي‌رود.

به خوبي مي‌شود از فيلم‌هاي نئوراليستي سينماي ايتاليا، دوران بعد از جنگ اروپا را درآورد. به قول معروف، فيلمي كه از جامعه خودش به دور باشد، فيلمي است كه فرزند زمان خودش نيست.

- البته در تاريخ سينما و در کشور خودمان نيز چنين فيلم‌هايي داشته ايم.

بله، نمونه فيلم‌هايي که با زمانه بيگانه‌اند، در سينماي امروزه ايران خيلي زياد است، يعني اصلاً معلوم نيست اين آدم‌ها و فيلم‌ها و فضاها از كجا آمده اند؛ اما بسياري از فيلم‌ها در تاريخ سينما، تفسير زمان خودشان بودند، فرضاً امروز خيلي از فيلم‌هايي كه از آمريكا مي‌آيد يك جوري آن وحشتي كه در طول تاريخشان به وسيله مسائل مختلف و از سوي حاكمانشان در جامعه آمريكا القا شده است، ديده مي‌شود.

اگر صد سال ديگر، آيندگان اين فيلم‌ها را ببينيد متوجه مي‌شوند در اين زمان در جامعه آمريكا چه مي‌گذشته. حتي در بسياري فيلم‌هاي ايراني که فرزند زمانه خويش نبوده‌اند، مي‌توان درآورد كه مردم اين زمان چه طور فكر مي‌كنند، چه طور زندگي مي‌كنند. يك كاوشگر مي‌تواند برداشت‌هاي خوبي از اين فيلم‌ها بگيرد، حداقل در نوع رفتارها و زندگي مردم و خيابان‌ها و محيط زندگي آنهات و دغدغه‌هاي برخي مردم روزگار فيلم.

- به بحث اصلي بازگرديم، داشتيم درباره دوران رجعت دهه نود در جامعه غربي حرف مي‌زديم.

علاوه بر اخبار رسانه‌ها و مطبوعات و کتب، از فيلم‌هاي دهه هفتاد و هشتاد نيز مي‌توان عصيانگري جوامع غربي و سپس بازگشت دهه نود را فهميد. ما در دهه نود شاهديم که در بسياري از فيلم‌ها مسائل اخلاقي مطرح مي‌شود، لزوم پايبندي به خانواده طرح مي‌شود، آدم‌هايي كه از خانواده‌ها گريخته بودند دچار بحران مي‌شوند، دچار سرگشتگي مي‌شوند، دچار آوارگي مي‌شوند، روابط غيراخلاقي مذموم شناخته مي‌شود، چيزهايي كه در دو دهه قبل از آن فضيلت بود.

بازگشت در جامعه غرب، متفكرانه يا سياستمدارانه، جامعه غرب را به تفكر وا مي‌دارد. طبيعي است که عاجلترين نتيجه اين قضيه مي‌تواند گرايش به دين در جامعه غربي باشد، لذا برنامه‌ريزان غربي به فكر مي‌افتند که چه کنند. به اين نتيجه مي‌رسند كه همان كاري كه سال‌ها كرده بودند را در جوامع غربي تداوم بخشند، يعني مكاتب و فرقه‌هاي انحرافي را گسترش دهند.

اينكه شما در دهه نود شاهد هستيد در غرب و بخصوص آمريكا ده‌ها و صدها فرقه و گروه و مسئله انحرافي به وجود مي‌آيد، در همين راستاست. مراكزي براي احضار روح، جن‌گيري، كف‌بيني،‌ شيطان‌پرستي، جادوگري تا آنجا رشد کردند که برخي رسانه‌هاي آن زمان غرب، از اينكه ناگهان آنقدر جريانات منحرف، رشد کردند. وحشت از اينکه اين فِرق و مکاتب انحرافي، در جامعه آمريكا روي فيلم‌ها و رفتارهايشان، به شدت تأثير مي‌گذارد.

- آيا مقامات برنامه‌ريز و سياستمداران نيز در اينجا با سينماي غرب همراه بودند ؟

البته اين جريان به شدت از طريق مقامات و برنامه‌ريزان سياسي و هنري تاييد مي‌شد و هنوز هم چنين است. مسلما از نظر آنها، به خاطر اينكه دنيا به دنبال آن دين اصلي و توحيدي نرود، بايد آيين‌هاي انحرافي ايجاد شود و آن پتانسيل كه در مردم براي گرايش به معنويت ايجاد شده بود به اين صورت سمت و سوي انحرافي پيدا مي‌کند.

واضح است که با ترويج باطل حق لاپوشاني شده و مردم به انحرافات فکري و عملي گرايش پيدا مي‌کنند و از راه مستقيم - که مخالفت با ظلم و فساد است - باز مي‌مانند و سياستمداران غربي، همچنان سلطه خود را حفظ مي‌کنند.

- سينماي غرب در اين بحث، دقيقا چگونه عمل کرد ؟ بيشتر به سمت کدام آيين‌هاي انحرافي رفت ؟

خوب طبيعي است كه وقتي يك همچنين زمينه‌اي فراهم شود، سينما هم دست به كار مي شود، سينما هم مي آيد يك دفعه، شاهد هستيم در سينماي هاليوود، انواع و اقسام فيلم‌هاي ديني و معنوي و متافيزيکي متولد مي شود ! فيلم‌هايي كه تا يكي دو دهه پيش اصلاً سابقه نداشته، دهه نود به شدت رشد مي‌کند.

مثلاً گرايش به بوديسم را به وفور در سينما و در جامعه غربي مي‌بينيم. ناگهان مي‌بينيم هفت، هشت فيلم شاخص راجع به بودا توسط فيلمسازهاي معتبر توليد مي‌شود، اصلا" شك برانگيز مي‌شود، فيلم‌هايي كه مكاتب عرفاني انحرافي مي‌پردازند، ناگهان اينقدر زياد مي‌شوند.

فرض كنيد در يك زمان محدود، مارتين اسكورسيزي فيلم كاندون را راجع به دالايي لاماي چهاردهم رهبر بوداييان تبت مي‌سازد، خانم جين كمپيون فيلم دود مقدس را راجع به مكاتب عرفاني مي‌سازد، فيلم معروف هفت سال در تبت ساخته مي‌شود، فيلم ديگري به نام بوداي كوچك، و همينطور پشت سر هم فيلم‌هاي ديگري در اين زمينه، با تبليغات زياد شرکت‌هاي اصلي، به بازار روانه شده و اکران مي‌شوند.

آدم‌هايي كه اصلاً در اين مايه‌ها نبودند، وارد گود ساخت مضامين عرفان شرق آسيا مي‌شوند. ظاهرا بايد ديگر عميقترين بحث‌هاي عرفان شرقي را در فيلم‌هاي عرفاني آمريكايي ببينيم ! حتي در فيلم‌هاي رزمي، آثاري مي‌بينيم که به وضوح مجسمه‌هاي خدايان متعدد بودايي و هندو را نمايش مي‌دهند و گويي پشت هر فيلم ده مرتاض و راهب شرقي نشسته‌اند و دارند فيلمنامه را مي‌نويسند.

مي‌دانيد که بوديسم تبتي يا بوديسم شمالي که بيشتر از ساير فرقه‌هاي بوديسم در هاليوود و سينماي اروپا ترويج مي‌شود، به شدت به خرافه و جادوگرايي ممزوج است و اين مطلب در فيلم‌هايشان هم هويداست. اين يك بعد قضيه است.

اما از جهت ديگر بحث جادوگرايي ترويج مي‌شود. در اثري مانند هري‌ پاتر آيين‌هاي جادويي غالبا غربي (مسيحي - يهودي) ترويج مي‌شود. اولين كتاب اين مجموعه هفت جلدي، سال 1997 ميلادي توسط خانم جي.کي.رولينگ نوشته مي‌شود و بلافاصله اولين فيلم آن ساخته مي‌شود و در سال 2001 روي پرده سينما اکران مي‌شود. در اين فيلم است که الگوي کاملي از يک جادوگر مثبت ارائه مي‌شود.

اکنون ديگر با اين پس زمينه كه شرح داده شد، به راحتي مي‌توان فهميد چرا جادوگرها و جادوئيسم در سينما تغيير موضوع دادند. بايد در سينما اين ماجرا اتفاق مي‌افتاد. و حالا جادوگرها نيروهاي مثبت داستان‌ها و قصه‌ها مي‌شدند.

- به نظر شما اوانجليست‌ها (مسيحيان پروتستان بنيادگرا يا همان مسيحيت صهيونيست) و يهوديان که در آمريکا قدرت رسانه‌اي و دولتي را در اختيار دارند و لابي بسيار قدرتمندي دارند، نيز تاثيري در اين زمينه داشته‌اند ؟

آنچه تاکنون گفته شد، يك بعد قضيه بود، اما بعد ديگري كه به نظر بنده، بعد استراتژيك موضوع مي‌تواند باشد، به باورهاي اوانجليستي بر مي‌گردد. قبل از آن هم، مسلم است که سينماي آمريكا از اول توسط يهوديان مهاجر به وجود آمد. اين چيزي است كه در تاريخ نوشته شده است.

يهوديان مهاجري كه اوايل قرن بيستم از اروپا به آمريكا رفتند، ثروتمند بودند و برخي در آمريکا با کمک‌هاي انحصاري هم کيشان نژادپرست خود، پولدار شدند. آنها به دنبال سرزمين موعود بودند، آنان اولين سرزمين موعود خود را در آمريكا جستجو مي‌كردند.

از مسلمات تاريخ است که كريستف كلمب به امر و سرمايه فراوان مالي يهوديان و مارانوهاي (يهوديان مخفي) وابسته به دربار پرتغال مامور شد تا برود و سرزمين موعودشان را پيدا كند. البته اهداف استعماري و غاصبانه هم داشتند. بعد اينها در قرون هيجدهم و نوزدهم، آمدند آمريكا، كساني مثل پليس بيمنير، گارين زانوك، سنزينك.

افرادي كه هاليوود را به وجود آورند، همه يهوديان پولدار و اشرافي بودند كه به جرأت مي‌توانم بگويم همه جزء صهيونيست‌ها بودند، يعني طبق برنامه‌اي كه بايد اجرا مي‌كردند، اينها هاليوود را به وجود آوردند؛ شبيه آنچه در پروتكل‌هاي حكماي صهيون آمده بود.

‌يك مورخ آمريكايي مي‌گويد: « حدود صد و ده سال است كه اينها با فيلم‌هايشان دارند براي ما الگو مي‌سازند، ما زندگي‌مان طبق فيلم‌هاي اينهاست، غذا خوردن ما، مردن ما، ازدواج كردن، همه چيزمان الگو گرفته از يهوديان است.»

اين است كه در اين شكي نيست كه هاليوود توسط اشرافيت يهود به وجود آمد. توسط زرسالاران دنياطلب يهودي، ‌و الان هم به طور قاطع مي‌توانم بگويم نود و نه درصد آن دست اين گروه است. نه تنها رسانه‌هاي آمريكا كه خبرگزاري‌هايشان دست صهيونيست‌هاست.

البته صهيونيسم اخيرا در مسيحيت هم طرفداران بسياري پيدا کرده و صهيونيست‌هاي مسيحي، به طور مشخص كه حاكمان رسمي اين كشور هستند، همين دار و دسته جرج بوش كه جزء اوانجليس‌ها هستند. اينها اعتقاداتشان با ساير مسيحيان متفاوت است.

اينان اعتقاد به آرماگدون دارند، اعتقاد به ظهور مسيح موعود در همين سال‌هاي اين هزاره جديد دارند، اعتقاد به جنگي در محلي به نام آرماگدون دارند که دنيا را فرا مي‌گيرد و همه غير از مسيحيان انجيلي و يهوديان را از بين مي‌برد يا آنها را مسيحي مي‌کند.

طبيعي است كه سينمايي كه اينها اداره مي‌كنند، به اين سمت بچرخد، يعني افكار و باورهاي خودشان را از طريق سينما ارائه بدهند. آثار بسيار زيادي از اينها اکنون، عنوان پر فروش ترين و شلوغ ترين گيشه را به خود اختصاص داده‌اند و شور آخرالزماني با نگاه‌هاي خاص مسيحيت صهيونيستي را در غرب ايجاد کرده‌اند.

- پس فيلمسازان مستقل در سينماي غرب، خصوصا هاليوود چه مي‌کنند ؟

در مصاحبه‌هاي بسياري از كارگردان‌هاي هاليوود هست كه بسياري از طرح‌هاي مستقل خودشان در آمريكا را نتوانستند اجرا كنند، چون روساي كمپاني‌هاي بزرگ توليد و توزيع و بازاريابي اين اجازه را ندادند، و فقط طرح‌هاي خاص که هم جهت با نظريات صهيونيست‌هاست اجازه توليد و پخش مي‌گيرند.

جريان اصلي سينماي آمريكا كه همه سينماها را در برمي‌گيرد، دست اين گروه است. يک مثال خيلي ساده‌اش فيلمي بود كه چندي پيش تلويزيون راجع به ترور جرج بوش پخش کرد. در اين فيلم، فيلم سازي مي‌آيد، به اصطلاح آينده را نشان مي‌دهد كه مثلا جرج بوش ترور مي‌شود و به قتل مي‌رسد.

اين فيلم را که در انگليس ساخته شد، هيچ كدام از سينماهاي آمريكا حاضر نشدند نشان بدهند، چون همه اين زنجيره سينمايي در دست همان كمپاني‌هاي صهيونيست مسيحي و يهودي است. اين سيستمي است كه موجود است.

اين سيستم از سال‌ها پيش، برنامه‌ريزي و طرح‌ريزي گسترده‌اي كرد كه طبق آرمان‌ها و اهدافش، فيلم‌هاي بسياري بسازد. فيلم‌هايي كه بتوانند آرمان‌ها و اهدافشان راتئوريزه كنند. گويي از دهه هفتاد اين قضيه وجود داشته، شما به خوبي اسطوره‌هاي صهيونيسم مسيحي و يهودي را دراين فيلم‌ها مي‌توانيد رديابي كنيد.

- اگر ممکن است، درباره ساير فرقه‌هاي انحرافي عرفاني غرب، توضيحات بيشتري بفرمائيد. ظاهرا هري ‌پاتر بيشتر مديون مکاتب عرفاني يهودي - مسيحي است، در اين زمينه چه بياني داريد ؟

درباره کتاب و فيلم هري پاتر بايد به يکي از اسطوره هايي كه در هاليوود بيشتر از همه وجود دارد و تفكري كه بيشتر از همه رسوخ دارد، اشاره کنم. تفكر كاباليسم (قبالائيسم) در اين فيلم واضح است. كاباليسم داستان مفصلي دارد.

بعضي ها شروع آن را به آيين هاي جادويي و مشرکانه مصر باستان مربوط مي كنند، كاباليسم يكي از آيين هايي است كه جادوئيسم و جادوگري اصلاً از آن در مي آيد، برخي فرقه شواليه هاي معبد و جنگ هاي صليبي را در ترويج کاباليسم در ميان مسيحيان و ايجاد کاباليسم مسيحي موثر مي دانند.

عناصر اصلي کاباليسم، موعودگرايي و شيطان شناسي و قدرت شر و روش هاي مرموز صوفيانه و پنهان کاري و جادوگرايي هستند. همه اين عناصر در اثري چون هري پاتر پيداست. البته آثار فراوان ديگري هم به کاباليسم اشاره هاي پيدا و پنهاني دارند.

اگر دوستان فيلم رمز داوينچي را ديده باشند، به خوبي مي توانند نمادها و علائمي را در اين فيلم در اين باره ببينند. بعضي مواقع خودشان اين چيزها را به خوبي در فيلم‌هايشان رو مي كنند و مي گويند.

به هر صورت كاباليسم مكتب جادوگري است و سر رشته آن هم مي‌رسد به آن كاهنان و ساحران مصر باستان كه افراد فرعون بودند. مايه‌هاي اصلي آن، مايه‌هاي مادي گري است. خيلي‌ها حتي ماترياليسم و مكاتب ماديگري را ناشي از اين كاباله‌ها مي دانند، اينها آمدند ماترياليست را حتي با اومانيسم تركيب كردند، بعدها در جنگ‌هاي صليبي، فرقه شواليه‌هاي معبد، اين مضامين يهودي - دنيوي را ازخاخام‌هاي كاباليست فرا گرفتند و در اروپا پخش کردند.

گفته مي‌شود كه شواليه‌هايي كه خودشان مسيحي بودند،‌ بعد در محل ادعايي معبد حضرت سليمان (عليه السلام) در بيت‌المقدس، تنها ماندند و به آموزه‌هاي جديدي رسيدند و كليساي كاتوليگ آنها را مرتد اعلام كرد.

سپس اينها بيرون آمدند و مدت‌ها حق السكوت از كليساي كاتوليگ مي‌گرفتند تا بالاخره بر اثر قدرت گرفتن کليساي کاتوليک، آنها را قتل‌عام كردند، اما عده‌اي از آنها به اسكاتلند گريختند و اولين لژ‌هاي فراماسوني را به وجود آوردند، يعني در واقع فراماسونري هم از همينجا به وجود آمده است و منشا کاباليستي دارد.

- اگر امکان دارد درباره فيلم و رمان رمز داوينچي که اخيرا سر و صداي زيادي به پا کرد و ارتباط آن با بحث بيشتر توضيح دهيد. درباره ساير آثار شاخص نيز توضيحاتي بفرمائيد.

در فيلم رمز داوينچي ماجراي مذکور به نوعي توضيح داده مي شود. در فيلم مي بينيم که برخلاف عقيده مسيحيت کاتوليک ادعا مي شود كه حضرت عيسي مسيح (عليه السلام) نسلي از مريم مجدليه داشته اند. راز و رمز اين نسل را انجمن يهودي - صهيونيستي اخوت خانقاه حفظ كرده است.

آن نسل در همان روز موعود، مي‌آيد و ظهور مي‌كند و در نبرد نهايي آرماگدون پيروز مي شود. به هر صورت كاباليسم و جادو از اينجا به شواليه‌هاي معبد و سپس به فراماسونري كشيده شد. شما در اين فيلم، هم اسطوره‌ها و نمادهاي كاباليسم و جادوگري و هم فراماسونري مي‌توانيد پيدا كنيد.

در جنگ ستارگان دقيقاً ماجراي شواليه‌هاي معبد وجود دارد، در اين فيلم چند قسمتي و پرفروش، افراد شواليه مانندي هستند كه مي‌خواهند دنيا را توسط يك امپراتوري نجات دهند، توسط آدم‌هاي خبيثي كه دارت ناميده مي‌شوند، خبيث‌ترين‌ها به كناره رانده مي‌شوند و بعد شورش مي‌كنند و در جنگ آخر پيروز مي‌شوند. همان جنگ آرماگدون.

در سه گانه پر خرج و موفق ارباب حلقه‌ها باز همين قضايا وجود دارد، يعني دقيقاً نه شواليه‌اند که محور مبارزه با باطل هستند. ‌نه فرد هستند كه ياران حلقه اند كه اين عدد عين تعداد نه نفر اوليه فرقه شواليه هاي معبد هستند! قسمت آخر فيلم هم با نام و رويكرد بازگشت پادشاه تمام مي شود.

آن پادشاهي كه خودشان اعتقاد دارند برمي‌گردد. شيطان شناسي و قدرت شر و موعودگرايي و قهرمان پروري و لباس‌هايي شبيه سربازان صليبي و تمام عناصر ديگري که لازم است تا آن فيلم را هم اثري متاثر از کاباليسم بدانيم، در فيلم ارباب حلقه‌ها وجود دارد.

فيلم رمز داوينچي يكي از فيلم‌هاي كاباليستي است که مايه‌هاي تأسيس انجمن اخوت خانقاه صهيون را اين‌گونه توضيح مي‌دهد كه براي حمايت و حفاظت از نسل به وجود آمده تا در زمان خاص آن عيساي دوم بر اساس پيشگويي هاي کتاب مكاشفات يوحنا از عهد جديد بيايد و بعد از جنگ آرماگدون جهان در حكومت هزار ساله مسيح ثاني آرامش خود را بيابد.

در فيلم ادعا مي شود افراد مختلفي در اين انجمن عضو بوده اند، همان فراماسون‌ها، مثلاً كساني مثل لئوناردوداوينچي، سر آيزاك نيوتون و افراد ديگر.

در فيلم رمز داوينچي گفته مي‌شود كه حقيقت راز عيسي مسيح (عليه السلام)، حقيقت جام مقدس و آن مريم مجدليه است، بانويي كه به نظر آنها بدكاره بود و سپس با عنايت مسيح، بانوي مقدس شد. بنا به ادعاي فيلم، اين حقيقت در تمام طول تاريخ توسط اعضاي خانقاه صهيون زنده نگاه داشته شده است:

در تابلوها، در موسيقي، در فيلم و در ساير هنرها. اين جالب است كه يك فيلم هاليوودي است که اين مطالب را مي‌گويد، يعني اين به قول برخي توهم توطئه نيست. دليل اينکه چرا در اين فيلم صريحا اين مطالب را مي‌گويد و دست خودشان را رو مي‌كند،‌ را هم خواهم گفت.

حتي ادعا مي کند ما آمديم حقيقت اين جام مقدس و حقيقت ماجراي مريم مجدليه را در طول تاريخ براي كودكان در كارتون‌ها نگه داشتيم ! در كارتون‌هاي والت ديزني. حتي اسم مي‌آورد: زيباي‌خفته، سيندرلا، سفيد برفي و هفت كوتوله، شير شاه.

هميشه در اين كارتون‌ها آدم‌هايي هستند كه قلمرو آنها تسخير شده است؛ مثلاً سفيد برفي از قلمرو خودش رانده مي‌شود، و به جنگلي مي‌رود و در آنجا زندگي مي‌كند. سيندرلا و زيباي خفته هم همين گونه‌اند. اينها از قلمرو خودشان دور شده‌اند و زماني بايد به وسيله نيروهاي خير برگردند و قلمرو خودشان را پس بگيرند مثل شير شاه.

در برخي از اين آثار هميشه به دنبال مادري مي‌گردند. اين سوال هميشه در ذهن‌ها بوده كه چرا در اين كارتون‌ها، همه دنبال مادرشان مي‌گردند، براي من هم سؤال بود چرا همه دنبال يك مادر گمشده‌اي مي‌گردند ؟ بنا به ادعاي فيلم آن مادر گمشده همان مريم مجدليه است، يعني در اين فيلم مي‌گويد كه ما سعي كرديم اين حقيقت راز جام مقدس را در آثار مختلف هنري حفظ کنيم و به نسل آينده انتقال دهيم.

حتي موسيقي‌هايي چون موسيقي اوپراي فلوت سحرآميز بوتزا كه دقيقاً اسطوره‌هاي يهودي و کاباليستي در آن بيان مي‌شود، يا بوچلي، يا خيلي‌هاي ديگر كه اصلاً باور نمي‌كنيد.

هميشه مي‌گفتند اين نظريه، توطئه است و اينها، اينجوري نيست هنر براي هنر است ! هنر براي سرگرمي است ! هاليوود براي سرگرمي فيلم‌ مي‌سازد ! ولي الان خود هاليوودي‌ها مي‌گويند كه اين‌گونه نيست و نبوده و نخواهد بود. اسم هري پاتر هم در فيلم رمز داوينچي به طور مستقيم مي‌آيد كه گويا هري پاتر هم از جمله آثاري بوده که براي حفظ آن حقيقت جام مقدس ساخته شده است.

هري‌‌ پاتر فردي است كه از قلمرو خودش دور مانده، حقش را موجود رازآميز و شروري به نام لرد ولدُمورت ضايع کرده است و هري به دنبال حق خود با او نبردهايي مي کند تا در آخرين نبرد پيروز شود. ولدُمورت در جمع آنتي کرايست يا همان دجال و ضد مسيح از نظر صهيونيست هاي مسيحي است. هري پاتر، کرايست (مسيح) است. هري پاتر كسي است كه قرار است دنيا را نجات دهد.

اگر شما در اين فيلم‌ها نگاه كنيد مي‌بينيد كه عبارت « چوزِن وان » يعني فرد برگزيده و منتخب يگانه، به کار مي رود. در ماتريكس مي‌گويند نئو، فرد برگزيده‌اي، ‌در هري‌ پاتر و جنگ ستارگان هم قهرمان فيلم را يك برگزيده مي دانند که بايد اين دنيا را نجات دهد.

پشتوانه همه اين آثار، يك فرضيه است، چيزهايي به طور غيرمستقيم يا مستقيم به مخاطب القا مي شود تا پروژه آخرالزمان سازي غرب، بنا به خواست صهيونيسم سامان بيايبد.

شواليه هاي معبد، يكي از كارهايي كه در معبد سليمان انجام مي دهند، جادوي سياه است کهدر فيلم هري پاتر هم جادوي سياه را ديديم. اصلاً محفل ققنوس در هري پاتر، همان قضيه شواليه‌هاي معبد است كه مي‌خواستند رازي را نگه‌دارند، محفل ققنوس هم همان محفلي است كه قرار است هري پاتر آن را محافظت كند.

جرج بوش نهايتا از آن فيلم دفاع كرد. دقيقاً آرمان هاي صليبي سياست مداران صهيونيست در اين فيلم‌ها نمايان است. در نهايت، چيزي كه اين وسط وجود ندارد، خداست.

مقابله با نيروهاي خير و شر و همه چيز، با استفاده از نيروهاي انساني و جادوئي است، مثل هري پاتر، جنگ ستارگان،‌ ارباب حلقه‌ها يا خيلي فيلم‌هاي ديگر. اينچنين است كه جادوئيسم در خدمت آموزه‌هاي يهود، كابالا، انجمن خانقاه صهيون، فراماسونري و صهيونيسم قرار مي‌گيرد، چيزي كه الان ديگر پرده‌پوشي نمي‌كنند.

- چرا اينها مي‌آيند و صريحا اين مطالب را مي‌گويند، چه شده كه حالا دارند از رو بازي مي‌كنند ؟

در فيلم رمز داوينچي گفته مي‌شود، كه با تغيير هزاره، نوبت به نبرد نهايي مي رسد م همه چيز رو مي شود. البته اين جزء اعتقادات آنهاست. الان صد و بيست كانال اوانجليستي شديدا در حال فعاليت است. اينان مي‌گويند كه ورود به هزاره سوم، يعني ظهور آرماگدون. اينها در دروازه‌هاي بيت المقدس و قدس شريف، دوربين كار گذاشته اند كه قضيه جنگ آرماگدون را فيلم‌برداري كنند.

مرتب توريست مي‌برند آنجا، بارها و بارها اين گفته شده و اين اعتقاد در رمز داوينچي هم گفته مي‌شود كه با عوض شدن هزاره، با ورود از برج هود به برج حمل بايد اين اسناد خانقاه صهيون افشا شود كه يك چنين نسلي از عيسي مسيح (عليه السلام) وجود دارد.

افشا شود كه اينها بايد آزادي‌خواه جهان باشند. خوب حالا رمز داوينچي افشاگر اين است ديگر، يعني خود او دارد دليل وجودي خودش را بيان مي‌كند و مي‌گويد به اين دليل ساخته شده‌ام كه بگويم چه اتفاقاتي مي‌افتد و بايد بيفتد.

در آمريكا مؤسسه‌هايي درست شده مثل مؤسسات اكتوان، مؤسسات فيلم‌سازي است، كه دقيقاً به دست اوانجليست‌ها درست شده و قرار است اينها خودشان فيلم‌هايي بسازند كه مستقيماً تبليغ اين آرمان‌هاي خودشان را بكنند، يعني به اين نتيجه رسيدند كه ديگر پرده‌پوشي و در پرده سخن گفتن و در خفا حرف زدن و سخن‌ گفتن بس است. ديگر بايد بدون پرده سخن گفت.

از اين جهت است كه شما مي‌بينيد هفتاد درصد از فيلم‌هايي كه از آن طرف مي‌آيد،‌ فيلم‌هاي غربي آخر الزماني است و ‌همين مايه‌هاي جادويي در آن وجود دارد، آنتي کرايست ظاهر مي شود و مسيح بايد با آن مقابله كند. به قول يكي از دوستان سينماي غرب الان آرايش آخر الزماني گرفته است. اين يك واقعيت است و در همه فيلم‌هايشان ديده مي‌شود،‌ و جادوئيسم هم در همين مرتبه قابل تفسير و تعبير است.

- اگر تمايل داريد، خلاصه‌اي از بحث تا اينجا را بفرمائيد.

تا اينجا ظهور فيلم‌هاي جادوگري و جادوئيسم در غرب را در دو جنبه بررسي كردم،‌ يکي جنبه جامعه‌شناختي بود و يكي جنبه آرمان‌گرايي و سياسي‌نگري. از جنبه جامعه شناختي عرض كردم بعضي اعتقاد دارند اين موج از اروپا به آمريكا رفت، موج بي بند و باري، عصيانگري، شورش بر عليه بافت‌هاي سنتي جامعه و خانواده از دهه هفتاد خيلي در آمريكا اوج گرفت، فيلم‌هايي كه از آن موقع است،‌ اغلب، قهرمانا ضد سنت و ساختارشکني دارد.

افراد مي‌خواهند آن محيط خودشان را بشكنند و بروند بيرون. اين قضيه باعث شد كه طبعاً طبق اسنادي كه وجود دارد، خانواده‌ها در درجه اول از هم بپاشند و مضمحل شوند، سپس روابط بسيار شديد غيراخلاقي درجامعه ايجاد شود و با سيل‌ بچه‌هاي نامشروعي كه به وجود آمده اند روبرو شويم و جامعه در معرض اضمحلال قرار بگيرد.

در مقابل اين وضع، دو واكنش انجام شد،‌يكي از سمت خود جامعه،‌ يعني خانواده‌ها وقتي كه اين معضل را در جامعه‌ ديدند، سعي كردند يك مقدار بيشتر حفظ كنند بچه‌هايشان را، ارگان‌هاي آموزشي و‌ مراكز روان‌شناسي هم به تکاپو افتادند.

فهميدند که اين نوع آزادي دادن به بچه ها مضر است و به صورت سم دارد در جامعه نفوذ مي‌كند، نزديك است كه جامعه از هم بپاشد، ضمن اينكه افراط در آزادي هاي ليبرال اباحه گر، بي‌بند و باري‌هايي را به وجود آورد که باعث نوعي بحران معنويت در غرب شد.

هميشه افراط، تفريط به بار مي‌آورد، يك مقدار جوان‌ها غير از آنكه خود آن ارگان‌هاي خانوادگي و جامعه سعي كردند اينها را سوق بدهند،‌ خودشان هم يك نوع خلا معنوي حس كردند، خواستند به يكسري آموزه‌هاي معنوي گرايش پيدا كنند، به طرف خانواده آمدند، خوب طبعاً اين در فيلم‌ها بازتاب داشت، در جامعه بازتاب داشت.

اين قضيه باعث شد كه مردم غرب و سياستمداران غرب اولاً احساس خطر كنند، چرا كه اين خطر وجود داشت كه مردم و جوان ها سراغ دين‌هاي خيلي محكم تر كه در جامعه وجود دارد بروند، به خصوص اسلام. اين است كه سعي كردند در اين ميان بزرگراه يكسويه‌اي از تبليغات جهت دار را بوسيله رسانه و سينما درست کنند.

مثل هميشه كه عمل مي‌كنند،‌ هميشه سعي مي‌كنند فرقه‌هاي انحرافي درست كنند، طبعاً يكسري فرقه‌ها بيشتر مطرح شد مثل بوديسم، عرفان‌هاي شرقي، سرخ ‌پوستي، عرفان‌هاي من درآوردي، جن‌گيري و جادوگري و كف‌بيني و... . در فيلم‌هايشان نيز اين قضايا را آوردند، اين از طريق جامعه‌شناختي بود.

مسئله جادوئيسم و خرافات از طريق آرمان‌گرايي صهيونيستي نيز گسترش پيدا کرد. آرمان‌گرايي آنها با توجه به تفكر كاباليسم در ميان اوانجليست‌ها و يهوديان و تفكر فراماسونري مشخص مي شود. كاباليسم كه يکي از مهم ترين ارکانش جادوگري است و جادوئيسم در آن نهادينه است، در پشت صحنه هاليوود به طور جدي قرار دارد.

رئيس و به اصطلاح رهبر فرقه كابالا به نام ربي فيليپ برگ الان از مهم ترين سرمايه گذاران و کنترل کنندگان هاليوود است و با اسرائيل و مراکز اصلي قدرت صهيونيستي آمريکا، روابط بسيار گرمي دارد. در اين مورد، از اين مشخص‌تر چه مي‌شود گفت ! به نظر من، ‌اين موارد دلايل صعود جادوئيسم در سينما،از دهه نود به اين طرف بود.

-نقش اسلام انقلابي در ايران و تشيع را در بوجود آمدن چنين وضعي تا چه حد مي‌دانيد ؟

خوب ببينيد انقلاب اسلامي خيلي محاسبات را در غرب به هم زد، بسيار فراتر ازبحث جادوگري.‌ اين شايد يكي معلول‌ها باشد. وقتي انقلاب اسلامي به وجود آمد اصلاً كل محاسبات اينها سر همان توسعه اسرائيل و به دست آوردن خاورميانه بزرگ و همان ورد دامينيت كه جزء مانيفيست آنهاست و در آن پروتكل حكماي صهيون است، به هم ريخت.‌

در نتيجه اين قضيه باعث شد كه تجديد نظرهاي اساسي در اين كارهايشان بكنند، در سياست‌هايشان، در انتخاب‌هايشان، در دوستان و دشمنان‌شان، در جبهه ‌بندي‌هايشان؛ يعني شما مي‌بينيد كه با انقلاب اسلامي خيلي چيزها در دنيا به هم مي‌ريزد، اصلاً مسيحيان صهيونيست بعد از انقلاب اسلامي ايران قوت زيادي در آمريکا گرفته بودند.

اوانجليست‌ها در دهه هشتاد و نود است كه خيلي قدرت مي-گيرند ‌و از طريق رسانه ها به طور خيلي قوي نظراتشان را مطرح مي‌كنند،‌ يعني حتي تا سال‌هاي قبل از انقلاب، خيلي محدود بودند.

تئوري ساموئل هانتينگتون که جنگ بين تمدن اسلام و غرب بود، در دهه نود (سال‌هاي 1993-94) مطرح ‌شد، چهار سال پس از انقلاب اسلامي ايران،‌ بعد از انقلاب خيلي مطالب که در زمان شاه نزديک شدن به آن مساوي با زندان و اعدام بود، در مجامع و کتب علمي ما به صورت عميق پي گيري شد.

به طوري كه الان برخي، اسناد مبني فراماسونر بودن پاپ را دارند. با توجه به عمل كرد دستگاه واتيكان، مي توان ادعا کرد واتيكان در واقع ابزاري در دستگاه صهيونيست‌هاي مسيحي است.

به طور سنتي صهيونيست ها با مسيحيت و اسلام مشکل داشتند. امروزه با فتح مراکز و افکار مسيحي، تنها ديني كه به طور جدي در مقابل آنها قرار دارد، اسلام و به خصوص شيعه با مرکزيت ايران مي باشد. براي همين است كه شما در فيلم‌ها مي‌بينيد كه دشمنانشان مسلمان‌ها هستند، تروريست‌ها مسلمان‌ها هستند.

براي همين است كه شما مي‌بينيد كه شيطان را در سرزمين مسلمان‌ها جستجو مي‌كنند، امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را آنتي کرايست مي نامند، ميگويند در آخرالزمان ما همه مسلمانان را از بين مي‌بريم، طبيعي است كه اين تفکرات باعث شده واكنش‌هايي شديد در طول سي سال اخير، نسبت به انقلاب اسلامي مردم ايران داشته باشند.‌

- با اين توضيحات، آيا مي‌توان نوشته شدن و توليد و تبليغات بسيار گسترده براي آثاري چون هري ‌پاتر را پروژه‌اي از پيش برنامه‌ريزي شده بدانيم که با توجه به زمانه کنوني، توسط سردمداران اصلي قدرت در غرب و هاليوود اجرا شده است ؟

در هري پاتر،‌ دنيا دنياي جادوگرها است، هيچ معنويتي غير از جادوگري وجود ندارد، يعني نه نيروي الهي است نه معنويت ديگري، هر چي كه هست دنياي جادوگرها است، همه كنش‌ها و واكنش‌هاي مثبت و منفي يا جادوگري اتفاق مي‌افتد، هر كسي بهتر جادوگري بلد باشد، پيروز است،

همه سعي مي‌كنند شيوه هاي مختلف جادو را ياد بگيرند و عليه آن ولدموروت كه نيروي شر است،‌ به کار گيرند و در نهايت، سرزمين و قلمروي هري پاتر را به او برگردانند، يعني هري پاتر همان « چوزن وان » است، فرد برگزيده است.

پرفروش شدن اين چنين داستاني در فضاي امروز سياست و غلبه صهيونيسم مسيحي در آمريکا و انگليس و جهان، طبيعي است، علاوه بر اينکه هري پاتر با يك برنامه‌ريزي نوشته شد و توليد شد، دلايل بسياري وجود دارد، كه خانم جي.كي. رولينگ ابتدا به ساكن ننشست اين داستالن را بنويسيد.

چرا که شاهد بوديم طبق اسنادي که خبرگزاري هاي جهاني ارائه دادند، دو نفر ديگر يكي در روسيه و يكي در آلمان آمدند و ادعا كردند كه ما اول اين داستان را نوشتيم و عليه خانم رولينگ ادعاي جرم كردند.

حتي ادعاي آنها آن‌قدر قوي بود كه دادگاه داشت به نفع آنها رأي مي‌داد، ولي اينجا يكدفعه افرادي وارد كار شدند، به طور مشخص همان كمپاني قدرتمند صهيونيستي برادران وارنر و رأي دادگاه را به نفع خانم رولينگ چرخاندند.

اين جريان در زماني اتفاق افتاد كه هنوز فيلم هاي هري پاتر ساخته نشده بود، دو بار اين اتفاق افتاد، شما مي‌بينيد كه چقدر از مطالب مطروحه در هري پاتر قبلاً در ساير آثار سينمايي تکرار شده بود، در فيلم‌هايي مثل جنگ ستارگان مثل ارباب حلقه‌ها، اسطوره‌هاي داستاني و تصويري و سمبليک فراماسونري و يهودي و صهيونيست‌ مسيحي به وفور در اين قبيل فيلم‌ها ديده مي شود.

دليل پرفروش شدن آن خيلي راحت قابل تحليل است. خانم رولينگ اگر فقط خودش بود که در ابتدا پول نداشت که يک جلد آن را هم منتشر کند. اما اينها پول و سرمايه و تبليغات بسيار عظيم جهاني پشت اين كار قرار دادند تا اين داستان به اسم داستان كودكان و نوجوانان در تيراژهاي ميليوني، در همه جاي جهان نفوذ كند.

متأسفانه در كشور خودمان نيز اسير اين بوق‌هاي تبليغاتي شديم. برخي افتخارشان اين بود که همزمان با آمريكا و انگليس و فرانسه و اروپا در اينجا هم کتاب چندم هري پاتر پخش مي‌شود ! به تقليد غربي‌ها، نصف شب يك عده بروند در خيابان بايستند و صف ببندند كه كتاب را تهيه كنند و هيچ عكس‌العملي هم در مقابل آمريكا انجام نگيرد ! برخي مدعيان تفکر وکتاب خواني هم مي گفتند که اين نشان آن است كه ديگر بچه‌هاي ما منزوي نيستند، چون توانستند هري پاتر را همزمان با غربي‌ها بخرند و بخوانند !

حقيقتا چرا اين سرمايه‌هاي وسيع و تبليغات بي سابقه، پشت سر صدها کتاب داستان ديگر قرار نگرفت ؟ چرا مثلاً وقتي شكسپير مي‌آيد تاجر ونيزي را مي‌نويسد، ناگهان در غرب ملعون خاص و عام مي‌شود ؟ چون كه حرص مال دنيا زدن توسط فردي يهودي را در فيلم خود به استهزاء مي‌كشد، لذاست که نبايد همچين سرمايه‌اي پشت سر ديگر آثار قرار بگيرد.

جالب است که قوت هري پاتر اينقدرها هم زياد نيست که بطور طبيعي چنين تبليغاتي را براي خود دست و پا کند. از داستان اول تا آخرش يعني از فيلم اول تا همين فيلم پنجم كه اخيرا آمد، فروش آن نزول چشمگيري داشته ولي باز هم ساخته شده، از الان همه چيز فيلم هفتم آن هم بسته شده است، از بازيگرهايش، كارگردانش، زمان اكرانش، محل هاي اکرانش و...

از الان بلکه چند سال پيش همه برنامه‌ها چيده شده بود، اصلاً اين طوري نيست كه خانم رولينگ تنها همه داستان را پيش برده باشد. همه آنها حساب شده است،‌ مشاوراني در اختيار او است مشاور‌هاي خود كمپاني وارنر.‌

مگر مي‌شود در فضاي انحصاري تبليغات امروز دنيا يك نفر، تنها يك داستان سرخودي بنويسد و داستان آن هم همه جاي دنيا پخش شود و ميليون‌ها دلار هم خرج آن شود، متأسفانه در کشور ما هم تقريبا هيچكس نيست كه كاري بكند و اين خطر را مورد بررسي عميق قرار دهد.‌

- جادوئيسم در فيلم ارباب آرزوها چطور تبيين مي‌شود ؟ فيلمي كه در آن از مجسمه يکي از خدايان ايران باستان، شيطاني آزاد مي شود و جامعه آمريکا را مورد تهاجم قرار مي‌دهد.

من اين فيلم را نديدم ولي خيلي فيلم‌ها است كه به طور مشخص به ايران اشاره دارد، مثلاً در سري فيلم هاي بيگانه كه بعد از انقلاب اسلامي ساخته شد، نشان مي‌دهد كه موجود خبيثي از اعماق قرون باستان مي‌آيد و غرب را تهديد مي كند. به نظر برخي منتقدين دقيق، منظور از آن موجود خبيث، اسلام است. خيلي فيلم‌هاي ديگر هم هست.

البته برخي فيلم‌‌ها هست كه در اين قضايا ما را به دام مي‌اندازد، مثل فيلم سيصد. متأسفانه فيلم‌هاي زيادي است كه اشاره‌هاي فراواني به ايران و انقلاب اسلامي دارد ولي توسط منتقدين غافل ما گفته نمي‌شود و خيلي فيلم‌ها هست كه مي‌خواهند ايران را از اسلام جدا كنند و به نوعي ناسيوناليسم کور دامن بزنند، اين دام خطرناکي است که جامعه ما در فيلم سيصد گرفتار آن شد.

نكته مبهمي كه فيلم ارباب آرزوها داشت، شيطان اين فيلم كل جهان را مي‌خواهد نابود كند، ولي هر كسي را كه مي‌خواهد از بين ببرد، قبل از آن به او اجازه مي‌دهد كه يك آرزو كند و او آرزوهاي او را برآورده مي‌كند.

چيزي كه الان شما مي‌فرماييد در فيلم جن‌گير، فيلم از عراق شروع مي‌شود،‌ اول فيلم صداي اذان مي‌آيد. آنجا يك باستان‌شناسي است كه با شيطان برخورد مي‌كند،‌ آنجا در عراق نمي‌تواند سركوبش كند و با شيطان درگير شود، بعد آن شيطان به آمريكا مي‌رود و در وجود دختري حلول مي کند و وجود او را تسخير مي‌كند. فيلم مي‌خواهد بگويد، شيطاني كه در سرزمين اسلامي هست را در همانجا سركوب نكنيد، مي‌آيد سراغ شما در آمريكا.

همان حرفي كه جرج بوش زد، گفت، براي ريشه کني محور شيطاني و تروريسم بايد به محل تروريست‌ها برويم. براي همين است كه لشگركشي به عراق مي‌كنند. خيلي فيلم‌هايشان است كه شيطان را چنين به تصوير مي کشند که از شرق مي‌آيد،

سپاهيان شيطاني از شرق مي‌آيند، طبق همان نظرات آرماگدوني و پيشگويي‌هاي شبه مقدسشان كه آنتي كرايست و سپاهيان شرورش، از شرق با جمعيت چهار صد ميليوني مي‌آيند و در محلي به نام آرماگدون با سپاهيان غربي درگير مي‌شوند.

مسيح هم مي‌آيد و در راس ارتش مسلح غربي‌ها قرار مي گيرد. در آن نبر بزرگ نهايي، حدود دو سوم مردم جهان از بين مي‌روند غير از نوزادگاني که در کتاب مقدسشان آمده است.

در فيلم‌هاي مختلفي اين قضيه هست، فيلمي است به نام امگا کد 2: مگيدو كه اين داستان را طبق كتاب مقدس مسيحيان ارائه مي‌دهد. فيلم‌هاي زيادي ديگري مثل فيلم آرماگدون، فيلم‌هاي هري پاتر فيلم‌هاي آرماگدوني هستند، يعني آخرالزماني هستند، كه جادوئيسم بخش جدايي ناپذير آن را در بر مي‌گيرد. چند هفته پيش يك فيلم به بازار آمد به نام ششصد و شصت و شش به بيست، كه قضيه مسيح و ضد مسيح بود.

همين اخيرا فيلم ديگري روانه اکران شد به نام بيودله كه خيلي هم روي آن تبليغ مي‌شود، فيلم آنيميشن هم هست، که باز همان کليشه تکراري مسيح و ضد مسيح است. سينما به تمام معنا آرايش آخرالزماني گرفته و اين مسئله قابل انکارنيست.

- با توجه به قدرت رسانه‌اي غرب، نحوه تقابل رسانه‌اي با آن چگونه است ؟ اهل رسانه و منتقدين سينمايي و فرهنگي ما و تلويزيون چه مي‌تواند بکند ؟

متأسفانه اين چيزي است كه كمتر در مملكت ما به آن توجه شده است. آنچنان ما بي توجه بوده ايم که در طول تاريخ سينما فيلم‌هاي بسياري ساخته شده راجع به آرمان هاي يهوديان، آرمان هاي مسيحيان، آرمان هاي صهيونيست‌ها، بسيار زياد راجع به قدّسيان آنها فيلم ساخته شده است،

ولي ما چند تا فيلم راجع به پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) داريم ! يك فيلم محمد رسول‌الله (صلي الله عليه و آله وسلم) كه هنوز ما داريم به آن تمسك مي‌كنيم، به آهنگ و موسيقي آن که آن را هم يك کارگردان سوري مقيم هاليوود براي ما ساخت، آقاي مصطفي عقاد.

متأسفانه با همه ادعاهايي كه مي‌شود، بعد از حدود سي سال انقلاب اسلامي در اين زمينه کار ما در حد صفر بوده است. به همين جهت است كه برخي جوان‌هاي ما الان از اسلام و تاريخ غني ما خيلي کم مي دانند يا کاملا بيگانه‌اند. من به يكي از دوستان مي‌گفتم كه الان در آمريكا فرقه اوانجليست‌ها با تلويزيون شناخته شده، صد و بيست كانال اوانجليستي رصد شده، ‌بيست وچهار ساعت اينها دارند تبليغ مي‌كنند.

عليه شيعه و اسلام هم تبليغ مي‌كنند. ‌جايي مثل حوزه علميه قم حداقل بايد دويست كانال داشته باشد، كانال تلويزيوني، راديويي، فيلم سازي و پرورش متخصصين. واقعاً‌ اينها که وجود ندارد، فکرش هم نيست يا بسيار کم است. حتي الان چقدر كتاب راجع به يهوديت که در قرآن کريم حدود هزار آيه درباره آن داريم و صهيونيسم و ارتباطش با کشور و انقلاب ما به چاپ رسيده ؟ اما چقدر بازتاب داشته است ؟

چقدر رسانه‌اي و مردمي شده است ؟ حتي برخي جوانان ما امروزه نمي‌دانند صهيونيسم چه هست، ديگر چه برسد به صهيونيسم مسيحي. به راحتي مطالب صهيونيست ها را در فيلم هايشان باور مي‌كنند؛ چرا كه يك فيلمي از آن طرف مي‌آيد به راحتي زيرنويس و دوبله مي‌شود و بسياري از آنها در تلويزيون ما،‌ به راحتي همه اينها را نشان مي‌دهيم !

مي‌گوييم كارتون است، مثلاً كارتون شِرِك ‌يا كارتون‌هاي ديگر؛ ولي همه آنها دارند تبليغات حساب شده و کاملاً جهت دار انجام مي‌دهند و ما در مقابل اينها هيچ كاري نمي‌كنيم يا بسيار کم کاري مي کنيم.

حتي فيلم آنها را پخش مي‌كنيم و نمي‌آييم نقد محتوايي دقيق كنيم و بگوييم اين فيلم چيست و چه مي گويد، باز در نقدهايمان هم حرف آنها را ترجمه و تكرار مي‌كنيم، يعني نه تنها در مقابل چيزي نمي‌سازيم، كار آنها را هم مي‌آوريم و نمايش مي دهيم و حرف آنها را هم مي‌زنيم، يعني اينكه چندين كار را براي آنها انجام مي‌دهيم، خوب چه كاري بهتر از اين !

صهيونيست‌ها از اول كه آمدند در پروتكل هاي حكمايشان نيز هست، دو چيز را بايد در دست بگيرند، يكي اقتصاد، يكي رسانه، رسانه‌هاي دنيا الان در تسخير اينها است و برخي رسانه‌هاي ايراني و مسلمان و تلويزيون ما متأسفانه دارند تبليغ آنها را مي کنند، مستقيم و غيرمستقيم. حتي در مسائل تاريخي، مطالبي را كه آنها براي ما نوشتند، تبليغ مي‌كنند، بدون اينكه در مقابل يك نفر بيايد بگويد كه نه اينطوري نبود.

بخش عمده اي از نظام تاريخ نويسي جهاني به دست فراماسونرهاي نوکر صهيونيسم شکل گرفته است. الان هم دارند در اين مملكت كتاب چاپ مي‌كنند. در مقابل اينها بايد چكار كرد،‌ وظيفه چيست ؟

آيا بايد نشست و دست روي دست گذاشت ؟ خير،طبعاً بايد با رسانه به جنگ رسانه رفت، نبرد امروز به نظر من شايد در جبهه‌ها اتفاق نيفتد، نبرد امروز در همين رسانه‌ها اتفاق مي‌افتد، جنگ، جنگ رسانه‌اي است.

‌البته ما در فرهنگ و سينما، فقط نبايد واكنشگر باشيم، بلكه بايد براي آرمان‌هايمان برنامه بسازيم. در صورتي كه حتيبه اندازه کافي چيزي در مقابل كار آنها هم نمي‌سازيم. قطعا اگر با تکيه بر آموزه هاي اسلام ناب به سمت ساخت محتوا و قالب هاي کار رسانه اي برويم، نه تنها غربي هال به انفعال شديدي مي افتند، بلکه بر آنها فائق مي شويم.

- سينماي غرب تا چه حد و چگونه در مسير آموزه هاي صهيونيسم و سران قدرت در غرب است ؟ اگر امکان دارد با مثال‌هايي از سينما بحث را تبيين بفرمائيد.

در فيلم رمز داوينچي، درباره حقيقت جام مقدس صحبت مي‌كند و توضيح مي‌دهد که انجمن فراماسونري ما، اين حقيقت را سال‌ها نگه داشته است. يكي از قهرمانان فيلم ابراز نگراني مي‌كند كه ممكن است اين حقيقت از ياد برود و سپس مي‌گويد: نه، ما سال‌ها در هنرهاي مختلف اعم از موسيقي و نمايش‌نامه‌نويسي و فيلم‌هايمان، اين حقيقت را نگه داشته ايم.

مثال آن اين است: براي اينكه در ذهن كودكان اين مطالب از کودکي حک شود، آنها را در هزاران کارتون و برنامه کودک آورده ايم [و مردم دنيا به دليل اشارات غير مستقيم زياد متوجه نمي شوند.]

الان آموزه‌هاي مخفي اينهاست که به صورت كارتون‌هايي به خانه‌هاي من و شما مي‌آيد و بچه‌هاي ما مي‌بينيد و مي‌گوييم فقط يك كارتون است، غافل از اينکه اين برنامه ها همراه با مضامين نيمه پنهان صهيونيستي و کاباليستي و فراماسونري هستند. مثلا كارتوني به نام ماداگاسكار اخيرا ساخته‌اند که به فارسي هم دوبله شد و در تلويويزيون هم پخش شده است.

داستان چنين است که چهار حيوان مختلف در باغ وحش نيويورك هستند که در ادامه قصه از باغ وحش فرار مي‌كنند و به دامن طبيعت مي گريزند. در فيلم‌ها و در سينما گريز به طبيعت، بازگشت به خويشتن و هويت معني مي‌شود. اينها به جنگل مي‌روند كه به طبيعت خودشان برگردند،‌ هويت خودشان برگردند.

اما در ادامه ‌اينها در جنگل وحشي مي‌شوند و همديگر را مي‌خوردند ! اين فيلم بطور غيرمستقيم مي‌گويد كه اگر تو به طبيعت و هويت خودت برگردي، از باغ وحش نيويورك بيرون روي، وحشي مي‌شوي. سپس اين چهار حيوان به اين نتيجه محتوم مي رسند که بايد به باغ‌وحش بر گردند و مي‌گويند ما بايد در اين باغ وحش باشيم، ‌تحت نظارت باغ وحش‌بانان.

يعني سران قدرتمند هاليوود و آمريکا جهان را اينگونه مي‌خواهند و در آثار هنري هميار اينان اينگونه القاء مي شود. بچه من و شما مي‌پرسد واقعاً همينگونه بايد باشد و بايد براي هميشه در باغ وحش زندگي كنيم ! دقيقاً اينها چيزهايي است كه در فيلم‌هايشان مي‌آيد.

- چرا كاباليسم و بوديسم در سينماي غرب بيشتر مورد توجه هستند و بعضا در كنار هم هستند، اما هندوئيسم کمتر مورد توجه بوده است ؟

البته به نظرم مي‌آيد كه كابالا يا همان فرقه‌هاي فراماسونري كه الان در دنيا بر رسانه‌هاي مختلف حاكم هستند، از همه آن فرقه‌هاي گذشته و امروز که به نظرشان در راستاي اهدافشان باشد، استفاده مي‌كنند. حتي از معنا‌گرايي و مفاهيم ماورائي هم استفاده مي کنند، البته با تقريرات و تحريفاتي که به نفع خودشان باشد. طبق آموزه‌ها و طبق پروتكل هاي حکماي صهيون، بايد از همه چيز به نفع دنياي خود استفاده كنند.

اين است كه شاهديم بوديسم را با تمام سابقه اش، به خدمت خود گرفته‌اند، علاوه بر اينکه بوديسم خدا و معاد و فلسفه سياسي ندارد و با سکولاريسم مورد نظرانها سازگارتر است، اما هندوئيسم بالاخره احکام و شرايعي دارد و کاملا بي محتوا نيست.

آنچه كه يك مقدار با آموزه‌هايشان منافات پيدا مي‌كند يا آن شخصيت‌هايي كه يك مقدار به اصطلاح در آموزه‌هايشان مانع ايجاد مي‌كنند را طبعاً کمتر مورد توجه قرار مي دهند. آنهايي كه بيشتر از لحاظ سياسي و فکري با آنها همراه هستند، در کانون توجه رسانه‌هاي غربي قرار مي گيرد. شخصيتي مثل دالائي‌لاما ‌رهبر بودائيان تبت كه همه جا علم مي‌كنند و به او جايزه مي‌دهند و تقدير هم مي‌كنند، به دليل حرف شنوي و همراهي در برخي آموزه هاست.

- عناصر نمادين و نشان‌دهنده كاباليسم و صهيونيسم چيست ؟

علاوه بر نمادهاي عرفاني مشترک بين مکاتب مختلف عرفان و تصوف، اولاً: مسئله آرماگدون و منجي است كه خيلي براي آنها مهم است. آخرالزمان آنها بسيار شاخص است. اينها در فيلم‌هايشان هم به وفور مطرح است.

ثانيا: مسئله آنتي کرايست است،‌ آن شيطاني يا هيولا يا ضد مسيحي كه مي‌آيد و دنيا را تهديد مي‌كند. گاهي به آن دجال هم مي گويند. البته دجال از نظر مسيحيت و يهوديت با دجال در بين مسلمانان، خيلي فرق دارد.

ثالثا: يك دليل اينكه چرا بسياري از فيلم‌هاي دوران کنوني، فيلم‌هاي وحشتناك و ترسناكي است و اينکه چرا آنقدر جهان را وحشتناك و سياه‌نشان مي دهند،‌ دقيقاً همين است که مي خواهند خطر ظهور ضد مسيح يا شيطان را به بشر گوشزد کنند و بگويند که فقط منجي ما نجات بخش همه بشر است.

در فيلم‌هايي كه در چند دهه اخير از غرب آمده است، فيلم‌هاي ترسناك و هراس‌آور زيادي شاهد بوده ايم. هميشه يك خطري جايي را تهديد مي‌کند؛ مثلا زامبي‌ها، آنها كه مي‌ميرند و با يك حالت‌هاي وحشتناكي تبديل به زامبي مي شوند، ويروسي كه همه را زامبي مي‌كند، يا مثلاً زنبورها يا سوسک ها يا حشرات بزرگي که به افراد بشر و آبادي‌ها حمله مي‌كنند، يا آتش و آتشفشان يا سيل يا زلزله‌اي كه خواهد آمد، يا بيماري هاي فراگيري که همه را تهديد مي کند يا بيگانه ها و فضايي ها و تروريست هايي که هيچ نمي فهمند.

هميشه رسانه‌هاي غرب آدم‌ها را از يك چيزي مي‌ترسانند، آدم‌هاي جامعه خودشان و دنيا را سياه ‌نشان مي‌دهند، مثلاً نشان مي‌دهد كه يك‌ دفعه صبح بيدار مي‌شوي و در يك زنجيري قرار داري كه اگر خودت را از اين زنجير خلاص نكني با بدترين شكنجه‌ها روبرو مي‌شوي، هميشه ترس را به شما القا مي کنند.‌ در خانه هم كه باشي دچار وحشت هستي.

چند سال پيش يكي از محققان و کارگردانان آمريكايي به نام مايكل مور، در فيلمي به اسم بولينگ براي كلمباين بررسي كرد كه چرا در آمريكا در سال، يازده هزار قتل با گلوله انجام مي‌شود ‌يعني بيشتر از همه كشورها ! ‌

ابتدا نظريه اي ارائه داد که شايد به دليل سابقه خشونت بار آمريكا باشد. تحقيق كرد و به اين نتيجه رسيد که نه، چنين نيست. در خيلي از كشورهاي دنيا اين سابقه بيشتر است. نظريه بعدي را ارائه داد که دليل خشونت زياد آمريکايي‌ها اين است که اسلحه بيشتري در اختيار آنان است، ديد نه در كانادا بيشتر است.

بالاخره به اين نتيجه رسيد كه اين وضعِ فاجعه بار، حاصل ترسي است كه رسانه‌ها در جامعه آمريكا مي‌پراكنند. مرتب در رسانه‌ها القا مي کنند که به زودي سيل مي‌آيد، ‌آفات حمله مي‌كنند، ‌تروريسم حاكم مي شود. فيلم‌ها به شدت آدم‌ها را مي‌ترسانند،‌ جهان را سياه مي نمايانند.‌ هميشه انگار يك وحشتي در اين جهان حاكم است، يك ارواحي مي‌خواهند اين جهان را بگيرند، شيطان مي‌خواهد بيايد.

در تداوم تبليغات رسانه اي و سينمايي‌شان، مي‌گويند ما هستيم كه مي‌توانيم عليه شيطان و اين جهان سياه بجنگيم، عليه اين قاتل‌هاي زنجيره‌اي. اين دستگاه ماست، اين چشم آبي‌هاي آمريكايي هستند كه مي‌توانند اين كار را بكنند. ما هم براي اينكه شروران را سركوب كنيم، بايد برويم و در خانه‌هاي آنها، آنها را سركوب كنيم.

بدين نحو لشكركشي‌هاي پر خرج خود را هم توجيه مي کنند. اينها همه عناصر نشان‌دهنده همين حاكمان دنياي امروز سرمايه و رسانه و سينماست كه به طور مشخص كاباليست‌ها و صهيونيست‌ها هستند.

- در چنين شرايطي كه سينماي غرب چنين فعاليت‌هايي دارد،‌ سينماي ايران چه برنامه‌هايي داشته يا در آينده خواهد داشت ؟

خوب به واقع سينماي ايران هيچ برنامه‌اي نداشته، فكر هم نمي‌كنم در آينده با اين عوامل سينماي موجود، کار مهمي انجام دهد. شايد بفرمائيد اين بدبينانه است، اما شما را به ساختاري كه سينماي ايران دارد توجه مي دهم. ببينيد شما اگر به كسي يا چيزي اميد داشته باشيد، برمي‌گردد به ساختار آن، مثلاً فرض كنيد فرزندي داريد که نبوغ خاصي در او مي بينيد.

آنگاه مي‌گوييد اين بچه اگر تلاش کند، در آينده يك چيزي مي‌شود. ‌در اين سينماي موجود، متأسفانه آنهايي كه دارند اداره مي‌كنند و ساختارش را دارند، حداقل آنهايي كه نبض كليدي را در اختيار دارن، يعني تهيه‌كنندگان و توليدكنندگان به طور مشخص، اين ايده ها را ندارند.

راجع به فيلم‌سازها صحبت نمي‌كنم، برخي کارگردانان آدم‌هاي خلاق و متعهدي هستند. اما به طور مشخص تهيه‌كنندگان، اصلاً راجع به اين مسئله فكر نمي‌كنند كه اين مضمون يا سمبل يا تفکر صهيونيستي هست، كاباليستي هست، آخرالزماني وجود دارد.

به قول معروف اين‌ كاره نيستند، اصلاً به اين چيزها فكر نمي‌كنند، فقط فكرشان همين است که فيلمي بسازند سرگرم‌كننده و گيشه پسند. متاسفانه از اين سينما، در نهايت آبي گرم نمي‌شود، مگر اينكه يك تحول خيلي خاصي در آن به وجود بيايد.

متاسفانه تاثير اين تفکرات در جامعه فهميده نمي شود. اين احساس نمي‌شود كه جهان غرب و صهيونيست‌ها اين فعاليت‌ها را عليه ما آغاز كرده‌اند. همه فكر مي‌كنيم مي‌توانيم گفتگو و مصالحه كنيم، نه مصالحه‌اي در كار نيست، اصلاً نمي‌تواند گفتگويي باشد.

اصلاً آرمان‌ها با هم متفاوت است، آنها امام زمان ما (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را مي‌گويند ضد مسيح و رئيس شياطين ! چه طور مي‌توانيم با آنها مصالحه كنيم ! آنها ما و اجدادمان را شيطان و نيروي شر و محور شرارت ناميده‌اند و در فيلم هايشان نشان داده‌اند.اصلاً نمي‌شود با يك چنين چيزي مصالحه كرد.

فقط صد و بيست كانال تلويزيوني دارد تبليغ اوانجليست‌ها را مي‌كند. در سال حدود هزار فيلم در آمريكا ساخته مي‌شود، حدود ششصد يا هفتصد تاي آن تبليغ اين آرمان‌ها و اسطوره هاست. ما چه کرده‌ايم ؟ صدا وسيما و سينماي ما چه کرده است ؟ آيا کافي بوده همين مقدار کار کمي که انجام شده است ؟ ولي ما اميد داريم كه چنين چيزي بشود.

بالاخره به نظر من از جاهايي مثل مرکز پژوهش هاس اسلمي صدا وسيما بايد اين حركات و افکار بلند شود و رشد کند يا مؤسسه‌اي مثل موعود كه آقاي شفيعي از آنجا هم تشريف دارند، و ما مدتي است كه در خدمت ايشان هستيم. کتاب‌ها و سخنراني‌ها و نقد فيلم‌هاي خوبي داشته اند. اولين چيزي كه به ايشان گفتم، اين بود که شما بايد فيلم بسازيد، برنامه توليد كنيد.

شما هر چه كتاب هم منتشر کنيد، در تيراژ دو هزار و سه هزار و پنج هزار عدد، خوب است، ولي وقتي فيلمي مثل ماتريكس هيجده هزار سينما در دنيا را به تسخير خود در مي‌آورد و فروشي بالاي دو و نيم ميليارد دلار دارد و سپس به خانه‌هاي همه مي‌رود، در تلويزيون‌هاي همه کشورها مي‌رود، تاثيرات قبلي را از بين مي برد يا کمرنگ مي کند.

ما در طول اين بيست و هشت سال چه فيلمي راجع به يكي از مظاهر امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ساخته‌ايم، چقدر دنيا سينماي ديني يا آخرالزماني ما را ديده است ؟ اصلا ما سينماي آخرالزماني داريم ؟ واپسين دوران خوبي‌ها آرمان ماست و ادعا مي‌كنيم كه ما امام زماني هستيم.‌

چه كار كرده‌ايم، آمديم حداقل نشانه‌هاي ظهور ايشان را در سينما باز کنيم ؟ باور كنيد خيلي از بچه‌هاي ما از ظهور امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي‌ترسند ! مي‌گويند اگر امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بيايد خون راه مي‌اندازد !

آنقدر در اين جامعه هنري ما كار نشده كه نسل هاي بعدي از امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) خودمان مي‌ترسند، ولي از مسيح آنها نمي‌ترسند ! مسيح (عليه السلام) مظهر مهرباني و خوبي و محبت است، چون آثار بسياري از مسيح و قديسان مسيحي در ويدئو کلوپ‌ها و ماهواره‌ها و حتي تلويزيون ما پخش شده است،

اما متأسفانه يک فيلم هم راجع به حضرت ولي‌عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نساخته‌ايم. سينما، رسانه‌ها، روزنامه‌ها، مجلات، هنرمندان، محققان، نويسندگان و همين حوزه علميه قم بايد کارهايي را آغاز کنند. دقيقاً حركت بايد از حوزه علميه قم و مراکزي مثل مرکز پژوهش‌هاي اسلامي صدا و سيما شروع شود.

- چرا سينماي ايران سعي ندارد در مورد ظهور و منجي شيعيان، بر اساس منابع غني اسلامي، فيلم يا فيلم‌هايي ارائه دهد ؟

واقعاً جاي اين سؤال هست و اين، سؤال خوبي است، يعني من فكر مي‌كنم بايد بنا به آن چيزي كه در احاديث وجود دارد، امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) اول بايد شناسانده شود سپس زمينه سازي براي ظهور و خصوصيات ياران ايشان بررسي شود. ان شاء الله فرداي اميد همين ملت مي‌خواهد از ايشان و آرمان‌هاي ايشان حمايت كند،‌ اما ملت به درستي ايشان را نمي‌شناسد.

امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را فقط در نيمه شعبان مي شناسند. جوان‌ها و مردم جشني مي‌گيرند و بعد که مي‌گوييم امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ان شاء الله ظهور مي‌كنند، گفته مي شود حالا هنوز وقتش نرسيده است ! جدي نگرفته‌ايم. به همين دلايل است که ظهور عقب مي‌افتد.

همه چيز را شوخي گرفته‌ايم؛ ولي آن طرف، در غرب، صهيونيست‌هاي مسيحي و يهودي، خيلي جدي هستند. شما از فيلم‌ها و حركاتشان مي‌فهميد كه واقعاً جدي هستند و آنها شوخي بر نمي‌دارند، فقط ديگر اين قدرت خدا و ساحت مقدس امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است كه اين مملكت را نگه داشته است.

- نظر شما درباره نشست‌هاي نقد فيلم تلويزيون مانند سينما ماوراء چيست ؟ عملكرد آن را مثبت ارزيابي مي‌كنيد يا منفي ؟

سينما ماوراء هم در همان عرصه سياست‌هاي تلويزيون است. تلويزيون ما البته مديران پرتلاشي دارد، آدم‌هاي خوبي در آن هستند، قصدها و نيت‌ها خوب است ان شاء الله. ولي برنامه‌اي براي دشمن‌شناسي و آرمان شناسي اسلامي و ارزيابي فيلم هاي غربي با اين ديد، متاسفانه وجود ندارد. دشمن اصلي ما همين صهيونيست ها و برنامه‌هايشان و آرماگدوني‌ها هستند. قرآن کريم هم حدود هزار آيه درباره شيوه‌هاي دشمني با اسلام و تاريخ يهود دارد.

شما وقتي كانال‌هاي غربي را نگاه كنيد، مرتب عليه شيعه تبليغ مي کنند. متأسفانه چنين ديدگاهي چون در سينما و تلويزيون مانيست. نگاه ما به فيلم‌هاي آنها منهاي نگاه دقيق دشمن شناسانه است. نگاهي به دور از افراط و تفريط و دقيق.

برنامه سينما ماوراء ما هم به يك سري فيلم كه از آن طرف بياورند و فقط غيرمادي باشد، محدود شده است؛ يعني همين که فيلمي به جاي ديگري غير از ماديات توجه داشته باشد، کافي است. حالا اينكه اين غيرمادي بودن جادوئيسم است يا بوديسم است يا کاباليسم است يا شيطان پرستي است مهم نيست.

نمونه آثاري که سينما ماورا نشان داده است، بر اين ادعا شاهدي قوي است. در چند فيلم پخش شده در همين برنامه تفكرات لائيك وار ارائه شده است، و اکثر منتقدين هم متاسفانه به دليل بي خبري تجليل مي‌كنند ! در نقد فيلم که فقط نبايد ساختار سينمايي را بلد بود، بايد به محتواي فيلم ها هم مسلط بود.‌

حرف من اين است كه چنين فيلم‌هايي را نشان دهيد، ولي منتقدي عالم و دانشمند بياوريد که دقيقا اينها را توضيح دهد و تفکرات اصلي حاکم بر هاليوود و سينماي غرب و شرق را با توجه به حقانيت اسلام و تشيع توضيح دهد و شگردهاي آنها را رو کند.

البته ما متاسفانه همين وضع را در هنرها و جامعه خود هم داريم. مثلا اخيرا كتاب فريدون آدميت يكي از فراماسونري‌هاي شاخص ايراني چاپ شده، راجع به يك بنيانگذار فرماسونري در ايران، به نام ميرزا حسين خان سپه‌سالار چاپ شده است. الان بعد از سي سال در همين دولت و اين آمده انديشه ترقي را به فراماسونري نسبت داده است،

در صورتي که هر کس با تاريخ کمي پاشنايي داشته باشد مي داند که فراماسونرها وابسته به صهيونيست‌ها و انگليس و امريکا هستند و حافظان منافع انها در دنيا هستند. ما نمي گوييم چاپ نشود، بلکه انتشار بدهند، اما كنار آن بنويسند اين ميرزا حسين خان سپه‌سالار چه کسي بوده و چه کرده است. بنويسند که او بود که اولين دولت فراماسونري را در ايران تشكيل داد. بنويسند که فريدون آدميت فراماسونر است.

لااقل اينها را توضيح دهند كه خواننده جوان كه مي‌خواند، حداقل اين افراد را بشناسد. متأسفانه اين كار انجام نمي‌شود. اين تفكر در تلويزيون هم وجود دارد؛ يعني علي رغم فيلم‌ها و كارهاي خوبي كه ساخته مي شود و فيلم‌هاي خوبي كه نشان مي‌دهند، اما اين تفكر منسجم وجود ندارد و اين برنامه‌ها به هرز مي‌رود و همين سينما ماوراء‌ مي‌تواند بهترين محمل براي بيان آرمان‌ها و عقايد اسلامي و افشاي فيلم‌ها و برنامه‌هاي مخدر آنها باشد.

- با توجه به مسائل موجود و ترويج شديد جادوگري و مسائل ماورايي منحرف در ايران و جهان، بطور مشخص چه پيشنهادي براي جلوگيري و مقابله به مثل داريد ؟

خدمت شما عرض كردم، الان فرقه‌هاي انحرافي بسيار زيادي در کشورمان وجود دارد، اخيراً كتابي چاپ شد از آقاي دکتر محمد تقي فعالي به اسم آفتاب و سايه‌ها كه راجع به اين فرقه‌ها بود،‌ كه توسط دفتر مقام معظم رهبري در دانشگاه ها توزيع شد. ‌اولين بار بود كه راجع به اين فرقه‌ها به طور جدي صحبت مي‌شد. اين کار بسيار خوبي در شناساندن اينها بود. اين اولين قدم است.

متاسفانه بنده ديده ام كه كتاب‌هاي اين فرقه‌ها را به صورت مجاني در ميدان‌هاي شهرهاي ما پخش مي‌كنند و هيچكس جلوي آنها را نمي‌گيرد، بايد جلوي تبليغ ضلالت را گرفت. اين قدم بعدي است. فرقه‌هايي كه پس فردا هزار تفكر انحرافي و خانه هاي تيمي و تيم هاي فساد فکري و جنسي به وجود مي‌آيد، خيلي خطرناك است، بايد مواظب بود.

اما به نظر مي‌رسد قبل از مقابله به مثل، بايد كار را ايجابي و توليدي كنيم. کار اثباتي كنيم؛ يعني اينكه بياييم حداقل تفكرات خودمان را در قالب فيلم‌هاي جذاب و قوي نشر دهيم. آن آرمان‌ها و آن واقعيات را، دشمن شناسي قرآني را. بعد مقابله به مثل کنيم.

کار تدافعي هم يك واقعيت است و بايد وجود داشته باشد. مؤثرترين سلاح مي‌تواند رسانه باشد، رسانه و سينما كه مهمترين و مؤثرترين هستند، فيلم بايد ساخت. برنامه ساخت. روشنگري كرد. كانال تلويزيوني ايجاد كرد. همين كتاب و نشريه و اين قبيل کارها.

سوء تفاهم نشود، نه اينكه ممنوعيت به وجود بيايد. كتاب‌هاي آنها هم منتشر شود ولي اين، محملي شود براي توضيح اين پديده‌ها، اخيرا ديدم كتاب دو قرن سكوت آقاي زرين كوب دوباره به چاپ رسيده بود که شهيد مطهري نقدهاي اساسي به آن داشتند. اين کتاب راجع به ايران بعد از اسلام است و مي‌گويد: بعد از اسلام دو قرن ايران ساكت بود و هيچ فرد شاخصي نداشت.

شهيد مطهري در كتاب خدمات متقابل خدمات اسلام و ايران با دليل و برهان، توضيح داده‌اند كه اتفاقاً اينگونه نبوده است و ‌در اين دو قرن، پايه‌اي‌ترين عرفا و فضلا و فلاسفه ايراني را داشته‌ايم. پايه‌اي‌ترين علوم در همين دو قرن توليد و صادر شده اسند. كار خوبي كه در چاپ جديد اين كتاب شده،‌ صحبت‌هاي شهيد مطهري را هم همراه اصل کتاب چاپ کرده اند. خيلي كار خوبي است.

يعني حداقل اگر آن نظر مطرح مي‌شود نظر ايشان هم مطرح شود. يعني اگر نظر فراماسونري چون فريدون آدميت راجع به فراماسونر ديگري به نام سپه‌سالار گفته مي‌شود، در كنار آن واقعيت برنامه‌هاي اينها هم گفته شود. حتي طبق اسناد ساواك، در زمان شاه گفتند که اين كتاب ضد اسلامي است و ممكن است مردم وقتي كه اين حرف‌هاي ضد اسلامي را بخوانند، برآشوبند و کتاب چاپ نشود ولي محمد رضا شاه که نوكر فراماسونرها بوده مي‌گويد کتاب چاپ شود !

- فرموديد در دهه هفتاد جادوگري را رواج دادند، آيا منفي بودن جادوگري، تنفّر عمومي ايجاد نمي‌كرد ؟

معمولاً نگاه عرفي به جادوگري نگاه منفي بوده است. در فيلم‌هايي كه آن موقع ساخته مي‌شد، سعي مي‌شد كه همان عرف مرسوم نشان داده شود. لذا باعث برانگيختن تنفر عمومي نبوده، بلکه ترويج خرافات عموم مسيحيان و يهوديان بوده است، اما يك سري فيلم‌هايي مي‌ساختند براي اينكه جادوگران را خوب معرفي كنند،

مثلاً جادوگر شهراُز، جادوگري مثل افسونگر، دختر شاه پريان يا چيزهاي ديگر، سعي مي‌كردند اينها ساخته شود. جادوگر شهراُز را كمپاني سلزينك ساخت و اين كمپاني صهيونيستي بود، مشخص است كه آنها بر اساس آموزه‌هاي خودشان اين كار را كردند. اما سيل فيلم‌هائي كه راجع به جادوئيسم ساخته شود، جديد است و اين هم مشخصا صهيونيستي است.

همين فيلم هري پاتر را شرکت برادران وارنر که از ابتدا يهودي و صهيونيستي بود، ساخته است. حتي جادوگري را پيش از اين به شرق نسبت مي‌دادند،‌ مثل فيلم دزد بغداد، علي بابا و ...

سعي مي‌كردند اينهايي كه بين مردم منفي بودند را شرقي معرفي کنند يا بگويند از شرق نشات گرفته است مثل فيلم جن‌گير که شرارت و شيطنت از کربلا در عراق به غرب مي رود و در جسم دخترکي حلول مي کند.

نوعي بدنام كردن شرقي‌ها و مسلمين و شيعيان، ولي امروزه داستان فرق کرده و جادوي آخرالزماني غربي را مي سازند که بر همه جهان مسلط مي شود.

- با تشکر فراوان از شما که وقت مفصلي در اختيار ما قرار داديد.

ممنون و موفق باشيد.

به کوشش: محمد حسین فرج نژاد

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی