بايدها و نبايدهاى اسلامىسازى علوم انسانى از ديدگاه علّامه مصباح
تبيين: مقاله « بايدها و نبايدهاى اسلامىسازى علوم انسانى از ديدگاه علّامه مصباح » كه توسط حجج اسلام دكترعلى مصباح و محمد على محيطى اردكان نوشته و در نشريه شماره 37 معرفت فلسفي انتشار يافته توسط پايگاه اطلاع رساني تبيين، تلخيص و در اختيار خوانندگان قرار داده شده است، كاربران جهت مطالعه اصل مقاله ميتوانند به نشريه شماره 37 معرفت فلسفي مراجعه نمايند.
تعريف علوم انسانى
علّامه مصباح، علوم انسانى را علومى تعريف كرده است كه « با فكر و انديشه انسان سر و كار دارد؛ يعنى متعلق اين علوم با فكر و انديشه انسان ارتباط دارد.» بنابراين علوم طبيعى، در برابر علوم انسانى، دانشهايى هستند كه با انديشه انسان سر و كار ندارند علّامه مصباح در بيان علت افزوده شدن واژه انسانى به علوم انسانى مىفرمايد:
اگر بخواهيم علوم را به دو دسته انسانى و غيرانسانى تقسيم كنيم، اقتضاى لفظ اين است كه به نحوى انسان در موضوع آن دخالت داشته باشد؛ روح، بدن و ارزشهاى انسانى نه تنها در فهم (كه همه علوم در فهم به انسان نيازمندند)، بلكه در موضوع شان مرتبط با مسائل انسانىاند و در مقابل، آن دسته از علوم كه روحِ انسانى نه در فهم آنها دخيل است و نه در موضوعات آنها، علوم غيرانسانىاند.
تعريف علوم انسانى اسلامى
به اعتقاد علّامه مصباح، هنگام نسبت دادن كمترين مناسبت بسنده است. بنابراين ممكن است به لحاظ مناسبتهاى گوناگون، به علوم اسلامى گفته شود و اين انتساب هميشه به يك دليل نباشد. از ديدگاه علّامه مصباح، بعضى از اين ملاكها كه مىتوانند نسبت دادن علم به دين را تصحيح كنند، و از نظر ذوق عرفى مقبول باشند، عبارتند از:
1. كشف واقع: بر پايه اين ملاك، همه علوم يقينى، دينىاند.
2. مخالفت نداشتن با دين: هر علمى كه با عقايد اسلام مخالفت نداشته باشد، اسلامى است.
3. موافقت با دين.
4. وحدت مسائل: اگر مسائلى كه در علوم بررسى مىشوند، در دين نيز بررسى شوند، آن مسائل دينى خوانده مىشوند.
5. روش اثبات مسائل: اگر بخشى از علوم، از طريق منابع دينى به اثبات برسند، دينى ناميده مىشوند.
6. توقف اثبات مسائل دين بر علم: اگر علمى براى اثبات بخشى از دين مورد نيازباشد، دينى ناميده مىشود.
ضعفهاى علوم انسانى موجود:
1. استوار نبودن علوم بر مبانى صحيح: علوم موجود از اين نظر كاستى دارند که بر اصولى اثبات ناشده و يا حتى اشتباه استوارند.
2. خلط حيثيتهاى توصيفى و دستورى علوم.
3. توهم تعارض علم و دين: تعارض مبانى علوم انسانى موجود با معارف اسلامى را مىتوان از نقاط ضعف علوم انسانى موجود برشمرد.
4. عدم توانايی علوم انسانی براى برآورده كردن نيازهاى بنيادين بشر.
5. ناكارآمدى علوم انسانى در عرصه نظر و تعامل دو سويه با ديگر علوم.
ضرورت اسلامىسازى علوم انسانى:
1. علوم انسانى اسلامى، مهمترين و سودمندترين علوم اگر علمى براى دنيا و آخرت يا تنها براى آخرت سودمند باشد، به دليل بىنهايت بودن آخرت، سودمندى علم مزبور نيز هميشگى خواهد بود. در اين صورت فراگيرى چنين دانشهايى مهمتر و سودمندتر خواهد بود.
2. در امان ماندن از نفوذ موج ويرانگر غربگرايى اگر علم، داراى پايههاى محكم و تزلزل ناپذير باشد، انديشههاى نادرست نمىتوانند در دلها نفوذ كند.
3. وجوب تحصيل علوم دينى اگر علمى به منزله علم دينى مطرح باشد، يادگيرىِ آن واجب خواهد بود.
4. عمل به وظيفه سنگين بيان حكم خدا وجود منابع ارزشمند علوم انسانى در اسلام، وظيفه سنگين فهم، استنباط و تبيين چنين مسائلى را به دنبال دارد.
5. متفاوت بودن انسانشناسى اسلامى با متفاوت بودن انسان در انديشه اسلام و غرب و وجود انسانشناسىهاى گوناگون شكى براى ايجاد علوم انسانى مستقل براى ما باقى نمىماند.
آسيبشناسى اسلامىسازى علوم انسانى:
الف) آسيبهاى روشى و ساختارى:
1. عدم استفاده از روش متناسب با موضوع تحقيق: گرچه در علوم تجربى بيشتر از شيوه تجربى استفاده مىشود، ولى نمىتوان شيوه تحقيق در علوم تجربى را به علوم انسانى تعميم داد.
2. استناد به روايتهاى ضعيف يا مشكوك: در روايتها كه منابع غنى علوم انسانىاند، بايد در سند روايتها تحقيق كافى انجام شود و هم در دلالت و جهت صدور.
3. ضعف در برنامهريزى رشتههاى علمى در دانشگاهها براى اهداف اسلامى: رشتههاى علمى در دانشگاهها به اين دليل به ضعف بنيادى دچارند كه براى اهداف اسلامى برنامهريزى نشدهاند.
4. علمىكردن دين: نبايد تصور كرد كه تطبيق كشفهاى علمى جديد با آيات و روايتها، آن هم به هر شيوه ممكن، شايسته و افتخارآميز است؛ زيرا در درازمدت آفتهاى بسيار خواهد داشت.
5. شتابزدگى در فرايند اسلامىسازى: اسلامىسازى علوم انسانى كارى سترگ و گسترده و نيازمند صرف وقت، هزينه، و نيز تلاش بسيار انديشمندان است. بنابراين نبايد در اين مسير شتابزده عمل كرد.
ب) آسيب هاى محتوايى:
1. رواج اصطلاح پوزيتيويستى علم: يكى از موانع گسترش علوم انسانى دينى در جوامع دانشگاهى ايران را رواج اصطلاح پوزيتيويستى واژه علم و عدم توجه به هويت فرهنگى و لوازم لاينفك اين دسته از علوم دانست.
2. فقر علمى در زمينه شناخت دين: مصاديق آن عبارتند از: الف) عدم آشنايى دانشجويان و برخى استادان دانشگاه با مبانى انديشههاىاسلامى. ب) اسلامى نبودن برخى مطالب موجود در كتابهاى درسى. ج) منتشر شدن نشريهها با محتواى غيراسلامى در كشور. د) فقر علمى جامعه در زمينه شناخت معارف و شناخت عقيده اسلامى.
3. اهميت ندادن به علوم انسانى، پيش از انقلاب.
راهكارهاى اسلامىسازى علوم انسانى:
مهمترين راهكارى را كه مىتوان از انديشههاى علّامه مصباح برداشت كرد اين است كه بايد با استفاده از منابع اختصاصى دين به ارزيابىِ علوم انسانى رايج پرداخت. با اين روش مىتوان علوم انسانى را بر پايهاى استوار و مبتنى بر آموزههاى اسلامى بنا كرد. براى دستيابى به چنين هدفى بايد به برخى نكات توجه كرد:
1. آشنايى با علوم انسانى رايج در دنيا
البته اين كار حساس را بايد با در نظر گرفتن برخى شرايط انجام داد: الف) دانشپژوهان مسلمان نخست بايد با انديشههاى اسلامى آشنايى كامل بيابند تا مبادا انديشههاى مخرب غربى بر ذهن آنها تأثير بگذارد؛ ب) بايد با مقايسه صحيح و منطقى انديشههاى اسلامى و غربى، برترى مبانى فكرى اسلامى روشن. ج) بايد مبدأ و مقصد هر علمى با توجه به معيارهاى اسلامى و محتواى كتاب و سنت روشن شوند و به دانشپژوهان آموزش داده شوند.
2. توجه به همه نظريههاى موجود در علوم انسانى.
3. تقويت دروس دينى.
4. فهم درست منابع دينى و عبرتگيرى از اقدامهاى صورت گرفته در زمينه علم دينى در اسلام و غرب.
بايد آيات و روايتها را درست بفهميم تا گرفتار التقاط نشويم.
5. توجه به افكار بزرگان.
6. مبنا قرار دادن مباحث انسانشناسى در همه شاخههاى علوم انسانى.
7. نظريهپردازى در زمينه علوم انسانى.
8. گسترش و توسعه مناظرهها و ميزگردهاى علمى.
9. بازنگرى در مواد درسى حوزهها و داير شدن رشتههاى تخصصى.
اين بازنگرى بايد به گونهاى باشد كه نيازهاى روز را برطرف كند.
10. اولويتبندى علوم
علّامه مصباح در اين زمينه مىگويد: تحول در علوم، به خصوص علوم انسانى، ايجاب مىكند كه در مرحله اول حوزه معرفتشناسى را تقويت كنيم؛ راههاى صحيح كشف واقعيت را اثبات كنيم و به اين نتيجه برسيم كه غير از ادراكات حسى راههاى ديگرى نيز براى شناخت واقعيت وجود دارد كه چه بسا اعتبارشان خيلى بيش از ادراكات حسى باشد.
بعد ازحل مسائل معرفتشناسى بايد وارد حوزه متافيزيك و هستىشناسى شويم و اصولى عقلى را كه در فلسفه اعتبار دارد و مورد احتياج علوم است ـ مثل اصل عليت و مسائل مربوط به آن ـ تبيين و اثبات كنيم. در مرحله بعد بايد وارد حوزه انسانشناسى شويم و حقيقت انسان را شناسايى كنيم. اين سه رشته علمى به ترتيب بر تحقيق در علوم انسانى تقدم دارند.
11. تبيين ضرورت تحول در علوم انسانى.
12. جهتدار كردن پژوهشها در راستاى اسلامىسازى علوم.
شرايط اسلامىسازى علوم انسانى:
از ديدگاه علامه مصباح، امورى را مىتوان به مثابه اجزاى علت تامه رسيدن به سعادت از راه فراگيرى علوم دينى برشمرد:
الف) استفاده از منبع و روش صحيح:
اگر كسى در مقام تحقيق در علوم اسلامى از منابع و شيوههاى ناصحيح استفاده كند، به نتيجه صحيح و مورد نظر اسلام نمىرسد و در اين صورت نمىتواند به سعادت دست يابد.
ب) تزكيه و خودسازى:
آن چه موجب مىشود دانشمند، علمى را كه از منبع و روش صحيح به دست آورده است بدون تحريف در اختيار ديگران قرار دهد، تزكيه و خودسازى است.
ج) تلاش، اخلاص، و حاضر دانستن خدا در همه عرصهها:
همان خداوندى كه جوانان غيور و مخلص ايران اسلامى را در هشت سال دفاع مقدس يارى كرد، مددكار انديشمندان در فرايند اسلامىسازى علوم خواهد بود؛ اما تلاش اخلاص و ايمان حقيقى به خداوند شرطى لازم است.
نويسندگان: محمد على محيطى اردكان و على مصباح
ارسال کردن دیدگاه جدید