فوتبال و ورزش مدرن: سرگرمي، تجارت، صنعت، فريب ؟

بسم الله الرحمن الرحيم

حكومت آرژانتين از زبان ژنرال « مرلو » مسئول اجرايي جام جهاني آرژانتين، طي يك مصاحبة مطبوعاتي اعلام كرد:« جام جهاني به بهترين شكل ممكن برگزار خواهد شد. اين يك تصميم سياسي برگشت‌ناپذير است. هفتصد ميليون دلار خرج مي‌كنيم تا به وسيلة فوتبال تصوير حقيقي كشور خود را به جهانيان عرضه كنيم. يك تصوير متفاوت...» و مجلة « لااوپينيون » در سر مقالة خود نوشت: « البته كه مسابقات جام جهاني فوتبال يك رويداد سياسي است و اهداف سياسي را تعقيب مي‌كند.»

امريكاي لاتين و ورزش مدرن

كشورهاي امريكاي لاتين، علي‌رغم تاريخ و فرهنگشان، امروزه به عنوان درمانده‌ترين و عقب‌مانده‌ترين كشورهاي جهان به شمار مي‌روند.

مجموعه‌اي از كشورهاي بزرگ و كوچك كه طي ششصد سال اخير هيچ‌ گاه مجال عرض اندام نيافته‌اند. به همان سان كه ماشين‌هاي مكندة منابع زيرزميني و معادن سرشارش هيچ‌گاه خاموش نشده‌ و همواره ثروت‌هاي سرشار آنان را به خزانة دول استعماري سرازير كرده‌اند.

آن‌ گاه كه زور سرنيزه‌هاي سربازان انگليسي و فرانسوي و امريكايي توان فراگير خود را براي رام كردن ساكنان اين سرزمين بزرگ از دست داد، « فوتبال » پاي در ميان نهاد تا به عنوان سلاحي كارآمد از طريق استعمار مردم اين ديار، راه خروج منابع غني امريكاي لاتين و سرازير شدن آن را به صندوق‌هاي گشاد و عريض و طويل دول استعماري هموار سازد.

حضور استعمار در ميان كشورهاي آسيايي و آفريقايي، حضور اربابي مطلق‌العنان بود. همراه با قراردادي يك‌ طرفه؛ كه در آن حق بهره‌برداري و بهره‌كشي بي‌قيد و شرط با دست‌نشاندگان و مأموران دول استعماري بود. اگر در سرزمين‌هاي اسلامي، اختلافات مذهبي و قومي مي‌توانست امكان حضور دولت‌هاي انگليس و فرانسه را فراهم آورد و آنان را دايرمدار امور سازد؛ در سرزمين بزرگ چين، ترياك مجاني و رايج مي‌توانست چشم‌ها و گوش‌ها را ببندد تا ساكان اين سرزمين‌ها كاملاً از حضور خصمي خونخوار غافل بمانند؛ در آمريكاي لاتين وضع دگرگون بود. از نيمه دوم قرن نوزده، استعمار و اقتصاد ويژه‌اش بر آمريكاي لاتين سايه افكنده و اين سرزمين را در چنگ خويش گرفتار آورده بود.

فقدان گرايش‌هاي مذهبي، فلسفي و اعتقادي و ناكار ماندن افيون، استعمار را واداشت تا براي حضور بلامنازعه از ورزش مدرن مخصوصاً « فوتبال » استفاده نمايد. « فوتبال، آن هم فوتبال پروفسيونل مي‌توانست چشم و گوش ملت‌هاي بي‌ريشه را ببندد، بدان حد كه آن‌ها فراموش كنند كه هستند و براي چه فعاليت مي‌كنند... مي‌بينيم كه استعمار در مقابل قهوه و كائوچوي اروگوئه در سال 1926 چگونه دام ورزش را در اروگوئه، كوچك ترين كشور امريكاي لاتين گسترد.»1

در آغاز، فوتبال در اروگوئه مفهوم معين و مشخصي نداشت. تنها در اين سال بود كه يك كمپاني انگليسي به نام « دوك لند كمپاني » كه كارش تجارت قهوه بود و محصولات جنگلي اروگوئه، مخصوصاً چوب‌هاي بسيار گرانبها و صنعتي آن را به انگلستان صادر مي‌كرد، چون ديد كه كارگران اروگوئه طالب افزايش دستمزد بيشتر و كار كمتر هستند، مسئلة افزايش دستمزد را ناديده گرفت و در زمينة كار كمتر به كارگران اروگوئه اطلاع داد كه حاضر است وسايل تفريح آن‌ها را فراهم سازد... كمپاني با وارد كردن مقدار زيادي توپ فوتبال و پخش مجاني آن در ميان خانواده‌هاي كارگران و نيز با اراية طريقة اين بازي، ريشه‌اي براي فوتبال به وجود آورد... در عرض دو سال يعني از 1920 تا 1922 كار به جايي رسيد كه يكي از واردات عمدة كشور اروگوئه توپ فوتبال و وسايل اين بازي بود... دستگاه‌هاي تبليغاتي به كار افتاد و در آغاز جوايز به پاداش‌هاي نقدي مبدل گرديد.»2

رئيس كمپاني « دوك لند » در اروگوئه در نامه‌اي به رئيس مستقيم اين كمپاني در لندن نوشت: « آقاي رئيس، دوست محترم، از لطف شما حال ما خوب است. كارها در نهايت سرعت جريان دارد و تغيير فاحشي در بهره‌برداري از چوب‌هاي جنگلي پيدا شده است. خوشوقتم به اطلاع شما و هيأت مديره برسانم كه درآمد امسال، به طور تحقيق سي تا سي و پنج درصد بر سال‌هاي پيش فزوني خواهد داشت. اگر بيماري، مالاريا و گاه گاه تب زرد مزاحم نشود. ما اينك كارگراني داريم كه با حداقل دستمزد حداكثر كار را تحويل مي‌دهند. از اخبار بسيار جالب اين كه ورزش فوتبال در طي چند سال اخير در اين جا رشد بسيار سريعي كرده، تا به آن اندازه كه امروز هيچ فردي از افراد كشور اروگوئه پيدا نمي‌شود كه راجع به فوتبال علاقه‌اي در خود احساس نكند... در مورد توسعه اين ورزش به نظر من بايد كاري كرد كه ملت اروگوئه آن را به عنوان يك اصل و سنت مقدس تلقي كند و تمام ساعات فراغت خويش را به فكر كردن دربارة آن بپردازد »3

جالب توجه است كه در خلال سال‌هاي 1922 تا 1926 سي و دو ميليون ورزشي وارد اروگوئه شد و به تحقيق دربارة چگونگي ورزش در اين كشور پرداخت و سپس اعلاميه‌اي صادر شد كه براي تأمين سعادت و سلامت و ترقي و رفاه ملت اروگوئه استاديوم‌هاي ورزشي خواهند ساخت. خبري كه روزنامه‌هاي محلي آن را با آب و تاب نقل كردند. برده‌داري نوين تجويز شده، صورت نو و جديدي از استعمار را در امريكاي لاتين به نمايش مي‌گذاشت. طي مدت كوتاهي تنها در برزيل 12 استاديوم با ظرفيت بالا ساخته شد و با حمايت امريكا مسابقات بزرگ و خريد و فروش ورزشكاران رواج يافت.

امريكا همة همّ خويش را مصروف آن كرد تا فوتبال به عنوان يك « شأن ملي » در امريكاي لاتين شناخته شود و اين امر مي‌توانست تماميت توان، غيرت و تعصب ملي مردم برزيل و اروگوئه را مصروف بازي فوتبال نمايد و از اين رهگذر عموم مردم را از حضور استعمار نو غافل سازد و در اجراي اين سياست‌ها بود كه روزنامه‌هاي پرتيراژ، فوتبال را به عنوان « سنت بزرگ برزيل » قلمداد كرده و امريكاي لاتين را در ميان امواج ورزش حرفه‌اي غرق كردند تا جايي كه امروزه در برزيل فوتباليست‌ها را چون پيامبران بزرگي مي‌دانند كه تجاوز به حريم آن‌ها غيرممكن است.

« رولف كونيل » خبرنگار ورزشي آلمان در گزارشي نوشته بود: « در دنيا هيچ ملتي به اندازة ملت برزيل به فوتبال عشق نمي‌ورزد و اين گونه فوتبال را مافوق همه چيز قرار نمي‌دهد. روزي در برزيل ضمن يك مصاحبه از طرف صحبتم پرسيدم چرا شما برزيلي‌ها اين چنين كوركورانه كشته و مردة فوتبال هستيد ؟ مي‌دانيد چه جواب داد ؟ او گفت: شما بايد درك كنيد كه ملت برزيل را هيچ عامل مشتركي به يكديگر پيوند نمي‌دهد. ما فاقد زندگي سياسي، زندگي فرهنگي و حتي زندگي مذهبي هستيم.»4

استعمارگران خوب دريافته بودند كه از طريق رواج ورزش پر سر و صدا و مهيج فوتبال مي‌توان نيروهاي بالقوه ملت‌هاي امريكاي لاتين را خنثي نمود و آن نيرو را به مسير ديگري منحرف كرد تا از رو در رو شدن اين نيروي قوي با عوامل داخلي استعماري غارتگر جلوگيري به عمل آيد. دست‌نشاندگان غربي همة تلاش خود را مصروف آن داشتند تا با برگزاري مسابقات پرخرج، مرهمي بر زخم‌هاي كهنة ملت‌هاي امريكاي لاتين بگذارند و شأن و شخصيت حقيقي و ويران شدة اين اقوام را در هيأتي ديگر نشان دهند. حكومت آرژانتين از زبان ژنرال « مرلو » مسئول اجرايي جام جهاني آرژانتين، طي يك مصاحبة مطبوعاتي اعلام كرد:

« جام جهاني به بهترين شكل ممكن برگزار خواهد شد. اين يك تصميم سياسي برگشت‌ناپذير است. هفتصد ميليون دلار خرج مي‌كنيم تا به وسيلة فوتبال تصوير حقيقي كشور خود را به جهانيان عرضه كنيم. يك تصوير متفاوت...» و مجلة « لااوپينيون » در سر مقالة خود نوشت: « البته كه مسابقات جام جهاني فوتبال يك رويداد سياسي است و اهداف سياسي را تعقيب مي‌كند. »5 نكتة قابل توجه آن است كه هيأت‌هاي مذهبي امريكايي نيز در شهرهاي امريكاي لاتين مسابقه برگزار كردند و جوانان برزيل را با بليط مجاني براي تماشاي آن دعوت كردند تا از اين طريق جوانان برزيلي را تطميع كنند.

گفتني است كه امريكا از سال‌هاي 1950، ماشين‌هاي كشاورزي را به صورت گسترده به امريكاي لاتين وارد كرد تا با ماشينيزه كردن كشاورزي بتواند قهوه، شكر، كائوچو و محصولات مورد نيازش را به دست آورد. اما چون با مكانيزه كردن كشاورزي با توسعة بيكاري مواجه شد فوتبال را جايگزين آن نمود.

اين حركت يادآور اين سخن استعمارگران است كه: « ما آدم‌ها را بر حسب قدرت‌بدني، دقت فني و ارزش تكنيكي قيمت مي‌گذاريم و اگر بيكاري هست، فوتبال را به عنوان كار مي‌توان پيشه كرد. اگر ماشين به دشمني با نيروي انساني پرداخته است، انسان بايد نيروهاي خود را در راه صحيحي به كار اندازد و به فروش برساند.»6

شايد به همين دليل بود كه ورزشكار حرفه‌اي مثل يك گاو شيرده ارزش پيدا نمود. چنان كه رئيس‌جمهور برزيل، با هواپيماي شخصي خود، بازيكنان را به ديگر كشورها مي‌فرستاد.7

اين حركات مقدمه‌اي بر « توسعة پروفسيوناليسم » يا « ورزش حرفه‌اي » از سوي دول سرمايه‌دار و استعماري بود. امري كه در ذات خود لگدكوب شدن همة فضايل انسان و سقوط شأن آدمي را تا حد سرحد يك حيوان تنومند و وحشي نازل ساخت.

علوم پزشكي، تغذيه و سرماية كارخانه‌داران و صاحبان كارتل‌هاي صهيونيستي دست به دست هم دادند تا از قهرمانان، تابلوهاي خوش‌نماي متحرك و مبلغان كالاهاي تجاري بازارپسند بسازند. حال ديگر استعمار نو، ميدان عمل خود را توسعه داده بود و با كنار نهادن اسلحه و زور نيروهاي نظامي بر آن بود تا پنبة ورزش ساكنان مناطق توسعه‌ نيافته را سر ببرد. در واقع آن چه كه حادث شده بود، راه‌ اندازي دفتر شوراي دلالان بود كه انسان را قيمت‌ گذاري مي‌كرد و جام‌ جهاني، ترازويي بود كه به وسيلة آن قيمت آدم‌ها معلوم مي‌شد.

« اروگوئه » اولين برگزار كنندة مسابقات جام‌جهاني بود.

دستگاه تبليغاتي غرب، همة سرماية خود را مصروف طرح و تبليغ اين بازي‌ها نمود تا سرفصل تاريخ نوين را منطبق با خواست دول استعماري براي اين مردم درمانده آغاز كند. روزنامه « پوبله گازتا » در « مونته ويدو » مقالة جالبي نوشت. مقاله‌اي كه به قول نويسندة كتاب « امريكاي لاتين ديدار ورزش و استعمار » بيانيه و مانيفيست استعمارگران بود.

در آن مقاله آمده بود: « براي ملت ما افتخاري از اين بزرگ تر نيست كه برگزار كننده نخستين جام جهاني باشد. اين مسابقات كه به افتخار پيروزي پي‌درپي ملت اروگوئه در مونته ويدو ترتيب داده شده و صدمين سال استقلال كشور ما با آن جشن گرفته خواهد شد، در حقيقت وجود ملت ما را در دنيا ثابت خواهد كرد.

ما چه داشتيم ؟ آيا ما داراي يك نيروي دريايي عظيم بوديم كه با تسلط بر آب‌هاي اقيانوس‌ها و يكه‌تاز در درياها نام اروگوئه را به گوش ملل جهان آشنا سازد ؟ نه ما هيچ كدام از اين‌ها را نداريم. اما يك فوتبال داريم كه نام ما را در سراسر دنيا بلندآوازه ساخته است. ما پيشنهاد مي‌كنيم در صورت پيروزي تيم اروگوئه در مسابقات جام جهاني ما تاريخ ملت خود را از اين زمان آغاز نماييم.

يعني به جاي اين كه بنويسم اروگوئه در سال 1380 استقلال يافت به فرزندان نسل‌هاي آينده دنيا بياموزيم كه اروگوئه در سال 1930 موجوديت خود را به جهان اعلام داشت... ما بايد باور كنيم كه موجوديت ما، استقلال ما و شخصيت همه و همة ما بسته به پيروزي ما در مسابقات جام جهاني 1930 خواهد بود ».

پس از پيروزي تيم اروگوئه در سال 1928 طي قراردادي كلية محصولات كشاورزي اروگوئه يكجا و دربست خريداري شد. آن هم به كمترين بهاي ممكن.

« هيچ كس به قراردادي كه در آن سال ميان اتحادية شركت‌هاي صادركنندة گوشت مركب از هلند و انگلستان و فرانسه از يك طرف و اروگوئه هر سال 800 هزار رأس گوسفند به شركت‌هاي مزبور مي‌فروخت و تعرفة فروش اين گوسفندها سي درصد ارزان تر از گوسفندهايي بود كه آرژانتين و شيلي مي‌خواستند صادر كنند.»9 اين پايين آوردن قيمت، اقتصاد آرژانتين و شيلي را دچار مخاطرة عظيمي كرد. به حدي كه آرژانتيني‌ها تصميم به حملة نظامي به اروگوئه گرفتند10

استعمار بر آن بود تا اذهان ملت‌هاي تحت ستم را از مسائل بنيادين مذهبي، سياسي و اقتصادي معطوف مباحث خرد و پيش پا افتاده، اما، جنجالي و پر غفلت كند، تا ديگر سراغ از سرنوشت خود، فرهنگ لگدكوب شده‌اش در دست‌هاي استعمار غارتگر نگيرد و نيروي بالقوه‌اش را مصروف مجادلات حقير در ميدان‌هاي فوتبال كند.

نيرويي كه مي‌توانست ضامن سلامتي اخلاقي و خودكفايي اقتصادي شود و اين تنها يك روي سكه بود كه در زير گام‌ها لگدكوب مي‌شد. همة آن چه كه مي‌توانست غرب را از رسيدن به آرزويش كه همان « دهكدة جهاني » بود باز دارد و صهيونيسم را در نيل به حكومت يكپارچة جهاني زير پرچم يهود نااميد سازد. از همين رو بود كه ديگر، همة جوانان امريكاي لاتين از فرهنگ و سنت آبا و اجداد خود بي‌خبر شدند. آن‌ها ديگر شاعران، نويسندگان، مصلحان و آزادي خواهان خود را نمي‌شناختند و به عكس تصاوير قهرمانان پوشالي ميدان‌هاي ورزش جديد را زيور اتاق‌هايشان مي‌كردند.

ورزش پس از رفتن به امريكا، وارد فرانسه شد.

اگر فوتبال در ميان ساكنان امريكاي لاتين در خدمت استعمار درآمد، دلالان استعمار و برده‌داران نوين، بوكس را ميان سياه‌پوستان مهاجر و قهرمانان افريقايي جاري ساختند تا در هر گوشه‌اي از جهان اهداف خود را به نحوي دنبال كنند. « رنه دونان » دربارة سير و سفر مدرن غربي مي‌نويسد: « ورزش پس از رفتن به امريكا، وارد فرانسه شد، در فرانسه دور كند و خسته‌كننده‌اي زد. از آن جا به بلژيك رفت و سپس به ايتاليا و آخر كار به كشورهاي امريكاي لاتين مسافرت نمود.»11

بسياري همواره بر اين فرض بي‌اساس پاي فشرده‌اند كه ورزش مدرن، فاقد بار فرهنگي است و به صورت طبيعي سير و سفر خود را در عرصة زمين و ميان مردم دنبال مي‌كند. علي‌رغم آن كه بر حسب آن چه كه در بخش‌هاي پيشين ذكر شد، هيچ حرفه و عملي خالي و عاري از بار فرهنگي و بالاخره نظام نظري و اعتقادي ويژه نيست.

ورزش غربي، اگر چه به صورت طبيعي بار فرهنگ امانيستي پس از رنسانس را حمل مي‌نمود، تحول غرب و ظهور آن در هيأت يك نظام امپرياليستي كافي بود تا اين نظام، همة مقدورات را در خدمت پيشبرد اهداف خود به كار برد و بي‌ترديد مناسب‌ترين و كم‌هزينه‌ترين طريق، بسط فرهنگ غرب بود كه مي‌توانست ضامن توسعة اهداف استكبار صهيونيستي شود.

« رنه ماهو » دبيركل يونسكو در سال 1351 طي نطقي اعلام داشت: « افريقا، اندك اندك شكل مي‌گيرد، اما، تا مرحلة پختگي كاملي كه اروپا به آن دست يافته است فاصلة بسيار كمي دارد. دستيابي به اين اهداف آسان نيست. در اين ميان شكل گرفتن ملي براي كشورهاي نوبنياد افريقايي اهميت خاص دارد و بي‌شك ورزش عامل مؤثري است كه اين شكل گرفتن را تسريع مي‌بخشد.

از سوي ديگر ورزش مستقيماً با جوانان سر و كار دارد و... در حالي كه ورزش تنها وسيلة قابل اعتمادي است كه به كمك آن مي‌توان جوان را وادار كرد كه در نقش اجتماعي خود ظاهر شود و مسئوليت‌هاي لازم را به عهده گيرد... همه قبول كرده‌ايم كه ورزش عامل سازندة فرهنگ برتر است. اينك هنگام آن رسيده كه تشكيلاتي اين چنين به ما بگويند كه كجا بايد رفت...»12

آنچه كه « رنه ماهو » بر آن تصريح دارد، سه موضوع مهم « فرهنگ برتر، جوانان و ورزش » است. قشر جوان قشري است كه به تبع تمايلات غريزي و توانايي جسماني مستعد شكل‌گيري است و خامي او اجازة نقد جهان پيرامونش را نمي‌دهد. فرهنگي كه از نظر « رنه ماهو » برتر است و بايد گسترده شود تا همة ملت‌ها را در مسير تمناي استعمارگران خلع سلاح نمايد و خوي مذهبي و ملي و سنتي را از سر ايشان بيندازد و ورزش  به تدريج امكان نضج و رشد آن فرهنگ را در ميان جوانان فراهم مي‌آورد.

« براندج » از رؤساي سابق كميتة بين‌المللي المپيك، زيركانه ورزش را منحصر در تفريح دانسته و مي‌گويد: « ورزش منحصراً يك وسيلة تفريح است. يك وقت‌گذراني به طريق سودبخش است. » 13

شايد اگر اين تعريف جعلي عرضه نشده بود و از آن به عنوان پوششي براي اغراض اصلي بهره نبرده بودند، امروز مردم جهان در گرداب فرهنگ و مدنيت غرب گرفتار نمي‌شدند و شايد اين عبارت چرچيل بيانگر بسياري از رازهاي پوشيده باشد:  « ستون‌هاي كاخ امپراتوري روي استاديوم‌هاي فوتبال ايستاده است. »14

ورزش حرفه‌اي « پروفسيوناليسم »

ورزش حرفه‌اي نتيجة طبيعي سير ورزش مدرن بود. به عبارتي هم مي‌توان گفت آخرين منزل ورزش مدرن بود. به همان سان كه بروز صفات عدالت، شجاعت، عفت، و غيرت، گذر از منزل جوانمردي و ورود در سلك اهل فتوت و بالاخره فرود در مقام ولايت، نتيجة طبيعي سير تربيت بدني سنتي بود.

چه، ورزشكار، در اولين كلاس مدرسة جوانمردي، با گذر از ساحت مرگ آگاهي، مي‌آموخت كه بايد با ترك هواهاي نفساني ميثاق خويش را با فطرت پاك و ساحت رباني استوار سازد تا بتواند پذيرفتة مكتب فتيان شود. اين سير تدريجي ورزشكار را تا فناي همة جلوات نفس ملون و ظهور صفات جمال و جلال خداوندي پيش مي‌برد و فطرت را در او به كمال مي‌رساند و مقيم حضرت اما حيّ و حجت بالغه مي‌ساخت.

علي‌رغم آن كه غلبة هوي و اصالت يافتن تمناي حيواني و تنومندي جسماني (همان كه در ذات ورزش مدرن بود) نفس سيري‌ناپذير او را وامي‌داشت تا خود را بريده از كلام قدسي و سنت اهل فتوت و ولايت، مشرف بر همة اعمال و سكنات آدمي كند. هيچ يك از دستورالعمل‌هاي فتيان بر شاگرد مدرسة هواهاي نفساني كارگر نمي‌افتد و به عكس اين آداب بسان وصله‌اي ناجور همواره ورزشكاران جوامع شرقي و سنت‌گرا را آزرده است.

آنان به تبع باقي‌مانده‌هاي سنت پيشينيان، سعي در ايجاد نسبت و تعادل ميان ورزش نوين و اخلاق داشته‌اند، علي‌رغم آن كه سير تدريجي و گذر ايام، غلبة وجوه مادي و فرهنگي برخاسته از ورزش مدرن را آشكارتر ساخته و از جنبه‌هاي معنوي گذشته كاسته است.

ورود به جادة ورزش مدرن، ورود به سراشيبي تندي بود كه امكان بازگشت و به عقب نگريستن را از سالكان راه اخذ كرد و اين جوامع به ناچار، تبعيت از سنت مغرب زمينيان را موجبيت تاريخي و مقتضاي خود فرض كردند. حال  و روز اين ملت‌ها بي‌شباهت به قصة اشترسواري مجنون در مثنوي مولوي نيست. مجنون در طلب ليلاي خود بود و اشتر در طلب مأواي خود و همراهي اين دو امري متضاد و غيرممكن. از همين رو بود كه پروفسيوناليسم از مرزهاي مغرب زمين گذشت و در ميان ساكنان مشرق زمين رخنه كرد.

ملت‌هايي كه گمان مي‌كردند مي‌توان چربي را از روغن و تري را از آب اخذ كرد. شايد اگر توجيه عقل مكار به مدد مردم اين سرزمين‌ها نمي‌آمد و سكولاريزم (تقدس زدايي و دنياوي كردن دين) كارگر نمي‌افتاد، هرگز اين تعارض دست از سر آنان برنمي‌داشت. اينان براي يافتن آرامشي نسبي و تحمل عمل خود، سعي در ايجاد رابطه و آشتي ميان دو جريان متعارض كردند و بي‌شك حصول نتيجه منوط به تخفيف يافتن و كمرنگ شدن صورت و سيرت تفكر و فرهنگ معنوي بود.

همان كه سكولاريزم عهده‌دار آن گرديد. اين عمل « سكولاريزه كردن » دربارة همة پديده‌هاي غربي وارد شده در سرزمين‌هاي شرقي و از جمله اسلامي صورت گرفته است. از همين رو اين ملت‌ها همواره در برابر فرهنگ و مدنيت غربي در همة سرزمين‌هاي اسلامي دليل آشكار اين واقعه است.

سلطة صاحبان سرمايه بر امر ورزش غرب و بروز تمايلات وحشتناك صاحبان صنايع كه براي عرضه و فروش كالاي خود از هر وسيله‌اي بهره مي‌جستند، نيز به عنوان مكمل جريان اول، ميدان را براي ظهور ورزش حرفه‌اي فراهم كرد.

امروزه صحن تمامي ميدان‌هاي ورزشي، ابزار و ادوات ورزشكاران و حتي جامه و پوشش قهرمانان آكنده از نام و نشان كارخانه‌ها و شركت‌هاي توليدي است و در پشت پردة مسابقات نيز همواره مديران كارتل‌ها و تراست‌ها، ميدان‌داري اصلي را عهده‌دارند. در مدرسة ورزش حرفه‌اي، ورزشكاران پيش از آن كه قهرمان شوند، براي آن كه قهرمان شوند، تعليم مي‌بينند. و اين سنت همة گردانندگان تراست‌ها و كارتل‌هاي بزرگ بين‌المللي است.

خبر ذيل، دربارة درخواست كمپاني كوكاكولا، گوشه‌اي از نحوة حضور سرمايه‌داران در عرصة ورزش را مي‌نماياند:

« در حالي كه كمپاني تجاري « اي.اس.ال » به عنوان نزديك‌ترين سازمان به كميتة بين‌المللي المپيك (ك.ب.ا) شناخته مي‌شود، كمپاني كوكاكولا مي‌كوشد در سازماندهي بازي‌هاي المپيك 1988 بيشترين نقش را داشته باشد. سخنگوي كوكاكولا هفتة پيش در آتلانتاي آمريكا گفت اين كمپاني به عنوان نخستين سازمان تجاري كه با ك.ب.ا قرارداد بسته، انتظار دارد، بخش مهمي ازمسائل مالي المپيك سئول را زير نظر خود بگيرد.

قابل ذكر است كه كوكاكولا در زمينه اين المپيك هم سرمايه‌‌گذاري هنگفتي كرده است. اين سخنگو اضافه كرد كه بسياري از مجتمع‌هاي ورزشي جهان، امروزه از حمايت وسيع اين كمپاني برخوردارند و با توجه به اين كه كوكاكولا از سال 1928 (سال برپايي المپيك آمستردام) حامي بازي‌هاي المپيك بوده، اين كمپاني حق مسلم خود مي‌داند كه در تدوين برنامه‌هاي مالي المپيك سئول بيشترين سهم را داشته باشد.

درخواست‌هاي كوكاكولا در حالي مطرح گرديد كه به نظر مي‌آيد ك.ب.ا براي گرداندن امور مالي‌اش، تمام و كمال خودش را متكي به كمپاني اي.اس.ال نموده است. قراردادي كه ك.ب.ا اخيراً با اين كمپاني مقرر كرد به كمپاني اجازه مي‌دهد تدوين امور مالي المپيك سئول را هم عهده‌دار گردد، و بالاتر از كوكاكولا به رتق و فتق برنامه‌هاي جنبي بازي‌ها بپردازد.»15 

« ويليام كالاهان » مدير تبليغاتي ژيلت دربارة سرمايه‌گذاري كمپاني تجاري گفته است: « سرمايه‌گذاري در مسائل تبليغاتي، روي فوتبال بيشترين سود را داشته‌اند. »16

دلالان و آژانس‌هاي خريد و فروش ورزشكاران هستة اصلي اين داستان را تشكيل مي‌دهند:

« يك ورزشكار جوان و صاحب استعداد به اميد رسيدن به آينده‌اي درخشان پاي يك قرارداد استثماري را امضاء مي‌كند. همه چيز با وعده آغاز مي‌شود، وعدة پول، شهرت، باشگاه، تيم ملي و مسافرت به شرق و غرب. همه چيز به سود آژانس و يا باشگاه است و زحمت‌ها براي ورزشكار. اين استثمار شده‌ها اختياري حتي براي انتخاب باشگاه ندارند و پيوسته در فهرست فروش قرار دارند.

اختيار نام و چهرة خود را نيز ندارند. بر اساس قراردادهاي تبليغاتي كه باشگاه منعقد مي‌كند، درصد ناچيزي به او پرداخت مي‌شود. امروز براي اين محصول تبليغ مي‌كند، فردا براي محصول ديگر. اگر كسي از اين بندگان هوس آزادي كند، چنان بلايي بر سرش مي‌آورند كه براي ديگران عبرت شود.

طبق آماري كه « مارين وان اووستين » روزنامه‌نگار كانادايي استخراج كرده، از هر 300 ورزشكار به دام افتاده ممكن است 50 نفر بتوانند خود را خلاص كنند. پدر خوانده‌هاي مافياي ورزش اجازه نمي‌دهند كه تار و پود حكومت آن‌ها را يك ورزشكار پاره كند و از اين 50 نفر حتي به اندازة تعداد انگشتان دست هم قادر نيست عمر ورزشي خود را در يك مسير عادي و طبيعي به پايان برساند.»17 

« براندج » از رؤساي كميته بين‌المللي المپيك در سخنراني خود ناگزير به يك اعتراف بزرگ شد. وي با اشاره به مخارج سنگين برگزاري مسابقات بين‌المللي اظهار داشت: « بازي‌هاي المپيك خيلي وسعت پيدا كرده و برگزاري آن در زمان ما آن قدر گران تمام مي‌شود كه اولاً تشكيل آن در قدرت چند كشور معدود است و ثانياً به جهت همين مخارج سنگين به سوي جنبه‌هاي تجاري گراييده است تا از اين راه هزينه‌هاي ياد شده جبران شود.»18

هيچ‌گاه پرسيده نمي‌شود كه كمپاني سيگار « مارلبورو » و « رينولدز » امريكايي چه نسبتي با ورزش دارند و چگونه است كه همواره اين كمپاني‌ها، چتر حمايتي خود را بر سر كلوپ‌ها و كميته‌هاي ورزشي كشيده‌اند ؟ « ششمين جشن سالگرد گروه وابسته به سيگار مالبورو در اسفند 57 در كلوب سن تيلر با حضور قهرمانان بولينگ و اغلب اعضاي شركت مالبرو برگزار شد. »19

ذكر اين موارد تنها براي نشان دادن رد پاي جريان‌هاي سياسي و اقتصادي بر ورزش امروز جهان است و بي‌سبب نيست كه پروفسور لويي شارنيه دربارة ورزشكاران عصر جديد مي‌گويد: « ورزشكاران و قهرمانان، مبلغين مذهبي قرن بيستم هستند كه مذهب اقتصاد را ترويج مي‌كنند. »20 

وي در كتاب « زنجيرها و پيوستگي‌ها » در بيان نقش تبليغات قرن در بهره‌برداري از قهرمانان مي‌نويسد: « قهرمان به طور كلي ابزاري است براي تبليغ و اين را هيچ كس نمي‌تواند انكار كند... در جايي نوشته‌ام كه غرب « نمونه » هاي برگزيده را فراروي مردم خام‌انديش قرار مي‌دهد. نمونه‌هايي كه تصويرگر اخلاق زمانة خويش‌اند.

آيا هيچ جزوه و يا رساله‌اي را ديده‌ايد كه راه و رسم « ليبراليسم » و يا پيشه كردن اباحيت و دم غنيمت‌داني را آموزش دهد و يا در لابه‌لاي صفحات خود « راه و رسم غافل شدن » و « طريق بندگي هواهاي نفساني » را بياموزد ؟! هرگز !

زيرا، آن چه در ميانة غوغا چهره پوشانده « نمونه و الگويي » است كه راه و رسم اين مسلك و مذهب را مي‌نماياند و از همين روست كه مردم كشورهاي غيرغربي، پيش از آن كه فرصت پرسش از اعتقاد و اخلاق غربيان را پيدا كنند، در همة صورت‌هاي عملي و مناسبات اجتماعي آيين و مقررات آن‌ها را پذيرا گشته‌اند. آيين‌ها و مقرراتي كه غرب از طريق « نمونه‌ها » در ميان ملل مي‌گسترد تا با نشر فرهنگ خود امكان چنگ انداختن بر تماميت اندوخته‌هاي فرهنگي و مادي ملل را به دست آورد.

مطبوعات اروپايي دربارة « جرج بست » فوتباليست انگليسي كه در دهة پنجاه ساليانه بيش از 750 هزار تومان حقوق ثابت دريافت مي‌داشت و قريب به دوازده ميليون و پانصد هزار ريال از طريق فروش آدامس و ادكلن و تبليغات كسب مي‌نمود و در عين حال به عنوان ورزشكاري بي‌انضباط و مشروب‌خوار شناخته مي‌شد، نوشتند: « وقتي جرج بست گفت سيگار را دوست ندارم، تمام دخترها در انگليس سيگار را ترك كردند. لباس او بهترين مدل لباس جوانان بود. »21

پوشيده نيست كه امروزه قوي‌ترين و مجهزترين مطبوعات و ايستگاه‌هاي راديويي و تلويزيوني در اختيار ثروتمندان يهودي است و هم آنان طي پنجاه سال اخير بزرگ‌ترين نقش را در قهرمان‌پروري و تبليغات ميدان‌هاي ورزشي عهده‌دارند. در واقع آنان در غافل ساختن مردم جهان از آن چه در پس پرده مي‌گذرد، نقش عمده‌اي ايفا مي‌كنند. 

عنوان‌هاي پرزرق و برق، تعريف و تمجيدهاي پرطمطراق و جلوه‌هاي نور و صدا در زمرة ابزاري هستند كه خبرنگاران، روزنامه‌نگاران و دستگاه‌هاي تبليغاتي سمعي و بصري جهان از آن‌ها براي به نمايش گذاردن جلوه و جمال جعلي قهرمانان و ورزشكاران حرفه‌اي استفاده مي‌كنند. كمپاني‌هاي بزرگ امريكايي و اروپايي، براي سرگرم كردن همگان سال‌هاست كه مسابقات بزرگ ورزشي ترتيب مي‌دهند و به اسم بشردوستي دانشجويان كشورهاي جهان سوم را بورسيه مي‌كنند.

هنوز خاطرة مسابقات ابتكراي « يويوي كوكاكولا » از ذهن مردان و زناني كه بيش از چهل و پنج سال از عمرشان سپري شده، محو نگرديده است. خاطرة حضور بيش از 5000 نفر در اين مسابقه كه با حضور مربيان و نمايندگان كوکاكولا در تهران برگزار شد.

مطبوعات همان سال‌ها نوشتند: « ماراس » و « ساير » دو تن از نمايندگان كمپاني كوكاكولا طبق برنامة تنظيمي كه از طرف كارخانة كوكاكولا تنظيم شده بود، در مدارس، در باشگاه‌هاي ورزشي و در بين محلات مختلف شروع به تعليم بازي « يويو » به جوانان و كودكان به طريق صحيح آن كه در آمريكا و اروپا رواج كامل دارد، نمودند.

اين حادثه اگر چه به ظاهر ساده و معمولي به نظر مي‌رسد، ليكن دانه‌اي است كه در زمين بكر خاطر نونهالان كاشته مي‌شود تا در آينده‌اي نه چندان دور به ثمر بنشيند. ماجراهاي اين چنين را در سرتاسر دنيا در ميان همة كشورها مي‌توان سراغ گرفت.

بد نيست بدانيد كه در گيرودار حملة اسرائيل به اعراب ده‌ها هزار نفر از جوانان عرب به هواي ديدار مسابقات فوتبال راهي اروپا شدند و چشم و گوش خود را بر واقعة فلسطين و فرياد و نالة زنان و كودكان بستند.

در سال 1361 مطبوعات نوشتند: « در حالي كه ده هزار نفر كويتي به اسپانيا مي‌روند تا فوتبال تماشا كنند در كشورهاي عربي براي جنگ با اسرائيل فقط دويست نفر داوطلب شده‌اند. »22  شايان ذكر است كه هيچ يك از ملت‌هاي عقب نگه داشته شده در كميته‌هاي تصميم‌گيري سازمان‌هاي ورزشي جهاني دخالت مستقيم ندارند.

در يكي از كنگره‌هاي « فيفا » كه معمولاً بعد از هر جام جهاني برگزار مي‌شود، نمايندة يك كشور آفريقايي به يك مسئله اشاره كرد و گفت كه در كارهاي حساس فيفا نمايندگان قاره‌هاي آسيا و آفريقا حضور و دخالت ندارند و انگشت روي دو كميته مهم امور مالي و مقررات نهاد كه در اين دو كميته اثري از غيراروپايي و غيرآمريكايي نيست.

جواب اين بود: « 89 درصد درآمدهاي فيفا از راه حق مسابقات و غيره را كشورهاي اروپايي و امريكايي مي‌پردازند و يازده درصد بقيه را ديگر كشورهاي جهان. آن گاه چهل و پنج درصد هزينه‌هاي فيفا در راه گسترش و غيره صرف كشورهاي غيراروپايي و آمريكاي جنوبي مي‌شود. بدين روي كشورهاي آفريقايي و آسيايي و غيره بدهكار هستند و كسي بدهكار را در كميته تصميم‌گيري براي سرمايه راه نمي‌دهد. »23 

« هاوه لانژ » در زماني كه عهده‌دار سمت رئيس كنفدراسيون فوتبال برزيل بود، دربارة رابطه ورزش مورد نظرش و مطبوعات و رسانه‌ها مي‌گفت: «... اساس اين است كه آن‌ها (مطبوعات) عوامل حيات و تبليغ هستند و رونق آن‌ها، رونق فوتبال است » وي همچنين گفته است: « من سال‌ها در كار مطبوعات بوده‌ام يك خبرنگار را بايد دستگاه گردانندة فوتبال عاشق فوتبال كند. آن وقت اين عاشق فوتبال عاشقي است كه دلپذيرترين ترانه‌ها را براي فوتبال مي‌سازد و پرشكوه‌ترين حماسه‌ها را؛ كه اين‌ها سبب مي‌شود چهره‌هاي فوتبال بت‌هاي زندة نسل ما و نسل‌هاي آينده شوند و... » 

« امروزه در برزيل هر استاديومي براي مردم ما يك بتكده است و چراغ اين بتكده‌ها را علي‌رغم تلاش فراوان باشگاه‌ها و كنفدراسيون فوتبال برزيل، وسايل ارتباط‌ جمعي روشن نگه داشته‌اند...» تأكيد هاوه لانژ بر اين كه مطبوعات عوامل حيات فوتبال‌اند و تشبيه او دربارة استاديوم‌ها كه از آن‌ها به عنوان بتكده ياد مي‌كند، پرده از ارتباط اين دو جريان در هم تنيده برمي‌دارد.

در دهة چهل سازمان فرهنگي يونسكو كه همواره علي‌رغم وابستگي‌هايش به محافل ماسوني خود را مدافع سينه‌چاك تعليم و تربيت و اخلاق در جهان به ويژه در ميان ملت‌هاي شرقي معرفي مي‌نمايد، اقدام به برگزاري جلسه‌اي براي مطبوعات ورزشي اين خبر را به سرتاسر جهان مخابره كردند:

« در دهكدة كوچك گوتينگ در شهر مونيخ مجمعي برپا شد كه يكي از مسائل غامض و پيچيدة جهان ورزش را مورد بررسي قرار داد. در اين شهر كه سازمان فرهنگي يونسكو منزل وسيع و زيبايي در اختيار دارد و در حقيقت مركز تحقيقات و سمينارهاي مسائل مربوط به جوانان جهان است مسئلة ورزش مطبوعات مورد بررسي قرار گرفت...

اين مجمع كه در گوتينگ تشكيل شده بار ديگر به اتحاديه بين‌المللي نشريات ورزشي اين نكته را خاطر نشان ساخت كه بسياري از اين واحدها به جهان نويسندگان ورزشي وابسته‌اند و همچنين ثابت شد كه بساري از روزنامه‌نگاران و ورزشي‌نويسان سراسر جهان در امر تحول ورزش مؤثري بازي كرده‌اند.

اين شوراي عالي است كه نظرياتش از هر نظر در يونسكو مورد توجه قرار مي‌گيرد. رئيس شورا يك شخصيت كاملاً عجيب و ناشناخته براي ورزشكاران و ورزش‌دوستان است. وي نماينده حزب كارگر انگليس و نامش « فيليپ نوئل بيكر » است.

سابقاً در كابينة اتلي ـ كابينة بعد از جنگ انگلستان وزير بوده و در سال 1959 جايزه صلح نوبل گرفته... دبير كل شوراء « ويليام جانز » و معاونش « ژان بروترا » است و اين سه شخصيت عجيب ورزش جهاني كساني هستند كه حق دارند دربارة ورزش اظهار نظر كنند و اظهار نظرشان از هر نظر جالب و قابل توجه است و ما كه وظيفة روزنامه‌نگاري را در جهان ورزش به عهده داريم بايد نسبت به نظريات اين اشخاص كاملاً از هر جهت احترام بگذاريم.»

نكتة جالب توجه اينجاست كه اين كنفرانس يونسكو در ارتباط با ورزش تصميم به تأسيس يك مركز ارتباطي ورزشي براي ايجاد روابط بيشتر با محافل رسمي و آموزش فن روزنامه‌نگاري ورزشي به روزنامه‌نگاران گرفت و مقرر شد كه اين عده به خرج سازمان يونسكو تعليمات كافي در كار ادارة ورزش ببينند.

يونسكو عهده‌دار مخارج تعليمات نويسندگان و خبرنگاران شده بود تا شايد اين صاحبان دم مسيحايي بيشتر از پيش در كالبد ورزش مطلوب « هاوه لانژ » و يونسكو روح حيات بدمند. بايد گفت كه اين جريان (غوغاي تبليغات) موجب بوده تا هيچ كس چنان كه بايسته است جرأت ورود به عرصة نقد فرهنگي، سياسي و تاريخي ورزش را پيدا نكند. چه غوغاي تبليغات اين امر را به عنوان تقدير مقدر ملت‌ها و امري ناگزير جلوه داده است. بتي بزرگ و بدعتي آشكار كه بدل به سنتي سيئه شده است. سنتي كه تابعانش هيچ انتقادي را برنمي‌تابند.

بي‌گمان در عصري كه مردم به گرد كعبة بازار به طواف در مي‌آيند و بازار را مركز همة بودن و نبودن خويش به حساب مي‌آورند و مطبوعات تنها راه درآمد را در چشمان جوانان خام، رسيدن به افتخار، سربلندي و ثروت از راه ورزش حرفه‌اي تصوير مي‌كنند؛ رسانه‌ها و مطبوعات در دامن زدن به اين غوغا، نقش اصلي را به عهده دارند، نگاهي به ريز و درشت مطبوعات نشان مي‌دهد كه چگونه ورزشي‌نويسان آموزش ديده و همگام با سياست‌هاي فرهنگي سازمان‌هاي ريز و درشت جهاني آموخته‌هايشان را دقيقاً به مرحلة اجراء در مي‌آورند:

« معجزه در استاديوم محقر شهر كول چستر » يا « مارتين چيورز، بت جديد توتنهام » يا « دنيا بايد سال‌ها انتظار بكشد تا قهرمان ديگري نظير... متولد شود »

در شمارة 28 مجلة دنياي ورزش سال 49 با عنوان « بازيكن سه ميليون و ششصد هزار توماني » مي‌خوانيم: «... به طور كلي در حال حاضر ديگر در اين امر ترديدي نيست كه فوتبال از هر امر تجارتي پردرآمدتر و داراي بازار داغ تري از هر نظر مي‌باشد. اين مسئله خود سال‌هاست به ثبوت رسيده كه يك نام بزرگ در دنياي فوتبال بر روي هر محصول تجارتي قرار بگيرد، بزرگ‌ترين ضامن موفقتيت آن محصول خواهد بود... »

و اين ماجراي تمام نشدني همة كشورهايي است كه با وجود بحران‌هاي سياسي و اقتصادي با بحران‌هاي فرهنگي نيز روبه‌رو هسند. سناريوي بلند كارگزاران ورزش جهاني كه عهد بسته‌اند تا همة چشم‌ها و گوش‌ها را تنها و تنها متوجه بازي‌هاي داغ كنند. چنان كه برزيل، بدهكارترين كشور آمريكاي لاتين در كنار آرژانتين، اوروگوئه و شيلي با آن دست و پنجه نرم مي‌كند و با اين همه متأثر از دستگاه‌هاي ارتباط جمعي ناخواسته بر قبله‌گاه تمناي استعمار كهنه‌كار سر فرود مي‌آورد.

پي‌نوشت‌ها:
1.كيهان ورزشي، س44، ش560، ص50.
2همان، ص50.
3همان، ش561، ص8.
4فتحي، هوشنگ، فوتبال، خشونت و سياست، صص32 و 33.
5همان، ص39.
6 كيهان ورزشي، س45، ش567، ص20.
7همان.
8كيهان ورزشي، س45، ش546، ص17.
9همان.
10همان.
11كيهان ورزشي، س39، ش276، ص15.
12كيهان ورزشي، س51، ش971، ص5.
13كيهان ورزشي، س46، ش661، ص10.
14همان، س55، ش1175، ص48.
15دنياي ورزش، خرداد 65،ش 751، ص5.
16كيهان ورزشي، خرداد 65، ش1642.
17كيهان، خرداد 65، ش1641.
18همان، س49، ش812، ص19.
19همان، س57، ش1243.
20همان، س42، ش407، ص3.
21كيهان ورزشي، س47، ش731.
22دنياي ورزش، ش56، ص4.
23كيهان ورزشي، س61، ش1447

منبع: ماهنامه موعود شماره65

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی