بوديسم و لامائيسم صهيون مآب در سينماي غرب

اخيرا شاهديم که موج بلندي از فيلم‌هاي اصطلاحا معناگرا ايجاد شده و از همه بلندتر موجي است که مروج بوديسم با قرائت غربي آن، مي‌باشد و معناگرايي هاليوودي با حدت تمام به سمت عرفان‏هاي شرقي خصوصاً بوديسم پيش مي‏رود

و آثار شاخصي مانند سه گانه « ماتريکس » و « ا نيماتريکس » (انيميشن‏هاي نه گانه ماتريكس)، هفت سال در تبت، بوداي كوچك، كاندون، نفرين مجسمه سياه، لبة تيغ، كتيبة جادوئي، تن تن در تبت، بودا، بهار تابستان پاييز زمستان ... و بهار، سمسارا، معبد شائولين، اي‌كي‌يو سان، جواهري در قصر (يانگوم بزرگ)، بودا از شرم فرو ريخت، راهب خشمگين، روشنايي تضمين شده، بوديسم و سرمايه جهاني، اوسه آم، چه آرزوهايي كه مي‌آيند، بابا عزيز، پرسش‌هايي براي دالايي لاما، تبّت، تفكر ذن و ... در حال مطرح کردن اين نوع معناگرايي در جهان هستند.

از طرفي ديگر، ستارگاني چون « كيانوريوز » نقش اول « ماتريكس »، « برادپيت » بازيگر « هفت سال در تبت »، « اوماتورمن »، « ريچاردگر »، « جت لي »، « استيون سيگال »، « شارون استون »، « لئوناردو دي كاپريو» نقش اول « تايتانيك »، « جان كليز »، « آلانيس مورليست »، « استينگ »، « گلدي هاون » و « اورلاندو بلوم » به داشتن گرايشات بودايي و پذيرفتن اين آيين، در هاليوود مشهور شده‌اند.(1)

در چند دهه اخير برنامه‌ريزان زرسالاري جهاني و مجامع كنترل و مهندسي فرهنگ در غرب، به اين نتيجه رسيده‌اند كه مکاتب دوران تجدد و مسيحيت منحرف موجود، براي كنار آمدن مردم با ماشينيسم و پول‌پرستي و لذّت‌طلبي و فردگرايي و معنا‌ستيزي و حس‌گرايي ديگر جوابگو نيست.

بايد چاره‌اي بينديشند و به سمت نوعي معناگرايي جهت‌دار و همساز با سكولاريسم و پست مدرنيسم پيش روند. آنها آشكارا پروسه شكستِ مدرنيته را لمس كرده‌ و استقبال از دين عقل‌گرا و عرفاني اسلام را نمي‌توانند در قلب غرب تحمل كنند. لازم بود دستگاه‌هاي تبليغاتي گسترده، غرب را به سمت معناگرايي خاصي سوق دهند.

اين شد كه امواجي حساب شده با رنگ هاي مختلف که ظاهرا همه به يک ساحل مي رسيدند، راه بيفتد و جهان را فرا گيرد. بعد از اين بود که شاهد بوديم عرفان‌هاي هندي و شرقي، خصوصاً بوديسم و ذن بودايي و عرفان مسيحي و تصوف يهودي (كاباليسم / قبالائيسم) و عرفان‌هاي سرخپوستي و اديان جديد و معناگرايي عصر نوين(2) و عرفان‌هاي اومانيستي و لائيك و حتي شيطان‌پرستي (سيطنيسم/ ساتانيسم) و كهانت مصر باستان و جادوگرايي و التقاطي از اينها راه افتاد.

سينماي غرب خصوصاً در آمريكا، يكي از اصلي‌ترين ابزار ترويج اين قبيل عرفان‌هانماها، فيلم‌هاي بسياري بود که در اين راستا ساخته شد و با تبليغات فراوان در همة دنيا توزيع و پخش شد. اکنون، سينماگران و فوتباليست‌ها وخواننده‌ها و فاحشه‌ها جايگزين شواليه‌هاي جنگ سرد فرهنگي معاصر شده‌اند.

آنان مبلغاني براي عرفان‌هاي نو پديد رسانه‌اي شدند و در اين نبرد نرم فرهنگي، برنامه ريزان پشت صحنه سينما و فرهنگ و سياست غرب را ياري رساندند. در اين بين، توجه سينما به بوديسم (به ويژه بوداي تبتّي) و تصوف يهودي بيشتر بوده است. اين فصل، بر آن است كه روزنه‌اي به سمت تحليل چرايي و چگونگي توجه سينماي غرب به بوديسم و واکاوي ريشه هاي تاريخي و اعتقادي آن باشد. اميد که صاحبان بصيرت اين بحث ناکامل را در آينده غني تر کنند.

« زنده شدن دوباره معناگرايي در غرب »

درباره تحليل رويکرد کلي معنا گراي سينماي غرب مي توان چنين گفت که با وقوع رنسانس در حوالي قرن پانزدهم ميلادي، انسان‌پرستي (اومانيسم) و جدايي حوزه دين از دنيا (سكولاريسم) و حس‌گرايي (آمپريسم) و نفي متافيزيك (پوزيتويسم) و تكيه بر عقل خودبنياد و معيشت انديش (راسيونالسيم)، در اروپا رواج يافت.

در اين دوران كم‌كم خداي اديان ابراهيمي، از زندگي اروپاييان كنار رفت و دئيسم برانديشه‌هاي مستولي شد؛ خداي دئيستي، خدايي بود كه بشر را آفريده و ديگر كاري به او ندارد و آدمي با تكيه بر حس و دانش و عقلِ روزمره‌اش، نيازهاي خود را برآورده كند.(3) اين روند، باعث تضعيف مسيحيت و دين در اروپا و قاره نوظهور (آمريكا) شد.

از طرفي پروتستانتيسم و كالونيسم بر عليه مسيحيت كاتوليك موضع گرفت و مسيحيت را به سمت سكولاريسم و ماده‌گرايي و ظلم‌پذيري برد و سپس فرقه پيوريتانيسم از درون پروتستان‌ها به وجود آمد و آرمان‌هاي مشترك مسيحيت و يهوديت را پررنگ‌تر كرد و زمينه‌ساز ايجاد صهيونيسم مسيحي شد.

مسيحيت صهيونيستي، فرقه‌اي بود كه الهيات روحاني مسيحي را به سمت الهيات زميني يهودي منحرف كرد و آرمان‌هايي چون تشكيل دولت يهودي در سرزمين مقدس (فلسطين) و خاورميانه بزرگ (ارض موعود توراني) و برتري نژاد يهودي و ظهور مسيحا و ادبيات افراطي آخرالزماني كاباليسم را به ميان مسيحيان برد.(4)

در قرن شانزده، در رقابت‌هاي بين پروتستان‌ها و كاتوليك‌ها، اسپانيا و پرتغال در جا زده و تمدن پروتستان با قدرت بيشتري به حركت ادامه داد. در پروتستانتيسم به دليل دوري از كليساي پاپي و جدايي مردم از روحانيون و آزادي لجام گسيخته در تفسير متون ديني و غلبه علوم حس‌گرايانه، زمينه فرقه‌سازي بيشتر مهيا شد و مسيحيان، به شدت فرقه فرقه و منشعب شدند.

همة اين موارد، باعثِ نفوذِ ماده‌گرايي يهودي بر غرب معاصر شد. تمدن جديد غرب را به راحتي مي‌توان تمدني سكولار و عرفي با مايه‌هايي از ماده‌گرايي يهودي ناميد. در جنگ اول و دوم، سوسيال ناسيوناليسم آلماني و فاشيسم ايتاليايي كه از قلب مدرنيته سر برآورده بودند با هم متحد شدند و عليه جبهه متفقين وارد نبرد شدند.

متفقين هم مجموعه‌اي از انديشه‌هاي اومانيستي متمايل به سوسياليسم و ليبراليسم بودند كه نتيجه منطقي تفكرات فلسفي پس از مدرنيته بودند. جنگ‌هاي مخرب اول و دوم باعث كشتارِ حدود صد ميليون از اروپائيان شد وخسارت‌هاي عظيمي به همة جهانيان وارد كرد.

در هيچكدام از جنگ‌هاي پيشين، حتي بين اقوام بت‌پرست، چنين حجمي از كشته‌ها در حدود چهل سال (شروع جنگ اول 1914 تا پايان جنگ دوم 1945) بر بشر تحميل نشده بود.

سرخوردگي وحشتناكي بين انديشمندان و مردم اروپا و آمريكا پديد آمد. از طرفي با مشخص شدنِ الزاماتِ عقليِ فاسد در انديشه‌هاي مادي پس از مدرنيته و در بن‌بست رسيدن فلسفه‌هاي ماده‌گرا، غربيان آمادة تحوّلي ديگر شدند. موجي از نقدها عليه مدرنيسم و تمدني كه باعث كشتار و خرابي عظيم جنگ شده بود، به پا خاست.

از طرفي با توسعة ارتباطات و پيشرفت تكنولوژي‌هاي ارتباطي، غربيان با انديشه‌هاي شرقي، آشنايي بيشتري پيدا كردند. برنده اصلي جنگ، آمريكا بود كه به دور از صحنه نبرد به سلامت جنگ را پشت سر گذاشته بود و با انفجار بمب‌هاي اتمي خود در هيروشيما و ناكازاكي قدرتمندي خود را به رُخ جهانيان كشانده بود.

صهيونيست‌ها نيز پس از دو جنگ ويرانگر جهاني دولتِ يهودي خود را بر ويرانه‌هاي عثماني در 1948 رسميت داده بودند. همان سال‌ها، هاليوود و صنعت فيلمسازي آمريكا « دوران طلايي » خود را پشت سر گذاشته بود(5) و استوديوهاي قدرتمند يهودي، عنانِ اين كارخانه عظيم تبليغاتي را در دست داشتند و به ترويج ايده‌هاي خود در فيلم‌ها مي‌پرداختند.

پروژه عظيم صهيونيستي « ده فرمان » در سال 1956 ميلادي بازسازي شد و اسطوره‌هايي چون سرزمين موعود و آوارگي و مظلوميت تاريخي يهود را در بوق‌هاي تبليغاتي عظيم سينما به صدا درآورد. محور قدرت جديدي در جهان شكل گرفته بود به نام آنگلوزايان (تركيب آنگلوساكسون‌هاي پروتستان و صهيونيست‌ها) كه شامل آمريكا و انگليس و استراليا و كانادا و زلاندنو و اسرائيل مي‌شد.

فرانسه و شوروي و چين رقباي قدرتمند اين محور قدرت محسوب مي‌شدند. فرانسه بيشتر در مسير قدرت بود و چين و شوروي رقيب جدي‌تري محسوب مي‌شدند. جنگ سرد آغاز شد. اين جنگ خود بخود موج پست مدرنيسم را شدت مي‌بخشيد و لاقيدي ليبراليست‌ها و بي‌خدايي ماركسيست‌ها دليلي مضاعف بر نقد مدرنيته بود.

زمينة نفوذ تفكرات معناگروانة شرقي به غرب كاملاً مهيا شده بود و ذن و تائوئيسم و بوديسم كم‌كم در محافل علمي و معنوي غرب مطرح مي‌شدند و مورد مداقه بيشتري قرار مي‌گرفتند.

در سال 1959 كه ارتش خلق چين كمونيست، تبّت استقلال‌طلب را تصرف كرد و « تنزين گياتسو » رهبر بوداييان تبت و صد هزار نفر از پيروانش را به هند تبعيد كرد(6)، كم‌كم حمايت آمريكائيان و غربي‌ها از بوداييان تبتي رنگ و بوي سياسي هم گرفت و همكاري‌هاي بين بودائيان تبتي كه به لامائيست‌ها هم معروف بودند، با غربيان چند وجهي شد.

در سال 1979 ميلادي (1357 هجري شمسي) كه انقلاب اسلامي ايران به رهبري يك عالم برجسته شيعه، طبق موازين فقهي – عرفاني اسلامي به پيروزي رسيد و حكومتي ضد صهيونيستي براساس فلسفة سياسي اسلام شكل گرفت. جهان متوجه يك نيروي عظيم در عرفان حماسي شيعه و معناگرايي اسلامي شد.

برخي انديشمندان و ظلم‌ستيزان در كشورهاي غربي به اسلام متمايل شدند و پس از موفقيت ايران اسلامي در جنگ تحميلي كه دو ابرقدرت شرق و غرب از عراق حمايت مي‌كردند، كنجكاوي مردمِ دنيازدة غرب درباره ماهيت و چيستي اسلام و تشيع دو چندان شد.

غربي‌ها كه از مسيحيت عقل‌گريز (و حتي در برخي موارد عقل ستيز) و يهوديت ماده‌گرا و حس‌گرايي و ماشينيسم و تكنولوژيِ سودمحور بيش از گذشته خسته شده بودند و از عدم آرامش در دنياي رفاه‌زده و ماشيني غرب رنج مي‌بردند، متوجه ديني شدند كه هم معنويت بسيار بالايي به پيروان خود مي‌دهد و هم قدرت دفاع از هويت و سرزمين و ناموس را به پيروان خود مي‌دهد و هم داراي فلسفه مستحكم و پشتوانه‌هاي عقلي محكمي مي‌باشد.

با فروپاشي شوروي در سال 1991 حقّانيت ادعاهاي اسلام انقلابي بيش از گذشته آشكار شد و تمايل به مسلمان شدن در غرب فزوني گرفت. قطعاً قدرتمندان صهيونيست از رشد اسلام در غرب خوشحال نبودند و از طرفي فطرت معناگرايانه بشر غربي و تحولات تاريخي – فلسفي باعث مي‌شد كه آنان نتوانند،

مردم خود را از گرايش به معنويت باز دارند؛ لذا به سمت معنويّت جايگزين و عرفان تقلبي پيش رفتند و تلاش كردند عرفان‌هاي هندي و چيني و تبتي و سرخپوستي را كه جذابيّت و تازگي فراواني براي انسانِ خسته از ماشينيسم و دنياپرستي و استرس‌هاي زندگي مادّي داشت، در جامعه رواج دهند.

در اين بين توجه ويژه آنها به بوديسم و سينماي غرب در اولين صفوف جبهه تبليغ عرفان‌هاي تقلبي و معناگرايي‌هاي وارونه قرار دارد. اينكه چه خصوصياتي باعث توجه فراوان قدرتمندان و سياستمداران غربي به عرفان‌هاي هندي و طريقه‌هاي مشابه آن شده است، نياز به بحثي تاريخي – دين‌شناسانه دارد.

« اصول و پايه‌هاي آيين هندو »(7)

بوديسم آييني اصلاح شده و برخاسته از هندوئيسم و واکنشي به سخت‏گيري‌هايش بود. پس لازم است ابتدا در آيين هندوان نظري بيفکنيم. مكتب هندو يا برهمايي (اشاره به برهما خداي هندوان)، شكل متكامل آنيميسم (جان‌پرستي) مي‌باشد. در جان پرستي، اعتقاد بر اين است كه همة مظاهر طبيعت روح دارند و براي استفاده از آنها بايد به نيايش و ستايش آنان پرداخت.

پرستش بت‌هايي كه مظاهر خدايان بي‌شمار آيين هندو هستند و حيوانات و قواي طبيعت و اجرام آسماني در هندوئيسم معمول است. اصول دين هندو بدين قرارند:

اعتقاد و احترام به كتب باستاني و سنت‌هاي ديني برهمنان (روحانيون هندو) و پرستش خداياني كه به ظهور آنها در دوره‌هاي قديم معتقدند، اعتقاد به تناسخ و رعايت قوانين سخت طبقات اجتماعي پنج‌گانه جبري (كاست‌ها) و احترام به موجودات زنده و پرهيز از آزار به جانداران خصوصاً گاو و قرباني براي معابدِ خدايان و خودداري از خوردن گوشت حيوانات و سوزاندن اجساد نيز از اصول هندوئيسم محسوب مي‌شود.

خدايان تثليث هندو عبارتند از: 1. برهما (خداي ايجاد كننده)، 2. شيوا (خداي فاني كننده با مجسمه ‌معروف چهار دست در حال رقص. برخي پيروان ويشنو، لينگا يعني آلت تناسلي ويشنو را مي‌پرستند.) 3. و ويشنو (خداي حفظ كننده). جلوه‌هاي ده‌‌گانه ويشنو را به دليل اهميت برخي بيان مي‌كنم: ماهي، لاك‌پشت، گراز، موجود نيمه بشر نيمه شير، كوتوله راما، رامي تبر به دست، كريشنا، كلكي و بودا.

فرقه‌هاي هندو فراوانند و هر يك به يكي از خدايان روي مي‌آورند « اوپانيشادها » نام كتاب فلسفي – عرفاني مهم هندوان است كه پس از اصلاح ديني توسط برهمنان نوشته شد (در سال‌هاي 800 ق.م تا 500 ق.م) قبل از آن تعاليم و ادعيه هندوئي در مجموعه‌اي به نام « وداها » گردآوري شده بود و توسط برهمنان شرح‌هايي بر آن نوشته شد.

كتاب‌هاي « مها بهاراته » و « رامايانا » و « بهگلود گيتا / گينا » برخي ديگراز كتب مقدسي هندوان هستند. حكيمان هندو گويند خدايان متعدد هندو مظهر يك خدا هستند. از ديدگاه هندوان جهان و آنچه در آن است،‌ خيال و وهم است كه آن را « مايا » مي‌نامند كه سرانجام نابود خواهد شد و فقط « برهما » كه ثابت و پايدار است باقي مي‌ماند.

آنان همچنين معتقد به وحدت تمام مذاهب و اديان و وحدت تمام موجودات و الوهيت روح هستند. امروزه در بسياري از فيلم‌هاي سينماي هند (باليوود) و برخي فيلم هاي سينمايي آمريکايي و اروپايي هندوئيسم و خدايگان متعددش ترويج مي‌شود. از ديد آنان تنها راه نجات از گردونه تناسخ (سَمسارا) و تولدهاي مكرر در جهان پر از رنج، پيوستن به « نيروانا » مي‌باشد.
 

« مکتب يوگا »(8)

رياضت در هندوئيسم توصيه شده است و فلسفه يوگا (يوگي) يا روش جوكيان، امروزه در جهان طرفداراني پيدا كرده است. يوگا به معناي يوغ نهادن مي‌باشد و به رياضت‌هاي سخت و طاقت‌فرسا دلالت مي‌كند و معمولاً با نشستن آرام و پيوسته به شكل چهار زانو همراه با تأمل انجام مي‌شود.

تشنه به سر بردن، نشستن و زندگي بر تختي كه از ميخ‌هاي نوك تيز پوشانده شده و راه رفتن بر آتش و حبس دم نيز از اعمال يوگيان مي‌باشد. كتاب آداب و شرايط نوعي از يوگا « پاتانجالي » نام دارد. يوگيان با اين تمرينات به قدرت‌هايي هم دست پيدا مي‌كنند.

جذابيت اين قدرت‌ها و كرامات باعث شده كه امروزه يوگا و رياضت هندويي طرفداران زيادي پيدا كند و در برخي آثار سينمايي و ادبي اشاراتي به آن رفته است. يوگا انواع مختلفي دارد و در بوديسم هم تأثيرگذار مي‌باشد و برخي، ريشة آن را به تفكري فلسفي در هند برمي‌گردانند و برخي آن را ممزوج با شمن‌گرايي(9) مي‌دانند.

« فيلم لبه تيغ »

اين اثر يكي از فيلم‌هاي قديمي درباره رويكرد غربي‌ها به آيين‌هاي عرفان شرقي – هندي مي‌باشد. اين فيلم در سال 1949 ساخته شده است و در سال 1984 نيز دوباره بازسازي شده است. اين اثر درباره سرگشتگي آمريكاييان معاصر مي‌باشد كه نهايتاً حقيقت را در عرفان‌هاي هندي‌تبار مي‌يابند.

داستانِ فيلم درباره « لاري دارل » شهروند شيكاگويي است كه پولدار و پر مكنت است. او نامزدي خود را با « ايزابل » به هم مي‌زند و در جستجوي حقيقت و روشنگري به سراسر جهان سفر مي‌كند و نهايتاً گم گشته اين انسان حيرانِ غربي آنگلوساكسون در هندوستان يافته مي‌شود.

البته در كنار اين مضمون كش و قوس‌هاي داستاني ديگري هم وجود دارد. ايزابل با مردي به نام گري ازدواج كرده است. « لاري دارل » كه مراحل معنوي را در هندوستان پيموده است اقامتي كوتاه در پاريس دارد.

او با سوفي كه بيوه و فقير و معتاد است رابطه دارد و سعي مي‌كند سوفي را از شر اعتياد برهاند. ايزابل هم كه به دعوت يكي از خويشانش به پاريس رفته از ارتباط شوهر سابقش و سوفي مطلع مي‌شود و سعي مي‌كند رابطه آنها را بر هم زند.(10)
 

« اصول و پايه‌هاي آيين بودا »(11)

اين مكتب توسط « كوتاما شاكياموني » كه « سيدارته گوتمه » هم ناميده مي‌شد، پايه‌گذاري شد. او را « بودا » به معناي بيدار مي‌خوانند آموزه‌هاي بودا در واقع اصلاحي بود در آيين هندو، اعتراضي بود به افراط در رياضت و سخت‌گيري نظام طبقاتي هندوان. تعاليم بودا كه در مجموعه‌هايي مثل « تري پيتكا » به زبان پالي جمع‌آوري شده است

شامل ترك دنيا، تهذيب نفس، تأمل، مراقبه، تلاش براي رهايي از چرخة تناسخ و زندگي پر رنج اين جهان و در نهايت رسيدن به « نيروانا » (مقام نقي يا فنا) مي‌باشد. او معتقد بود كه عالم مملو از خدايان مذكر و مؤنث و شياطين و ارواح است و همة آنها محدود و فاني هستند و محكوم به تناسخ.

همچنين او ادعا داشت كه هيچ طرح يا نقشه مركزي از سوي صانع مدبر وجود ندارد و يك وحدت عمومي و نهاني در خود موجودات عالم وجود دارد و نفس فردي آنگاه به آرامش مي‌رسد كه « من » را فراموش كند و اميال و آرزوها را كنار بگذارد چرا كه اينها منشأ رنج هستند و آدمي بايد از چهار ميل آرزو، شهوت، خطا و ناداني بگذرد تا از چرخة تناسخ و « قانون كار ما » (قانون كردار) رهايي يابد

و به « نيروانا » واصل شود يعني به جايي برسد كه بفهمد اين جهان و مافيها واقعي نيست و به « پرگيا » برسد يعني شناختي كه فرد مي‌فهمد جهان هيچ بر هيچ است و از درون تهي و خلأ است (شونيتا) او مي‌گفت: « به نظر من جهان ابدي است و آغاز و انجامي ندارد. دو چيز است كه بايد از آن پرهيز كرد: يكي زندگاني پر از لذت كه زائيده خودخواهي و فرومايگي است و ديگر زندگي پر از رنج و خودآزاري كه آن نيز سودي ندارد. »(12)

به عقيده بودا، راه ميانه، بينابين لذت و رنج است كه از هشت قانون بزرگ زندگي به دست مي‌آيد: ايمان درست به اينكه راستي و درستي راهنماي انسان است، عزم درست به خوشخويي و عدم آزار به موجودات زنده، سخن درست و عدم دروغ و زشت گويي، كار درست و عدم دزدي و رباخوري و رياكاري، كوشش درست، انديشه درست و آرامش و عدم تأثّر از شادي و غم و تمركز درست حواس.

او به پرهيز از دشمني و ناداني و مستي و خودخواهي و بدگويي و بي‌عفتي هم دستور مي‌دهد. او بر تمركز درست حواس و تأمل و تمركز تأكيد ويژه‌اي داشت كه با رعايت هفت راه اول پديد مي‌آيد.

او درباره آموزه خلقت و خدا بيان مي‌دارد: « من اصلاً باور ندارم برهما (اصلي‌ترين خداي هندوان) چيزي را آفريده باشد تا جهان آفريده او باشد. به نظر من جهان هميشگي است و آغاز و انجام و خالقي ندارد.» او همچنين مي‌گويد: « در زندگي قوانيني يافت مي‌شود كه همه چيز بر آنها استوار است؛ از اين رو كاري كه انجام گرفت قابل ابطال نيست

و دعا و قرباني براي خدايان نيز سودي ندارد و كتاب « وداها » كه به مردم (هندوان) راه و رسم قرباني و دعا را مي‌آموزد، درست نيست و برخلاف گفته پيشوايان دين (هندو) من اعلام مي‌كنم كه « وداها »‌ مقدس نيستند. »(13) در ايجا بوديسم به ماترياليسم نزديک مي شود که در غرب طرفداران جدي دارد.

بودا با پذيرش تناسخ، معاد را انكار كرد و با رد خداي مدبر و خالق و پذيرش خدايگان و الهگان مختلف، به شدت از اديان ابراهيمي فاصله گرفت كه در اين دو مورد با هندوئيسم هم داستان بود، با اين تفاوت كه حتي از خداي برهماي هندوان هم فاصله گرفت و به تعدّد خدايان نزديكتر شد.

به علاوه او از انديشه‌هاي فلسفي غامض دوري جست و به نوعي روانشناسي براي كم كردن آلام و رنج‌ها نزديكتر شد. او فلسفه سياسي خاصي نداشت و به انزوا گرايي و تأمل و تمركز و درون‌گرايي توصيه مي‌كرد. او شريعت هندويي را هم نفي كرد و وحي و پيامبري را قبول ندارد.

او تأكيد بر انسان و رهايي انسان از رنج با اعتدال عقلايي خاص خود داشت. تمام اين انديشه‌ها مي‌توانند به كمك زرسالاران و پول‌پرستان و نظام مهندسي افكار عمومي صهيونيسم بيايند. به همين دليل است كه بوديسم مي‌تواند در ساختن آرمان‌شهر صهيونيستي از نظر تئوريك هميار قدرتمندان ظالم شود و در عمل هم چنين است.

هاليوود و سينماي مورد حمايت ثروت‌سالاران غربي در اروپا و آسيا و هند به همين دليل مروج بوديسم شده و آثار مطرحي که برشمرديم، در حال مطرح كردن و بزرگنمايي بودا و مضامين مختلف برگرفته از اين آيين هستند؛ خصوصا قرائت غربي و پراگماتيستي آمريکايي و نگاه هاي سکولار و اومانيستي به بوديسم، در غرب بيشتر رخ مي نمايد.

توضيحاتي كه در مورد بوديسم داده شد، قلم فرسايي صرف نبود، بوديسم در آمريكا چنان رشد كرده كه گاهي رقيب جدي رشد اسلام در آمريكا مي‏شود. سرعت رشد اسلام در آمريكا و غرب، استراتژيست‏هاي غربي را به تكاپو انداخته است و در نظريات راهبردي‏شان به اينجا رسيده‏اند كه براي جلوگيري از رشد اسلام، خصوصاً شيعه، بايد رقيبي بي خطر و سكولار چون بوديسم و اديان جديد را رشد داد؛

لذا كارخانه فيلم‏سازي آمريكا به صورت راهبردي به توليد آثاري از قبيل آنچه نام برده شد مي‏پردازد، نه از روي سرگرمي و صرفاً جذابيت‏هاي معناگروانه بوديسم. اگر قرار بود صرفاً جذابيت‏هاي روحاني در نظر باشد، عرفان اسلامي كه غنا و قوت صدچنداني دارد؛ پس چرا هاليوود مانند بوديسم به سمت آن نرفته و نمي‏رود ؟!

فيلم‌هاي بسيار زيادي نيز هستند که اشاراتي به بودا و ساير عرفان‌هاي شرقي دارند ولي مستقيماً به اين بحث نمي پردازند؛ مانند فيلم « چه آرزوهايي که مي آيند » ساخته « وينست وارد ». در اين فيلم « آني » که دو فرزند و شوهرش مرده‌اند خودکشي مي‌کند و به جايي مثل جهنم مي‌رود.

شوهرش « کريستوفر » که عاشق زنش بوده از بهشت به جهنم مي رود تا روح وي را بر خلاف قواعد آن دنيا، از عذاب نجات دهد. تلاش‌هاي عاشقانه کريس (شوهر) بالاخره جواب مي دهد و از عذاب مي رهد. در پايان فيلم آني و کريس در زندگي دوباره‌اشان براساس قانون بودايي تناسخ در قالب دو کودک تصوير مي کشند که علاقه غريبي به هم دارند.

همچنين فيلم « موهبت الهي » اثر « نيک هام » با تکيه بر مباحث « کلونينگ » يا همان شبيه سازي بحث تناسخ را باورپذيرتر مي‌کند. در اين فيلم، پاول و جسي پسر خود آدام را در سانحه‌اي دلخراش از دست مي‌دهند. دکتر « ريچارد ولز » متخصص ژنتيک، آنان را متقاعد مي‌کند که با استفاده از آدام، مي‌تواند فرزند ديگري با همان خصوصيات به وجود بياورد.

وقتي اين کودک جديد به سن هشت سالگي مي‌رسد، حوادث عجيبي رخ مي‌دهد که پاول و جسي فکر مي‌کنند بازگرداندن روح آدام در قالب جديد، باعث خشم خدا شده است؛ ولي ادامه داستان و حوادث ناگوار بعدي مشخص مي‌کند که روح فرزند شرور دکتر ريچارد ولز که فوت کرده بود در کالبد اين کودک جديد حلول کرده است.

متاسفانه اين موج بودا گروي بر مسلمانان هم موثر بوده است. در بخش سينماي معناگراي جشنواره بيست و سوم فيلم فجر فيلمي از « ناصر خمير » كارگردان تونسي الاصل كه ايران و تونس و انگليس و فرانسه آن را توليد كردند به نمايش درآمد. در اين فيلم « باباعزيز » همچون بودا، اشراف‌زاده‌اي بوده كه در اوج مكنت و ثروت به دنيا و تعلقاتش پشت مي‌كند

و براي يافتن حقيقت، سال‌ها بدون حركت به ته بركه آبي خيره مي‌شود؛ درست مانند بودا كه زير درخت انجير هفته‌ها به تأمل پرداخت ! سپس اين جناب باباعزيز، حقيقت را در نحله دراويش و رقص سماع و پرسش‌هاي دراويش صوفي مي‌يابد و نه در اسلام انقلابي و تفقه پيشتاز و اجتهادي !(14)

در اين مجال كوتاه فرصت آن نيست كه دربارة تمام اين فيلم‌ها به قدر لازم توضيح داده شود، لذا چند فيلم مهم را اندكي مفصل‌تر واكاوي مي‌كنيم و بقيه را فقط به صورت اشاره‌اي گذرا از نظر مي‌گذرانيم.
 

« فيلم ماتريكس(15) و انيميشن ماتريكس (انيما تريكس)، نماد غير قابل انکاري براي اثبات ارتباط بوديسم و صهيونيسم »

اين سه گانه پر هياهو را « برادران واچفسكي » كارگرداني كردند. اين دو را زماني که دو جوان كم تجربه بودند، « جوئل سيلور » تهيه كننده با سابقه يهودي - صهيونيست، از شركت يهودي – صهيونيستي « برادران وارنر » قبلاً كشف (؟) كرده بود و تهيه كنندگي فيلم « قاتلين »‌ آنها را پذيرفت و سپس در 1999 ميلادي باز آنان را براي ساخت پروژه عظيم سه قسمتي « ماتريكس » برگزيد

و آنان را از گمنامي و جواني به اوج ثروت و شهرت رساند(16)؛ گرچه مهارت و تلاش پنج ساله آن دو براي كارگرداني سه گانه ماتريكس ستودني است. فيلم ماتريكس با بودجه فراواني که تهيه کننده و شرکت سازنده در اختيار کارگردادانانش قرار دادند و با دقت و مديريت خوب، در جلوه‌هاي ويژه چندين سال از ساير رقيبان جلوتر بود و از لحاظي انقلابي در جلوه‌هاي ويژه محسوب مي شود.(17)

اين فيلم داستانِ اسارت مضاعف انسان مدرن در زنجيرهاي تكنولوژي خود مي‌باشد. داستانِ فيلم مربوط به 200 سال جلوتر از 1999، سالِ اكرانِ اولين قسمت مي‌باشد. يعني 2199 ميلادي در آن دوران، ابر رايانة خبيث و قدرتمندي به نام « ماتريكس / ماتريس » كه زماني ساخته‌ دست بشر و در خدمت انسان بود،

بر همه زمين مسلط شده است به جز شهر صهيون (Zion) ! اهالي اين شهر كه از ديدِ ربات‌‌هاي ماتريكس در زير زمين پنهان شده‌اند، سفينه‌هايي براي مبارزه با اين شيطانِ تكنولوژيك و يارانِ آهنينش گسيل داشته‌اند. يكي از آن سفينه‌ها « نبوكو نزر / بخت النصر » مي‌باشد كه همنام پادشاه ظالم بابل مي‌باشد كه يهوديان را بنا به نقل تاريخ نگاري مسلط، آواره كرد.

رئيس سفينه، مورفيوس، سياهپوستي است كه انسان‌هاي اسير در چنگال ماتريكس را شناسايي مي‌كند و هر كدام را كه آمادگي دارند، از بند اين اهريمن آهنين مي‌رهاند.

ماتريكس جسد انسان‌ها را در ظرف‌هايي وان مانند در ماده‌اي مغذي غوطه‌ور كرده است و با سيم‌ها و الكترودهايي تمام انرژي بدنِ انسان‌ها را به نفع خود مصادره مي‌كند و با سيم‌هايي كه به پشت سر اجسادِ بي‌حركت و مرده‌وار متصل است به مغز آنان چنين القا مي‌كند كه زنده‌اند و متحركند و پولدارند و مسلط بر تكنولوژي.

در واقع زندگاني معمولي ما به توهم و پوچي و القاي مجازي در اين فيلم تعبير مي‌شود و فقط افرادي كه با شهر صهيون كه نماد بيت المقدسي / اورشليم مي‌باشد - در ارتباط باشند، به حقيقت رسيده‌اند.

البته رسيدن به اين حقيقت با رنج و مشقت زيادي همراه است. وظيفة سفينه مورفيوس اين است كه ششمين منجي صهيون را در ميانِ اجساد بي‌تحرك اسير در دست ماتريكس بيابد و او را با تأمل و تدققش پس از رنج‌هاي فراوان بيدار كند (بودا به معناي روشن و بيدار است) و به روشناي حقيقت برساند.

مورفيوس، خوب وظيفه‌شناس است. او نئو / آقاي اندرسون را كه يك هكر كامپيوتري در فضاي پوچ مجازي است مي‌يابد و بيدارش مي‌كند و نئو در راه نجات زايان / صهيون هرچه در توان دارد مي‌گذارد؛ البته در ابتدا، خود باور ندارد كه منجي است ولي در نهايت با كمك ترينيتي (به معناي تثليث) كه دستيار مؤنثش مي‌باشد،

به ايمان مي‌رسد و حقيقت را با وجود خود مي‌يابد و به هيچ و پوچ بودن جهانِ درون ماتريكس شناخت پيدا مي‌كند (نيروانا) و در نبرد جانانه‌اي با « اسميت » (سر دسته محافظان ماتريكس) با فدا شدن خود، شهر مقدس صهيون را نجات مي‌دهد و از طرفي اسميت را هم كه در واقع ويروسي كامپيوتري بود، از بين مي‌برد و جهانِ ماتريكسي را هم از شرِ اسميت راحت مي‌كند.

اين فيلم تركيب عجيبي از عرفان‌هاي مسيحي و يهودي و بودايي و آخر الزمان صهيونيستي با محوريت شهر محبوب خدا (اورشليم كه در كنار كوه صهيون است) مي‌باشد و در جاي‌جاي خود حرف‌هاي بسياري براي گفتن دارد؛ امّا آنچه در اين مقال براي ما مهم است پيوند بسيار شديد بوديسم و صهيونيسم در اين اثرِ قابل توجه مي‌باشد.

نئو هم مي‌تواند نمادِ مسيح بن داوود، منجي شهر صهيون باشد و هم بوداي ششم كه طبق عقايد بودائيان قبل از آخرين بودا در پايان جهان است در فيلم هم اشاره مي‌شود كه ششمين ناجي مي‌باشد. به علاوه اين ناجي كه براي نجات شهر صهيون (كه نام جنبش صهيونيسم هم از آن گرفته شده است.)(18)

جان خود را هم مي‌گذارد، اصلاً نشاني از خدا و نبوت ابراهيمي و شريعت ندارد و با تأمل و فهم حقيقت جهان كه كليدي‌ترين آموزه‌هاي بودايي هستند، به اين مي‌رسد كه جهاني كه مي‌پنداريم واقعي است جز پوچي و هيچ، چيزي نيست (مقام نيروانا).

در الهيات زميني شده يهودي – صهيونيستي هم ناجياني چون موسي و سليمان و داوود (عليهم السلام) نه به دليل خدايي بودن و نبوت الاهيشان، كه به دليلِ منجيِ قومِ يهود بودنشان، مورد تمجيد قرار مي‌گيرند(19) و اساساً الهيات يهوديت فريسي – خاخامي اكنون، الهياتي زميني شده بر محور قوميت و نژاد و سرزمين و تورات و تلمود مي‌باشد و نه بر اساسِ توحيد و نبوّت آسماني.(20)

به علاوه، طبق تعاليم بودا، فقط افرادي حقيقت جهان را درك مي‌كنند كه با مراقبه و رياضت معتدل، به تمركز درست حواس رهيابند تا بتوانند به مقام نيروانا برسند. همينطور طبق الهيات يهوديت ماده‌گراي امروز، فقط يهوديان قوم برگزيده خدايند كه بهشت مال آنهاست و سرزمين نيل تا فرات ملك آباء و اجدادي‌شان مي‌باشد.

ماتريکس حقيقتا ابزار سينما را در اسطوره سازي پست مدرن و افسانه سرايي صهيونيستي به کار برد و با تبليغات چند ميليوني و توزيع گسترده در شبکه‌هاي بين‌المللي توزيع و پخش فيلم، مخاطبان زيادي را به خود جلب کرد، تبليغات و توزيعي که به هر فيلمي در هاليوود اجازه آن را نمي دهند.

برادران واچفسكي به اعتراف خود از علاقه‌مندان جدي بوديسم هستند.(21) اين فيلم، معناگرايي هاليوودي را بسيار خوب به نمايش مي‌گذارد. عرفان‌نمايي فيلم، با به كار بردن زبان كنايي معنوي و رازآميز دو چندان مي‌شود: مشكلات اصلي بشر با واژه‌هايي چون كوري، خواب، جهل، رؤيا و تاريكي و شب بيان مي‌شوند و راه حل‌ها از طريق واژه‌هاي بينايي، برخاستن، دانش، نور، سفيدي و روز بيان مي‌شوند.(22)

در اين فيلم انسان‌هاي زيادي اسير در دنياي ذهني و مجازي هستند كه از طرف ماتريكس به آنها القاء مي‌شود و شهر ماتريكسي، توده‌اي از توهمات تمامي انسان‌هايي است كه آن را در ذهنشان ساخته‌اند و واقعيتي ندارد.

در بوديسم هم رنج انسان‌ها بر پاية چرخه‌اي از اميال و آرزوهايي است كه انسان را در دايره تكراري مرگ و تولد دوباره (سمساره / تناسخ) محصور مي‌كند و شرط نجات از اين « زندان ذهني » (به گفته مورفيوس)‌ رسيدن به حقيقتِ اين جهان از طريق تأمل و تمركز است. ناداني دليلِ گرفتاري انسان‌هاست.

در سكانسي كه نئو و مورفيوس و ترينيتي به ديدار اوراكل / پيشگو مي‌روند و پسرك بودايي، با چشمش قاشق را كج مي‌كند، تصريح تصويري و نوع پوشش پسرك و حرف‌هاي او، وابستگي بيش از حد فيلم به بوديسم را برملا مي‌كند.

صحنه‌هايي كه نئو براي اولين بار از جهان مجازي به جهان واقعي منتقل مي‌شد، از درون لوله‌اي به استخر آبي افتاد و نور را ديد و متولد شد، همچون بودا كه نور را ديد و تولدي دوباره يافت و تبديل به منجي انسان‌ها از جهان و هم آلودشان شد و به روشنايي رسيد. آب هم به صورت نمادين معناي پاكي را مي‌رساند.

نئو بدون مو و عريان و گيج متولد مي‌شود با چشماني كه به گفته مورفيوس « پيش از آن هرگز نديده‌اند. » در اين سكانس نئو در فضاي مجازي ماتريكس، مرد تادردنياي ديگري دوباره متولد شود. (سمسارا ياتناسخ بودايي) البته اشارات بودايي اين فيلم بسياربيش ازاين است كه دراين مجال بگنجد.

در كنار ماتريكس نه انيمشن ماتريكس به نام كلي « انيماتريكس » ساخته شد كه شش قسمت آن راكارگردانان ژاپني و سه قسمت را برادران واچفسكي كارگرداني كردند.(23) از اين نه انيميشن، دو قسمت مستقيماً با تصاوير و داستان‌هايي از كودكان و مردم ژاپن ساخته شد:

« انيماتريكس(3) برنامه » كه نبردي رزمي بين يك زن و مرد با لباس‌هاي سنتي رزمجويان ژاپني را به تصوير مي‌كشد كه با تمركز يك طرف،‌ رقيب قوي از ميدان بيرون مي‌شود و « انيماتريكس(5) فراسو » كه داستان معلق ماندن چند پسر بچه و دختر بچه شرقي با تمرينات بودايي را به تصوير مي‌كشد.

در « انيماتريكس(4) داستان پسر بچه » هم پسركي با راهنمايي نئو براي فرار از دست سيستم، خودكشي مي‌كند و تازه طبق داستان فيلم روحش در تولدي دوباره به حقيقت رسيده است.

در « انيماتريكس(1) تجديد حيات دوم، اپيزود يك »‌ و « انيماتريكس(2) تجديد حيات دوم، اپيزود دو » هم، به وضوح نقشه عربستان و قلب آن (حوالي مكه و مدينه) به عنوان شهر اصلي ربات‌هاي شيطاني تصوير مي‌شود كه نام صفر – يك را برخود نهاده است سپس نفوذ مسلمين به جنوب بصره و كشتن يك خرمگس جغدوار روي نقشه خاورميانه توسط يك كارمند سازمان ملل (بخوانيد آمريكا)‌ تصوير مي‌شود.

نكته جالب، پاشيده شدن خون آن خرمگس به صورت هلال (شيعي) روي ايران و عراق مي‌باشد كه واضح و گوياست. علاوه بر اينكه شهر « صفر – يك » محل تجمع روبات‌‌هاي شيطاني را هم در قلب شبه جزيره عربستان به تصوير مي‌كشد.

همچنين در همين قسمت‌هاي جنگ كه شبيه صحنه هاي جنگ دوم جهاني است و سربازان غالباً غربي، عليه شيطان شرير ماتريكس و روبات‌ها (با مركزيت عربستان ام القراي جهان اسلام) در حال جنگ هستند شاهديم كه كشيشان مسيحي و راهبان بوداي تبتي (پيروان دالايي لاما) به سربازان روحيه مي‌دهند تا بتوانند عليه شيطان ماشيني مبارزه كنند !

در اين فيلم دشمن واضح غربي‌ها بوداييان با مسلمانان نمايش داده مي‌شود. بوداييان كه در قرن 12 ميلادي توسط مسلمين از هند رانده شدند امروز با كمك غربي‌ها عليه اسلام تلاش مي‌كنند.
 

« فيلم (بهار، تابستان، پائيز، زمستان ... و بهار) »(24)

اين فيلم كه محصول مشترك آلمان و كره جنوبي است در سال 2003 ساخته شد. كارگردان فيلم « كيم كي داك » مي‌باشد كه فيلم را در پنج قسمت در ترويج بوديسم به تصوير كشيده است. نمادها و سمبل‌هاي بودايي و به رخ كيشدن آرامش راهبان بودايي و قضاوت درباره صحّت ادعاهاي استاد بودايي در سرتاسر فيلم موج مي‌زند. كارگردان از ابزار سينما به خوبي براي ترويج يك آيين شرقي به مخاطبان غربي به خوبي استفاده كرده است.

در قسمت اول كه فصل بهار است: لوكيشن (منظره ضبط فيلم) بسيار زيبايي را انتخاب كرده است كه هر بيننده‌اي را تحت تأثير زيبايي خود قرار مي‌دهد. درياچه‌اي كه در وسط آن معبدي بودايي شناور روي آب ديده مي‌شود به مانند نيلوفري روي آب. كوه‌ها و درختان زيبايي، درياچه را محصور كرده‌اند.

تنها راه ارتباطي اين درياچه با محيط پيراموني، يك قايق است. يك مجسمه بزرگ بودا مشرف به درياچه است. در اين فصل استاد ميانسالي تعاليم بودايي را به كودك پنج ساله آموزش مي‌دهد. در سكانسي، كودك، در شيطنت كودكي‌اش سنگي را به يك ماهي و سپس يك قورباغه و يك مار مي‌بندد و با شادي به اين جانداران مي‌خندد.

استاد بودايي براي تدريس اصول عدم آزار جانداران و كنترل نفس و مراقبه به كودك، در خواب، سنگي را بر پشت پسر بچه مي‌بندد و مي‌گويد: شرط آزاد شدن تو از سنگ آزاد كردن تمام موجوداتي است كه به بند كشيده‌اي واگر هر كدام از آنها مرده باشند، تو سنگ بزرگي را تا ابد در قلبت حمل خواهي كرد. ماهي و مار مرده‌اند و كودك آنچنان متأثر مي‌شود كه به شدت گريه مي‌كند.او تعليم استاد را خوب آموخته است.

فصل دوم كه تابستان است حدود 12 سال بعد را به تصوير مي‌كشد. كودك 5 ساله قبلي كه اكنون به عنوان راهب 17 ساله‌اي به سنين بلوغ رسيده است، جفت‌گيري دو مار را مي‌بيند و تعجب مي‌كند. مادري دختر جوانش را براي مداوا نزد استاد مي‌آورد. راهب جوان دلداده دختر شده و نمي‌تواند بر شهوت خود فائق آيد.

استاد، دختر را درمان مي‌كند و به خانه مي‌فرستد. روح ناآرام راهب جوان او را به خطا وامي‌ دارد تا او رنج و زنجيره علل دارما كه رنج آفرين هستند را تجربه كند. او از آنجا مي‌رود به دنبال لذت جنسي. استاد او را بر حذر مي‌دارد كه شهوت، نتيجه‌اش خشم، است و خشم باعث جنايت مي‌شود. امّا راهب جوان معبد را ترك مي‌كند در حالي كه خروسي در بغل دارد.

فصل سوم كه پائيز است: راهب جوان كه اكنون حدود 30 سال دارد، پس از غيبتي طولاني كه لباسِ آيين را از تن به در كرده و در دنياي رنج غوطه‌ور شده بود با خنجري خونين به معبد شناور برمي‌گردد. در اين پائيز عمرش، همسر خيانتكارش را كشته و قصد خودكشي دارد، امّا استاد او را از اين عمل باز مي‌دارد و او را تنبيه مي‌كند.

استاد با دم گربه‌اي، ساتراي بودايي نابود كننده تمام رنج‌ها و احياء كننده حقيقت (پر انجا پاراميتا سوترا) را روي كفِ چوبي زمين مي‌نويسد و از شاگردش مي‌خواهد كه با چاقويي آن را كنده كاري كند تا خشم و نفرت را از قلب خود پاك كند. دو پليس براي بردن راهب مي‌آيند. اما استاد تا صبح از آنها وقت مي‌گيرد صبح شده و راهب پس از حكاكي ساتراي بودايي به آرامش رسيده و چهره‌اش نمايانگر رضايت اوست.

پليس‌ها او را با خود مي‌برند. استاد به شيوه بوداييان با بستن دهان و چشم‌ها و گوش‌هايش در ميان قايق خود سوزي مي‌كند. اين خودكشي در ميان بوداييان نماد رسيدن به والاترين درجات معنوي است ! ماري از خاكستر وجود استاد، به معبد مي‌خزد. مار نماد تناسخ مي‌باشد.

فصل چهارم كه زمستان است: راهب جوانِ سابق كه اكنون ميانسال شده است پس از سال‌ها به معبد باز مي‌گردد. اين بار چهره‌اي آرام و پخته و با تواضع دارد. زني با صورتي پوشيده مي‌آيد و فرزندش را به او مي‌سپارد. در حين بازگشت در گودال يخي كه راهب ايجاد كرده بود، مي‌افتد و مي‌ميرد.

راهبِ معبد كه اكنون خود استاد شده است سنگي را با طناب به خود مي‌بندد و مجسمه‌اي از بودا را با سختي تمام به بالاترين نقطه كوه مي‌رساند. ديگر مجسمه بزرگ بوداي بالاي كوه ديده نمي‌شود، انگار راهب خود تبديل به بودي ستوه يا بودا شده است.

و دوباره بهار ... پنجمين فصل فيلم: كودكي در همان معبد مشغول بازي و خنده است و لاك پشتي را مي‌آزارد. گردونه تناسخ بودايي ادامه دارد... نامگذاري فيلم هم كه پنجمين كلمه‌اش همان اولين كلمه مي‌باشد يادآور تناسخ مي‌باشد.

اين فيلم موفق شد بوديسم را در غرب مطرح كند و در جشنواره برلين و كن مورد توجه فراوان قرار گرفت و اساتيد شرقي براي توضيح مضامين فيلم به غرب سفر كردند؛ البته روند انتخاب و برگزيده شدن فيلم‌ها در اين جشنواره‌ها، سياستِ برنامه‌ريزان واقعي اين جشنواره‌ها را به تصوير مي‌كشد. نقدها و توضيحات زيادي نيز در نشريات در تعريف و تمجيد از فيلم و توضيح مضامينش منتشر شد.

« فيلم نفرين مجسمه سياه »

« رونالد آيشهورن »‌ در سال 2000 م. اين فيلم را بر مبناي فيلمنامه‌اي از خودش جلو دوربين برد. اين فيلم هم محصول آلمان و به مدت 101 دقيقه مي‌باشد. در اين فيلم كه به وضوح تبليغ بوديسم محسوب مي‌شود، يك مجسمة بودا ربوده مي‌شود. سارق معجرات و كراماتي از اين مجسمه بودا مي‌بيند تا حدي كه در رؤيا به حقيقت مي‌رسد و با عالمان بودايي ملاقات مي‌كند.

در اين فيلم چنين القاء مي‌شود كه هر كس از مجسمه در راه اهداف شخصي استفاده كند، دچار نفرين مجسمه مي‌شود و مي‌ميرد. اين فيلم با يك داستان پليسي و كمي عشقي جذابيت خود را بالا برده است: هنگام حمله پليس به چيني‌ها، نيك در حال معامله مجسمه است كه آن را از چيني‌ها مي‌ربايد.

چيني‌ها اشتباهاً برادر دو قلوي نيك يعني مكس را كه به چين آمده دستگير مي‌كنند. مكس فرار مي‌كند و به همراه نامزد نيك به دنبالش مي‌گردند. در انتهاي اين فيلم، يكي از قهرمانان اصلي فيلم در حالي نشان داده مي‌شود كه در حال تراشيدن سر خود و پيوستن به جمع بوداييان مي‌باشد. واقعاً مايه تأسف است كه چنين فيلم‌هايي در شبكه عمومي مانند شبكه سوم بدون نقد حقانيت محور روي آنتن سيما مي‌رود !(25)
 

« پويانماي سريالي (اي كي يو سان) »

پويانماي « اي كي يو سان » كه از تلويزيون ايران هم پخش شد، داستان كودكي بود كه به معبدي بودايي سپرده مي‌شود و با شوخ طبي و استعداد زياد و رنج زياد و مهرباني و تأمل و مراقبه خود،‌ در ياري رساندن به ديگران كوشاست و با لباس‌هاي نازك مذهبي بودايي، در زمستان و تابستان رياضت مي‌كشد

و مشخصه اصلي او تأمل و تمركز حواسش است كه همچون بوداي نويني، راه بيداري و روشنايي و خروج از رنج و مشكلات را به اطرافيان خود ياد مي‌دهد و مانند الگويي دوست داشتني و خنده رو به عنوان اسوه كودكان دنيا تصوير مي‌شود. دوبله فارسي خوب اين فيلم، آنرا در ذهن مخاطبان بيشتر ماندگار كرد و متاسفانه هيچگاه، اين انيميشن پر مخاطب مورد نقد و تحليل محتوايي جدي قرار نگرفت !

« سريال جواهري در قصر (يانگوم بزرگ) »

اين سريال توسط « چانووك پارك » كاگردان كره‌اي در سال 2004 – 2003 براي شبكه اِم.بي.سي ساخته شد و توليدش يك سال طول كشيد. اين اثر 54 قسمتي در بسياري از كشورهاي دنيا به نمايش گذاشته شده است و محبوبيت زيادي يافته است. در سايت معروف سينماي www.imbd.com از ده امتياز، 8/9 امتياز مثبت گرفته است، در حالي كه محبوب‌ترين فيلم در اين سايت 9/1 امتياز از ده امتياز را گرفته است.

دايره المعارف اينترنتي ويكي پديا، لقب « محبوب‌ترين درام كره‌اي تمام دوران »‌ را به اين فيلم داده است.(26) اين سريال از نظر جشنواره‌هاي كن و لوكارنو، لايق گرفتن جايزه تشخيص داده شد و جوايزي گرفت.

يانگوم نام دختركي است كه براي آشپزي در قصر يكي از پادشاهان سلسله Joseon به نام « جيانگ يونگ » وارد قصر مي‌شود و رنج‌ها و مشكلات فراواني را تحمل مي‌كند و در نهايت به مقام « يانگوم بزرگ » مي‌رسد كه سومين مقام برتر درباري (پزشك پادشاه) مي‌باشد.

يك انيميشن هم به همين نام و معروف به يانگوم ساخته شده كه مورد استقبال كودكان و بزرگسالان قرار گرفته است. بازيگر نقش اول فيلم، « لي يونگ آئي » اكنون به يك فوق ستاره كره‌اي تبديل شده است و مانند بسياري ديگر از اين فوق ستاره‌هاي سينما، تبديل به عروسکي گيشه پسند و مانكني براي تبليغ محصولات شركت زرسالار « اِل.جي » شده است و از اين راه ثروت سرشاري براي خود انباشته است.

او در سال 2006 و 2007 به عنوان « مدل سخنگو » براي تمام محصولات « ال.جي الكترونيكس » شد و در ژانويه 2007 لوح تقديري به خاطر تلاش و موفقيت او در ارتقاي محصولات ال.جي (و البته عاملي در افزايش ثروت کمپاني زرسالار ال.جي) گرفت. او قبل از بازي در اين سريال پرآوازه هم به عنوانِ زينت بخش مؤنثي براي فروشِ محصولات تجاري به عنوان « بانوي اكسيژن » لقب يافته بود.(27)

زندگي او در راه افزايش سرمايه شرکت ها گذشته است و در اين فيلم هم مبلغ مکتبي است که با سرمايه داران عالم سر سازش دارد. متاسفانه او در برخي جاها الگوي نسل جديد دختران شده است. تلويزيون در اين الگوپردازي نقش به سزايي داشته است. در کشور ما هم اين سريال با محذوفات بسيار کم و متاسفانه بدون هيچگونه نقد و تحليل محتوايي جدي پخش شد.

كره جنوبي، كشوري بودايي حساب مي‌شود و با حمايت هاي بي قيد و شرط آمريکا، يکي از مهمترين پايگاه هاي آمريکا در جنوب شرق آسيا در کنار چين، رقيب آمريکا و کره شمالي، دشمن امريکا مي باشد، به همين جهت سرمايه گذاري مالي و فرهنگي امريکا در اين کشور زياد بوده است. کره، در كنار چين به شدت تحت تأثير مكاتب عرفاني شرقي قرار دارد. در اين سريال تاثير مکاتب شرقي، خصوصا بوديسم به وضوح نمايان است.

نظام پادشاهي و ارباب رعيتي حاكم در فيلم، مخاطب را بين منفعل بودن و فرمانبرداري يانگوم معلّق مي‌گذارد كه يانگوم فرمانبرداري و فعال بودن را برمي‌گزيند.(28) او هيچگاه به فكر اصلاح بنيادي سيستم حاكم بر كشورش نيست. او نظام ظالمانه پادشاهي فردي را پذيرفته و در نهايت به اصلاحاتي جزئي در آن رضايت مي دهد. همانطور كه بودا نظام سياسي خاصي ندارد.

او با پذيرش نظام ناعادلانه حكومت فردي بر كشورش در فكر انتقام گرفتن از گروه بانو چويي (قاتل مادر و استادش بانو هن) مي‌باشد؛ گرچه در نهايت، انتقام فردي نمي‌گيرد و آنها را رسوا مي‌كند و پادشاهي را نجات مي‌دهد. مادر عاليجناب و تسلط شديدش بر دربار، نمادي از ظالمانه بودن نظام حکومت خاندان پادشاه بر مردم فقير است.

مادر عاليجناب با دخالت هاي دائم خود، عرصه را حتي بر يانگوم و عاليجناب تنگ مي کند. بارها در اين فيلم، فقر و رنج مردم هم در کنار شکوه دربار تصوير مي شود، اما يانگم اسطوره‌اي اصلا به فکر نظام جايگزين نيست و با انگيزه انتقام، سال‌ها رنج را تحمل مي کند.

عنصر رنجبار بودن زندگي و همساني زندگي با رنج دائمي كه از آموزه‌هاي اصلي بودايي است، در اين فيلم نمود شاخصي دارد و يانگوم با داشتن يك شخصيت اسطوره‌اي با از خود گذشتگي و پرهيز از بدگويي و دروغ و خودخواهي و دشمني كه از اصول بوديسم محسوب مي‌شوند،

مشكلات را پشت سر مي‌گذارد و كار درست و كوشش درست و سخن درست و كردار درست و عزم درست و ايمان به اينكه درستي راهنماي انسان است، سرلوحه كارهاي يانگوم هستند. تمام اين موارد هفت راه اصلي بودا براي داشتن زندگي سعادتمند شناخته مي شوند(29) که بدون خدا و معاد و نبوت و راه الهي محال است که بتواند انسان را به سعادت برساند.

اين سريال در ترويج طب سورني و فرهنگ آسياي شرقي بسيار موفق بود. در اين فيلم اكثر غذاهاي استفاده شده، گياهي هستند كه تأكيدي بر آموزه‌هاي بوداست و يانگوم به دنبال قدرت نيست بلكه به دور از نظام طبقاتي دوست دارد در منطقه‌اي در كنار طبيعت با مردم فقير باشد و به درمان آنها بپردازد.

همين ويژگي ها در کنار فداکاري و ايثار و وفاداري که مفاهيمي کاملا ديني هستند، باعث محبوبيت فوق العاده يانگوم شدند. گرچه بحث تناسخ در اين فيلم به طور مستقيم نيامده است، امّا فلاش بک‌ها به گذشته و يادآوري رنج مادر و استاد يانگوم در کنار پردازش خوب رنج هاي دائمي يانگوم، تاکيدي بر چرخه رنج در اين جهان است.

اعتقاد به شفا بخشي مجسمه بودا در قسمت چهل و دوم، تصريح شده است؛ آنجا كه داگو و زنش (پدرخوانده و مادرخوانده يانگوم) براي اينكه يونسنگ همسر دوم پادشاه - كه دوست يانگوم هم مي‌باشد - زايمان راحتي داشته باشد، به زحمت تكه‌اي از دماغ مجسمه بودا را از طريق « بانو مين » به « يونسنگ » مي‌دهند تا در كنار خود داشته باشد و بتواند زايمان راحتي داشته باشد (اين صحنه در تلويزيون ايران سانسور شد.) در اين فيلم بوديسم، با ظرافت القا مي شد.

در مجموع سبك زندگي و رفتار و افکار اين فيلم به مانند مكتب بودايي، هيچ خطري براي سران قدرت سالار جهاني ندارد و حتي فرمانبرداري وفادارانه يانگوم به نظام ظالمانه حكومتي، در مسير خواسته‌هاي آنها براي تربيت شهروندان جهاني است.

قطعا اگر سريالي قوي تر از اين درباره مبارزات ضدآمريکايي مردم کره ساخته مي شد، هيچ گاه اجازه چنين تبليغات جهاني نمي يافت و اينچنين با پخش جهاني روبرو نمي شد.

در اين سريال بدون حضور خدا، يانگوم به تنهايي و با تكيه بر قواي بشري خود،‌ عزم جزم كرد و به مقام والاي پزشك مخصوص عاليجناب رسيد. همين اسوه بي خدا مورد پسند رسانه‌هاي مسلط جهان است، الگويي بدون هيچ خداي حقيقي و بدون حضور هر پيامبري و بدون داشتن محتوايي غني در مقابل نظام هاي ناعادلانه اجتکاعي كه در زندگي موفق است و خيرخواه و فداكار و همنوع دوست هم مي‌باشد.

دقيقاً همان معنويت و عرفان و سلوك سكولار و عرفي شده و بدون حضور عوامل وحياني. پروژه‌اي كه در تقابل با اسلام پيشرو، بسيار ظريف و بدون ايجاد حساسيت عمل خواهد كرد و قطعاً تأثيرات خود را بر مخاطبان خواهد گذاشت؛ اين نوع زندگي نه در تقابل با نظام امپرياليستي و ظالمانه جهاني كه در راستاي آن مي‌باشد. متاسفانه اين سريال بدون هيچ نقد محتوايي با دو نوبت پخش در تلويزيون ايران نمايش داده شد.(30)
 

« تائوئيسم، مقدمه‌اي بر ذن بوديسم »

طريقة تائو، معتقد به قوه كيهاني تائو مي‌باشد كه حسن تناسب و كمال نظم و انتظام طبيعت و آسمان و زمين را سامان مي‌دهد. در اين آيين چيني عالم بالطبع متحرك است و تا ابد به سوي درستي و پيروزي و باروري سير مي‌كند. اگر عوامل شر و شياطين و خطاي آدميان نبودند حتماً عالم سريع‌تر به مقصد كمال (هم جهت با تائو) مي‌رسيد.

اين آيين چيني همراه با پرستش زمين و طبيعت مي‌باشد و معابد آنان بر روي تپه‌هايي كه باغي از نهال‌هاي مقدس در اطرافش است قرار دارد. پيروان اين مكتب به پرستش آسمان و ارواح موجود در زمين و آسمان هم مي‌پردازند و براي خانواده و خويشتنداري احترام ويژه‌اي قائلند.

اصل اساسي بُعد عرفاني تائو اين است كه براي نيل به وحدت و تناسب، بايد عقل را رها كرد و به مشاهده روي آورد كه تهذيب نفس در اين راه مؤثر است. توصيه‌هاي تائوئيسم متنوع و اخلاقي‌اند و شامل ميانه‌روي و اعتدال و سادگي و رهايي و زهد مي‌شوند.

در رساله « تائوته چينگ » كه اثر بنيانگذار تائوئيسم، لائوتسه حكيم (640 – 517 ق.م)‌ مي‌باشد تناسب و اعتدال را حركت در مسير طبيعي موجودات و طبيعت معرفي كرده است. اين آيين جنبه‌هاي جادويي و عرفاني و فلسفي دارد و نزديك به آنيميسم (جان پرستي) مي‌باشد.(31)

« سريال افسانه شجاعان »

سريال تلويزيوني « افسانه شجاعان » که جين يونگتايواني نوشته و کارگرداني کرده است و در تلويزيون ايران هم به نمايش در آمده است، درباره کوه خواشان و سيک کنگ فوي خاص آن است. اين کوه‌ها در غرب چين واقع شده‌اند و معابد تائويي فراواني در آن به آموزش هنرهاي رزمي و صفاي روح مشغولند.
 

« ذن بوديسم، معبد شائولين، هنرهاي رزمي »

يكي از فرقه‌هاي منشعب شده از آيين مَهايانا (يا آيين چرخ بزرگ يکي از انشعابات اصلي بوديسم)، « ذن/ چَن » مي‌باشد كه در قرون بعدي در ژاپن و چين سپس در آمريكا و اروپا در نيمه دوم قرن بيستم رواج زيادي پيدا كرده است. ذن اساساً از چين به ژاپن آمد در زبان چيني، « چَن »‌ گفته مي‌شود.

« بوديدارما » راهب بودايي سيلاني (منطقه اي در حوالي هندوستان)، كسي است كه بودايي‌گري را به چين وارد كرد و در معبد شائولين (به معناي جنگل كوچك) كه در سال 496 ميلادي توسط امپراطور بزرگ چين در منطقه ام.تي.اس.سو واقع در استان هنان چين پايه‌گذاري شده بود، مستقر شد و پس از 9 سال مراقبه در اين معبد و معروفيت در چين، بوديسم و تائوئيسم را تركيب كرده و ذن بوديسم را پايه‌گذاري كرد.(32)

اساتيد ديگري نيز پيام او را شنيدند و دراين طريق گام برداشتند. « بوديدارما » همچنين ذن را با « كنگ‌فو » و « كاراته » به چين آورد و در معبد بزرگ شائولين آنها را آموزش مي‌داد و از اين طريق آيين ذن را گسترش مي‌داد. به دليل روحيه طبيعت‌گرايانه چيني‌ها، دفاع بدون سلاح از خود كه در اين ورزش‌ها بود، به سرعت در چين گسترش يافت.

امروزه يك استاد ماهر و خوب كنگ‌فو و كاراته همواره از شاگردانش مي‌خواهد كه شالوده خوبي از ذن داشته باشند. افرادي كه توانايي‌هاي خوبي در تمركز حواس دارند، همان‌هايي هستند كه در هنرهاي رزمي كار كشته مي‌شوند. آنان توان مهار خود را دارند و از نيروي خود در راه خلاف استفاده نمي‌كنند.

حركات بدن در اين ورزش‌ها هر كدام نماد يك محتواي عرفان بودايي و ذن بوديسم هستند، مانند تمركز، رويش، خشوع، جستجو، نزول، مراقبه، شور و رهايي.(33) از اينجا مي توان دريافت که چرا اينقدر فيلم هاي رزمي شرقي در هاليوود ساخته مي شود.

در سال‌هاي اخير بدون توجه به محتواي فيلم‌هاي رزمي آسيايي و آمريكايي و بدون نقدهاي حقيقت محورانه ديني، فيلم‌هاي زيادي در ترويج اين مكاتب بودايي در سينما و تلويزيون ما پخش شده است و در تبليغ و ترويج اين آيين‌هاي عرفاني منهاي خدا و سكولار اثر زيادي داشته است.

در آيين بودا و ذن خدا و معاد و نبوت كه اساسي‌ترين پايه‌هاي هر ديني محسوب مي‌شوند، اساساً وجود ندارد و آنيميسم و چند خدايي و انزوا‌طلبي و اصالت رنج و رهايي از ان مطرح است و اين ورزش‌ها نهايتاً اين مضامين را منتقل مي‌كنند.

لازم مي دانم که متذکر شوم دو فرقه « جودو/ سرزمين پاک » که در سال 1200 م. در ژاپن تثبيت شد و « شين جودو/ سرزمين حقيقي پاک » که در سال 1250 م. در ژاپن تثبيت شد، نيز از فرقه‌هاي بوديسم محسوب مي شوند.(34)

يك اصل رايج در ذن، « ذاذن » مي‌باشد كه به معناي « نشستن به حال مراقبه » مي‌باشد كه حدود نه قرن پس از شروع ذن در چين، در ژاپن توسط « دوگن » رواج پيدا كرد و سرچشمه مكتب « سوتوذن » نيز همين اصول « ذاذن » مي‌باشد.

« تايزن دشي مارو » از اساتيد مطرح قرن بيستم ذاذن در آمريكا و ژاپن در كتابش « ذاذن » مي‌گويد: « پيامِ تايزن دشي مارو پيام همه استادان و همه بوداهاست: فقط نشستن بي‌هدف و بي‌چشم داشتِ پاداش و سود، بنيان ذاذي است، نشستن بودايي، نشستن بيداري.»(35)

نكته بسيار مهم در نقد مكاتب عرفان شرقي اين است كه آرامش موعود در اين آيين‌ها مبهم و سليقه‌اي و غير واضح است چرا كه اين آيين‌ها هرچند ادعا كنند غير متافيزيكي و غير فلسفي هستند، امّا نمي‌توانند بدون داشتن تعريف‌هاي خاصي از انسان و معرفت و شهود و جهان آرامش را براي پيروان خود به ارمغان آورند.

امّا تمام اين مكاتب اشراقي يا تعريف واضحي از خدا ندارند يا دچار چند خدايي سرگردان كننده هستند و مثل (هندوئيسم) يا اساساً خدا را منكر مي‌شوند (مثل بسياري از فرقه‌هاي بودايي) و اهداف غايي اعمال و افكارشان به شدت سست و بي‌پايه است و يا رد خدا با رد توحيد، اصلي‌ترين ستون معرفت و شناخت در آنها فرو مي‌ريزد

و رسيدن به مقام نيروانايا پوچي يا فنا و فهم مجازي بودن واقعيت‌هاي جهان، باعث اضمحلال شخصيت و انديشه‌هاي آدمي مي‌شوند و به همين دليل است كه گاهي در بين بوداييان، خودكشي، رسيدن به اوج نيروانا محسوب مي‌شود و يك عمل مقدس شمرده مي‌شود. يکي ديگر از دلايل حمايت زرسالاران جهاني از بوديسم و عرفان هاي شرق آسيا و ورزش هاي رزمي مبلغ آنها، همين مطلب است.

« فيلم روشنايي تضمين شده (روشنايي ذهن / روشنايي ضمير) »(36)

خانم « دوريس دوري » اين اثر را در سال 2002 در مونيخ و توكيو ساخت. فيلم محصول آلمان مي‌باشد، كشوري كه بوداييان، فعاليت زيادي در آن دارند. اين فيلم روايت يكي از مكاتب بودايي است كه در ژاپن نفوذ فراواني دارد: ذن بوديسم.

فيلم، داستان دو برادر سرگشته در زندگي سخت شهري در مونيخ مي‌باشد به نام‌هاي « گوستاو » (برادر بزرگتر) و « اووه » (برادر كوچكتر). يك زندگي سرد در فضاي تكنولوژي زده و ماشيني وخسته كننده تمدن مدرن غربي. هر دو برادر با خانواده و زندگي خود مشكل دارند.

فضاي اول فيلم، رنج بي‌پايان و زنجيره علت‌هاي مادي رنج و الم زندگي بشر غربي را به تصوير مي‌كشد كه راه فرار و مأمني براي آرامش ندارد. تا اينكه همسر گوستاو يادداشتي مي‌گذارد و از ادامة زندگي با او عذر مي‌خواهد. بحران گسست خانواده در غرب، به صورت مصداقي از هزاران، در اين قسمت تصوير مي‌شود كه چندين « فرزند طلاق » قد و نيم قد حاصل عدم تحمل و بي‌ساماني خانواده‌ها در المان كنوني است.

دو برادر تصميم مي‌گيرند به ژاپن بروند،‌ در هواپيما درگفتگويي نمادين برادر كوچكتر به گوستاو مي‌گويد: غم‌ها و رنج‌هاي زندگي مانند اين توده‌هاي ابر اطراف هواپيماست كه رد مي‌شود و نبايد به آن فكر كرد. » اين گفتگو شروعي است براي ورود داستان به فضاي دوم فيلم كه تبليغ آيين ذن مي‌باشد.

برادر كوچك متخصص « فنگ شويي » است كه چگونگي قرار گرفتن فضاي خانه و پنجره‌ها و اثاثيه را طوري برنامه‌ريزي مي‌كند كه « نيروي مثبت » و « انرژي مثبت » به اهالي خانه بدهد. مكتبي كه از چين و ژاپن و كره و تايلند و هنگ كنگ به آمريكا و اروپا رفته و طرفداراني دارد.

آنها پس از ورود به ژاپن همچنان در معرض همهمه‌ها هستند و از فراواني امواج تصويري و صوتي رنج مي‌برند. انها در درياي متلاطم تكنولوژي خسته كننده مدرنيستي، غرقِ مشكلات هستند. رنج آنان، با دزديده شدن كارت اعتباري‌شان بيشتر مي‌شود. تا اينكه فضاي دوم داستان با ورود آنها به معبد بودايي « مون ذن » آغاز مي‌شود.

دو برادر، در ابتداي ورود به معبد، كفش خود را بيرون آورده و لباس‌هاي سابق خود را با لباس‌هاي آييني ذن عوض كرده و وارد ساحت جديدي مي‌شوند كه با زندگي پيشين آنها در شهرهاي تكنولوژي زده سابق متفاوت است.

آنها كلاه‌هاي حصيري خاص ذن را بر سر مي‌گذارند و در واقع تفكر جديد و تمركز و تأمل نويني را در معبد تجربه مي‌كنند و با پوشيدن كفش‌هاي بندي خاص راهبان معبد، قدم در مسير تازه‌اي مي‌نهند. در اينجا ديگر همهمه و تنگي تكنولوژي‌هاي سمعي و بصري و فركانس‌ها و اصوات شلوغ شهري را نمي‌شنوند و با فضايي آرام و تأمل برانگيز رو برو مي‌شوند.

اينجا ديگر فقط صداي ناقوس و آواز ريتميك راهبان بودايي است كه با راهنمايي‌هاي استاد ذن آنها را به آرامش مي‌رساند. در سكانس‌هاي پاياني فيلم كه دو برادر به فضاي شلوغ توكيو وارد مي‌شوند و در چادري مشغول گفتگو هستند، انگار صداي بيرون را نمي‌شنوند و با تفكري جديد از خلأ و پوچي اطراف آگاه شده‌اند و به آرامش رسيده‌اند.

كارگردان فيلم كه به طور واضحي مخاطب را متمايل به‌آموزه‌هاي بودايي ذن مي‌كند، ارادت زيادي به برتر نشان دادن زندگي معنوي راهبان بر زندگي پر مشغله و خسته كننده و سرد غربي‌ها دارد و اثرش، فيلمي ترويجي و تبليغي براي بودايي‌گري و آيين تائوئيسم محسوب مي‌شود، چرا كه ذن بوديسم تركيبي از فلسفة تائوي چيني و بوداگروي مي‌باشد.(37)
 

« بوديسم تبتي(38)، در اتحاد راهبردي با صهيونيسم و استکبار »

آيين بودا در ابتدا به دو شاخه بزرگ منشعب شد؛ اولي: مَهايانا (چرخ بزرگ/ آيين شمالي) كه در چين رواج پيدا كرد و با تائوئيسم و عقايد كنفسيوس در چين و شنيتو در ژاپن در آميخت. دومين شاخه بزرگ بودايي، آيين ‌هينايانا (چرخ كوچك/ آيين جنوبي) بود كه در سري‌لانكا (سيلان) و كشورهاي جنوب شرق آسيا مشاهده مي‌شود.

اينان آيين خود را « تراوادا » يا « آيين نياكان » هم مي‌خوانند و كتب ديني آنان به زبان پالي است. در اين فرقه، شخص راهب همواره نقطه مركزي مذهب است. اينان مجسمه‌هاي كوچك و بزرگ بودا را مي‌پرستند.

پس از مدتي كه شاه تبت به آيين بودا درآمد، سومين انشعاب فرقه‌اي بوديسم در تبت به نام وجريانا (چرخ الماس/ لامائيسم) به وجود آمد كه با شيطان‌پرستي كه سابقاً در تبت رايج بود و سحر و كهانت و توتم‌پرستي (نشان قبيله)‌ هم ممزوج شده است. رهبر مذهبي اين آيين « لاماي بزرگ »‌ ناميده مي‌شد كه پس از ايمان آوردن پادشاه مغول « قوبلاي قاآن » (1261 ميلادي) به اين آيين، در مغولستان هم رواج يافت.(39)

رئيس بزرگ لاماها بر معبد معروف به معبد زرد حاكميت داشت. در قرن شانزدهم ميلادي لقب « دالايي لاما » از طرف پادشاه مغول، به رؤساي لامائيسم داده شد. « دالايي » به معناي درياست.(40) اكنون چنان اين آيين بر تبتيان رسوخ كرده كه حوالي دهه هفتاد ميلادي يك پنجم خانوده‌هاي تبتي در ديرها و معابد مشغول بوده‌اند.

ديرهايي كه مركز مذهبي، سياسي و اجتماعي هستند. اكنون « تنزين گياتسو » متولد 1935 م. به عنوان چهاردهمين دالايي لاما، رهبر تبعيدي تبتيان است. تنزين گياتسو، 66 سال است که رهبر اين فرقه است. وي در سال 1898 م. به دليل مبارزات غيرمسلحانه اش با سلطه چين بر تبت، جايزه صلح نوبل را گرفت !

او از سال 1595م. به همراه صدهزار نفر از پيروانش توسط چين به هند تبعيد شد و هم اكنون در دانشگاه‏هاي معتبر غرب، به او كرسي‏هاي متعددي داده‏اند تا مروج رسمي عرفان سكولار و مبارزه مسالمت جويانه (ذلت‏پذير) و معنويت بدون خدا و متافيزيك بدون معاد و پيامبري و وحي باشد.(41)

اخيراً مدال طلاي كنگره، بالاترين نشان غير نظامي آمريكا در دوران جنگ‌طلبان بر اين كشور، توسط جرج بوش 16 اُكتبر 2007 (24 مهر 1386) به دالايي لاما اهدا شد ! همان رهبر بوداييان تبّت كه دم از صلح و همزيستي مسالمت‌آميز و تساهل و عدالت مي‌زد و سردمدار شعارهايي چون « مهرباني، شفافيت، بينش »(42) در دانشگاه‌ها و مجامع ديني و علمي اروپا و آمريكا بود

و خود را به عنوان پيام‌آور معنويت و تعاليم مصلحانه از شرق براي غرب معرفي مي‌كند و مداراي ديني و پيروي از طريق محبت را تبليغ مي‌كند و سمبل مبارزه خالي از خشونت، در رسانه‌هاي مسلط جهان است.(43) به راستي چرا غرب اينچنين واضح و معنادار از بوديسم تبتي حمايت مي کند ؟

چرا سمبل جنگ‌طلبان جهان، جرج دبليو بوش، كه فقط در پنج ساله اخير ( 200 - 2008) دو جنگ، به قيمت چند صد ميليارد دلار و حدود يك ميليون كشته از مسلمانان، خصوصاً شيعيان عراق به راه انداخته است، اينچنين طرفدار عاليجناب « تنزين گياتسو »، چهاردهمين دالاي لاماي بودايي شده است ؟

همچنين او بطور واضحي با صهيونيست هاي ساکن اسرائيل روابط گرمي دارد. وي فقط در سال 2006 م. چهار بار به بيت المقدس(اورشليم) مسافرت کرد و در برابر ديوار ندبه يهوديان تعظيم کرد.(44) ديوار غربي قدس که صهيونيست‌ها ادعا دارند باقيمانده معبد سليمان است؛ معبدي که صهيونيست‌ها مسيحي و يهودي برآنند که آن را بر ويرانه‌هاي قدس شريف بسازند !

البته اين ارتباطات راهبردي در تاريخ هم سابقه دارد. بودائيان مخصوصاً بودائيان تبتي، يك كينه عميق تاريخي از مسلمانان دارند؛ چرا كه حوالي سال 1200 ميلادي پس از يك دوره افول آيين بودا در هندوستان، مسلمانان ضربه مهلكي بر پيكره آن وارد كردند و بوديسم را به پشت مرزهاي هند در تبت منتقل كردند.(45)

مغولان بودايي نيز، در حدود قرن دوازدهم و سيزدهم ميلادي به ياري صليبيون يهودي و مسيحي شتافتند تا جهان اسلام را از سمت شرق تحت فشار بگذارند و در همكاري استراتژيك با مسيحيان و يهوديان جنگ‌طلب، دولت‌هاي مصر و عباسيان را براندازند(46)؛

همچنين در ادامه سياست حمله مغولان، در نقشة سعد الدوله يهودي وزيرِ دربارِ ارغون، پادشاهِ بودايي مغول برنامه تخريب كعبه و الزام مسلمانان به بت‌پرستي و كشتار مسلمانان پيش‌بيني شده بود. همين يهودي و يارانش بودند که در دربار ارغون شاه، مسلمانان زيادي را در ايران قلع و قمع کردند.(47)

تبت در غرب چين و شمال هند محل خوبي است كه عده‏اي به طور منسجم، حكومت رقيب آمريكا يعني چين را از يك طرف و حكومت‏هاي اسلامي غرب آسيا خصوصاً ايران را از طرف ديگر كنترل كنند و با تزريق آييني متضاد با كمونيسم چيني و اسلام سياسي به منطقه، جاي پاي قدرت‏هاي بين‌المللي و زرسالاران جهاني را محكم كنند.

لذا به عقيده برخي متخصصان، امروزه بوديسم تبتي (لامائيسم) و زرسالاري جهاني به رهبري صهيونيسم، به متحدين استراتژيك تبديل شده‏اند. جالب است كه اسطوره‏سازان غربي براي يارِ استراتژيكِ جديدشان، « بوديسم تبتي »، دست به افسانه‏پردازي زده‏اند و تأكيد زيادي بر كشتار بيش از يك ميليون بودايي تبتي و تخريب شش هزار معبد بودايي توسط دولت چين دارند.(48)

بوداييان تبتي، آيين ويژه‌اي هم در انتخاب دالايي لاما دارند كه خاص آنهاست. در اين فرقه، هنگامي كه دالايي لاما وفات يابد، راهبان براي جانشيني او به جستجوي كودكي مي‌پردازند كه در لحظه درگذشت رهبرشان به دنيا آمده است، سپس اين كودك را با توجهات ويژه، پرورش مي‌دهند تا پس از طي مراحل مختلف، رهبري سياسي آنها را هم به دست گيرد.

دالايي لاماي عصر ما (تنزين گياتسو) پس از سرايت كمونيسم چيني به تبت و تصرف آن ايالت استقلال‌طلب توسط چين، به همراه گروهي از پيروانش به هندوستان تبعيد شد و دولت و مجلس در تبعيد تبت را تشكيل داد.(49) او اخيراً برخلاف سنت، پسر بچه‌اي را براي جانشيني خود تعيين كرده و مخالفت‌هايي را از جانب برخي ديگراز لامائيست‌ها تحمل كرده است.

دولت چين هم خود، مسئول مذهبي تبت را اكنون در تبت گمارده است. به همين دليل مورد حملات تبليغاتي رقباي غربي خصوصاً آمريكا قرار گرفته است و در عوض دالايي لاماي چهاردهم، مورد حمايت بيش از حد تبليغاتي و سياسي آمريكا و آلمان و انگليس و صهيونيست‌ها مي‌باشد؛ تا حدي كه به متحد راهبردي آنها در اين منطقه تبديل شده است.

متحدي كه به مبارزه عليه چين مشغول است و از طرفي با كمك تبليغات غربي‌، مي‌تواند جايگزيني براي عرفان اسلام در غرب و در كشورهاي مسلمان همسايه‌اش باشد فيلم‌هاي سينمايي و مستند زيادي هم درباره شخص دالايي لاما يا تبليغ و فرهنگ تبتي در هاليوود و اروپا و هند ساخته شده است كه چند نمونه شاخص را مي‌آورم.
 

« فيلم هفت سال در تبت »

« ژان ژاك آنو » كارگردان فرانسوي - هاليوودي در سال 1997 ميلادي اين فيلم 5/2 ساعته را ساخت. اين فيلم داستان دو اتريشي طرفدار نازيسم است كه تحت تأثير تبليغات برتري نژادي نازي‌ها مي‌خواهند به قلل مرتفع جهان صعود كنند؛ لذا به تبت مي‌روند تا قلل رشته كوه‌هاي هيماليا را فتح كنند.

« هاينريش هرر » و دوستش « پيتر » در مسير، به شهر مقدس بودائيان تبتي يعني لهاسا مي‌روند كه چون آرمانشهري در قلب كوهستان زيبا با مردمي مهربان و نجيب، انتظار آنها را مي‌كشد. در آنجا پيرزني تبتي به آنها خانه و غذا مي‌دهد و ياريشان مي‌كند، پيتر با دختري بودايي كه انگليسي هم مي‌داند و كمي مدرن‌تر از بقيه است ازدواج مي‌كند

و هرر كه اين مسابقه عشقي را باخته است، با كار، خود را سرگرم مي‌كند و مدرنيته را به ميان راهبان بودايي مي‌برد. از جمله، سينمايي خاص دالايي لاماي چهاردهم نوجوان مي‌سازد و با او طرح دوستي مي‌ريزد و مانند معلمي دلسوز، مطالب فراواني را به دالايي لاما رهبر بوداييان تبت ياد مي‌دهد.

قابل توجه است كه تهيه كنندگي اين فيلم محصول آمريكا را دو تهيه كننده فيلم « گذري به هند » اثر « ديويد لين » بر عهده داشته‌اند و موسيقي آن را « جان ويليامز »‌ ساخته و « بكي جاسون » فيلمنامه آن را براساس زندگي نامه خود نوشت « هاينريش هرر » نوشته است

اين اثر با نماهاي زيبا از دينداري و مهرباني مردم « لهاسا » شگفتي‌هاي زيبايي و كوهستان‌هاي تبت قطعاً يك اثر تبليغي براي تبتيان محسوب مي‌شود. تا حدي كه برخي منتقدين آن را مناسبِ وزارت گردشگري تبت دانستند.(50) به علاوه، كمك غربي‌ها به بوداييان تبت و شخص دالايي لاما به وضوح تصوير شده است.

« فيلم بوداي كوچك »

اين اثر از « برناردو برتولوچي » كاگردان معروف ايتاليايي، محصول سه كشور انگليس، فرانسه وليختن اشتاين در سال 1993 مي‌باشد. اين فيلم 140 دقيقه‌اي تركيبي از خشونت، روابط احساسي و جلوه‌هاي ويژه است كه جذابيّت آنرا افزون مي‌كند. برتولوچي با سه فيلم معروفش « آخرين امپراطور »، « آسمان سرپناه » و « بوداي كوچك » توجه خاصي به معناگرايي و عرفان شرقي داشته است.

فيلمنامه اين اثر را « رودي وارليتزر » براساس داستاني از برتولوچي نوشته است. اين فيلم در جشنواره « گرمي » كانديداي دريافت بهترين صداگذاري و ساخت موسيقي شد و در جشنواره « جايزه فيلم انجمن ملي نويسندگان ايتاليا » روبان نقره‌اي آن را از آنِ خود كرد (در بخش بهترين فيلمبرداري) ولي در گيشه چندان موفق نبود.

در اين فيلم « كيانو ريوز » كه نقش نئو درماتريكس را داشت در نقش « سيدهارتا/ لرد بوا »‌ بازي كرد. كيانو ريوز به داشتن گرايشات بودايي در هاليوود مشهور است.(51) برتولوچي در اين فيلم با نگاهي تحسين‌آميز به بوديسم مي‌نگرد.

داستان فيلم درباره گروهي از راهبان بودايي مقيم بوتان است كه به رهبري « لامانو ربو » به سياتل آمريكا مي‌روند تا به خانواده « دين » و « ليزا » بفهمانند كه روح يكي از برجسته‌ترين اساتيد و رهبران بودايي آنها در پسر كوچكشان « جس » حلول كرده است (تناسخ)‌ و براي تأئيد اين نكته لازم است كه جس به بوتان سفر كند.

پدر و مادر و فرزندشان كه تيپي كاملاً موبور و آمريكايي دارد به بوتان سفر مي‌كنند و تأئيد مي‌شود كه « جس » بايد يكي از رهبران بودايي‌ها شود، چرا كه روح يكي از برجسته‌ترين رهبرانشان در او حلول كرده است و همين اتفاق مي‌افتد.

پسرک امريکايي به همراه دخترک و پسرک شرقي، با هم به رهبري بوديسم تبتي برگزيده مي شوند ! در اين فيلم به وضوح تسلط غربي‌ها بر عالي‌ترين مناصب سياسي مذهبي بوداييان به تصوير درآمده است.(52)

« دو فيلم با نام بودا، گرايشات لامائيستي و کارگرداني متمايل به انگليس »

در هند قرار است فيلمي با نام بودا به كارگرداني « شكار كاپور » ساخته شود كه از مشاورت و تشويق‌هاي دالايي لاما برخوردار است. « شكار كاپور » در شهر دارمسالا در شمال هند كه خانة دالايي لاما در آن قرار دارد با او ديدار داشت و باوي درباره زندگي و تعاليم بودا صحبت‌هايي كرد.

قرار است اين فيلم سال آينده به مناسبت « 2250 » اُمين سالگرد تولد بودا به نمايش درآيد. همچنين شكار كاپور با « سامدونگ رينپوچه » پژوهشگر بودايي و نخست وزير تبت هم مشاوره‌هايي داشته است. شكار كاپور به زبان انگليسي هم فيلم‌هايي ساخته است؛

از جمله فيلم « اليزابت » درباره « ملكه اليزابت اول » پادشاه بريتانياي كبير ! ملكه‌اي كه در قدرت يافتن امپراطوري بريتانياي كبير نقش مهمي بازي كرد و پروتستانتيسم و يهودگرايي را در انگلستان گسترش داد.(53)

فيلم ديگري هم با نام « زندگي و تعاليم بودا با محوريت دنياي معاصر » قرار است با مشارکت بنياد نور آسيا مستقر در کلمبو پايتخت سري لانکا و سازمان سصرگرمي فراتر از رويا مستقر در هندوستان به کارگرداني شيام بنگال هندي ساخته شود.(54)

« فيلم سمسارا »

تناسخ (سمسارا)(55) در آيين هندو و سپس بوديسم از اهميت بسيار بالايي برخوردار است. براساس قانون كردار هندوئي (كارما)(56)، آدمي نتيجه اعمال خود را در دوره‌هاي بازگشت مجدّد خود در اين جهان مي‌بيند. اگر زندگي خوبي داشته باشد، در مرحله بعد حيات مرفّه و پر لذّتي خواهد داشت و اگر اعمال زشتي را مرتكب شده باشد،

در دورة‌بعدي با فقر و بيچارگي، زندگي خواهد كرد (نسخ) و حتي ممكن است به صورت حيوان (مسخ) يا گياه (فسخ)‌ و يا حتّي جماد (رسخ) حلول كند. تنها راه رهايي از گردونه تناسخ و تولدهاي مكرر در دنياي پر رنج پيوستن به نيروانا مي‌باشد. نيروانا، بسيار مورد توجه بوداييان مي‌باشد.

اصلي‌ترين راه رسيدن به نيروانا (خاموشي، فهم پوچي جهان)‌ هشت قانون بزرگ مي‌باشد كه محور آنها و حاصل آنها تمركز درست حواس مي‌باشد كه گفته شد. در سال 2001 فيلمي در راستاي تبليغ مستقيم اين عقيده بودايي - كه به انكار معاد مي‌انجامد - با مشاركت كشورهاي ايتاليا و فرانسه و آلمان و هند ساخته شد.

اين اثر كه به نام « سمسارا » بود، با مدت زمان 145 دقيقه به كارگرداني « نالين پان »(57) و نويسندگي « تيم بيكر »(58) و كارگردان تهيه شد. اين فيلم را فستيوال‌ها و جشنواره‌هاي غربي - كه در جهت دهي به فيلم‌ها بسيار مؤثرند - ستودند و جايزه پرطرفدارترين فيلم در جشنواره بين المللي فيلم ملبورن 2002 و جايزه بزرگ هيأت داوران جشنواره فيلم AFIFest سال 2002 را هم به آن اختصاص دادند.

اين فيلم با ديده‌اي انتقادي نسبت به برخي آموزه‌هاي بودايي، بطور عميقي سنّت‌هاي بودايي را به نمايش مي‌گذارد. داستان فيلم از آنجا آغاز مي‌شود كه يكي از راهبان بودايي تبّت براي مراقبه و تمركز و تمرينِ رياضت، به مدت 3 سال و 3 ماه و 3 روز مقابل مجسمه بودا در اتاقكي در دل كوه مي‌نشيند تا بتواند به نيروانا برسد.

پس از اين مدت، استادش و ساير شاگردان تبّتي نزد او مي‌روند تا در صورت زنده بودن، او را از اتمام اين دوره سخت رياضت و موفقيت او خبر دهند. او هنوز زنده است و غبار گرفته. او را تميز و مرتّب مي‌كنند و به سمت معبد حركت مي‌دهند تا تواني دوباره به دست آورد. در راه از روستايي عبور مي‌كنند. وي دختر جواني را در نيم نگاهي مي‌بيند و دلداده‌اش مي‌شود.

در معبد او مي‌بيند رياضت بيش از 3 ساله‌اش هنوز تأثير اساسي بر وي نداشته است و مرتب رؤياي دخترك را مي‌بيند و شهواني مي‌شود. براي رهايي او، به دستور استاد، وي را به شهر مي‌برند تا با شركت در مراسمي ذهنش آزاد شود. در مراسم دوباره دختر را مي‌ّيند و هوس وجودش را مي‌گيرد. باز گذرش به دهكده دخترك مي‌افتد و در خواب و بيداري دخترك را در كنار خود حس مي‌كند.

او از پنج سالگي در معبدي بوده كه زن را وسيله وسوسه معرفي كرده بودند ولي او گرفتار شده است. او به مبارزه با عقايد استاد و بوديسم برمي‌خيزد و نهايتاً به دستور استاد آنجا را ترك مي‌كند و نزد كسي مي‌رود كه از روابط جنسي او را بيم مي‌دهد؛ ولي علاقه او به دخترك مهار نشدني است. به سمت دهكده دختر حركت مي‌كند.

در راه در كنار رودخانه‌اي لباس رهبانيت بودايي را از تن بيرون مي‌كند و لباس عادي مي‌پوشد. در مزرعه منزل همان دختر به عنوان كارگر مشغول مي‌شود. شهوت امان او را بريده و مي‌شود آنچه نمي‌بايد مي‌شد.

پدر و مادرِ دخترك قضيه را مي‌فهمند و آن دو را به عقد خود درمي‌آورند ولي شهوت بعد از ازدواج هم به سراغ او آمده و از بندِ رنج‌هاي مكرّر اين عالم جدا نمي‌َود؛ چرا كه شهوت را رها نكرده است. اين فيلم نگاهِ انحرافي بودايي به زن را هم به تصوير مي‌كشد.

 « فيلم كتيبه جادويي (راهب ضد گلوله) »(59)

پل هانتر در سال 2003 فيلمي 104 دقيقه‌اي را به بازار عرضه كرد. اين فيلم محصول آمريكاست و « اتان ريف » و « سايروس ووريس »‌ آن را نوشته‌اند. اين فيلم كليشه‌هاي تكراري چندين اثر سينمايي را در خود داشت. راهبي لامايي (بودايي تبتي) كه حاصل كتيبه‌اي جادويي است كه جاودانگي و قدرت به دارنده خود مي‌بخشد.

راهب بودايي به دنبال جوان مناسبي مي‌گردد كه لايقِ حفظ اين كتيبه باشد تا كتيبه را به او تحويل دهد و از دنيا برود، درست مانند فيلم « ببر خيزان و اژدهاي پنهان » كه « لي موبايي » نقشي مشابه راهب اين فيلم داشت كه بالاخره « جين » را يافت و او را با تعاليم شرقي آشنا كرد. در اين اثر هم بالاخره راهب، جواني به نام « كار » را مي‌يابد.

اين راهب رقيبان و دشمناني هم دارد كه مانند كليشه شيطاني بسياري از فيلم‌هاي هاليوودي، نازي‌ها مهم‌ترين دشمنانِ اين راهب بودايي هستند. نازي‌هاي آلماني همچنان به دنبال قدرت برتر هستند و سعي دارند با دزديدن كتيبه به جاودانگي و قدرت برسند.

امّا در سال‌هاي جنگ جهاني موفق نمي‌شوند و يكي از آنها زنده مي‌ماند. اين سرباز آلماني بي‌رحم و قدرت‌طلب (اشتروگر) حدود شش دهه به دنبالِ گرفتن دقرت مي‌باشد و تا زمان حال خطري براي تبتيان محسوب مي‌شود.

راهب پير در جستجوست تا رسالتِ حفظ ميراث تبت را به جوان مناسبي واگذار كند و طومار سرنوشت (كتيبه جادويي) را به او بسپارد تا اينكه با يك جيب بر خوش قلب به نام « كار »‌ آشنا مي‌شود. دقيقاً مانند فيلم « بوداي كوچك » كه يك كودك آنگلوساكسون به عنوان رهبر بعدي بودائيان و كسي كه روح لاما در او حلول كرده است،

در اين فيلم هم « كار »  يك جوان خوب غربي‌تبار است كه واجد شرايط انتقال مسئوليتِ حفظ تراث بوديسم تبتي مي‌باشد ! انگار هاليوود به وضوح به مخاطبانش دارد مي‌فهماند كه غرب و بوديسم تبتي بايد آنچنان ممزوج شوند كه رهبران بودايي و حافظان گنجينه‌هاي معابد بودايي هم از غربي‌ها باشند.

البته در اينجا هم كارگردان نمي‌تواند از جذابيت ظاهري عشق زميني بگذرد و در روال داستان « كار » عاشق دختري اروپايي به نام « جيد » مي‌شود كه در نهايت پس از مجاهدت‌هاي فراوان و رزمي كاري بالاخره « كار » و « جيد » با هم حافظ « كتيبه » مي‌شوند.
 

« فيلم كوندون/ كاندون، دالايي لاماي چهاردهم »(60)

مارتين اسكورسيزي، كارگرداني مشهور است كه كارنامه‌اي خوب در هاليوود دارد. او چندين بار نامزد گرفتن اسكارِ بهترين كارگرداني براي فيلم‌هاي « گاو خشمگين/ 1981 »،‌ « آخرين وسوسه مسيح/ 1989 »، « رفقاي خوب/ 1991 »‌، « دار و دسته نيويوركي‌ها/ 2003 » و « هوانورد/ 2005 » شد.

او نخل طلاي جشنواره كن را براي فيلم « راننده تاكسي/ 1976 » گرفت و بهترين كارگداني را براي « دير وقت/ 1986 » ‌در كن براي خود به ارمغان آورد. همچنين او نامزد دريافت نخل طلاي كن براي « آليس، دگير اينجا زندگي نمي‌كند/ 1975 »‌، « سلطان كمدي/ 1983 » ‌و « دير وقت/ 1986 » ‌شد. او همچنين جايزده بافتا را در رشته بهترين كارگرداني براي فيلم « رفقاي خوب/ 1991 »‌ گرفت و خرس طلايي جشنواره برلين را براي « تنگه وحشت/ 1992 »‌ از آنِ خود كرد.

او در فيلم‌هايي چون « راننده تاكسي/ 1976 » فضاي دلهره آور و بي‌رحم شهرنشيني غرب را به تصوير درآورد و در فيلم « آخرينِ وسوسه مسيح/ 1989 »‌ انتقادهاي زيادي به مسيحيت و داستانِ اوايل مسيحيت با قرائت مسيحيان وارد كرد. او در اين فيلم كار را به سر حد توهين به حضرت عيسي (ع) رسانيد و باعث ناراحتي بسياري از مؤمنين مسيحي و كليساهاي اروپا و آمريكا شد.

او در اين فيلم مسيح را در بندِ عشقِ زني در بالاي صليب به زندگي دنيا كشاند و او را فريفته شيطاني كه خودش را به شكل فرشته‌اي درآورده بود، نشان داد. مسيحي كه اسكورسيزي بر طبق رمان « نيكوس كازانتزاكيس » يوناني به تصوير كشيد،

وقتي معشوقه و همسرش از دنيا مي‌رود، به خدا ناسزاگويي مي‌كند و باز به عقد زن ديگري درمي‌آيد و به دنبال دنياست نه رنج و فدا شدن و بي‌همسري و ساير آموزه‌هاي رسمي كليساهاي كاتوليك و پروتستان و ارتدوكس. در اين فيلم يهوداي خائن از گناه تاريخي خود تطهير مي‌شود و مرشدِ مسيح مي‌شود و او را به بالاي صليب باز‌مي‌گرداند. اين فيلم به شدت مورد اعتراض كليسا قرار گرفت.(61)

همين كارگردان در سال 1997 به فكر ساخت فيلمي درباره لامائيسم (بوداي تبتي) افتاد. او در اين فيلم جدايي تبت از چين و زندگي دالايي لاماي چهاردهم را روايت مي‌كند. نويسنده فيلمنامه، « رامليسا ماتيسن » مي‌باشد و فيلم محصول آمريكا با زمان 128 دقيقه‌اي مي‌باشد.

داستان فيلم سال 1937 را روايت مي‌كند. زماني كه تنزين گياتسو (دالايي لاماي فعلي) دو سال داشت و به عنوان كسي كه روح دالايي لاماي سيزدهم در او حلول كرده است شناخته شد. در همان سال‌ها، چين به تبتِ استقلال‌طلب حمله كرد و آن را به عنوان يكي از مناطق تابعه خود اعلام كرد.

اين فيلم از نگاه اين كودك كه در سال 1940 به عنوان دالايي لاما انتخاب شد مي‌باشد كه درون معبد به آموزش ديدن مشغول است. قبل از حمله چيني‌ها راهبان بودايي در آرامش به سر مي‌بردند و تصاوير كوه‌هاي مستحكم و سر به فلك كشيده تبت گوياي همين وضعند؛ البته كوه‌هاي تبت ديوارهاي بلندي هستند كه تبت را مثل « سرزمين مقدسي » از مدرنيته و جهان پر آشوب اطراف جدا كرده‌اند.

پس از حمله چيني‌ها نابساماني‌هاي زيادي پيش مي‌آيد و جهان خارج كاري به اين منطقه دور افتاده ندارد و چين آنجا را تصرف مي‌كند. (در سال 1950)

تنزين گياتسو در كابوسي خود را در مركز تصويري مي‌بيند كه اجساد خون‌آلود راهبان بوداي تبتي گرداگردش زمين را فرش كرده‌اند؛ اين رويا علاوه بر مظلوميت‌نمايي براي تبتيان و بيانيه‌اي سياسي عليه چيني‌ها اشاره به يك سنّت تبتي دارد كه راهبان با گرد رنگين برنج يا ماسه‌هاي رنگي، جهان نهادين را بر روي صفحه‌اي بزرگ يا زمين تصوير مي‌كنند.

اين نقوش را « ماندالا » مي‌نامند. در زبان سانسكريت ماندالا به معناي دايره و مركز است. سپس اين نقوش را از بين مي‌برند كه نماد ويراني كردارها و ماندگاري كيهان است، امّا اسكورسيزي با اين رؤياي وحشتناك رهبر جديد و كم سان و سال بودايي، ماندالاي امروزي را تصوير مي‌كند كه در آن بوداييان بايد از شرّ چين به جايي فراتر از تبت پناه برند.

طبيعتاً آنجا جايي جز غرب خصوصاً آمريكا نيست. در ادامه مي‌بينيم كه در تداوم رشد كودكي كه اكنون به عنوان رهبر جديد بوداييان تبت انتخاب شده است، با مظاهر تكنولوژي مدرن آشنا مي‌شود. اطرافيان او و حتّي نايب السلطنه تبت اصلاً خبري از جهان پيرامون ندارند و حتي نمي‌دانند انگلسان و لهستان در كجاي زمين واقع شده است.

گويي تبت از مدار هستي خارج است و هيچ ارتباطي با جهان پيرامون ندارد و به همين جهت است كه چين به راحتي بر آن مسلط مي‌شود. امّا اين كودك و رهبر آينده تجدّد خواه است. كودك دوربيني را در ميان هداياي غربي‌ها مي‌يابد و با آن به اطراف و هيمالياي برافراشته مي‌نگرد. دوربين محصول تكنولوژي غرب است و كودك با نظر از طريق آن است لذّت مي‌برد.

انگار كودك بايد چشم خود را به مدرنيته مجهز كند تا بتواند ميراث تبت را حفظ كند همانند بودا كه با بيرون رفتن از خانه اشرافي پدرش با رنج و جهان واقعي آشنا شد و آنگاه توانست با شناخت صحيح، به مراقبه بپردازد و به نيروانا برسد و بوديسم را در جهان اطراف رواج دهد. در معماري و هنر بودايي عنصر نظاره و چشم بودا بسيار مهم است.

با شكل استوار و هرم گونة دوربين‌، ما به ياد معابد گنبدي شكل بودايي (استوپاها) مي‌افتيم كه بر فراز آنها، چشمان بودا در چهار جهت به جهان و انسان مي‌نگرند.(62) در هر صورت اين فيلم را برخي منتقدين بيانيه سياسي هاليوود عليه چين و در راستاي تبليغ مرام لامائيسم در غرب ارزيابي كردند.

به راستي اگر هاليوود فقط به فکر سرگرمي و هنر است و براي مظلومان عالم فيلم مي سازد و با سياست کاري ندارد، چرا براي کشتار فجيع بوسني و هرزگووين و فلسطين فيلم درخوري نساخته است ؟

منتقدي در جلسه نقد اين فيلم حرف قابل تاملي بيان کرد: « وقتي اثري هنري درباره مسائل سياسي با توفندگي و واکنش مستقيم صحبت مي کند، نه تنها النسان احساس نمي کند که با يک اثر هنري مواجه است، بلکه احساس مي کند که با يک جريان سياسي روبروست. »(63)
 

« مستند بوديسم و سرمايه جهاني »(64)

« الكساندر اوي » در سال 2005 اين مستند را با حضور يك اقتصاددان (آرنوبوت) و يك جامعه‌شناس (ساسكيا ساسان) و يك استاد لامائيست تبتي (دزونگزار خينتسه رينپوشه) ساخته است. در اين مستند آروبوت و ساسكيا ساسن ابعاد وسيع سرمايه‌سالاري معاصر را به بحث مي‌گارند و درباره بارارهاي سرمايه كه حدود 83 تريليون دلار تخمين زده مي‌شوند صحبت مي‌كنند.

اين بازار عظيم براساس يك سيستم كاملاً منفعت‌طلبانه استوار است و در بازارهاي بورسي امكان دارد براساس رفتار گله‌وار شركت كنندگان كه براساس شايعه‌اي سهام خود را تعويض كنند، يك شبه شركت عظيمي را سرنگون شود و يا شركتِ بي‌ارزشي به قله‌هاي ثروت و مكنت برسد.

استاد بوداي تبتي براساس آموزة وهم انگاري جهان پر رنج نظريات خود را مطرح مي‌كند. به ادّعاي او عقيده فلسفي – اخلاقي « خود را از تعلق به آن چه ذهني است و وجود خارجي ندارد، رها كن » مي‌تواند بر رقص ديوانه‌وار بازارهاي چندين هزار ميلياردي سرمايه پرتوي تازه‌اي بيفكند.

ساسن هم با تكيه بر اصول بوديسم ادعا مي‌كند: « اين نيست كه در يك جايي 83 تريليون دلار موجود است، اين اساساً چيزي نيست جز يك مجموعه از جابجايي‌هاي دائمي. يك لحظه ظاهر مي‌شود و لحظه‌اي ديگر محو مي‌شود. »

فيلم آنگاه به بحث « كاپيتاليسم مجازي » مي‌پردازد و رنج سهامداران در اتاق‌هاي بورس را خيالي و به دور از واقعيت قلمداد مي‌كند. به ادعاي فيلم نخستين اصل بينش بودايي همان عدم وجود « واقعيت ملموس » است و ديگر جايي براي گله كردن از اين نمي‌ماند كه « منفعت‌طلبي‌ها و برنامه‌ريزي آتي سرمايه از واقعيت به دور است ! » درس بسيار مهمي كه از بوديسم درباره « سرمايه‌داري مجازي » امروز گرفته مي‌شود،

اين است كه ما در اين جهان سرمايه‌داري‌ها فقط با سايه‌ها سر و كار داريم با پديده‌هاي غير مادي و مجازي و يغر واقعي،‌ لذا نبايد خود را به طور كامل درگير بازي‌هاي سرمايه‌داري كنيم، بلكه بايد با نوعي « افتراق دروني » در اين بازي شركت كنيم. تنها كاري كه فرد بايد بكند سركوب اميال و هواها و در پيش گرفتن انزواست تا بتواند به آرامش دروني برسد.

به گفته يک منتقد تيزبين، شايد اگر ماکس وبر زنده بود، به جاي کتاب « اخلاق پروتستان و روح سرمايه‌داري » شايد « اخلاق تائويي و روح سرمايه داري » را مي نوشت. [و بايد گفت بهتر بود بگويد: « اخلاق بودايي و روح سرمايه داري »](65)
 

« مستند راهب خشمگين »

« لوك شادلر » كه دكترين مردم‌شناسي دارد اين مستند را درباره ريشه‌هاي اسرارآميز راهبان بودايي تبت، ساخته است. اين فيلم محصول كشور سوئيس مي‌باشد و در سال 2005 تهيه شده است. اين مستند در بخش « شرق و هويت » اولين جشنواره بين‌المللي فيلم مستند ايران (سينما، حقيقت) در اواخر مهر ماه 1386 به نمايش درآمد و نشان از جا افتادگي كامل بوديسم تبتي براي مردم و انديشمندان غربي دارد كه سعي در رازگشايي از اين آيين رازآميز دارند.(66)

« آيين بوداي غربي در حال رشد همگام با يهوديت و صهيونيسم »

از اواسط دهه ‌پنجاه تاكنون، بوديسم در غرب شروع به رشد كرده است و اكنون در آمريكا حدود سه ميليون بودايي زندگي مي‌كنند. برخي، ازكشورهاي شرقي به آنجا مهاجرت كردند و تعداد زيادي هم از مسيحيت و يهوديت به آيين بودا گرويده‌اند. با اينكه يهوديان حدود 2 درصد جمعيت آمريكا را شامل مي‌شوند ولي سي درصد تازه بودايي شده‌ها در آنجا، يهودي بوده‌اند !

اخيراً فرقه‌اي در آمريكا در حال رشد است كه تركيبي از تفكرات يهودي و بودايي را دارد. نام اين فرقه « جوبوها » مي‌باشد كه در ماه آوريل عيد « ذن سدر » را جشن مي‌گيرند و خروج يهوديان از مصر را با خلاصي بودا از رنج مقايسه مي‌كنند و در محراب عبادتشان مجسمه‌اي از بودا در كنار سنگي منقوش به كلمه عبري شالوم (سلام - سلامتي - بركت)‌ نگهداري مي‌كنند و ادعا مي‌كنند بودا باعث قوت يهوديت در دل آنها شده است.

امروزه اكثر اعضاي بزرگترين مجله بودائيان آمريكا « Tricycle » جزء يهوديان بودايي شده هستند.(67) هاليوود كه تحت نفوذ بالاي صهيونيست‌هاست به شدت حامي و مروج بوديسم،‌ خصوصاً بوداي تبتي شده است. البته بودايي شدن يهوديان شايد تاكتيكي و مشوقّتي باشد، درست مانند دوكمه‌ها در جهان اسلامو مارانوها در جهان مسيحيت كه يهوديان در باطن يهودي ماندند و در اسلام و مسيحيت نفوذ كرده و تأثيرات مطلوب خود را گذاشتند.

حتي برخي از مشهورترين ستاره‌هاي هاليوود بودايي شده‌اند و يا به داشتن تمايلات وعقايد بودايي شهره‌اند؛ افرادي چون « كيانوريوزن » كه در « ماتريكس » و « بوداي كوچك » ايفاي نقش كرد، « برادپيت » كه در « هفت سال در تبت » ايفاي نقش كرد،‌ « لئوناردو دي‌كاپريو » كه زماني در سطح جهاني با فيلم « تايتانيك »‌ مشهور شدف « استيون سيگال » كه بازيگر معروف فيلم‌هاي اكشن مي‌باشد

و كمربند مشكي در كاراته گرفته است و به زبان ژاپني تسلط دارد و قائل به نظريه تناسخ و گياهخوار است و چند مدرسه زنجيره‌اي آموزشي هنرهاي رزمي شرقي (بودايي) در ايالت‌هاي مختلف آمريكا دارد، « ريچارد تيفاني‌گري » معروف به « ريچارد گري » كه در فيلم « بوداي » شكار كاپور در كنار « براد پيت » و « آشيوا رياراي »‌ بازي كرد

و به خاطر همين فيلم ديدار دالايي لاما رفت به علاوه در فيلم‌هايي چون فصل زنبور (اسرار حروف) و گزارشگر و ژيگولوي آمريكايي و راه‌هاي بهشت و ... بازي كرده است و در سال 1991 از سوي مجله People به عنوان يكي از پنجاه مرد تاريخ سينما انتخاب شد

و در سال 1999 در يك رأي‌گيري از سوي مردم (!) به عنوان جذاب‌ترين مردم تاريخ سينما برگزيده شد، « جت لي » قهرمان هنرهاي رزمي شرقي، « اما تورمن »، « شارون استيون »، « جان کيلز »، « آلانيست مورليست »، « استينگ »، « گلدي هاون »، « اورلاندو بلوم » و ... .(68)

اخيراً با گرايش زياد غربي‌ها به معنا و متافيزيك‌هاي خاص و جهت‌دار موج عصر نوين(69) شكل گرفته است كه مفاهيم معنوي و فرا مادي در قالب‌هاي نويني عرضه شده‌اند. اين موج در سينما به عقيده برخي توسط بانوي فيلمسازي به نام « الداهارتلي » شروع شد.

او در سال 1965 در سفري كه به همراه شوهرش به ژاپن داشت اولين فيلم ژانر عصر جديد را به نام « تفكر ذن »(70) ساخت كه اين فيلم در سال 1967 برنده روبان آيي فستيوال فيلم آمريكايي شد.

طي سال‌هاي بعد او دربارة شفا، تندرستي، جست و جوي خويش، مدي تيشن، مراحل مرگ، قوانين معنوي و الهي حاكم بر جهان و صلح جهاني آثاري را ارائه داد. آثار بودايي و تائوئي و كنفيسوسي و عرفان‌هاي تركيبي مسيحي - يهودي - بودايي جزء همين رده از فيلم‌ها به حساب مي‌آيند، حتي فيلم‌هاي مبلغ شيطان‌پرستي در اين رده طبقه‌بندي مي‌شوند.(71)

در ادبيات هم افرادي چون « پائولو كوئيلو » (كه انواع اعتياد به مواد مخدر و مشروبات را از سر گذرانده و در كتاب‌هايش تركيبي از عرفان‌هاي بودايي و سرخپوستي و بعضاً مسيحي را ارائه مي‌دهد)(72)، « ريچارد باخ » (نويسنده كتاب‌هايي چون « جوناتان مرغ دريايي »، « يگانه »، و « لوهام »)، « جيمز رد فيلد » (با آثاري چون « پيشگويي آسماني » و « كشف و شهود دهم »)، « ليندا گودمن » (نوينسده « علائم ستاره‌اي »)، « شاكتي گوين » (نويسنده « تجسم خلاق »)، « كاترين پاندر » (نويسنده «رولت عشق»)، « دكتر ديپاك چوپرا » (نويسنده « هفت قانون جديد معنوي »)، « ساتيا ساي بابا »، « اشو » و ...

در اين موج گنجانده مي‌شوند كه مروج معنويت‌هايي بدون حضور دين و خدا و غالباً برگرفته از يوگا و مديتشن و بوديسم و چند خداگرايي و طبيعت‌پرستي و عرفان‌هاي سرخپوستي و شمن‌گرايي و فرا روانشناسي هستند. متاسفانه هنوز جامعه ما وارد نگاه دقيق وانتقادي به اين قبيل مکاتب غرب و شرقي نشده است.

در بين گروهي از مردم هم كلاس‌هاي ذن و يوگا و مديتيشن و فرا روان و روانشناسي‌هاي جديد و آرامش تأثير خود را گذارده است؛ دقيقاً مثل ترويج بوديسم توسط بودارما در چين از معبد شائولين، كلاس‌هاي مختلف رزمي و تكنيك‌هاي دفاع شخصي با استفاده از مراقبت و تأمل و تمركز حواس هم در ترويج انديشه‌هاي انحرافي عرفان شرقي در ايران بسيار مؤثر بوده‌ است ترجمه كتاب‌هاي پائولو كوئيلو، آشو، سايتاساي بابا، خوزه سيلوا و ... هم تأثير فراواني داشته است.(73)

شبكه‌هاي پخش ويديويي و تلويزيون هم در ترويج سينماي معناگراي اين چنيني بسيار مؤثر بوده‌اند. زنجيره اين وسايل ارتباطي و كلاس‌ها و كتاب‌ها، بسياري را تحت تأثير خود قرار داده است و آنها را از عرفان عقلاني – حماسي اسلام كاملاً بيگانه كرده است و به سمت هويت‌هاي كاذب يابي هويتي پيش برده است.

برخي از سينماگران ايران نيز از تأثير اين سيل جهاني در امان نبوده‌اند و به سمت اين قبيل معناگرايي‌هايي كه به راستي انسان را از معناي حقيقي دور مي‌كنند، كشانده شده‌اند. تعريف صريح و روشن مسئولان بنياد سينمايي فارابي و برگزار كنندگان جشنواره بين‌المللي فيلم فجر از معناگرايي در سينما چنين است: « هر آنچه بيننده يك فيلم را به جهاني وراي اين دنيا موجود متمايل كند، نمونه‌اي از سينماي معناگراست ! ».(74)

چنين تعاريف مبهم و سكولار و مقلدانه‌اي از معناگرايي باعث شده كه فيلمي شيطاني – مسيحي به نام « كنستانتين » به عنوان اولين فيلم پخش شده در برنامه « سينما و ماوراء » شبكه چهار باشد(75) و فيلم‌هاي زيادي از عرفان‌هاي شرقي و بوديسم هاليوودي به عنوان معناگرا تقديس و ترويج شوند و جايزه بگيرند !

در بسياري از فيلم‌هايي كه مورد حمايت زرسالاران و قدرت‌طلبان داخلي ايران بود تفقه و احكام شرعي و متشرع بودن به كرات مورد استهزاء قرار گرفت كه دقيقاً تكميل كننده همان مسير مي‌باشد. البته آثاري باهويت و بر مبناي اسلام ناب نيز ساخته شدكه محل تقدير فراوان دارد.

پي نوشت‌ها :

1. مقاله تنوع قومي/ نژادي/ مذهبي در سينماي آمريكا، مجله دنياي تصوير، شماره 156، نوروز1385، ص33.

2. Newage

Deism .3 . مکتبي است که در قرن 17 ميلادي در غرب به وجود آمد ولي به دليل ضعف ادعاها عملاً در قرن 18 افول کرد ولي آثارش هنوز در علوم و فلسفه غرب باقي است. براي مطالعه بيشتر ر.ک: آشنائي با مکتب بودئيسم، مرتضي کريمي، مجله معرفت، ش 74 (بهمن 82)، صفحه 70 و همچنين: دئيسم و اصول نظام سرمايه داري، علي اصغر هادوي، فصلنامه کتاب نقد، ش 11.

4. ر.ک: پروتستانيتزم، پيورتيانيسم و مسيحيت صهيونيستي، نصير صاحب حق، نشر هلال (موسسه موعود)، چاپ سوم، تهران، 1384 و همچنين: ميراث اسطوره ها، اصولگرايي مسيحي در نيمکره غربي، جورجي کنعان، واحد ترجمه موسسه فرهنگي موعود، نشر هلال، چاپ اول، تهران، 1386.

5. Tomas Alva Edison از جمله کساني بود که سينماي اوليه (Kinetoscope) را اختراع کرد. در ابتدا حق انحصاري فيلمسازي از ان اديسون بود. در سال 1910 ديويد وارک گريفيث از طرف کمپاني بيوگراف به غرب امريکا، ايالت کاليفرنيا، شهر آنجلس رفتند و به دهکده اي چند کيلومتر بالاتر به سمت شمال به نام هاليوود رفتند.

سپس اولين فيلم در هاليوود به نام In Old California توسط ديويد وارک گريفيث ساخته شد. در 1913 فيلمسازان زيادي براي امتناع از دست مزدهايي که توسط توماس اديسون در شرق آمريکا، تحميل مي شد، به غرب سرازير شدند. يهوديان مهاجر هم به وفور در بين انها ديده مي شدند. آنها ابتدا سالن‌هاي نمايش را در دست داشتند و سپس استوديوهاي توليد فيلم را پايه گذاري کردند.

يهوديان صهيونيستي چون لويي ماير، برادران شنک، ويليام فاکس، شموئيل گلب فيش ( که بعدها نام خود را به ساموئيل گلدوين تغيير داد)، لويي زلنيک، آدولف زوکر، کارل لمله، سام اشپيگل، ال جانسون، اسرائيل بالين(ايرونيگ برلين) و برادران وارنر( آلبرت، هري، ساموئيل و جک وارنر) در رده اولين يهوديان قدرتمند هاليوود در دهه 1920 محسوب مي شوند.

استوديوهاي شش گانه يهودي در دهه 1920 تا حدود 30 سال حاکم مطلق بودند: استوديوهاي برادران وارنر، متروگلدن ماير(ساموئيل گلدوين)، يونيورسال (لويي ماير)، پارامونت (کارل کله)، کلمبيا (آدولف زوکر) و فوکس قرن بيستم (ويليام فاکس) عنان فيلمسازي را به دست گرفتند تا اواسط قرن بيستم. در اواسط دهه 1940 مجموعاً حدود چهار صد فيلم در سال عرضه مي شد.

دوره عصر طلايي هاليوود از اواخر دهه 1920 (پايان عصر صامت) تا اواخر دهه 1940 بود. افراد وابسته به کمپاني ها بودند و توليد و پخش توسط استوديوها انجام مي شد. تا اينکه اواخر دهه 1940 تلويزيون به وجود امد و رقيبي براي استوديوها شد و در تلويزيونها هم يهوديان نفوذ جداگانه اي داشتند.

براي مطالعه بيشتر ر.ک: دايرة المعارف ويکي پديا، مقاله « هاليوود، شهر بي دفاع » در وبلاگ www.film-review.blogtfa.com/cat-380aspx وهمچنين کتاب «نفوذ صهيونيسم بر رسانه هاي خبري، فواد عبدالرحمن الرفاعي، ترجمه حسين سرو قامت، نشرکيهان، چاپ دوم، 1381، تهران.

6. دالايي لاما (تنزين گياتسو) رهبر معنوي بودائيان تبت، ترجمه غلامرضا اکرمي، مجله اخبار اديان، شماره14، صفحه 15.

7. براي مطالعه بيشتر به اين منابع رجوع کنيد: تاريخ جامع اديان، جان . بي. ناي، ترجمه علي اصغر حکمت، شرکت انتشاراتي علمي و فرهنگي، چاپ سيزدهم، 1382، تهران، صفحه 125 - 160 وهمچنين آشنايي با اديان بزرگ، حسين توفيق، نشر سمت و طه و مرکز جهاني علوم اسلامي، چاپ پنجم، تابستان1381،صفحه 31 - 41 و همچنين مقاله« نگاهي تطبيقي به عرفان شيعي و هندو »، محمد رضا رودگر، فصلنامه کتاب زنان، شماره 16.

8. براي مطالعه بيشتر ر.ک: آشنايي با اديان بزرگ، ص42 و همچنين: آفتاب و سايه ها (نگرشي بر جريان هاي نو ظهور معنويت گرا)، محمد تقي معنايي، نشر نجم الهدي، چاپ اول، تابستان 1386، ص 83 - 111.

9. شمن گرايي يا شمنيسم در کنار فتِشيسم و سحر عوامانه به عنوان طريقه اي جادويي شناخته مي شود. شخص جادوگر محوريت توجهات را به خود جلب مي کند و به عنوان شمني که قواي فوق طبيعي دارد، در روح سايرين تاثيرگذاري مي کند. جادوپزشکي از اين مکتب سحرآميز برخاسته است. نک: تاريخ جامع اديان ص15 - 16.

10. سينما و فلسفه، پرسش هاي اساسي در باب معناي زندگي در صفحه نقره اي، خبرگزاري مهر، newsid=542817.

11. براي مطالعه بيشتر ر.ک: آشنايي با اديان بزرگ،ص45 - 50 و همچنين: تاريخ جامع اديان ص 176 - 251 و افتاب و سايه‌ها، ص 43 - 57 و همچنين دين بودا، برادلي هاکنيز، ترجمه حسن افشار، نشر مرکز، چاپ اول، 1382، تهران و همچنين آيين بودا ( طرح تعليمات و مکتبهاي بودايي)، هانس ولفگانگ شومان، ترجمه ع. پاشابي و همچنين: مقاله دينداري در غياب متافيزيک، والپوله سري راهوله، ترجمه مسعود فريامنش، روزنامه ايران 30/6/1384، چاپ دوم، 1375.

12. آشنايي با اديان بزرگ، ص 47.

13. آشنايي با اديان بزرگ، ص 47.

14. بابا عزيز در مسير رسيدن به مراسم دراويش كه هر پنج سال يكبار با حضور تعداد زيادي از دراويش در محلي كه همچون كعبه پذيراي آنهاست، به همراه نوه‌اش در حركت است و داستان جدايي خود از ثروت و رسيدن به حقيقت را تعريف مي‌كند. در گفتار و كردار او هيچ نشانه‌اي از اعتقاد به شرع و احكام اسلامي ديده نمي‌شود و به موسيقي به عنوان زبان مشترك ميان تمام انسان‌ها و وسيله‌اي براي رسيدن به خدا تأكيد زيادي مي‌شود.

در پايان فيلم دراويش از نژادها و زبان‌هاي مختلف در هسته‌هايي مختلف با موسيقي‌هاي مختلف دور هم جمعند و هر كدام با موسيقي مي‌خواهند به خدا برسند! دراين فيلم هيچ شيوه‌اي مذمت نشده است و پلوراليسم به وضوح خود را مي‌نماياند و تمامي شيوه ها قابل قبول است حتي اگر شيوه‌اي در ارتباط نامشروع تعريف شده باشد! نک: سينما جلوه گاهي براي عرفان سکولار، همان منبع.

15. matrix وanimatrix ؛ براي مطالعه بيشتر ر.ک: سينما و فلسفه، شک گرايي و صهيون (نقد محتوايي فيلم ماتريکس)، مجله معرفت،شماره 85، دي ماه 1383، ص 28 - 8.

16. گفت و گو با جوئل سيلور، مجله دنياي تصوير، شماره 125، ص 64.

17. ر.ک: مجله دنياي تصوير، شماره 118، ص81 و مجله دنياي تصوير، ش 125(دي ماه 1382، ص 62 و همچنين: زندگي در دنياي شبکه: نگاهي به مراحل توليد فيلم و خلق جلوه هاي ويزه سه گانه ماتريکس، کتاب سال ماهنامه سينمايي فيلم، ضميمه شماره 312، بهمن 1382، ص 240.

18. معادل صهيون در انگليسي Zion و صهيونيسم Zionism مي باشد.

19. براي مثال به اين فقرات عهد قديم (تورات) مراجعه بفرمائيد: سفر اول پادشاهان در جاهاي متعددش از جمله باب هفتم که در باره کاخ سليمان و خصوصيات مادراش مي باشد و باب دهم که در مورد ثروت و شهرت سليمان است و باب يازدهم که در باره دور شدن سليمان توراتي از خداست ! همچنين در بابهاي آخر کتاب دوم سموئيل در باب داوود هم نوشته هايي وجود دارد.

20. اساساً در فقرات تحريف شده فعلي کتاب مقدس يهود خدا از اتحاد انسانها مي ترسد(پيدايش، باب 11، فقره 1-9) و جسماني است مانند بشر (خروج، باب 29) و دست و پا دارد( خروج، باب24، فقره9-11) و مي خنددو گريه مي کند و پشيمان مي شود(اول سموئيل - فقره11-10) پيامبران خدا هم ضعيف النفس و شهوتران ( دوم سموئيل، باب 11 و پيدايش باب29 و باب 9) و بعضاً بت پرست( اول پادشاهان، باب 11،سفر خروج باب 32) و مقام پرست و زورگو نسبت به خدا(داستان کشتي گرفتن يعقوب با خدا در باب 32 سفر پيدايش) تصوير شده اند.

از طرفي معاد هم کاملاً مادي و نژاد پرستانه تصوير مي شود که فقط يهوديان در بهشت زميني محفوظ مي شوند.(آشنايي با اديان بزرگ، ص 111- 110) تصوير معاد در تثنيه 16:8 و مراش ارميا 18:4 هم کاملاً اين جهاني است. در تلمود هم رستاخيز مردگان و جاودانگي روح را به فريسيان نسبت مي دهد و صريحاً مي گويد صدوقيان آن را قبول نداشتند و کاملاً نژاد پرستانه و يهودمحورانه پيش مي رود.

ر.ک: گنجينه اي از تلمود، راب دکتر ابراهام کهن (يهودي) ترجمه از انگليسي امير فريدون گرگاني، ترجمه و تطبيق با متون عبري: يهوشوع نتن الي، به اهتمام امير حسين صدر ي پور، زير نظر يهوداحي، نشر اساطير، چاپ اول، 1382، تهران، ص 362، بخش رستاخيز مردگان.

درباره نزاد پرستي يهوديان و صهيونيست ها و وعده سرزمين موعود هم مراجعه کنيد به:« تاريخ يک ارتداد( اسطوره هاي بنيانگذار سياست اسرائيل)»، پرفسور روژه گارودي، ترجمه حميد رضا آژير و حميد رضا شيخي، نشر گوهرشاد، چاپ اول، 1377، تهران. در فرازهاي متعدد اين کتاب که اين دو اسطوره را مستنداً نقد و بررسي کرده است.

21. ماتريکسولوژي پارانويايي، جاناتان رامني درباره ماتريکس، مجله دنياي تصوير، شماره 118، ص 76. همچنين: انجيل به روايت بندگي، باش بيورک، ترجمه مهدي فروتن، مجله نقد سينما (حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي) دوره تازه، شماره 8، ص 33.

22. در اين قسمت استفاده زيادي از اين منبع برده ام: « برخيزيد ! عرفان و بوديسم در فيلم سينمايي ماتريکس »، فرانسيس فلانري و ديلي و راشل واگند، ترجمه مسعود بخشي، مجله سوره، شماره 14 در آدرس اينترنتي: www.rahpouyan.com/article/showart.asp ?sid=688&aid=1387

23. ماتريکسولوژي پارانويايي،جاناتان رامني، مجله دنياي تصوير، شماره 118، مرداد 1382، ص 77 و همچنين: کابوس هفت لايه پرومته(کيش و مات در بيست حرکت به روش انيماتريکس)، حميد کُريلي، مجله دنياي تصوير، شماره 125، دي 1382، ص 68 - 73.

24. در نوشتن اين بخش از اين منابع کمک گرفته ام: طيف گسترده احساسات، جرج وو، ترجمه سيد عبدالرسول نبوي، مجله نقد سينما(حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، شماره 13 در سايت: www.iricap.com/magentry.asp?id=2580 و همچنين : نقد اين فيلم در وبلاگ www.cinematik.blogfa.com/8509.aspx و همچنين: نقد اين اثر در وبلاگ زير با عنوان« تابلويي از زندگي در پنج قسمت به روايت بودا »: www.pergola.blogfa.com/post-11.aspx

25. اين فيلم در تاريخ 1/10/1382 پخش شد. اعتراضات زيادي به پخش اين فيلم مروج بوديسم، به صدا و سيما شد؛ اما مثل اينکه مسئولين مربوطه وقعي ننهادند و به پخش ساير آثار بودايي - هندويي ادامه دادند. درباره فيلم ر.ک: خبرگزار ي مهر، newsid=423890. براي ديدن برخي اعتراضات به پخش فيلم ر.ک: www.mouood.org/content/view/3514/2/

26. www.en.wikipedia.org/wiki/jewel_in_the_palace با عنوان Dae Jang Geum.

27. همکاري مشترک ال جي و « يانگوم »، مجله دنياي تصوير، شماره 175، شهريور 1386، ص17؛ نقد کلي سريال محبوب جواهري در قصر: www.dl4u2010.blogfa.com/post-65.aspx

28. نقد تفسيري سريال تلويزيوني جواهري در قصر، سعيد عبدالملکي:www.pafa.blogfa.com/post-378.aspx

29. آشنايي با اديان بزرگ، ص 48.

30. متاسفانه در فضاي سايت‌ها و وبلاگ‌ها و نشريات زرد، که امروزه طيف وسيعي از مخاطبان خام را به دنبال خود مي کشند، عکس‌هاي زننده و مصاحبه هاي خيالي و حتي اشعاري در رثاي اين مانکن کره‌اي منتشر شد. مستي غفلت و بي هويتي و از خودبيگانگي يکي از مهمترين خصوصيات جهان پس از مدرنيته مي باشد که با اين سريال روح دوباره‌اي در جهان و در کشور ما گرفت.

حتي برخي مجلات تيترهايي درباره شماره تلفن خصوصي يانگوم و شايعه آمدن او به ايران پخش کردند که نگران کننده بود. باز با تاسف فراوان، تحت تاثير جو کاذب و فراگيري که « تب يانگوم » فراگير شده بود، مسئولان تلويزيون، با خرج زياد، گروهي را به کره فرستادند و مصاحبه هايي از اين شخصيت و سريال يانگوم تهيه و پخش کردند.

31. همان منبع و همچنين: آشنايي با اديان بزرگ، ص 56 - 58 و همچنين تاريخ جامع اديان، ص 317 - 368.

32. براي مطالعه بيشتر ر.ک: آفتاب و سايه‌ها، ص 329 - 338 و همچنين ذاذن، تايزون دشي مارو، ترجمه دل آرا قهرمان، نشر ميترا، چاپ اول، 1377، تهران و همچنين: مقاله « نگرشي نقادانه به ذن بودايي از ديدگاه توحيدي » مژگان سخايي، فصلنامه کتاب نقد، شماره 35 (ويژه نامه عرفان هاي منهاي شريعت)، تابستان 1384، ص 51. و دايرة المعارف اينترنتي و يکي پديا ذيل کلمات معبد شائولين و ذن و بوديدارما و همچنين مقاله « مدرسه شائولين، تربيت کننده افراد مقاوم و جنگجو » در سايت: www.iranianuk.com/article.php?id=7084 و همچنين مقاله « از کوه خواشان تا معبد شائولين »، مزدک علي نظري، درآدرس اينترنتي: www.jour.4peace.com/main1.asp?aid=2

33. آفتاب و سايه‌ها، ص 337.

34. آفتاب و سايه‌ها، ص 49.

35. ذاذن، تايزون دشي مارو، ص19.

36. اين فيلم در تاريخ 26/6/85 از برنامه سينما و ماوراء پخش و نقد شد که بنده هم از نقدهاي دکتر اکبر عالمي و دکتر مهرداد احمديان در نوشتن اين قسمت استفاده کردم. متن صحبت هاي ايشان در سايت شبکه چهار سيما موجود مي باشد. انتقادهايي هم به پخش اين فيلم مروج بوديسم و تائويسم و ذن از صدا و سيما شد: نک: صدا و سيما در بوته نقد (قسمت نخست)، دانشگاهي نيازمند انقلاب فرهنگي، علي ارماني، هفته نامه صبح صادق، www.sobhesadegh.ir

37. طريقت ذن، آلن واتس، ترجمه دکتر هوشمند ويژه، چاپ پايا، اسفند ماه 1356، (بي جا).

38. تاريخ جامع اديان، ص 243 - 249 و همچنين: آشنايي با اديان بزرگ، ص49.

39. تاريخ جامع اديان، ص 243.

40. همان، ص248.

41. مقاله وحي و پيامبري با طعم هاليوودي، همان منبع، بخش قرائت هندويي، بودايي از وحي و پيامبري در سينما، ص 110-112.

42. براي مطالعه بيشتر ر.ک: « مهرباني، شفافيت، بينش » مجموعه سخنراني هاي « دالايي لاما» در مجامع مختلف دانشگاهي و معنوي آمريکا، ترجمه و ويرايش انگليسي: جفري هاپکينز، ويرايش مجدد: اليزابت ناپر، ترجمه فارسي : لارن جهانسوز، نشر کتابسراي تنديس، چاپ اول،1380، تهران؛ همچنين ر.ک: مقاله« احترام به اديان و رسالت والايي لاما در سالي که گذشت»، مجله اخبار اديان، شماره 17، دي و بهمن 1384.

43. دالايي لاما (تنزين گياتسو) رهبر معنوي بودائيان تبت (متولد 1935م)، ترجمه غلامرضا اکرمي، مجله اخبار اديان، شماره 14، تير و مرداد1384 به نقل از: lives and legacies: philosophers and religious leaders

44. اين مطلب توسط دکتر محمد تقي فعالي در بيست و سومين نشست فرهنگ مهدوي موسسه فرهنگي موعود عصر، بيان شد. نک: سايت موعود به تاريخ26/8/1386
www.mouood.org/content/view/5765/2/

45. آفتاب و سايه ها، ص49.

46. براي مطالعه بيشتر نک: زرسالان يهودي و پارسي، استعمار بريتانيا و ايران، عبدالله شهبازي، نشر موسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي، چاپ اول، 1377، تهران، جلد دوم، صفحه 258 و همچنين: تاريخ مغول، عباس اقبال آشتياني، نشر اميرکبير، چاپ دوم، 1365، صفحه 239.

47. زرسالان يهودي و پارسي، استعمار بريتانيا و ايران، جلد دوم، صفحه 268.

48. مقاله روايت قيم مآبانه، به بهانه اكران فيلم هفت سال در تبت در سينما مركزي و فرهنگ، روزنامه ايران، جمعه 81/6/15، شماره 2234.

49. دالايي لاما (تنزين گياتسو) رهبر معنوي بوداييان تبت. سايت رسمي دالايي لاما www.Dalailama.com مي باشد.

50. روايت قيم مآبانه (به بهانه اکران فيلم هفت سال در تبت در سينما مرکزي3 و فرهنگ)، روزنامه ايران، جمعه 15/6/1381، شماره 2234 و همچنين: کارگرداني که مي خواست ديويد لين باشد (به بهانه اکران فيلم هفت سال در تبت)، خبرگزاري ايسنا، 23/10/ 1384، کد خبر 8410 - 12554 در آدرس: www.isna.ir/main/newsview.aspx?id=news-648973

51. تنوع قومي، نژادي، مذهبي در سينماي آمريکا، مجله دنياي تصوير، شماره 156، نوروز 1385، ص33؛ همچنين: کيانو ريوز هنرپيشه پولداري که در هتل زندگي مي کند، در آدرس اينترنتي: www.ksabz.net/article.asp?aid=11301

52. سينما و ماورا با بوداي کوچک، خبرگزاري همر، 20/12/1385: www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?newsid=4459583 و همچنين خبرگزاري ايسنا: www.isna.ir/main/newsxml.aspx?id=891570

53. عبدالله شهازي مي نويسد: «دوران اليزابت(1558-1603م)، سرآغاز تاسيس امپراطوري مستعمراتي بريتانياي کبير است. از همين زمان است که خاندان سلطنتي انگليس مشارکت جدي در تجارت جهاني برده و تاسيس پلانت ها در قاره امريکا را آغاز کرد. نيز از همين زمان است که زرسالاران يهودي به دربار انگليس راه يافتند.» ر.ک: زرسالاران يهودي و پارسي، استعمار بريتانيا و ايران، موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، چاپ اول، 1377، جلد اول، ص61-70.

54. www.iptra.ir/vdcc2be4qq4.html

Samsara .55

Karman .56

Nalian Pan .57

Tim Baker .58

59. Monk Bullet proof ؛ درباره اين فيلم نک: www.foxen.com/moviein.php?mid=1192 و همچنين:
www.iranactor.com/foreigner/films/2003/bulletroofmonk.htm و همچنين: www.wikipedia.org/wiki/bulletroof-monk و همچنين: www.imdb.com

Kundun .60

61. جستجوگر معنا، نگاهي به زندگي فکري نيکوس کازانتزاکيس، گروه دين و انديشه خبرگزاري مهر و همچنين: نگاهي به آثار مارتين اسکورسيزي: www.darinoos.net/postx66220-45.html و همچنين: آخرين وسوسه مسيح نوشته نيکوس کازانزاکيس از سايت iketab و همچنين: www.persianbook.net/structure/criticism.php?bid=197

62. کوندون، محمد رضايي راد، روزنامه شرق، 6 تير 1383، سال اول، شماره 224 و همچنين: www.en.wikipedia.org/wiki/kundun و همچنين: روايت قيم مآبانه، روزنامه ايران، جمعه 15/6/1381، شماره 2234.

63. دکتر حبيب الله درخشاني اين نکته را در جلسه کارگاه نقد ميان رشته‌اي فيلم در مجموعه هنر پژوهي نقش جهان که به همت فرهنگستان هنر در تاريخ 25/2/1386 برگزار شده بود بيان کرد: نک ادرس اينترنتي: www.honar.ac.ir/news/shone.asp?id=1608&kind2=1100&months=8602

64. جنگ ستارگان3، انتقام سرمايه مالي جهاني، نوشته Slavog Zizekفيلسوف و محقق دانشگاه ليوبليانا اسلووني، ترجمه لقمان تدين نژاد: www.ir.mondediplo.com/article622.html؛

65. همان منبع.

66. اعلاميه روابط عمومي مرکز گسترش سينماي مستند و تجربي درباره نخستين جشنواره بين المللي مستند ايراني در 23 تا 27 مهر 1386.

67. علت نفوذ بر يهوديان آمريکا: www.baztab.com/news/38499.php

68. نک: تنوع قومي، نژادي، مذهبي در سينماي آمريکا و همچنين: ريوز هنرپيشه پولداري که در هتل زندگي مي کند و همچنين: ريچارد گري، يک هاليوودي که به بودا فکر مي کند: www.ksabz.net و همچنين: سيگال خشن اما مهربان... به نظريه تناسخ بوداييان معتقد است: www.ksabz.net

Newage .69

The mind of zen .70

71. عصر نوين در ادب و هنر، روزنامه ايران، چهارشنبه 17 بهمن 1380، شماره 2047.

72. همان منبع و همچنين: آفتاب و سايه ها، ص270 - 290.

73. آفتاب و سايه ها به طور مفصل اين اثار را بررسي و نقد کرده است.

74. سينما جلوه گاهي براي عرفان سکولار، رامين شريف زاده، فصلنامه کتاب نقد، تابستان 1384، شماره 35، ص203.

75. تاريخ پخش اين فيلم 28 ابان 1384 مي‌باشد. فيلم، محصول سال 2005 و توليد شرکت صهيونيستي برادران وارنر به کارگرداني « فرانسيس لاورنس » مي باشد.

نوشته: محمد حسين فرج نژاد

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی