از فردوسي تا مکتب ايراني

بسم  الله الرحمن الرحيم

 

فردوسي شاعر بلندآوازه ايراني که علامه معرفت مي‌فرمودند شاهنامه‌اش در فارسي همچون قرآن در عربي معجزه است، از افتخارات هر ايراني وطن دوست و اصيل است. در روزهاي پاسداشت اين شاعر بزرگ، بر آن شديم تا علاوه بر يادآوري عظمت او، پرده ازمظلوميت اين نوع شخصيت‌ها برداشته وعاملان اين مظلوميت‌هاي تاريخي را نيز به صورت خلاصه معرفي کنيم.

 

حکيم ابوالقاسم منصور بن حسن فردوسي به سال 330 ه.ق در طوس متولد گشت. خانواده‌اش از طبقه دهقانان و مالکان زمين بودند که علاوه بر جايگاه مهم اجتماعي‌شان، درباره تاريخ و آداب و رسومشان تعصب و سخت‌گيري خاصي داشتند.

 

اين نوع علاقه‌ها و احساس خطري که فردوسي از نابودي افتخارات گذشتگان مي‌کرد وي را بر اين داشت تا تاريخ و سرگذشت ايران را با بلاغت و فصاحت منحصر به فردش احياء کند. ناگفته نماند که شاهنامه ادامه کاري است که پيش از فردوسي، " دقيقي " شاعر دربار ساماني آن را شروع کرده و هزار بيت سروده بود و مشاهده اين ابيات نيز تأثير مهمي در تصميم فردوسي بر تأليف شاهنامه داشت.

 

فردوسي در جايگاه تاريخ‌نگاري، داراي مذهب راستين تشيع بوده است و با اين که تاوان اين اعتقاد را با مهجوريت و تهديد به قتل پس مي‌داد اما حاضر نبود در قامت ملي‌گرايي منحط و بي‌دين تمام همتش را بر تحقير عرب و اسلام بگذارد. او تاريخ‌نگاريست که متن تاريخ را – با محتوايي که به شکل نثر نقل شده است - به شکل شعر درآورد، بدون اين که موضعي بگيرد و يا علاقه‌هاي شخصي‌اش را وارد تاريخ کند.

 

اگر در جايي از قول کسي طعن و دشنامي به فارس يا عرب يا فردي نقل مي‌کند اين صرفاً نقل تاريخ است نه دشنامي از طرف فردوسي و اين نوع طعن‌ها بسياري را به اشتباه انداخته و خيال کرده‌اند که حکيم فردوسي ضد اسلام است در حالي که اين طعن‌ها موضع فردوسي نيست بلکه در متن داستان‌هاي تاريخ است. فردوسي حتي اگر طعني به اعراب مهاجم داشته باشد سخن ناحقي نگفته و اين طعن دليلي بر اسلام‌ستيزي او نمي‌شود.

 

اساسا اگر قرار باشد تمام اشعار شاهنامه را مواضع شخصي فردوسي بدانيم با انبوهي ازتعارض‌ها مواجه خواهيم شد (براي آگاهي تفصيلي از اين تعارضات ر.ک؛ بوسه برخاک پي حيدر، علي ابوالحسني منذر)

 

برداشت ضدمذهبي از فردوسي در حاليست که ديباچه شاهنامه‌اش مملو از عشق به شيعه و مولا علي است. فردوسي که مثل اهل بيت را مثل کشتي نوح مي‌داند که هر که سوار شود نجات مي‌يابد، چطور ضد مذهب است ؟ اساساً شهرت فردوسي در تاريخ به شيعه‌گري اوست و سلطان غزنوي او را به جرم شيعه بودن طرد کرد. در شاهنامه بخشي به نام هجونامه غزنوي هم هست که سرشار از ارادت به اهل بيت نبي مي‌باشد.

 

حدود هزار سال از وفات فردوسي مي‌گذرد و قضاوت‌هايي که درباره او شده، در تاريخ ثبت است. سخيف‌ترين تعريفي که از فردوسي شده مربوط به سال‌هاي حکومت بي‌مايه پهلوي است اشعار شاهنامه فردوسي که روزي ذکر لب مجاهدان ايراني در جنگ با دشمنان بود، در زمان پهلوي براي تقويت روحيه وطن فروشان به کار مي‌رفت ! پهلوي و نويسندگانش فردوسي را ناسيوناليسمي ضد مذهب معرفي کردند و البته به همين فردوسي ناسيوناليست هم وفادار نماندند و هر کاري براي نابودي ايران لازم بود انجام دادند.

 

ازمسخ تاريخ تا تلاش براي نابودي مذهب و ظاهر و حتي تغيير زبان ايرانيان انديشيدند. مصونيت قضايي براي آمريکايي‌ها ايجاد کردند قطعه‌اي از ايران (بحرين) را تجزيه کردند در حالي که شعار وطن‌پرستي و فردوسي گرايي‌شان صداي هر ميهن‌دوست راستيني را خاموش مي‌کرد... فردوسي اباحه شده‌اي را بسيار تبليغ کردند و به قول جلال آل احمد يک فردوسي بازي مسخره‌اي درآورده بودند.

 

نتيجه اين فردوسي بازي، هر چه بود به نفع ايران و فردوسي نبود. پان ايران‌ها و ملي‌گراها تنها هدفشان محکم کردن جاي پاي بيگانه در کشور بوده و هيچ‌وقت نتوانستند به طور واقعي در مقابل استعمار ايستادگي کنند چه مصدقي‌ها و چه نهضت آزادي‌ها و چه جبهه ملي‌ها.

 

فردوسي که سهل است، اين‌ها براي تحريف تاريخ ايران، بزرگ مجاهداني مثل ميرزاي شيرازي که انگليس را در ماجراي تنباکو مجبور به عقب‌نشيني کرد و کساني مثل شيخ فضل الله نوري که در راه استقلال کشور بر سر دار رفت، را هم تحريف کردند آن هم از نوع سکوتي که انگار چنين اسطوره‌هايي در تاريخ ما نبوده‌اند.اين اسطوره‌ها هنوز هم در بين ملي‌گراها جايگاهي ندارند ! شيخ فضل الله و آيت الله کاشاني را متهم به استبداد رأي و سلطنت‌طلبي کردند در حالي که هر چه داشتند از همين بزرگان داشتند. اگر کاشاني نبود هيچ مصدق و مصدقي نبود.

 

تحريف‌ها هميشه در تاريخ ادامه دارند و با رشد فکري بشر، تحريف‌ها هم عميق‌تر و مبنايي‌تر مي‌شوند. توهم جريان ملي‌گرا بر اينست که ملي‌گرايي اساس هويت ايرانيان است. دراين ميان رضاخان‌ها و مصدق‌ها و گماشتگان فراماسونري در ايران به عنوان ناجي‌هاي ايران به شمار مي‌روند و بزرگان دين و مبارزان صفويه و مجتهدان مجاهد همگي ضد وطن معرفي مي‌شوند. اين روند غم‌بار تاريخي هنوز هم ادامه دارد.

 

فردوسي که سهل است اين‌ها امروزه دنبال قرائت ايراني از اسلام‌اند. مکتب ايراني يا هر اسم ديگري که باشد همان خط است اما اين دفعه با ظاهري فريبکارانه‌تر. در اين ميان توصيه‌هاي دلسوزانه مسؤلان، رهبري، آيت الله مصباح يزدي و آيت الله مکارم شيرازي ناديده گرفته مي‌شود. گرچه طرح مسأله مکتب ايراني صراحت چنداني در مخالفت با مذهب ندارد اما طرح چنين بحثي با تلاش‌ها وسخنان مشايي درباره کوروش و نخبگان ايراني و عدم پايبندي‌اش به مرزهاي شرعي (که موجب اعتراض علماست)، حکايت از نوعي بازگشت به جاهليت است. جاهليت عربي يا فارسي، تفاوتي ندارد.

 

مکتب ايراني يک طرح شاهنشاهي و در مقابل مکتب اسلام است. حتي موقعيت زماني طرح اين موضوع نيز خائنانه و در مخالفت با اهداف اسلامي نظام بود. گروهي که به نام جريان انحرافي شناخته مي‌شوند در اوج بيداري اسلامي اسلامي " و همراهي عيد با مصيبت وغم " (تعبير مقام معظم رهبري 1/1/1390)، جشن بزرگ نوروز با دعوت از کشورهاي فارس زباني که عمدتاً در بلوک غرب هستند، برپا مي‌کند.

 

اين نوع حرکات که فراوان رخ دادند نه تنها منافي صدور انقلاب‌اند بلکه ملت‌هاي مسلمان و عرب را بدبين کرده و نتيجه‌اش اين مي‌شود که برخي از مسؤلان کشورهاي عربي خيال کنند در اهداف انقلاب تغييري رخ داده و ايران به دنبال احياي سلطنت پارسي !! است. طرح مکتب ايراني باعث شد که غرب، کشور ما را در بين کشورهاي ديگر به عنوان يک کشور قبيله‌گرا و نه اسلام‌گرا معرفي کند. اين جريان، مفهوم ولايت فقيه راهم ايراني مي‌کند ! لابد لازمه چنين برداشتي اينست که غير ايراني‌ها به سراغ ولايت فقيه نروند.

 

البته ايشان در همين ادعاي قرائت ايراني از اسلام هم صادق نيستند زيرا اگر فهم ايرانيان از اسلام درست است که هست پس چرا مفهوم ايرانيت را مجدداً وارد اسلام مي‌کنند در حالي که در برداشت ايراني از اسلام، کمترين سخني از ايران نيست.

 

امام امت از ملي‌گرايي به عنوان مصيبتي ياد مي‌کند که بيشتر ضربه را به وحدت مسلمين زده است اما جريان آقاي مشايي مفاهيم ملي‌گرايانه که گاه در حد شرک هستند راعين اسلام مي‌داند و مي‌گويد " اساساً تفاوتي بين ايران‌گرايي و اسلام‌گرايي قائل نيستم ! " (مصاحبه با روزنامه ايران 20/2/1392).

 

ايران‌گرايي‌هاي مشايي در هماهنگي کامل با دشمنان علني کشورايران است و‌ به طور مثال تمکين انگليس در اهداي 6 ماهه لوح کوروش به ايشان که اقدام بي‌سابقه و عجيبي بود اما هماهنگي با دشمن، خط قرمزي است که ماهيت هر بدعت‌گذاري را افشاء مي‌کند.

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی