زندان جایی برای بازپروری خاندان هاشمی!؟
به گزارش صراط، اینجا ایران است، هرکسی حق دارد اظهار نظر کند حتی مجرمی که آگاه از جرم خویش و مشوق دیگران در انجام جرم و فتنه است، اینجا ايران است جايي كه مي تواني حتي در زندان هايش اظهار عقیده و نامه نگاری کنی و صدا و نوشته ات بدون هیچ مانعی در رسانه های دشمن دیرین کشور پخش شود.
اینجا زندان محل بازپروری معدود اشخاصی است که جرمشان هم صدایی با معاندان کشور است و به بودن در کانون بازپروری نیز افتخار میکنند، اینجا مجرمین در زندان برای همکیشان و همفکران خود دعا میکنند تا شاید آنها نیز بتوانند طعم شیرین تربیت صحیح را در جامعه خودساخته بچشند، اینجا زندانهایش را دانشگاه می نامند چون طعم واقعی دانشگاه که هیچ، حتی مدرسه را نیز نچشیده اند، اینجا هیچ کس قیم کسی نیست و فقط یک خاندان است که مدعی قیومیت نظام و انقلاب و کشور را دارد و یک نفر از این خانواده قیم همبندان خویش است اما دیگران هیچ دلسوزی برای آنان نمی کنند، اینجا مردم فهیم و آگاهند و سره را از ناسره تشخیص میدهند یعنی اگر کسی میگوید اینجا آزادی حاکم است نمی تواند بگوید با تمامی فشارها و محدودیتها توانستم این نامه را بنویسم. چون گفته اند دروغگو کم حافظه هست و دیرفهم
نامه ات را خواندم نوشته ای : " اینجا زندان است با فشارها، محدودیتها، سختیها و دشواریهایش. جدایی مادران از کودکان، جدایی همسران از یکدیگر، جدایی خواهران و برادران، خانوادههای متلاشی. نوعروسانی که طعم زندگی مشترک را نچشیده روانه زندان شدهاند"، اما جایی که من هستم زندان نیست و تو هم میتوانستی از این موهبت الهی برای همیشه برخوردار باشي ، نه از رانت خاندانت، كه آن هم آخرعاقبت خوبی برایت نداشت ولی خوشحالم توانستي قسمتی از نتیجه ناملایمات جامعه ساخته شده در دوران سازندگی و خفقان پدرت و اصلاحات حاصل از آزادي بي قيد و شرط پدر زاده ات را مشاهده نمایی ، فراموش کرده ای در صفحه حوادث مجله زن روز چه مطالبی می نوشتی، از خیانت معدود زنان به خانواده و مشکلات به وجود آمده از شرایط اقتصادی تحمیل شده به خانواده ها، نوعروسی که قاتل مادرشوهر گردید، زنی که قربانی خشم بدبینی شوهر و مادرشوهرگردید، مادری که عشق نامشروع از او یک قاتل ساخت و ... خب اینان کسانی هستند که تازه به چشم توانسته ای ببینی و مطمئن هستم که تو در بند اینان نیستی که اگر اینگونه بود نمی توانستی دست به قلم ببری چون خود قلم آنان میشدی
مادران سالمندی که به دلیل داشتن فرزندانی با گرایش سیاسی خاص و یا دیدار با آنها اکنون اینجا هستند" اما جایی که من هستم مادران سالمند در کنار خانواده شان گرم و صمیمی هستند و هرکس در خانه خود به هرگرایشی مشغول زندگی است. اما اگر آنگونه هم باشدکه نوشتی اف بر قوه قضاییه که مادرت را به خاطر فرار برادرت و جرم مشهود تو و خانواده ات در جامعه آزاد گذاشت و تو اکنون داعیه دار عدالت در زندان شده ای که چه بسیار زنانی که از نعمت مرخصی بی بهره هستند با وجودی که اکنون باید مادرت در کنارت مراقب احوالات روحی ات در زندان بود
مجازات خانوادهها به خاطر زندانیان و مجازات زندانیان به خاطر خانوادهها، قطع ملاقاتها، قطع تلفنهای ضروری و تحمیل شرایط سختتر و فشار بیشتر با هدف سختتر کردن و غیر قابل تحملتر کردن زندان" اما جایی که من هستم خانواده مجرمان به جرم عضوشان واقف ولی از آزادی کامل در دیدار زندانیان خود برخوردارند، در این جمله ات باز متوجه تبعیض بین خاندان هاشمی و دیگر خانواده های زندانیان میشوم چون در این مدت که تو به زندان رفته ای هر روز پدرت برای این و آن گروه و حزب تعیین تکلیف میکند نامه های خواهرت فاطمه از سایتهای انگلیس نشین و شبکه های هم کاسه هایتان در انگلیس و آمریکا و اسرائیل مخابره میشود، خب این که دیگر گله گی ندارد باید مفتخر به لابی گری و استفاده از شبکه بزرگ خاندانتان باشید که چنین فضایی را برای شما فراهم آورده است.
اما با این همه ما متوجه نشدیم که تو بالاخره در بند سیاسی هستی یا مجرمین. اما قبول می کنیم تا الان همه زندان را به راحتی دور زده ای و برای خودت تیم و گروه و حزب درست کرده ای این هم از صدقه سر زندانهای جمهوری اسلامی هست که نشان دهد که نه در زندان و نه در خارج از زندان خاندان هاشمی هیچگونه محدودیتی ندارند
اینجا آزادی حاکم است: "برگزاری جلسات درباره موضوعات روز و در حیطههای متفاوت، جلسات برای برنامه ریزی آینده، برگزاری جلسات برای اداره بند و تصمیم گیری در مقابله با فشارها و محدودیت های حاکم در زندان، دادن بیانیههای اعتراضی، حرکت های اعتراضی و جمعی، سرودخوانی و شعار برای بیان اعتراض" با اين جمله ات كاملا موافقم خیلی هم خوشحال شدم که حداقل خودت اقرار کردی که همیشه دنبال درست کردن خانه تیمی و حزب و گروه و دسته هستی و حتی شعارهایت را هم خودت درست میکنی یاد میدان ونک افتادم که برای گرفتن ساندویچ مجبور شدی بجای صف ساندویچی در صف اغتشاشگران بیاستی و بجای درخواست ساندویچ شعار میدادی و فقط نمیدانم چرا میان دو انگشتت پول نبود تا به صاحب ساندویچی بدهی آن را هم شاید فراموش کرده بودی یا حساب دیگری!؟ با ساندویچ فروش داشتی، نوشتی فضای محدود حاکم بر زندان، گفته بودند دروغگو کم حافظه هست اما حداقل به تیتر خودت رحم میکردی و نمیگذاشتی ابتر بماند اما مشکلی نیست میرویم ببینیم چه خبرهست در حیاط خلوت خانه ات
اینجا دموکراسی حاکم است: "هر کسی یک رای دارد، همه به طور مساوی و با انگیزههای قوی در تصمیم گیریها مشارکت میکنند و رهبر و قیم وجود ندارد و هر کسی آزادانه نظر خود را بیان میکند" خب این از محاسن جمهوری اسلامی است که در کوچکترین اتفاقات هم حق رأی را به ولی نعمات خود می سپارد حتی در زندان، اما نوشتی که رهبر و قیم وجود ندارد، تو خود را چگونه قیم دیگران میکنی که برای آنان طلب مرخصی می کنی. نکند تعبیرت از چنین مطلبی خیرخواهی و دلسوزی برای دیگران است که اگر اینگونه بود برادرت 3سال فراری نبود و مادرت مردم را به اغتشاش و آتش زدن کشورشان تشویق نمیکرد
اینجا گفت و گو حاکم است: "مسلمان، مسیحی، بهایی، لائیک، جنبش سبز، مجاهدین، چپ و… اینجا همه به عقاید هم احترام میگذارند" دلسوزان زیادی مسلمانان را از آنچه تو نام بردی جدا کردند ، همفکرانت همیشه با همان نعره های عوام فریب و سینه چاک خود از مسلمان بودن بهائیان ، جنبش سبز و مجاهدین و چپ و... دم زدند. با اين وجود به قول شیخ مهدی خوشم به هوشت حرفی گفتی که سه سال منتظر بودیم تا یک نفر اقرار کند
اینجا دانشگاه است: "چیزهایی میبینی و میشنوی و یاد میگیری که در هیچ کلاس و جمع و جلسه و همایشی قابل مشاهده و لمس و درک نیست" این مردم با هزینه های زیادی در پی رسیدن به مدارج عالیه با تحصیلات دانشگاهی هستند اما مشخص شد که تو دانشگاه را تا به امروز به صورت واقعی درک نکرده ای، جایی که مدرک فقط هدف نیست و همفکری و رسیدگی به مشکلات هم نوع و جامعه اصلی ترین دغدغه قشر تحصیل کرده است نه جایی برای براندازی و فتنه گری، اساس چنین جایی اقتضاء میکند تا ببینی پیرامون تو در جامعه ای که پدرت بدعت گذار اشرافی گری بود صدای غم گرفته قشر آسیب پذیر جامعه را بشنوی و این از محسنات هم نشینی با اینان است
در پایان نامه ات نوشته ای: "تا زمانی که به زندان نیامدی نگران هستی که به کجا میروی؟ آیا عمرت تلف خواهد شد و ممکن است رعایت چیزهایی را بکنی تا پایت به زندان باز نشود. ولی وقتی آمدی و علی رغم بودن در قفس این همه تاثیر گرفتی نه تنها رنج زندان را به راحتی تحمل میکنی بلکه بعد از آزادی مصممتر و محکم تر به راهت ادامه خواهی داد. چرا که زندان دیگر ترسی ندارد و حتی گاهی برای تجدید خاطرات و دیدن یاران روزهای سخت دلتنگ هستی." این مطلبت من را به یاد کودکانی می اندازد که برای رفتن به کلاس اول باید حتماً پیش دبستانی را بگذرانند ولی آنقدر که به مادرشان دلبسته اند که فکر ندیدن مادر و با او نبودن آزارشان میدهد و از مدرسه فراری هستند، کاش قبل از اینکه وارد جو سیاسی می شدی، آموزش های بیشتری می دیدی و بجای کلاسهای ویژه، از وجود هم نوع و دوستان بیشتری بهره می بردی و ترس جدایی ات از خاندان هاشمی باعث نمی شد که کلاس در خانه داشته باشی و از محیط اطرافت بی بهره بمانی.
اکنون هم دیر نشده تو مثل کودک می مانی، در زمانی که می توانستی خوب بیاموزی و بهره ببری نخواستی و نتوانستی ولی زندان محلی برای بازپروری امثال توست. شاید حکم تو را به این خاطر نبریده اند چون هنوز به سن قانونی نرسیده باشی البته سن تکلیف را نمی گویم. سنی که بتوانی بد را از خوب تشخیص بدهی و بتوانی سره را از ناسره تمییز دهی. پس سعی کن تا زمانی که وقت داری بهتر بیاموزی تا مثل انسانهای پاک خودساخته به دامن جامعه برگردی و منتظر وعده الهی که همان حضور در پیشگاه عدل الهی باشی. چون دادخواهان تو و خاندان هاشمی مردمی هستند که همیشه توسط شما کوچک شمرده شده اند. چه بسا بزرگترین مردم هستند که خداوند آگاه به تمامی امیال و افکار و تصمیمات بشر است
برای مشاهده کل اخبار کلیک کنید
ارسال کردن دیدگاه جدید