نقد و بررسی فیلمهای چهارگانهی (گرگ و میش؛ twilit) ش2
مقاله دوم: خانواده محوری
خون آشامان، سال هاست که محور بسیاری از فیلم های ژانر وحشت بوده اند. با بررسی فیلم های (گرگ و میش1) ؛ (کشیش2)؛ (دراکولای برام استوکر3)؛ (دراکولا 20004)؛ (لینکون؛ شکارچی خون آشام5)؛ (من یک افسانه ام6) به معانی قابل توجهی دست می یابیم که در شناخت هر چه بیشتر این رسانه ی قدرتمند، یعنی سینما، مؤثر است. این فیلم ها، عموما حول محور مردگان متحرکی حرکت کرده اند که به نظر می رسد دارای خصوصیاتی مشترک هستند: بی عاطفه، بی رحم، وحشی، درنده، داشتن زندگی گله وار و حیوانی ، عدم اصالت خانواده و فرزند، عدم تعقل و تدبر و هوشمندی، قدرت بسیار زیاد، زشت و ترسناک بودن، عطش به خون انسان ها و... .
در مجموع خون آشامان این سبک از فیلم ها، موجوداتی پلید، وحشتناک، عناصری منفی و اصطلاحا bad man بودند. اما در سبک جدید این فیلم ها، خون آشامان به کاراکترهایی مثبت، زیبا، باعاطفه اجتماعی، عاشق و نهایتا good man به تصویر کشیده شده اند.
سری فیلم های (گرگ و میش)، داستان دختری به نام بلا، از خانواده ای از هم پاشیده است. او مادر و همسر دوم مادرش را ترک کرده و برای زندگی با پدر به فورکس می رود. در آن جا با خانواده ی کالن ها آشنا می شود؛ خانواده ای خون آشام اما منسجم و صمیمی و پرعاطفه. بلا با ادوراد، پسر کالن، رابطه ی عاشقانه ای را شروع می کند که او را به دنیای خون آشامان وارد می سازد. بلا با وجود همه ی دردسرها و خطرات فراوان، بازهم مشتاق ازدواج با ادوراد است. آن گاه زمانی که هنوز یک انسان است با ادوارد ازدواج کرده و کودکی نیمه انسان-نیمه خون آشام به دنیا می آورد. سپس زمانی که مرگ او را فرا میگیرد ادوارد او را به خون آشام تبدیل نموده و نجاتش می دهد. کودک به سرعت بزرگ می شود و آنان خانواده ای زیبا و صمیمی را تجربه می کنند.
در مقاله قبل، به موضوع زیبانگاری هیولای دراکولا پرداخته شد و در این مقاله به بررسی یکی دیگر از تفاوت های این دو سبک فیلم ها و معانی ایجاد شده، می پردازیم.
قبل از ورود به بحث، باید مفهوم حقیقت خانواده و اصالت آن روشن گردد و سپس به جستجوی مصادیق و مقایسه پرداخت. خانواده، در معنای حقیقی آن، بر اساس عاطفه ی اجتماعی افراد شکل می گیرد. عاطفه ای که زن و شوهر را به تشکیل خانواده ترغیب نموده، فرزندآوری را باعث می شود. آن گاه همان عاطفه، رابطه ی مستحکم والدین با فرزند و فرزند با والدین را شکل می دهد. این عاطفه، گاها در شکل های دیگری، مانند پرورش فرزندخوانده نیز معنا می یابد و خانواده را شکل می دهد. از ویژگی های مهم خانواده، می توان به عنصر فداکاری اعضای خانواده برای یکدیگر، کمک و همیاری و همدردی آنان نسبت به هم و نیز وفاداری و عشق و صمیمیت اشاره نمود.
در حیطه ی فیلم، می توان اصالت داشتن خانواده را از تاکیدهای مکرر لفظی و تصویری مانند انجام فداکاری برای حفظ خانواده، حفظ وحدت و همبستگی میان خانواده، تاکید بر عاطفه ی میان گروهی و دیگر موارد دریافت. بدیهی است که داشتن خانواده، اصالت دادن به آن و دارا بودن عواطف اجتماعی، از خصوصیات تام انسانی و یکی از ویژگی های کمالی بشر است.
اکنون به بررسی و مقایسه ی این ویژگی، در فیلم های خون آشامی می پردازیم. همانطور که گفته شد، از خصوصیات غالب خون آشامان در فیلم های سابق، عدم اصالت خانواده، عدم وجود خانوده ی حقیقی و در حقیقت، عدم وجود عاطفه ی اجتماعی بود. با بررسی 5 فیلم مورد مقایسه با فیلم (گرگ و میش)، این قاعده را صادق می یابیم. در تمامی آنان، خانواده ای وجود ندارد، زندگی جمعی آنان به مثابه زندگی گله وار حیوانات است.آن گاه اگر هم در برخی فیلم ها مانند فیلم (شکارچی خون آشام) به خواهر و برادر بودن دو خون آشام اصلی فیلم اشاره می شود، تاکیدی بر خانواده داشتن و اصالت و حقیقت آن وجود ندارد. گاها اگر حمایت از دیگر هم نوعان در این گونه فیلم ها دیده می شود، به مثابه حمایت حیوانی از قبیله خویش، برای حمایت از خویشتن است. به عنوان مثال فیلم (کشیش) و (من افسانه ام)، خون آشامان شبیه حیوانات در کنار هم، در گودال هایی زندگی می کنند. و یا در فیلم (دراکولای برام استوکر)، خون آشامان تنها برای یافتن غذا در کنار یکدیگر اند و زندگی مشترکی وجود ندارد. این موضوع نه تنها در فیلم های خون آشامی، بلکه در فیلم های رایج امروز دنیا نیز به ندرت یافت می شود. چرا که مساله خانواده، همچون بحرانی چنگ به گلوگاه جهان انداخته است و این مشکل از دوربین سینما به دور نمانده است.
اما آنچه که سری فیلم های (گرگ و میش) را از دیگر فیلم های این سبک متمایز و متفاوت می سازد، نسبت دادن این ویژگی به خون آشامان است؛ چیزی که در فیلم های سابق به هیچ وجه دیده نمی شد. با نگاهی کلی به دیالوگ های سری فیلم های (گرگ و میش) به این نتیجه می رسیم که بیش از 130 بار کلمه ی خانواده، برادر، خواهر، مادر، پدر، فرزند و دیگر متعلقات این موضوع استفاده شده بود. این رقم بالا، نشان از تاکید ویژه ی فیلم بر خانواده محور بودن خون آشامان این فیلم دارد.
از تاکیدات خاص فیلم می توان به داستان دنبال کردن جاسپر برای شکار بلا نام برد. در فیلم اول (گرگ و میش)، دقیقه 1:30، زمانی که رزالی از علت فداکاری آنان برای بلا سوال می کند، کارلایل پاسخ می دهد:
«روزالي، بلا با ادوارده. الان اون قسمتي از خانواده ماست و ما از خانواده مون مراقبت مي کنيم.»
نمونه دیگر در فیلم چهارم-قسمت دوم (سپیده دم)، دقیقه 40، زمانی است که آرو ارتشی را برای نابودی فرزند بلا و ادوارد فراهم میکند. آن گاه خانواده ی کارلیزل به تمام کشور سفر کرده و دوستان خود را برای شهادت جمع می کنند. و علت این فداکاری، تنها خانواده ی ادوارد هستند. ادوارد در مقابل دوستان خود می گوید:
«خانواده من در خطره. به کمکتون احتياج دارم»
و در دقیقه 59:34 به بلا می گوید:
«تو دليلي هستي که اونا براي جنگيدن دارن؛ خانواده من!»
نمونه دیگر، تاکید بر خانواده بودن آنان از زبان دیگران است. در فیلم اول (گرگ و میش) دقیقه 8، زمانی که دوست بلا، خون آشامان را به بلا معرفی می کند، از کلمه ی خانواده استفاده می کند:
«خانواده کالن؛ اونا بچه هاي پرورشگاهي آقا و خانم کالن هستن. اونا چند سال پيش از آلاسکا .به اينجا اومدن. خيلي توي خودشون هستن.»
«آره، چون هميشه با هم هستن.»
مورد دیگر در فیلم چهارم-قسمت اول(سپیده دم)، دقیقه 1:25، زمانی که کارلیزل برای دفاع از بلا، از جیکوب می خواهد که آنان را برای رفتن به شکار کمک کند، می گوید:
«بلا الان بخشي از خانواده ماست»
و جیکوب می گوید: «آره. دارم مي بينم. اين يه خانواده واقعيه ... به قدرت همون خانواده اي که من توش بدنيا آمدم.»
این فیلم، حتی بر خانواده بودن خون آشام های منفی فیلم نیز تاکید دارد. فیلم، خانواده ی آرو را خانواده ای منفی، اما منسجم نمایش می دهد. و نیز این موضوع در دیگر خون آشامان فیلم نیز تاکید می شود. زمانی که در فیلم چهارم-قسمت دوم، خانواده ی کالن، برای یافتن شاهد، به نزد دوستان خود می روند، آنان را خانواده هایی وابسته به هم می بینیم که حتی بعد از سال ها، برای از دست دادن اعضای خانواده خود بسیار اندهگین می شوند. مانند خانواده ی ایرینا، که فیلم، بر قصه ی خشم و غم خانواده در از دست دادن مادرشان، و بعد از آن، در کشته شدن ایرینا، تاکید می کند. از این دست موارد زیاد است که ما برای نمونه به چند مورد اشاره کردیم.
اشاره شد که این فیلم در مقایسه با فیلم های سابق خون آشامی، از این جهت تفاوت چشم گیر و قابل توجهی دارد؛ اما جالب توجه ان است که حتی در خود فیلم نیز، ما شاهد تفاوت های بسیاری در میان خانواده های انسانی و خانواده های خون آشامی دیده می شود. به تصریح فیلم، روابط میان انسان ها، روابطی از روی هوس، بعضا شکست خورده، بدون عاطفه و عشق است و زندگی انسان ها در تنهایی دیده شده و بر خانواده های متلاشی تاکید می شود. حتی اگر در جایی از فیلم نیز نشانی از خانواده ی مستحکم و به هم گره خورده می یابیم، باز هم به موجوداتی فراتراز انسان مرتبط است؛ که گرگینه ها هستند. البته آن نوع از خانواده بازهم به اصالت خانواده های خون آشامی نیست، چرا که حالتی از قبیله گرایی و زندگی گله ای و اطاعت از رئیس گروه و .... مطرح است.
برای نمونه می توان به جدایی پدر و مادر بلا و ازدواج مجدد مادر اشاره کرد. و البته تاکیدات متعددی براین جدایی و سرگشتگی والدین و فرزند تاکید دارد. مثلا زمانی که در دقایق ابتدایی فیلم اول (گرگ و میش)، صدای بلا را به عنوان یک راوی می شنویم، زمانی که تصمیم بر ترک مادر و شهر خود دارد، اینگونه می گوید:
«دلم براي مادر دوست داشتني، سرگردان و بيچاره خودم تنگ ميشه.»
و یا در فیلم سوم (کسوف)،دقیقه 3، دیالوگ های ادوارد و بلا کاملا گویای این مطلب است.
بلا: «ازدواج فقط يه تيکه کاغذه... جايي که من توش بزرگ شدم، آدما وقتي با هم ازدواج مي کنن که همديگه رو دوست داشته باشن... جايي که من توش بزرگ شدم، توي سن من فقط مال موقعيه که دختره حامله ميشه.»
ادوارد: «پس، نگران ايني که مردم چي فکر مي کنن!»
بلا: «مي دوني، از هر سه تا ازدواج دو تاش به طلاق ختم ميشه.»
ادوارد: «خب، فکر کنم بعداً بفهمي که درصد طلاق توي ازدواج بين انسان و خون آشام يه کمي کمتره...»
نمونه ی دیگر جدایی ها در زندگی شخصیت های فیلم، دختران و پسران مجردی است که در کنار هم هستند، اما زندگی مشترک و خانواده ای ندارند، و اگر هم دارند، هیچ نشانی از آن در فیلم دیده نمی شود.
از دیگر محور های اصالت دادن به خانواده های خون آشامی، اصالت دادن به فرزند است. این بحث را در چند قسمت مشاهده کردیم.
فیلم سوم (کسوف)، دقیقه 47، زمانی که رزالی از حسرت های خود و آرزوی داشتن فرزند و نوه برای بلا می گوید:
«بيشتر از همه دلم از اين مي سوزه که مي تونستم توي ايوون خونه ام بشينم، امت هم با موهاي سفيدش کنار من نشسته باشه و نوه هامون دورمونو گرفتن و با صداي بلند مي خندن...»
فیلم چهارم-قسمت اول (سپیده دم)، زمانی که همه-حتی ادوارد- اصرار بر سقط جنین بلا، به خاطر در خطر افتادن جان او، دارند، بلا مصمم است که بچه را نگه دارد و در نهایت نیز همین کار را می کند.
فیلم چهارم-قسمت دوم(سپیده دم)، زمانی که آرو و خانواده اش برای کشتن فرزند بلا می آیند، همه ی خانواده و دوستان و آشنایانشان، برای حفظ و نجات او راضی به جنگ می شوند و جان خود را به خطر می اندازند.
همان طور که گفته شد، روابط صمیمی خانوادگی، بر محور عاطفه و فداکاری شکل می گیرد. حال به بررسی این ویژگی در فیلم می پردازیم. در فیلم های سابق، خصوصا 5 فیلم مورد مقایسه، هیچ گونه عاطفه ی اجتماعی دیده نمی شود. روابط میان خون آشامان، یا بر اساس زندگی گله وار حیوانی است و بدون هر گونه رحم و عطوفت، مانند فیلم های (دراکولای برام استوکر) و (کشیش) و (من افسانه ام)، و یا زندگی است جمعی، اما بر محوریت قدرت یک شخص، که مانند رئیس قبیله عمل می کند. مانند فیلم (شکارچی خون آشام)، البته در این فیلم نیز توجه و عاطفه و محبت نسبت به هم نوعان اصلا دیده نمی شود، و نمونه ی بارز آن، در صحنه ای است رئیس گروه، دوستان خود را طعمه ای برای به دام انداختن لینکون می کند. آنگاه زمانی که لینکون بسیاری از خون آشامان را کشته است، رئیس با بی اهمیتی نسبت به کشته شدن افرادش، می گوید:
«باعث خجالته که بسیاری از افرادم رو قربانی کردم... اما باید می دونستم که از پس این کار برمیای...»
این بی رحمی و عدم عطوفت نسبت به دیگر انسان ها نیز به هیچ وجه وجود ندارد. اما به نظر می رسد که در سری فیلم های (گرگ و میش)، تاکید بسیاری بر عاطفه ی خون آشامان و نیز فداکاری آنان نسبت به خانواده، هم نوعان، دوستان و حتی انسان ها وجود دارد. به عنوان نمونه به برخی از این تاکیدات اشاره می کنیم که در جای جای فیلم خودنمایی می کند:
فیلم اول(گرگ و میش)؛ 00:09:33 دوست بلا: «دکتر کالن از اين که بچه هاي پرورشگاهي رو .بزرگ کنه، خيلي خوشش ميومد»
فیلم اول (گرگ و میش)؛ 1:04:53 ادوارد: «بلا، اين ازمي هست .مامان با مرام و باحال من»
فیلم دوم (ماه نو)؛ 01:56:12کارلایل: «تو انتخاب کردي که بدون اون زندگي نکني ... که اين ديگه براي من چاره اي نميزاره... نمي خوام پسرم رو از دست بدم»
فیلم دوم (ماه نو)؛ 01:55:28 رزالی: « تو انقدر شجاع بودي که بري و برادرم رو نجات بدي»
فیلم چهارم- قسمت اول (سپیده دم)؛ 01:39:19 ادوارد: «بهشون اجازه نميدم به خانواده من آسيب برسونن»
فیلم چهارم- قسمت دوم (سپیده دم)؛ 00:36:10 کارلایل: «مادراشون (مادر بچه های خون آشام شده) به اونها خيلي وابسته بودند و براي محافظت از اونها خيلي تلاش ميکردند.»
نمونه ی بارز کمک به انسان ها، کارلایل است که در فیلم چهارم-قسمت اول (سپیده دم)، دقیقه 16، بیان می کند که خود و خانواده اش را از نوشیدن خون انسان ها منع کرده و تنها به فکر کمک به آن هاست:
کارلایل: «جاسپر هنوز به اندازه ما از خون انسان کنده نشده.»
بلا می پرسد: «شما چطوري تونستين اين کارو بکنين؟»
کارلایل: «با سال ها تمرين.»
بلا می پرسد: «تا حالا به اين فکر کردين که راه ساده تر رو برين؟ (یعنی خون انسان را بنوشید)»
کارلایل: « نه ميدونستم ميخوام کي بشم، ميخواستم به مردم کمک کنم. برام خوشبختي مياره، حتي اگه منو به خاطر اين کار لعنت کنن.»
و نیز در بسیاری از قضایای فیلم شاهد آن هستیم که همه ی کالن ها جان خود را به خاطر یکی از اعضای خانواده، یعنی بلا، به خطر می اندازند و برای کمک به او فداکاری می کنند.
نتیجه:
از مقایسه ی میان این دو سبک از فیلم های خون آشامی، به این نتیجه رسیدیم که تغییر هویتی اساسی در موجودی به نام دراکولا رخ داده است که بسیار معناساز و قابل تامل است. این تغییر، که از هیولای ضد انسان، خون آشامی با عطوفت و مهر نسبت به دیگران ساخته است، دلیل دیگری بر مدعای مقاله قبل است. یعنی تغییر bad man حقیقی داستان های سابق، به good man، آن هم از نوع انسان برتر و الگوواره اش. بدین معنا که با نسبت دادن یکی دیگر از ویژگی های کمالی، فطری و محبوب انسانی –یعنی عاطفه و خانواده محوری-، به موجودی ذاتا شیطانی و پلید، آن را به موجود زیبا، قهرمان و الگو مبدل ساخته اند. آن گاه این تغییر به گونه ای موثر و قوی انجام می شود که مخاطب حتی تردیدی هم در خوب بودن آنان نمی کند. آن گاه با محبوب جلوه دادن ادوارد خون آشام در نگاه مخاطب، الگویی زیبا و عالی از یک خانواده ی موفق در ذهن مخاطب ساخته می شود؛ الگویی که او را ناخواسته متمایل به آن نوع از زندگی می کند. آن گاه مخاطب بدون آنکه متوجه شود، الگوی زندگی اش را از موجودی شیطانی و ذاتا غیر انسان دریافت نموده است. این موضوع، از جوانب متعددی قابل بررسی است؛ اما یکی از نتایج دردناک آن، الگو قرار گرفتن یک موجود شیطانی، برای یک انسان است. انسانی که خود را در مقابل او، به مثابه موجودی ضعیف و بدبخت می یابد و کمال خود را در شبیه او شدن. و این یعنی، برتری شیطان بر انسان.
ادله و نتایج دیگری در این بحث وجود دارد که در مقالات بعد به آن ها خواهیم پرداخت.
به کوشش خانم راضیه سادات تنکابنی و فائزه حسين خاني
---------------------------------
پاورقی:
1. گرگ و میش ( The Twilight Saga) سری فیلمهایی از شرکت سامیت اینترتینمنت ( Summit Entertainment) میباشد که براساس رمانی به همین نام، توسط نویسنده آمریکایی استفانی میر نوشته شدهاست. در این فیلم بازیگرانی همچون کریستن استوارت، رابرت پتینسون و تیلور لاتنر ایفای نقش نمودهاند.
اولین فیلم با نام گرگ و میش (The Twilight Saga) و به کارگردانی کاترین هاردویک در ۲۱ نوامبر ۲۰۰۸ اکران شد.
دومین فیلم آن با نام ماه نو new moon)) به کارگردانی کریس ویتز در ۲۰ نوامبر ۲۰۰۹ اکران شد.
سومین فیلم با نام کسوف (Eclipse )،به کارگردانی دیوید اسلید در ۳۰ ژوییه ۲۰۱۰ اکران شد.
چهارمین فیلم، گرگ و میش: سپیدهدم (The Twilight Saga: Breaking Dawn) محصول سال ۲۰۱۲-۲۰۱۱ است که به کارگردانی بیل کاندون در دو قسمت ساخته شد.
2. کشیش ( The Priest ) به کارگردانی اسکات استوارت و بازی پل بتانی ، کم گیگندت و کارل آربان است، که در ۱۳ آگوست ۲۰۱۰ اکران شد.
3. دراکولای برام استوکر (Bram Stoker's Dracula) محصول ۱۹۹۲ به کارگردانی فرانسیس فورد کاپولا است. در این فیلم بازیگران برجستهای همچون گری الدمن در نقش کنت دراکولا، آنتونی هاپکینز در نقش پرفسور آبراهام ون هلسینگ، وینونا رایدر در نقش مینا هارکر و کیانو ریوز در نقش جاناتان هارکر نقشآفرینی کردهاند.
4. دراکولا2000 (Dracola 2000) به كارگردانی Patrick Lussier، محصول كمپاني ميرامكس، با بازی Shane West, Omar Epps, Christopher Plummer, Sean Patrick Thomas در ۲۲ دسامبر ۲۰۰۰ اکران شد.
5. آبراهام لینکلن: شکارچی خون آشام، (Lincoln :Vampire Hunter) به کارگردانی تیمور بکمامبتوف که در سال ۲۰۱۲ اکران شد. بنجامین واکر (در نقش آبراهام لینکلن)، دومنیک کوپر، آنتونی مکی، مری الیزابت وینستد و روفوس سیول میباشند.
6. من افسانهام ( I am legend) محصول ۲۰۰۷ ایالات متحده به کارگردانی فرانسیس لارنس و با هنرمندی: ویل اسمیت.
ارسال کردن دیدگاه جدید