عقلانيت مدرن، عامل اصلي تغيير سبک زندگي/4
توسعهي شهري و سبک زندگي
يکي از مسائل اصلي و به شدت تأثيرگذار روي سبک زندگي، مسألهي مسکن و معماري است. انسانها به طور فطري علاقهمندند سرپناهي مستقل براي خود داشته باشند. داشتن مسکن مناسب باعث آرامش روحي و رواني انسان ميشود؛ اما نوع تأثير مسکن با توجه به نوع ساخت و معماري آن، آثار متفاوتي دارد. در گذشته در ساخت خانهها، معمولاً همهي شرايط لازم براي کمال روحي و جسمي انسان لحاظ ميشد. براي مثال، خانههاي مسکوني بزرگ، و معمولاً در وسط يک باغ قرار داشتند که اين مدل، آرامش رواني خاصي به همراه داشت.
همچنين نوع معماري ساختمانها به گونهاي بود که هم مسائل شرعي در آنها رعايت ميشد و هم از لحاظ فيزيکي و دريافت نور، رطوبت، گرما و سرما، شرايط استاندارد آن رعايت ميشد. معمولاً در اين خانهها، چندين خانوار از يک نسل در کنار هم زندگي ميکردند. چنين وضعيتي، با توجه به اين که اقوام نزديک يک خانوار در کنار هم ميبودند، مزايايي بسيار ارزشمندي داشت؛ مانند اين که در سختيها به يکديگر کمک ميکردند؛ از لحاظ روحي و رواني دچار افسردگي نميشدند؛ فرزندان خانواده سبک زندگي اجتماعي را ميآموختند و دچار گسست و تغيير فرهنگي نميشدند؛
اعياد و مراسمهاي مذهبي و ملي خود را بدون مزاحمت براي ديگران در آن برگزار ميکردند؛ فرزندان خانواده در يک فضاي کاملاً طبيعي و سالم بدون هيچ گونه مزاحمتي براي ديگران بازي ميکردند و... ؛ اما با گسترش روند توسعه شهري و برخي عوامل ديگر، متأسفانه با تبعيت از الگوهاي غربي، ساخت خانهها نيز تغيير يافت و با تقليد از تمدن غرب، آپارتمانها جاي خانههاي ويلايي و باغي را گرفت؛ آپارتمانهايي که بيش از آن که خانه باشند، بيشتر شبيه خوابگاه هستند و اعضاي خانواده بالاجبار در يک فضاي محدود مجبورند مشکلات زيادي را تحمل کنند.
افزون بر فضاي محدود آپارتمانها، نوع ساخت آنها نيز به گونهاي که متأسفانه رعايت بسياري از مسائل شرعي و اسلامي مشکل است. براي نمونه، با باز شدن درب خانه، تا انتهاي اتاق خواب پيداست يا آشپزخانههاي open بدون هيچ مانعي هر گونه حريمي را از بين برده است؛ همچنين با توجه به بهم پيوسته بودن واحدهاي ساختماني، فرزندان از بازي کردن محروماند و اين مانع رشد طبيعي آنهاست.
توجه به اين موضوع نشان ميدهد مهمترين علت اين مسأله، تقليد بيچون و چرا از الگوهاي معماري غربي است که توانستهاند با سيطرهي علمي و عقلانيت مدرن خود، اين نوع سبکها را بر آنها تحميل کنند.
نتيجهگيري
آن چه بيان شد، تنها اشارهاي کوتاه به بخشي از عوامل تأثيرگذار در سبک زندگي بود که منشأ آنها عقلانيت و علم مدرن مطرح در جامعه است. طبيعي است که هيچ کس مزايا و ويژگيهاي خوب علوم مدرن مختلف را نفي نميکند؛ اما بايد به اين نکته توجه جدي داشته باشيم که ممکن است علم در مرحلهي کشف حقيقت بيطرف باشد، ولي هنگامي که با فرهنگ هر مکتبي همراه شود و بر اساس آن شکل گيرد، آثار و پيامدهاي خاص آن را به همراه خواهد داشت؛ به ويژه در علوم انساني که به نوعي با متن اصلي و سبک زندگي افراد جامعه سر و کار دارند.
از اين رو، بايد براي جلوگيري از اين وضعيت و اصلاح آن، هم مسئولان و هم خود افراد جامعه اقدامهايي جدي و اساسي انجام دهند تا بتوانيم يک سبک زندگي متناسب با فرهنگ و اصول و ارزشهاي مورد نظر خودمان داشته باشيم. پرداختن به راهحلهاي اين مسأله مجال ديگري ميطلبد؛ اما به طور فهرستوار، به برخي از فعاليتهايي که ميتوان در اين زمينه انجام داد اشاره ميشود:
* پرهيز ازتقليد فرهنگ غربي و توجه به فرهنگ خودي در عرصههاي مختلف
* توجه دادن به عواقب فرهنگ منحط غرب
* توجه جدي به مقولهي دانش، توليد علم و بوميسازي آن، به ويژه در بخش علوم انساني
* نقد علمي و عالمانهي نظريههاي مخالف با باورها و ارزشهاي اسلامي
* بازسازي ساختاري و محتوايي نظام آموزشي کشور
* ابتکار، خلاقيت و نوآوري در بخشهاي گوناگون
* توجه ويژه به نيروي جوان کشور
* و... .




























ارسال کردن دیدگاه جدید