نحوه تاثیر یهود در سینمای ایران- بررسی انتقادی آثار هارون یشایایی
مقدمه:
در تاریخ سینمای ایران می خوانیم که برخی اقليت هاي ديني در بدو ورود سينما به ایران (با همه مولفهها و عناصر غربي آن) تاثیر گذار بوده اند. افرادی از يهوديان، مسيحيان، بهائيان، زرتشتيان و... ؛ اما آنچه حضور اين اقليتها را با معناتر ميكند و سبقه ايدئولوژيك ميبخشد، این است كه بدانيم گاه نقش آنان در ساختار و هويت سينماي امروز ما -خصوصا سينماي روشنفكري- بسيار معنا دار و حياتي ميشود. حضور بازيگران مسيحي در ظاهر، پررنگ تر است؛ اما در مقام كارگرداني و تهیه کنندگی، يهوديان ایران، مانند هم کیشان آمريكايي و اروپايي و اسرائيلي شان مرموزتر و جريان سازترند. در این نوشته به آثار هارون یشایایی و فرزندش نگاهی منتقدانه می اندازیم. باشد که مسئولین و مخاطبان سینمای ایران بیش از گذشته، دقت کنند.
نکته مهمی که در ابتدای این مقال باید بدان توجه نمود، این است که هدف ما طرح بحثهاي قوميتي و يا نژادي نيست؛ چرا كه يهود ستيزي بی دلیل، نميتواند با مباني اسلام سازگار باشد؛ ولي با توجه به مباحث جدی دشمن شناسي و با توجه به آيات عديده قرآن در باره قوم يهود (حدود 2000 آيه قرآن درباره قوم يهود است يعني یک سوم!) و با توجه به تمركز يهوديان در كل جهان بر حوزه فرهنگ و هنر (كه نمونه بارز آن هاليوود است) و با توجه به تاریخ آغازین سینمای ایران در زمان رضاخان، لازم است دقیق تر به بحث اقلیت¬های سینمای ایران بپردازیم. شايد بهتر باشد با نمونههاي عيني پيش برويم. يهودي زيركي چون هارون يشايائي توانسته تا بالاترين سطح چرخه توليد آثار سينمايي در ایران حضور داشته باشد.
اما هارون یشایائی کیست؟
بهتر است از سایت و تریبون اصلی یهودیان ایران با شخصیت و سوابق و افکار و اندیشه او آشنا شویم: «هارون یشایایی (به عبری: آرون يشعيا) با تلاشی پی گیر و با درنظر گرفتن ارزش های فرهنگی و سنتی، نه تنها توانست نام خود را به عنوان یک تهیه کننده موفق فیلم های سینمایی و تبلیغاتی، در تاریخ صنعت سینمای ایران به ثبت برساند، نیز توانست به عنوان یکی از خدمتگزاران تاریخ¬ساز در جامعه یهودیان ایران طی سه دهه، نقشی مهم و اساسی را ایفا کند.
هارون، ملقب به پرویز یشایایی، در شهریور 1314 دریک خانواده متدین یهودی در تهران به دنیا آمد ... هارون یشایایی اولین فعالیت اجتماعی خود را در دوران دبستان با گروهی به نام קול ניאים در کنیسه عزرا یعقوب، تحت نظر سلیمان حئیم(نویسنده معروف یهودی ایرانی) آغاز کرد.
.... در دبیرستان، به فعالیت های سیاسی کشیده شود. در سال 1330 به عضویت نشریه «بنی آدم» به سردبیری لقمان صالح، وابسته به گروهی از یهودیان که در راستای تفکرات حزب توده فعالیت داشتند، درآمد. بعدها به گروه¬های سیاسی بزرگ¬تر پیوست و در یک تظاهرات خیابانی که از طرف حزب توده علیه فاشیست¬ها برگزار شده بود، شرکت کرد، بازداشت گردید و برای مدت نه ماه راهی زندان شد.
پس از آغاز تحصیلات دانشگاهی در سال 1339 با کمک جمعی از دوستانش، سازمان دانشجویان یهود را تشکیل داد و سریعاً جهت ثبت قانونی آن اقدام نمود. ضمن آنکه مسوولیت فرهنگی نشریه انجمن کلیمیان را عهده دار شد. دوران تحصیلات دانشگاهی هم نیز با عضو شدن در کمیته دانشجویان سیاسی، فعالیت گسترده¬ای را پی¬گیری نمود.
... هارون یشایایی در 19 سالگی با کمک یکی از دوستان هم سلولی¬اش، جهت امرار معاش شروع به فعالیت های تبلیغاتی تجاری و نهایتا تاسیس یک شرکت در جهت تبلیغات سینمایی نمود. دیری نپائید به واسطه پشتکار و مدیریت صحیح، شخصا اقدام به سازمان¬دهی تشکیلاتی قوی تر جهت تهیه و توزیع فیلم¬های تبلیغاتی و سپس ایجاد یک استودیو فیلم برداری با نام «تبلی» و بعداً با نام «پخشیران» گردید. ضمن آنکه خیلی زود موفق به ایجاد زمینه هایی به عنوان اولین حرفه نوآوری در صنعت سینمای ایران شد. اگرچه در اثر توسعه شبکه های تلویزیونی و برنامه های آن، نابسامانی¬هایی در بازار سینما به¬وجود آمد، اما این امر نتوانست خللی در اهداف هارون یشایائی به¬وجود آورد. وی با ارائه یک مدیریت و سیاست حساب شده توانست در سال 1358 اولین فیلم سینمائی را با نام «جایزه» به کارگردانی یکی از کارگردان¬های معروف سینمای ایران تهیه و بر پرده اکران ببرد که با موفقیت نسبی رو به رو گردید.
هارون یشایائی در سال 1387در بیست و هشتمین جشنواره فیلم فجر، از طرف منتقدین سینمای ایران، به عنوان بهترین تهیه کننده در سی سال اخیر (بعد از انقلاب) انتخاب و مفتخر به دریافت جایزه سیمرغ گردید.
وی طی مدت بیش از نیم قرن، با خلق صدها فیلم تبلیغاتی، سه فیلم مستند و بیش از ده فیلم سینمایی ارزنده، که بیشتر آنها توانسته اند جوایز جشنواره¬ها را کسب نمایند، توانسته است به عنوان شخصیتی موفق و صاحب نظر در محافل هنری و سینمایی ایران مطرح باشد و خودنمایی کند. از ساخته های وی عبارتند از:
- ناخدا خورشید: برنده جایزه بهترین بازیگر نقش اول و دوم در پنجمین جشنواره فیلم فجر و به عنوان بهترین فیلم در جشنواره لوکارنو سوئیس در سال 1988.
- در مسیر تندباد: برنده جایزه بهترین فیلم در هفتمین جشنواره فیلم فجر و برنده جوایزی دیگر از جشنواره های جهانی. ضمن آنکه فرصتی بود تا هارون یشایائی بتواند ایده ها و افکار ضد فاشیستی خود را در قالب یک فیلم سینمائی منعکس نماید.
- هامون: برنده شش جایزه از هشتمین جشنواره بین المللی فجر در سال 1368 خورشیدی
- کیمیا: کاندیدای سیزده جایزه و برنده چهار جایزه سیمرغ بلورین در سیزدهمین جشنواره فیلم فجر.
- اجاره نشین ها: در ردیف یکی از پرفروش ترین فیلم ها در دهه اول بعد از انقلاب قرار گرفت.
از دیگر ساخته های وی می توان از «ای ایران»، «نون و گلدون»، «شهر زنان»، «دیوار» و «هنرپیشه» را نام برد که برنده جوایزی به خاطر بهترین بازیگری مرد در جشنواره های بین المللی شده است.
اگرچه فعالیت های سینمایی وقت گیر بود؛ اما نتوانست خدشه ای در امر فعالیت های اجتماعی برای هارون یشایائی ایجاد کند. در سال 1356 مسوولیت مدیریت بیمارستان دکتر سپیر، به وی واگذار شد. در سال 1357 با شکل گیری انقلاب اسلامی در ایران، جامعه روشنفکران یهود را تشکیل داد و با قرار گرفتن در راس اپوزیسیون، این سازمان توانست برای جامعه یهودیان ایران به ویژه در آن دوران حساس از بروز بسیاری از مشکلات جلوگیری نماید. پس از چهارده سال فعالیت در سال 1371 هارون یشایائی این سازمان را منحل اعلام نمود. یکسال بعد به سمت رئیس هیئت مدیره انجمن کلیمیان تهران انتخاب شد و تا سال 1386 طی پانزده سال با تلاشی بی وقفه و مبارزه، توانست نقش مهمی را در جهت حفظ و حراست از میراث های فرهنگی و استوار نگه داشتن آرمان های جامعه کلیمیان به عنوان رئیس انجمن یکی از اقلیت های مذهبی در این برهه از تاریخ حساس ایران، ایفا کند.
از جمله فعالیت های وی: تاسیس بزرگترین کتابخانه مرکزی یهودیان ایران در مجتمع کوروش، حفظ و بازسازی بهشتیه تهران، تاسیس باشگاه ورزشی در شهرهای اصفهان و شیراز، سازمان دهی کلاس های دیبره تورا، تاسیس و نشر مجله بینا، حفظ و حراست مدارس، کنیساها، بیمارستان دکتر سپیر و دیگر املاک جامعه از تعرض افراد یا گروه های ناآگاه، بازسازی و توسعه مرکز بهداشتی سرای سالمندان، بازسازی کنیساهای عزرا یعقوب و هاداش و به ثبت رسانیدن این دو مجموعه در سازمان میراث فرهنگی، ایجاد تسهیلاتی برای ساخت میقوه در دیگر نقاط تهران، گماردن ناظر کشروت در امر ذبح کاشر، مکانیزه کردن پخت مصا و ... .
همچنین وی کتابی دارد تحت عنوان «ما کلیمی ها» که موضوع آن مجموعه ای است از داستان های واقعی یهودیان ایران است، به زیر چاپ برده است. همچنین مشغول جمع آوری یادداشت ها و نگارش کتاب دیگری است تحت عنوان «تاریخ شصت ساله» که بازگو کننده مفهوم تاریخی، با آماری مستند از وقایع و رخدادهای مهم طی این شصت سال است.»
اما درباره فعالیت سینمایی هارون یشایائی، با بررسی آثار وی شاهدیم که وی حامی و سرمایه گذار برخی از اولین فیلمهای فمینیستی و لیبرال سینمای ایران است. هارون يشايائي، نگاهی استراتژيك به مقوله هنر و سينما دارد و نشان ميدهد با رسالت جهاني يك يهودي سینماگر در امر هنر آشناست؛ لذا در مراسم درگذشت منوچهر طبري يهودي فيلمساز و پركار چنين مي خوانيم:
مراسم نکوداشت زندهیاد منوچهر طبری در خانه ی سینما برگزار شد. در این مراسم که شامگاه روز شنبه ۱۴ اسفندماه با اجرای پدرام اکبری برگزار شد، هارون یشایایی تهیهکننده سینما با یادی از منوچهر طبری گفت: «به نظرم جاودانگی اهل هنر به یادگارهای هنری است که از خودشان به جا میگذارند. درباره مرحوم طبری از چندین سو میتوان صحبت کرد. او فردی بود که علیرغم تنگناهای موجود برای یک اقلیت مذهبی، ارتباط بسیار خوبی با جامعه سینمایی کشور برقرار کرده بود. او فردی بود که در مستندهایش، سنتها، عقاید و رسوم، اگرچه به چشم میخورد، اما برای او آدمهایی که در این سنتها و عقاید وجود دارند، مهمتر بود.» وی با بیان اینکه حضور مردم به عنوان ویژگی اصلی کارهای طبری به چشم میخورد، تصریح کرد: «این ویژگی است که منوچهر طبری در همه کارهایش آن را مدنظر قرار میداد. یکی از صفاتی که مرحوم طبری داشت و مایلم اینجا از آن سخن بگویم این است که او به فرهنگ تمدن ایرانی بسیار علاقه داشت.» این هنرمند ادامه داد: «تمام آثاری که در زمینه سینمای مستند از طبری موجود است به نحوی با آب و خاک سرزمین مان و مردم آن ارتباط دارد و تاکید بنده بر این اصل است که آنچه از شخصیت و تواناییهای منوچهر طبری گفته میشود، بیانگر پیوند عمیق این هنرمند و دیگر هنرمندان ایرانی یهودی، با ملت ایران و عشق به سربلندی و افتخار ایران عزیز است.» (سايت تخصصي سينماي مستند)
اما وقتی برخی آثار طبری را بررسی کنیم، خواهیم دید: مستندي چون «مطرب عشق(1356)» در تبليغ فرقه منحرف قادريه است يا مستند «دانههای روغنی(1370)» درباره سنت ها و آيينهاي يهودي است. به نظر می رسد دغدغه مهم طبری، زندگي و رسوم و آيين فرقهها و فرهنگهاي اقليت هایی مانند تصوف، خصوصا صوفیان سُنّی و يهودیان كشور است. (به جز حضور در گروه تصوير برداري از لحظه ورود امام(ره) به فرودگاه و حضور كوتاهش در پشت جبهه براي ساختن مستند)
از ديگر هنرمنداني كه هارون يشايائي به وي ابراز ارادت بسيار كرده است، «داريوش مهرجويي» است.
اِلِمان های سینمای مهرجویی؛ دلیل همکاری های جدی یشایایی با وی
شاید پيوند فكري و معنوي يك يهودگراي متعصب چون هارون یشایایی با يك ايراني شيعه چون داریوش مهرجویی، در نگاه اول عجیب بنماید؛ اما با توجه به زندگینامه خودنوشت مهرجویی شاید دلیلی بر این همنوایی ببینیم: «خود در مصاحبهای در سال ۱۳۵۱ در این باره میگوید:«مادر بزرگم از آن نمازخوانهای دوآتشه بود. و تحت تأثیر فضای روحانی او، من هم از سن هفت تا پانزدهسالگی، شده بودم یک مسلمان واقعی. نماز و روزهام، یک آن ترک نمیشد. ... اما از پانزده سالگی به بعد، درست آن موقعی که نماز و روزهام به حساب میآمد، شک در دلم نشست. چهره خدا تدریجاً کدر شد و ایمانم رفت از دست!»
نتیجه این از دست رفتن ایمان ساخته شدن اولین فیلم فارسی با گرایشات صهیونیستی «الماس33» به دست وی است. محتوا و داستان فیلم و حتی عنوان فیلم، میتواند بهترین گواه بر این ادعا باشد. اما چرا یشایائی یهودی یک کارگردان مسلمان را برای ساختن فیلمش انتخاب میکند. اینجا روشنفکری مهرجویی که به گفته خودش ریشه در تشکیک دینی و ناسازگاری اش با دین دارد، میتواند بهترین دلیل بر این پیوند باشد که به آثاری اگزیستانسیالیستی چون هامون ختم می شود. یشایائی با صراحت پرده از این خصوصیت مهرجویی و علت جذب شدنش به وی را این¬گونه بیان میکند:
سوال: «همکاري شما با داريوش مهرجويي بعد از اجاره نشين ها در هامون نيز ادامه پيداکرد. چه انگيزه و دليلي موجب ادامه اين همکاري و شکل گيري هامون شد؟
جواب هارون یشایایی: داريوش مهرجويي فردي کاملا شناخته شده در سينماي ايران است. سينماي روشنفکرانه او با تمامي مؤلفه¬هايي که در کارهايش ديده مي شود، خود را از فیلم «گاو» نشان داد. باقي فيلم هاي مهرجويي نيز شکل و شمايلي از سينماي روشنفکر و در اصل ذهنيات شخصي او را در خود داشتند. «اجاره نشين¬ها» با وجود تم کمدي اش، باز هم به عنوان فيلمي روشنفکرانه شناخته مي شود. اين فيلم تجربه اي بسيار موفق در سينماي ايران، صد البته کارنامه داريوش مهرجويي است. او نشان داد که در کمدي سازي نيز توانا است و بر همين اساس، بعد از تجربه «اجاره نشين ها» وقتي قرار بود «هامون» ساخته شود، طبق شناختي که از مهرجويي به دست آوردم، به عنوان تهيه کننده، کار را بر عهده گرفتم.»
چرا براي يشايائي يهودي، «اجاره نشين¬ها» و «هامون» در كارنامه سينمايي مهرجويي،آن¬قدر مهم جلوه ميكند كه ساخته شدن همين دو اثر، انگيزهاي ميشود براي همراهي و حمايت از مهرجويي؟ هاموني¬كه مبلّغ عرفان¬هاي صوفيانه و مبلغ روشنفكري التقاطي اگزیستانسیالیستی متاثر از کتاب «ترس و لرز» می باشد! يا شايد هم مبلغ تفكرات زيگموند فرويد، يهودي ملحد! اجاره نشين¬ها چرا بايد شاخص باشد؟ شايد به اين خاطر است كه اولين فيلم حساب شده، جسورانه و ضدانقلابی است كه يك فيلم ساز ايراني براي اولين بار و پس از بازگشت از آغوش آمريكا ميسازد!
اجاره نشين¬ها مهم است چرا كه ايران را به مثابه ويرانهاي تصویر ميكند كه مردماش، ملتي اجاره نشين، عقب مانده، رانده شده از جامعه جهاني، بي ريشه و بي هويت و مستاصل به تصوير كشیده می شوند!
به راستی، چه چيزي يشايائي و مهرجويي را بر سر يك سفره فرهنگي مينشاند؟ این روشنفکری که هارون یشایائی آن را نقطه قوت و برجستگی و ممیز او از دیگران میشود چیست؟ مسعود فراستی، از منتقدین به نام سینمای ایران در نقد فیلم هامون (که اتفاقاً یشایائی این فیلم را مشخصاً به عنوان فیلمی موفق و مولّف نام میبرد و میستاید) درباره ماهیت روشنفکر مآبانه و به شدت فمینیستی مهر جویی معتقد است: مردان سینمای مهرجویی همه از عقدههای روانی رنج میبرند و مشکلات حادّ اخلاقی از جمله بی آبرویی و بی غیرتی هستند.
این چه سینمایی¬است که عنصر مرد آن( به عنوان مرد فرهنگ ایرانی و اسلامی) همیشه باید تحقیر شود و بدترین صفت¬ها و رذایل اخلاقی نصیبش شود اما زن¬ها همه به عنصری مظلوم و زجر کشیده و به دنبال عدالت و دادخواهی باشند! جالب است که این تفکر فمینیستی مهرجویی، چه قبل از انقلاب (در قالب فیلم فارسی سخیف و بی مایه) و چه پس از انقلاب در قالب و لباسی دیگر تداوم می یابد! وی درباره عرفان مهرجویی در هامون که مبلغ آن است میگوید: «عرفان این جناب [قهرمان هامون]، ملغمه¬ای است از عرفان سرخپوستی «دون خوان» کاستاندا، بودیسم، هندوئیسم، و «ذن و نگهداری از موتور سیکلت...» به علاوه اگزیستانسیالیسم«ترس ولرز» اثر کی¬یر کگارد!
درباره تمسخر عاشورا و عزداری میگوید: «... خون¬دادن هامون، برش میخورد به مراسم عزاداری روز عاشورا... (دوربین مهرجویی از زیر پای عزاداران روز عاشورا، صحنه را میگیردکه به جای جدی بودن مراسم، حالت کاریکاتور و مسخره به آن میدهد.ـ و مردم در سالن سینما به آن میخندند...!»
چنانچه قبلا اشاره شد وی در دوران نوجوانی از دین و مذهب بی¬زار شده و این کراهت را در فیلمهایش نیز بروز میدهد. فراستی میگوید: «...هرچه گشتم، صحنهای یا لحظهای دیگر برای این بحث نیافتم، جز یک صحنه کوتاه نماز خواندن هامون در دوران کودکی که پرداخت صحنه، زورکی نماز خواندن را القا میکند! باز نکند به همین دلیل است که حمید هامون به مانند کییر کگارد از نوجوانی بیدین شده است؟»
گویی فیلم، انعکاس شخصیت واقعی وی و خاطرات دوران نوجوانی وی از دین و از نماز است! شاید به همین خاطر باشد که وجهه روانشناسی دین ستیزانه فروید در فیلمهای وی پر رنگ است. فراستی همین نکته را به درستی دریافته است؛ لذا میگوید: «با وجود علاقه فیلمساز به یونگ، شخصیت¬هایش بیشتر فرویدی نیستند تا یونگی؟»
شهید آوینی با اشاره به روشنفکری شريعت ستیزانه وصوفیانه مهرجویی، میگوید: «این همه که این آقایان سعی در مصادره عرفان به نفع خودشان دارند، برای آن است که این، تنها طریقی را که ملل این طرف کره زمین برای زنده ماندن و حفظ استقلال و مبارزه با تاراج¬گران اَزْرَق چشم و موطلایی دارند از آنها بگیرند. عرفان روح و حقیقت دین است و بدون آن، شریعت، همان چیزی می شود که اکنون در عربستان سعودی به اسم اسلام حاکمیت دارد، یعنی اسلام آمریکایی، ظاهری از شریعت که با همه چیز جمع می شود جز با شریعت حقیقی.
در بحبوحه روی آوردن انسان های سراسر جهان به مذهب، در برابر این مذهبی که راه خود را با شمشیر می گشاید، غرب در جست و جوی کوچه معنویتی است که به یک هیچ آباد بی ضرر و بی خطر ختم شود و از این لحاظ، هم فیلم «هامون» و هم فیلم «مادر» ـ. و مخصوصاً «هامون» ـ مسیری را طی کرده اند که فرهنگ جهانی برایشان ترسیم کرده است: یک عرفان منفعل در برابر عرفان ستیهنده، کسانی که انگشتر عقیق به دست می کنند و پیراهن سفید بی-یقه می پوشند! و بسیار جالب است که این آقایان در هنگام اشاره به دین¬داران، باز هم به تفاوت های ظاهری آنها با دیگران توجه دارند: انگشتر عقیق و پیراهن سفید بی یقه؛ آخر این پیراهن های بی یقه، جایی برای بند کردن کراوات ندارد! « عرفان علی جونی» مشابه ژنریک عرفان خودمانی است که اروپایی ها برای روشنفکران جهان سوم ساخته اند!
روشنفکر جماعت، هیچ تعلقی به شرق وساحت عارفانه آن ندارند و اگر هم قرار است روزی این «مرض وابستگی و غرب زدگی فلاکت بار» ما حل شود، نسخه ای را باید آقای «پال توییچل» و یا «کارلوس کاستاندا» بنویسد. سرّ اینکه جناب «هوشی مین» این قدر در میان روشنفکران جهان سوم محبوب بوده است، نیز همین است که عمو «هو»، هم عارف بود و هم کمونیست! ...و خوب، از عجایب مشایخ طریقت روشنفکری، یکی هم آن است که می توانند چیزهای متناقض را با هم جمع کنند! و البته این دیگر جمع نیست، تفریق است و همان طور که گفتم، وقتی باطن عرفان را از دین تفریق کنیم چیزی که بر جای می ماند، یک جور مذهب خانقاهی است که با چلوی چرب و چیلی و کباب برگ و سیگار وینستون و کنیاک سه ستاره و «دُن خُوان» و «جی. دی. سالینجر» و «تفسیر عتیق نیشابوری» و امامزاده ابراهیم و تار و تنبور و ... و حتی ریش(!) جمع می شود! این همان «کپسول ژنریک عرفانی» است که آقای مهرجویی یا هامون، از ترس و لرز شریعت سنتی و روضه خوانی و قربانی کردن و خون و کفن و حسین حسین... بدان پناه می آورد: «علی جونی» کنار سقاخانه ایستاده است و وقتی هامون کوچولو از میان جماعت عزاداران فرار می کند، او را بغل می کند و پناهش می دهد. «بغل علی جونی» سمبل همان برزخی است که تاراج¬گران ازرق چشم موطلایی، می خواهند ما را به درون آن برانند با دست از این عرفان ستیهنده پرشور و شمشیر بسته برداریم.»
شاید حلقه وصل مهرجویی با مشرب یهود نیز همین عرفان صوفیانه ای است که وی را وامدار عرفان کابالای صهیونیستی و جاده صاف کن عرفان استعمار کرده است. چنانچه اشاره شد، به نظر می رسد مهر جویی با انقلاب متحول نشد؛ بلکه با تغییر ادبیات و حذف اِلِمان¬های سخیف فیلم فارسی، باز هم همان دغدغههای روشنفکر مآبانه را دارد و هوای تجدّد خواهی متظاهرانه، با ملغمهای از همه دستآوردهای فکری و فرهنگی و عرفانی را در سر دارد. گویی روشنفکری وطنی چنان از لیبرالیسم و سکولاریسم و اومانیسم و فمینیسم و عرفان های وارادتی....غرب واله و شیدا شده که از هول حلیم دوست دارد همه این دستآوردهای چند صدساله را یک جا سر بکشد! دیر آمده و زود میخواهد برود! نتیجهاش التقاط عجیبی است که در فیلمی چون هامون میبینیم.
لذا می توان گفت برخی اِلِمان¬هاي متضاد با فرهنگ ایرانی-اسلامی سينماي مهرجويي بدین قرارند:
1. مهر جويي در تمامي آثارش دغدغههاي مذهب روشنفكري و روان شناسانه مدرن دارد. او با شريعت سرسازگاري ندارد و نسخه شفابخشي كه تجويز ميكند، عرفانهاي سكولار و مكاتب روانشناسيِ مدرنیته ماسوني-کابالی اروپاست.
2. در اكثر فيلمهايش، گرايشات فمينيستي عياني دارد چون: پري، سارا، ... . او در فيلمهايش از زنان به طرز افراطی طرفداري ميكند و خود را تريبون احقاق حقوق زناني ايراني نشان ميدهد كه سالها تحت سلطه و اسارت ظالمانه و خرافي مردان ايراني (که گاه نمايندگان مذهب و شريعت هستند) قرار دارند و راه نجاتشان غرب است. گاه زن در آثار وی، نماد مام میهن می شود که چون نیمه مونث گمشده خدا (شخینا) می خواهد و از شر ستمگران مسلم(سرزمین کلیپ و قوانین اسلامی خاورمیانه) رها شود و با قوم و سرزمین موعود، پیوند بخورد تا راه کمال را بپیماید!
كيارش يشايائي
آرش يشايائي كيست؟ در سايت كليميان ايران، ميخوانيم: «...پسری به نام آرش که در حال حاضر مدیریتِ عامل «پخشیران» را به عهده گرفته است. در حال حاضر هارون یشایائی دوران بازنشستگی خود را طی می کند ولی کماکان به عنوان مشاوری¬آگاه به فعالیت¬های اجتماعی و سینمائی مشغول می باشد.»
اما تنها فرزند ذكور هارون يشايائي، بر خلاف پدر محافظه كار و البته زيركش، انگار براي ابراز دغدغههاي صهيونيستي و تلمودي و توراتي خود نگراني ندارد. وي تصويري از ديوارندبه در اينترنت قرار داده و با سرچ نامش، اولين تصوير وبلاگ وي با تصوير ديوارن ندبه مقارن ميشود:
اما محتواي وبلاگ وي: او در يكي يادداشتهايش، آشكارا از معبد ويران شده سلميان – که از اصلی ترین آرمان های صهیونیستی، ساخت دوباره آن و بازگشت قوم مقدس به ارض موعود می باشد!- ميگويد: «نهم آو، یاد آور خرابی معبد اول و دوم در سرزمین مقدس... فردا در تقویم عبری، روز نهم آو است. ۵۸۶ سال قبل از میلاد، در چنین روزی، معبد اول یهودیان¬که با شکوه و جلال بی مانندی توسط سلیمان در اورشلیم ساخته شده بود، به وسیله بخت النصر ویران و به آتش کشیده شد و اموال و ظروف زرین آن به تاراج رفت. در این حمله، تقریبا تمام ساکنان شهر به بابل به اسیری برده شدند . در مزامیر داود (زبور) داستان این اسیران در سرود زیبائی چنین بیان شده است: نزد نهرهای بابل نشستیم و گریه کردیم چون صهیون را به خاطر آوردیم* بربط¬های خود را آویختیم بر درختان بید که در میان آنان بود* زیرا آنانی¬که ما را به اسیری برده بودند، از ما سرود خواستند و آنانی که ما را تاراج نموده بودند شادمانی که یکی از سرود های صهیون را برای ما بسرائید* چگونه سرود خداوند را در زمین بیگانه بخوانیم* اگر تو را ای اورشلیم! فراموش کنم، آنگاه دست راست من (مهارت خود را) فراموش کند* (مزمور ۱۳۷)
سی و شش سال بعد کورش سرزمین شاهنشاهی پارس را بنیاد نهاد و ضمن پس دادن غنائم معبد مقدس ٬ یهودیان را آزاد گذارد تا به اورشلیم بروند و خانه ی خدا را باز سازی کنند ....و به این ترتیب معبد دوم بنا شد» او به همين هم اكتفا نميكند و قدم در راه پدر ميگذارد و فيلمي درباره «ديوار» (كه كنايه از ديوار ندبه معبد صهيون است) ميسازد: «خداحافظ دیوار»! آرش درباره این فیلم چنین می نویسد: فیلم ها هم مثل آدم ها هر کدام سرنوشتی دارند. این هم سرنوشت فیلم دیوار بود . هرچند دوتا فیلم پشت سر هم شکست خورده می تواند هر بخش خصوصی ای را که از رانت استفاده نمی کند! از پا بیندازد٬ ولی ما فیلم¬های بفروش هم زیاد داشتیم . حساب این فیلم را با آنهائی که فروختند، صاف می کنیم! ... از دوستان روزنامه نگارمان هم که اگرچه نمی شناسیمشان، از حمایت این فیلم فروگزار نکردند، کمال تشکر را داریم! این هم زنگ خطری است برای ما که پس از فیلم های پرفروش و جاودانه ای که در در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد ساختیم (اجاره نشین ها٬ ناخدا خورشید٬ در مسیرتندباد٬ کیمیا٬ هامون...) دوران ما هم در ساختن فیلم سینمائی تمام شده به حساب می آید. سخن آخرم با اندک دوستانی که این وبلاگ را می خوانند، این است که با همه این حرف¬ها دیوار را ببینید. از نظر ما کار تمام شده است برای خودتان می گویم! این فیلم را تقدیم می کنیم به همه ی مردان و زنان شرافت¬مندی که از زن، بیش از یک سوژه صرفا جنسی در فیلم ها انتظار دارند! و تقدیم به همه آنهائی در جستجوی چیزی بیش از متلک پرانی و لیچارگویی¬های با مزه (بخوانید بی مزه ) به سبک تلویزیون در فیلم ها هستن! به دیدنش می ارزد...»
شايد اين فيلم براي مخاطب عامه ايراني، به قول كيارش «معنايي جز ليچارگويي بامزه نداشته باشد» اما براي يك يهودي فهميده و مومن، چيزي بيش از يك فيلم است. زن فيلم (مام وطن) در جدال براي حفظ ديوار (بقاياي حكومت جهاني حضرت سليمان)، تنها يادگار و ميراث پدر و مامن و ماواي او براي فرزندانش (كه حضرت سليمان ميتواند نماد اين پدر و ملت آواره و مظلوم يهود نماد و نماينده همان كودكانش باشد!) است. او نيز مانند ملت يهود، از ظلم و ستم مردم غير يهودي (كه نيروي انتظامي و دولت، نماينده اقوام و نژاد حاكم غير يهودي هستند) زجر كشيده و آواره است و براي نجات خود و ديوار مبارزه ميكند! جالب¬ترين نكته در فيلم این است که علاوه بر يهودي بودن شركت تهيه كننده و مسئول يهودي آن، از يك بازيگر اقلیتی خوشنام و معروف ايراني يعني: «منوچهر آذري» نيز استفاده شده است كه مي تواند ظن ما را در انگيزه اصلي اين فيلم ساز يهودي مبني برالقاء مفاهيم صهيونيستي به مخاطبين خاصاش، تقويت كند.
درباره فيلم ديوار:
«خلاصه داستان: ستاره دختر بيست ساله اي است كه پس از مرگ پدرش ـ كه با موتورسواري روي ديوار مرگ، گذران زندگي مي كرده ـ زندگي سخت و فقيرانه اي با مادرش اعظم و برادر كوچك ترش شهاب دارد. شهاب اكنون حرفه پدر را ادامه مي دهد؛ اما به دليل بي علاقگي و ناشي بودن، مشتري چنداني ندارد و از همين رو، محمود كه با پدر شهاب و ستاره شريك بود، تصميم به بستن و تعطيلي ديوار مرگ مي¬گيرد و پس از افتادن شهاب از ديوار و شكستگي پايش، در اين امر راسخ تر مي شود. ستاره، با اصرار زياد به محمود مي¬قبولاند كه خودش توانايي اين حرفه را دارد و پس از تمرين فراوان، كارش با استقبال فراوان مشتريان و رسانه ها روبرو مي شود. اعظم و شهاب پس از آنكه ماجرا را مي فهمند ابتدا او را از اين كار منع مي كنند؛ اما با اصرار محمود قانع مي شوند؛ تا آنجا كه شهاب هم پس از بهبودي پايش، ستاره را در موتورسواري روي ديوار همراهي مي كند. استقبال از درخشش ستاره، برخي سرمايه¬گذاران را برمي انگيزد تا به او پيشنهاد كنند كارش را در خارج از كشور نيز عرضه كند. اما در آستانه عزيمت به خارج، ناگهان ديوار مرگ به حكم دادگاه توسط نيروي انتظامي تعطيل مي شود و علت اين تعطيلي نيز ،مسأله دار بودن موتورسواري يك دختر جوان اعلام مي شود! اما ستاره، تلاش مي كند اين مانع را از سر راه بردارد که به نتيجه نمي رسد. براي همين به راه حل تازه اي فكر مي كند.»
كيارش يشايائي باز هم در وبلاگش زيركانه و هنرمندانه! از مسئله مهم و حساس و دل¬مشغولي هر يهودي مومن و وفادار به آرمان هاي صهيون! پرده بر مي دارد و ضمن ابراز ناراحتي از رفتار تيم ايراني با تيم اسرائيلي در المپيك و اينكه چرا تيم ايراني حاضر در المپيك با مربي اسرائيلي دست ندادهاند و اميدوارانه از پايان يافتن اين رفتار نازيبا و هنجار شكنانه ميگويد: «المپیک زیباست! ... اما شادی های مان کم¬کم دارد رنگ می بازد... دیگری به خاطر این که با یک ورزشکار اسرائیلی هم گروه بود از شرکت در مسابقه کنار رفت ... المپیک زیباست. خیلی هم زیباست. وقایعی هم که در حاشیه آن رخ می دهد، مثل دست دادن سرمربی اسرائیلی تیم بسکتبال روسیه با مربی و بازیکنان ایرانی زیباست. شاید المپیک تنها جائی باشد که از این اتفاق¬ها در آن بیفتد، هرچند که ایرانی ها از مسابقه دادن با اسرائیلی ها امتناع می کنند... المپیک زیباست٬ شک نکنید. مگر آن که خودمان آن را زشت کنیم!»
ارسال کردن دیدگاه جدید