تحليلي بر شب قدر و ادعيهي حضرت علي(ع) در نهجالبلاغه

هر سال به فرمان خدائي كه متكلّم اين كلام است، سالگردي گرانقدر تشكيل ميشود. شب قدر كه شب نزول قرآن است، هر سال از طرف خدا تكريم ميشود. گراميداشت شب قدر به اين است كه همان خاطرهي نزول قرآن تكرار شود. لذا با همان جلال و شكوه فرشتگاني كه بار اوّل قرآن را آورده بودند، در خدمت روح از آسمان غيب تنزّل ميكنند و بر ولي عصر نازل ميشوند.
هنگام نزول قرآن، احياي خاطرهي هر سالهي او هم گوشزد شد. هم با ماضي و هم با مضارع ياد شد. فرمود: إنّا أنزَلناهُ فِي لَيلَهِ القَدر(1)، يعني اين كتاب را ما در شب قدر نازل كردهايم، و هم در تجليل شب قدر اين چنين فرمود: وَ مَا اَدراكَ مَا لِيلَهُ القَدر. لِيلَهُ القَدرِ خِيرٌ مِنْ ألفِ شَهر. تَنَزَّلُ المَلائِكَهُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ اَمرْ. سَلامٌ هِيَ حَتّي مَطلَعِ الفَجْر(2). يعني اين قرآن كه در شب قدر نازل شد، با جلال و شكوه فرود آمد و به دستور خدا هر ساله آن جلال و شكوه تكرار ميشود. اين چنين نيست كه إنّا أنزَلناهُ فِي لِيلَهِ القَدر و پايان پذيرفته باشد ! بلكه اين طور است: تَنَزَّلُ المَلائِكَهُ وَ الرُّوحُ فِيهَا بِإذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلّ اَمرْ. هر ساله ملائكه در خدمت روح همهي حقائق قرآن را أعم از تفسير و تكوين پائين ميآورند.
مرحوم كُليني بابي در جامع كافي عقد كرد كه بعضي از امامان ما(عليهمالسَّلام) فرمودند: شما براي اثبات ادامهي ولايت به سورهي قدر استدلال كنيد. تقرير استدلال هم به اين بيان است؛ فرمود: به مخالفين بگوئيد آيا نبي اكرم رحلت كرد، شب قدر هم از بين رفت، يا شب قدر هست ؟ آنها ناچار ميگويند: شب قدر هست. يعني هر سال ماه مباركي دارد، و در هر ماه مباركي شب قدر هست.
فرمود: از آنها بپرسيد: اين كه خدا فرمود: در شب قدر فرشتهها امور را نازل ميكنند، بر كي نازل ميشوند ؟ اگر مقدّرات و حقائق را نازل كردهاند كه به همراه ببرند و به كسي ندهد، پس چرا آوردند ؟ اگر بنا شد مقدّرات و معارف را بر كسي عرضه كنند، آن كس كيست ؟ آن كس كه همهي فرشتگان به اتّفاق روح، همهي امور را نازل ميكنند و بر او گزارش ميدهند، كيست ؟ او ولي امر است. او امام آن زمان است.
در هر زمان اي ولي معصوم هست كه مهبَط وحي است. منتها وحي تشريعي به پايان رسيد، آن وحيهاي تصديقي و تكويني و تبييني و تفسيري و تشريعي همچنان مستدام است. لذا در بَدئ پيدايش نزول قرآن، ذات أقدس إله دستور داد كه هر ساله خاطرهي گرانبار نزول قرآن را گرامي بدارند و امشب احتمالاً يكي از شبهائي است كه ليلة قدر است. لذا فرشتگان در خدمت روح همهي امور را با سلامت به وجود مبارك ولي عصر عرضه ميكنند. بعد به اذن ولي عصر به مجالس مؤمنين سري ميزنند و به آنها سلام ميكنند. و فيض اي كه به ولي عصر رسيد، به دستور آن حضرت به افراد مستعد ميرسانند. كساني كه ارتباطشان با ولي عصر برقرار است، نشانههاي شب قدر را هم درك ميكنند.
از ائمه(عليهمالسَّلام) سئوال كردند كه علامت شب قدر چيست ؟ فرمود: آن نسيم ملايم كه به شما بوزد، معلوم ميشود شب قدر را درك كردهايد. اگر زمستان باشد، احساس سرما نميكنيد. و اگر تابستان گرم باشد، احساس گرما نميكنيد. اگر يك همچنين حالي در شما پيدا شد، اين نسيم قدر است. علامت ديگر اين كه: اگر بُوي خوبي به مشام شما رسيد، اين نشانهي قدر است.
گاهي يعقوبي ميخواهد كه بوي يوسف را از فاصلهي هشتاد فرسخ استشمام كند، بگويد: إنّي لَأجِدُ رِيحِ يُوسُفَ لُولا أنْ تُفَنِّدُونْ(3). آن كس كه پيرهن يوسف را در دست دارد، بوي يوسف را استشمام نميكند ! ولي يعقوب از فاصلهي هشتاد فرسخي بُوي يوسف استشمام ميكند. فَلَمّا فَصَلَتِ العِيرْ(4)، همين كه قافله از مرز مصر حركت كرد، يعقوب فرمود: من بُوي يوسف ميشنوم ! استشمام نميكني. ولايت بُوئي دارد، نبوّت بُوئي دارد، يوسف هر عصر بُوئي دارد، شب قدر بُوئي دارد. اگر كسي شامّهي جانش باز شد، اين بُو را ميشنود.
و اگر آن لامسهي جانش باز باشد، اين نسيم خنك را حسّ ميكند. جريان چشم و گوش در قرآن آمده، جريان شامّهي معنوي هم در قرآن آمده. خدا بعضي را بصير و بعضي را كُور ميداند. ميگويد: برخي كُوراند، امّا نه چشم سرشان، بلكه چشم دلشان كُور است. إنَّهَا لاتَعمَي الأبصارْ وَ لكِنْ تَعمَي القُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور(5). معلوم ميشود بعضيها قلبشان بيناست، بعضي دلشان كُور است. آن دلي كه چشم دارد، شامّه هم دارد، ذائقه هم دارد، لامسه هم دارد.
ايّام ماه مبارك رمضان، ايّام روزه است. در كتاب صوم، روزهي واجب و مستحب و حرام و مكروه را مطرح ميكند. يكي از روزههائي كه گفتهاند حرام است، روزهي وصال است. يعني انسان طرزي نيّت كند كه بگويد: من از اين سحر تا آن سحر، يك روز و شب را نيّت ميكنم كه روزه بگيرم و همچنين فردا را كه شب چيزي نخورد و اين نخوردن را به حساب روز و روزه بياورد و نيّت كند.
يك وقت كسي در شب ماه مبارك اشتهاء به غذا ندارد، آن خارج از بحث است. يا در غير ماه مبارك شب چيزي نميخورد، آن خارج از بحث است. ولي يك وقت نيّت ميكند كه من شب و روز را روزه بگيرم كه شب هم مثل روز جزء مَنوّي او باشد. دو روز را با يك شب نيّت كند، اين را ميگويند: (صُوم وصال). يك شب و روز، دو روز و يك شب؛ دو تفسير براي صوم وصال آمده است؛
اين معنا براي غير پيغمبر حرام است. رسول اكرم فرمود: صوم وصال ممنوع است. اصحاب عرض كردند: پس شما چرا اين چنين ميكنيد ؟ فرمود: شما مثل من نيستيد. آن چه كه مرحوم صدوق در مَنْ لايَحضُره نقل كرد، با آن چه را كه در جوامع روائي اهل سنّت است، مختصر فرق ميكند. ولي يك حديثي است معروف و فريقين نقل كردهاند كه وجود مبارك نبي اكرم فرمود: شما مثل من نيستيد. إنّي اَبِيتُ عِندَ رَبّي يُطْعِمُنِي وَ يَسقِينْ(6). من مهمان خدايم، در نزد خدا بيتوته ميكنم، از غذاي خدا و آشاميدنيهاي الهي بهره ميبرم و مقاومت ميكنم. من اگر ظاهراً صائمام ، باطناً در كنار سفرهي خدا نشستهام. احساس گرسنگي و تشنگي نميكنم. اين مقام براي نبي اكرم هست.
به ما گفتند: شما در ماه مبارك مهمان خدائيد. اگر صوم وصال ممنوع است، اين صوم عادي كه جائز و واجب است. برخي در روز كه صائماند، مهمان خدايند. نه تنها جانشان از معارف طرفي ميبندد، بلكه جسمشان هم احساس رنج نميكند. اين حال را انسان در اين فرصتها مسئلت كند. نشانههاي شب قدر را با لامسهي دل، با شامّهي جان ميتوان درك كرد. اين هم مطلب ديگر.
و چون مهمترين كار براي شب قدر دعاست و اين ايّام و ليالي متعلّق به عليّ بن أبيطالب، اميرالمؤمنين(عليه آلاف التحيّه والثناء) است، چه بهتر كه دعا را از زبان اين داعي بشنويم.
اوّلاً ادب دعا را اميرالمؤمنين(عليهالسَّلام) به ما آموخت. فرمود: اَلدّاعِي بِلا عَمَلْ كَالرّامِي بِلا وَتَرْ(7). فرمود: آن كه دعا ميكند و عمل ندارد، مثل تيراندازي است كه تير دارد، ولي وَتر ندارد. (وَتر) آن كمان مُنهني است كه جلوي اين تير تند و تيز را ميگيرد و او را راهنمائي ميكند. فرمود: اگر كسي تيرانداز است، يك كماني لازم دارد كه اين كمان منهني اين تير تيز را تعديل كند، راهنمائي كند. اگر كسي بيعمل دعا ميكند، مثل تيرانداز بيكمان است.
بهترين عمل صفاي دل است. بهترين راه براي صفاي دل اين است كه هم در مسألهي توحيد براي غيرخدا راه باز نكنيم، هم در مسائل اجتماعي كينهي احدي را در دل راه ندهيم. مطمئن باشيم اگر كسي اين دو ركن را فراهم كرد؛ يعني در كار خدا اَحدي را شريك قرار نداد، در مسائل اجتماعي كينهي هيچ مسلماني را در دل نداشت، اين دو ركن را كه فراهم كرد، اين دعوت كننده، اين داعي يك تيرانداز ماهري است كه هم تير تيز دارد و هم كمان مُنهني. آن گاه خود حضرت كه واجد شرائط دعاست، نيايشهائي دارد كه در آن نيايش همّتهاي بلند را تعليم ميدهد و براي همهي مسلمانها مسئلت ميكند.
شما دعاهاي حضرت را در نهجالبلاغه كه تحليل ميكنيد، ميبينيد يا سعادت ميخواهد، يا شهادت ميخواهد، يا رفاقت با انبياء ميخواهد، يا كرامت ميخواهد، يا عافيت ميخواهد، يا سلامت ميخواهد، يا فتوّت و رادمردي و مردانگي ميخواهد و يا عزّت !
ببينيد دعاهاي حضرت از اين عناصر محوري بيرون نميرود. در آن عهدنامهي معروف كه براي مالكاشتر نوشت، در پايان عهدنامه دعا كرد؛ فرمود: مالك ! من براي خود و براي تو از خدا سعادت و شهادت طلب ميكنم ! از خدا ميخواهم: أنْ يَختِمَ لِي وَ لَكَ السَّعادَهَ وَ الشَّهادَه إنّا للهِ وَ إنّا إلِيهِ الرّاجِعُونْ(8). من سعادت را، شهادت را براي خود و براي تو مسئلت ميكنم.
در آن دعاهاي عمومي ميگويد: نَسأَلُ اللهُ مَنازِلَ الشُّهَداء وَ مَعايِشَهَ السُّعَداء وَ مُفارَقَهَ الأنبياء(9). ما براي همگان سعادت و منزلهي شهداء و رفاقت با انبياء را ميخواهيم. به خدا عرض ميكند: وَاجْمَعْ بِينَنَا وَ بِينَهُ. نوع اين دعاها به صيغهي جمع است. ميگويد: خدايا ! بين ما و بين رسولت، وَاجْمَعْ بِينَنَا وَ بِينَهُ فِي بَرْدِ العِيشْ وَ قَرارِ النِّعْمَه وَ مُنتَهَي الطُمَأنِينَهِ وَ تُحَفِ الكِرامَه(10). خدايا ! بين همهي ما و نبيات در آن قرارگاه عيش و زندگي جمع بكن، و در آن آرامش و خنكي سعادت و زندگي جمع بكن ! در كمال طمأنينه ما را با او سهيم بكن ! آن كرامتها را كه تحفهي پيغمبر ميكني، ما را بهرهمند بكن ! مُنتَهَي الطُمَأنِينِه وَ تُحَفِ الكِرامَه.
در ميدان جنگ دو دعاي آموزنده دارد؛ هنگامي كه جنگ شروع ميشد، عرض ميكرد: خدايا ! اَللّهُمَّ إنّا نَشكُو إلِيكَ غِيبَهَ وَلِيّنَا وَ كَثرَهِ عَدُوِّنَا وَ تَشتُتَ اَهوائَنَا. رَبَّنَا افْتَحْ بِينَنَا وَ بِينَ قُومِنَا بِالحَقّ(11). عرض ميكرد: خدايا ! ما از نبود پيغمبر به تو شكايت ميكنيم. چون پيغمبر، آن ركن طمأنينه را ما از دست دادهايم.
در هفدهي ماه مبارك در جريان بَدر كه اوّلين جنگ نابرابري بود كه مسلمانها ميديدند، اميرالمؤمنين فرمود: همهي آن شب متوحّش بودند و متزلزل. تنها كسي كه هيچ حادثهاي براي او نبود، رسول اكرم بود. فرمود: در شب جنگ بَدر تا صبح كنار درخت پيغمبر مشغول مناجات بود، گويا اصلاً فردا جنگي نيست، و امشب شب حمله نيست ! آن يك حساب ديگري بود. لذا اميرالمؤمنين عرض ميكند: خدايا ! ما از نبود پيغمبر به تو شكايت ميكنيم و از اختلاف دروني به تو پناه ميبريم و شكايت ميكنيم.
آنگاه دعائي كه بعض از انبياء داشتند كه در قرآن آمده است، همان دعا را اميرالمؤمنين دارد كه: رَبَّنَا افْتِحْ بِِينَنَا وَ بِينَ قُومِنا بِالحَقّ. اين در آغاز جنگ. در ناعرهي جنگ عرض ميكند: خدايا ! ما گرچه شهادت طلب كرديم، امّا فتوّت و مردانگي هم ميخواهيم. اَللّهُمَّ إنْ اَظهَرتَنَا عَلَيهِمْ وَ جَنِّبنَا البَغي وَ سَدِّدْنا بِالحَقّ. وَ إنْ اَظهَرْتَهُمْ عَلَينَا فَارزُقنَا الشَّهادَه وَاعْصِمنَا مِنَ الفِتنَه(12). اگر ما را بر آنها غالب كردي، ما فاتح شديم، توفيقي بده كه تعدّي و تجاوز به زير دست را روا ندانيم. به اسيران رحم بكنيم.
همين علي كه بعد از ضربت خوردن شب نوزدهم دستور داد به قاتل من مدارا كنيد؛ در ميدان جنگ مردانگي از خدا خواست و ميخواست. عرض ميكرد: خدايا ! آن توفيق را بده كه اگر ما فاتح و پيروز شديم، بر دشمن ستم نكنيم. و اگر مصلحت بود كه آنها ما را شكست بدهند، مرگ ما را مرگ شهيد قرار بده. ما را از فتنه و بَدآموزي مصون بدار.
اين دعاي علي در صحنهي جنگ است. امّا دعاي وجود مبارك اميرالمؤمنين از نظر توحيد؛ وقتي شب برميخواست، خالصاً خدا را دعا ميكرد، عرض ميكرد: خدايا ! تو كه ميداني، هذا مَقامُ، اين دعاها را كه عرض ميكنم، شرح خواستههاي شماست؛ ما يك قرآن به دست داريم و يك قرآن به سر كه هر دو جزء برنامههاي ليالي قدر است، و روايات اين دو برنامه هم جداي از هم است. و در هر دو برنامه مسألهي نيايش و خواسته است. چه بخواهيم، آن چه كه الآن عرض ميشود براي آن است كه هم در مراسم قرآن به دست، هم در مراسم قرآن به سر اين چيزي را كه امير به ما آموخت، اينها را بخواهيم.
وقتي حضرت در مقام دعا و ثناء ميايستاد، عرض ميكرد: خدايا ! هذا مَقامُ مَنْ اَفرَدَكَ بِالتُّوحيدِ الَّذِي هُوَ لَكْ وَ لَمْ يَرَ مُستَحِقَّاً لِهذِهِ المَحامِدِ وَ المَمَادحِِ غِيرَكْ. وَ بِي إلِيكَ فاقَهٌ لايَجبُرُ مَسكَنَتَهَا إلا فَضلُكْ. فَهَبْ لِي رِضاكْ وَ أغنِنَا عَنْ مَدِّ الأيدِي إلي سَواكْ. إنَّكَ عَلي كُلّ شِيءٍ قَدِير(13). عرض كرد: خدايا ! اين مقامي كه من ايستادهام، مقام توحيد است. من به عنوان يك عبد موحّد در پيشگاه مولاي واحد ايستادهام. هيچ مدحي جز براي تو نيست. هيچ حمدي جز براي تو نيست. من يك نيازي دارم كمر شكن ! و تو جابر عَظم كسيري ! هر شكستهاي را تو جبيره ميكني.
يكي از دعاها و فرازهاي جوشن كبير و ادعيّهي ديگر در اين دعاها اين است كه: يا جابِرَ العَظمِ الكَسِير(14). اي خدائي كه هر استخوان شكستهاي را تو شكستهبندي ميكني، جبيره ميكني، جبران ميكني. هر دل شكستهاي را او جبيره ميكند. حضرت عرض كرد: من يك درد كمر شكن دارم كه هيچ چيزي اين شكسته را جبران نميكند، مگر كَرم تو.
و آن اين است كه مرا به مقام رضا برساني. هر چه تو كردي، من خوشم بيايد. و دست ما را از دراز شدن به سوي اين و آن كوتاه بكن ! ما را به خودت نيازمند بكن ! هَب لِي مِنْ رِضاكْ، هَب لَنَا مِنْ رِضاكْ وَ اَغنِنا عَنْ مَدِّ الأيدي إلي سِواكْ. چيزي از غير تو طلب نكنيم. اين روح بلند است. آن هم فتوّت و مردانگي است كه نسبت به كافران هم ما رادمرد باشيم.
در مسائل خصوصي به خدا عرض ميكند: پروردگارا ! همهي نعمتها را تو دادي. همهي نعمتها را هم ما بايد به تو تحويل بدهيم. جان دادي، بايد برگردانيم. چشم و گوش دادي، بايد برگردانيم. اعضاء و جوارح و جوانح دادي، بايد برگردانيم. حرفي در او نيست. ولي خدايا ! ما را كريمانه زنده كن و ما را كريمانه بميران. خدايا ! در هنگام استرداد اين وديعهها اوّلين چيزي كه از ما ميگيري، جان ما باشد.
اين طور نباشد كه ما ذليلانه بميريم. اوّل چشم را بگيري، دست را بگيري، پا را بگيري، ما را فلج كني، بعد ببري؛ اين چنين نباشد. اَللّهُمَّ اجْعَلْ، اين از دعاهاي نوراني نهجالبلاغه است كه اين دعاها و از اين رقم دعاها در نهج فراوان است كه اين ادب كرامت است. اَللّهُمَّ اجْعَلْ نَفسِي اَوَّلَ كَرِيمَهٍ تَنتَزِعُها مِنْ كَرائِمِي وَ اَوَّلَ وَدِيعَهٍ تَرتَجِعُهَا مِنْ وَدائِعِ نِعَمِكَ عِندِي(15)؛ خدايا ! همهي نعمتها امانت است، همه را به تو برميگردانيم. ولي اوّلين نعمتي كه ميگيري، جان ما باشد. چشم و گوش به همراه جان برود، نه اوّل چشم و گوش و اعضاء را بگيري، ما ذليلانه در منزل زندگي كنيم، نيازمند به اعضاء منزل باشيم، با خواري و خفّت به سر ببريم. اين دعا درس كرامت ميدهد.
از نظر مسائل اقتصادي هم ميگويد: خدايا ! همهي نعمتها به دست توست، به جاي اين كه مع الواسطه به ما نعمت بدهي، بيواسطه ما را تأمين كن كه ما منّت اين و آن نكشيم و نچشيم. اَللّهُمَّ صُنْ وَجهِي بِاليَسارْ وَ لا تَبدُلْ جاهِي بِالإقتارْ فَاَستَرزِقَ طالِبي رِزقِكِ وَ اَسْتَعْطِفَ شِرارِ خَلقِكَ فَاُفتَتَنَّ بِخَمِّ مَنْ أعطانِي وَ بِضَمّ مَنْ مَنَعَنِي وَ أنْتَ مَعَ ذلِكَ وَلِيُّ الإعطاء وَالمَنْع(16).
خدايا ! آبروي ما را با داشتن حفظ بكن ! خدايا ! آبروي ما را با فقر نريز ! خدايا ! آن چه را كه به ما ميرسد، از توست. بكوشيم كه بيواسطه از تو بگيريم، نه به وسيلهي اين و آن بگيريم، تا از اين و آن حقّشناسي كنيم و كسي كه به ما چيزي نداد، گِله كنيم. اين دعاها درس كَرم ميدهد.
شما وقتي دعاهاي حضرت را در نهجالبلاغه بررسي ميكنيد، همين است كه يا سعادت طلب ميكند، يا رفاقت با انبياء ميخواهد، يا شهادت ميخواهد، يا كرامت ميخواهد، يا عافيّت ميخواهد، يا فتوّت و رادمردي و مردانگي طلب ميكند، يا سلامت دين و دنيا را ميخواهد. نَسأَلُ اللهَ المُعافاتَ فِي الأديانْ كَمَا نَسأَلُهُ المُعافاتَ فِي الأبدان(17). عرض ميكند: همان طوري كه ما از خدا عافيّت بدن ميخواهيم، عافيّت دين را هم طلب ميكنيم.
از نبي اكرم سئوال كردند: شما در شب قدر از خدا چه ميخواهيد ؟ حالا كه با ما نگفتي شب قدر كي است، ولي اين را بگو از خدا چه ميخواهي ؟ شما در شب قدر چه ميخواهي ؟ فرمود: من اگر شب قدر را درك كنم، از خدا عافيّت طلب ميكنم. عافيّت همين عافيّت علوي است كه در نهجالبلاغه آمده؛ هم عافيّت دين، هم عافيّت دنيا. هم عافيّت بدن، هم عافيّت جان و نظام. در جرياني كه شما با خبر هستيد دنيا چه ميگذرد، يك ميليارد مسلمان در چه حالتاند؛
اين خطوط كلّي دعا را از وليّ دعا بياموزيم، براي همه مسألت كنيم. اين چنين نباشد كه فقط براي خود دعا كنيم. آنها كه اين دعاها را به ما آموختند، براي همه خواستند. آنها كه در نماز ميگويند: إيّاكَ نَعبَدُ وَ إيّاكَ نَستَعِينْ(18)، ديدشان خيلي بلند است. نميگويند: تنها من عبادت ميكنم و اين متكلّم مع الغير، يعني ما عبادت ميكنيم، منظور اين باشد كه من با همهي شئون ادراكيم، دركيام ، تحريكيم ، اعضاء و جوارحم كه در دعاي عرفه آمده است تو را عبادت ميكنم، اين حدّ نيست. نه تنها ما، يعني مسلمين عالم تو را عبادت ميكنيم، اين حدّم نيست. ما، يعني مجموعهي نظام آفرينش.
چون خدا به ما فرمود: شما به همراه همهي اين قافلهها حركت كنيد، فَقالَ لَهَا وَ لِلأرضِ ائتِيا طُوعاً أو كَرْهَاً قالَتَا اَتَيْنَا طائِعِينْ(19). خدا فرمود: من به آسمان و زمين گفتهام خواه و ناخواه بيائيد. اينها گفتند: ما به همراه همهي قافله با رغبت ميآئيم. اينها دو نفرند، امّا حرفشان جمع است. قَالَتَا اَتَينَا طائِعِيْن. نه طائِعَيْن ! خدا به دو نفر خطاب كرد با ضمير تثنيه. آنها با جمع جواب دادند. اين ادب را خدا به ما آموخت. ببينيد همه ميگويند: يا الله ! شما هم براي همه خير طلب بكنيد. اين هم مطلب بعدي.
كم كم آماده ميشويم براي مراسم دعا؛ امّا چون شب ضربت خوردن عليّ بن أبيطالب(سلام الله عليه) است، گرچه بعداً به فيض ولايت به بركت مدّاحي مدّاح اهل بيت استفاده ميكنيم، ولي بايد عنايت كنيم كه حضرت سعي كرد با سلامت دين شهادت را استقبال بكند. همهي ما شنيدهايم كه گريه براي اهل بيت از بهترين عبادات است. ترديدي هم در او نيست. امّا سعي كنيم گريهي عاقلانهي عارفانهي بدون پِيرايه؛ آن گريه يقيناً عبادت است. نيازي به افزايش و كاهش نيست.
جريان شهادت عليّ بن أبيطالب (سلام الله عليه) به قدري دردآور است كه قبل از اتّفاقاش، شايد سي سال يا بيشتر، معلوم نيست اين خطبهي شعبانيّه در چه سالي اتّفاق افتاد. سي سال، سي و پنج سال، چهل سال معلوم نيست. پيغمبر براي جريان ضربت خوردن علي اشك ريخت. آن پيغمبر !! اين خطبهي معروف كه در آخرين جمعهي ماه شعبان پيغمبر آن خطبه را ايراد كرد، فرمود: أيُّهَا النّاس قَدْ أقبَلَ إلِيكُمْ شَهرُ اللهْ بِالبَرَكَهِ وَالرَّحمَهِ وَ المَغفِرَه(20)، در پايان گريه كرد.
اميرالمؤمنين عرض كرد: چرا گريه ميكني ؟ فرمود: در ماه مبارك رمضان تو مشغول نمازي، سر مطهّرات با خونت رنگين ميشود ! خوب حالا كِي بود؛ 25 سال كه خود حضرت خانهنشين بود، 5 سال تقريبي هم حكومت كرد، اين شده 30 سال. 30 سال تقريباً بعد از رحلت رسول اكرم اين حادثهي تلخ جهاني رخ داد. حالا آن خطبهي شعبانيّه كي بود، آن روشن نيست. حداقلّ سي سال قبل از ضربت خوردن علي پيغمبر گريه كرد. چه قدر اين مصيبت تلخ است !!
20 سال قبل از جريان سيّدالشهداء، عليّ بن أبيطالب گريه كرد. از جريان صفّين كه برميگشتند، آمدند يك سرزميني، با دست مبارك اشاره كرد، فرمود: هاهُنا، هاهُنا. يك مقدار خاك را گرفتند، بعد بُو كردند، فرمود: همين جاست، همين جاست. عرض كردند: چي اين جاست ؟ فرمود: رادمرداني كه عاشقان كوي حقّند، اين جا ميآرمند(21). اين جا سرزمين كربلاست. اگر كسي اينها را خوب بشناسد، نيازي به آن پِيرايهها نيست، اشك ميآيد. و آن اشك عبادت است.
اميرالمؤمنين به پيغمبر فرمود: چرا گريه ميكني ؟ فرمود: در ماه مبارك، در حال نماز شمشيري ميآيد، سر مطهّرات با خونش رنگين ميشود ! عرض كرد: بِسَلامَهٍ مِنْ دِينِي(22) ؟ عرض كرد: آن وقتي كه شمشير بر سرم ميآيد، دين من سالم است ؟ فرمود: آري، دينت سالم است. اين آن علي است !! شايد امشب كه 19 ماه مبارك رمضان بود، مهمان يكي از دخترها بود، شيري آورد، نمكي آورد با نان، فرمود: يكي از اين دو را بردار ! بالأخره با نان و نمك افطار كرد. حالا اينها خيلي مهم نيست ! اينها را شاگردان علي هم كردند.
اين جريان فُزتُ وَ رَبِّالكَعبِه(23) كه در سحر 19 ماه مبارك رمضان عليّ بن أبيطالب گفته بود، اينها علي را نشان نميدهد. چون چند سال قبل از اين حادثه يكي از شاگردان عليّ بن أبيطالب در هنگام ضربت خوردن و شمشير ديدن گفت: فُزتُ وَ رَبِّالكَعبِه. ما چون نرفتيم به سراغ آن مقامات بلند، خيال ميكنيم حضرت علي يعني عاليترين مقامش اين است كه وقتي شمشير خورد، بگويد: فُزتُ وَ رَبِّالكَعبِه. در حالي كه او كساني را تربيت كرد، شاگرداني را تربيت كرد كه چند سال قبل از او يك همچنين حادثهاي براي آنها اتفاق افتاد، گفتند: فُزتُ وَ رَبِّالكَعبِه.
مرحوم سيّد علي، شارح صحيفهي سجّاديّه، بنگريد تا ببينيد كه مقام اهل بيت چي است ! اين حديثي را با 28 واسطه تقريباً نقل ميكند، بعد ميبالد، ميگويد: اُولئِكَ آبائِي فَجِئنِي بِمِثلِهِمْ، إذا جَمَعَتْنا يا جَرِيرُ مَجامِعُ(24). ميگويد: اينها اسنادي است كه اجداد من نقل كردند، از فلان كس از فلان كس از فلان كس از فلان كس تا به پيغمبر ميرسد؛ از پيغمبر سئوال كردند: شما وقتي در معراج رفتي، خيلي حرف شنيدي.
آن حرفهائي كه شنيدي شبيه لهجهي كي بود ؟ فرمود: آن حرفهائي كه من شنيدم شبيه لهجهي عليّ بن أبيطالب بود. علي را بايد آنجاها جستجو كرد. اين فُزتُ وَ رَبِّالكَعبِه را شاگرد علي، قبل از علي، چند سال قبل از مرگ علي گفت. چون پيغمبر علي را با آن وضع ميشناخت، كه فرمود: من در معراج وقتي حرف ميشنيدم، مثل اين كه صدا شبيه صداي علي بود. اين است كه وقتي با خبر ميشود شب 19 علي فرقش ميشكافد، اشك ميريزد.
حضرت آمد، اذان گفت، بيدار كرد، حتّي آن پليد را هم بيدار كرد. شروع كرد به نماز؛ خوب آن نماز، سُبحانَ رَبّيَ العَظِيم، سُبحانَ رَبّيَ الأعلي، آن گاه ندا آمد: عَلي قَدْ قُتِلَ عَلِيٍُّ المُرتَضي، عَلي تَهَدَّمَتْ اَركانُ الهُدي، وَانفَصَمَتِ العُروَهُ الوُثقي. قُتِلَ عَلِيٍُّ المُرتَضي(25) !!! زينب به حسنين گفت: برادر ! عليّ مرتضي غير از پدر ما كسي نيست ! اين ندا را همه شنيدند، يا اهل بيت شنيدند ؟ عَلي تَهَدَّمَتْ اَركانَ الهُدي وَانفَصَمَتِ العُروَهُ الوُثقي، قُتِلَ عَلِيٍُّ المُرتَضي. اين صدا را همه شنيدند، يا آنها كه بُوي شب قدر را استشمام ميكنند، آنها شنيدند ؟ به هر تقدير آمدند.
وجود مبارك اميرالمؤمنين به امام مجتبي دستور داد كه بقيّهي نماز را بخوان ! نماز را بخوان؛ نماز، نماز ! بعد هم حضرت را با آن وضع بردند به منزل، حالا تا چه اندازه حضرت را با آن وضع پيچيدند و تا كجا زير بغلش را گرفتند؛ به هر تقدير بود، وقتي به منزل رسيد، فرمود: اين كسي را كه گرفتيد، با او مدارا كنيد. به او ستم نكنيد.
در همين كوفه فرمود: شيري كه براي من آوردند، به اين قاتلم ابن مُلجم بدهيد. در همين كوفه براي دختران همين علي صدقه آوردند !! كه دختر أبي عبدالله فرمود: عَمَّتِي تَقُولُ، فتواي عمّهي من اين است؛ فتوا را زينالعابدين ميداد و زينب(عليهاالسَّلام) پخش ميكرد. عَمَّتِي تَقُولُ إنَّ الصَّدَقَهَ عَلِينَا مُحَرَّمِهِ ؛ … اَلسَّلامُ عَلي اَهلِ بِيتِ النُبُوَّهِ وَالعِصمَه.
با همين حال كه نشستهايد مراسم قرآن به دست و قرآن به سر با يك توضيح كوتاهي عرض ميشود و شروع ميكنيم. يكي از سُنن و آداب اين ليالي قدر، قرآن به دست گرفتن است. يعني قرآن را به دست ميگيريم، باز ميكنيم و خدا را قسم ميدهيم و از خدا اين اموري كه علي (سلام الله عليه) به ما آموخت، ميخواهيم. بعضي از روايات اين مسأله را دارد؛ اين يك دعاست و يك مراسم جدا.
بعد هم قرآن به سر هست كه آن هم قرآن را بالاي سر گذاشتن و دعائي كردن و قسم دادن و از ذات أقدس إله چيزهائي خواستن. خواستههاي ما در همين محورهائي باشد كه امامان ما (عليهمالسَّلام) خواستند و براي همهي مسلمانها طلب بكنيم. آزادي همهي بيگناهان، استقلال همهي مناطق اسلامي، عظمت و عزّت و سعادت و سيادت همهي مسلمانها، بالأخص صيانت و سيادت نظام اسلامي ايران، و دوام او تا ظهور صاحب اصلي و اصيلش، يعني وليعصر(أرواحنا فداه).
شرط اساسي همان دو ركن است؛ اخلاص توحيد و حلّ هر گونه كينه. با هيچ كسي بَد نباشيم و در اين دعاها كساني را هم كه نسبت به ما جفا كردهاند، آنها را هم مشمول عفو قرار بدهيم، براي آنها هم خير طلب بكنيم، با اين سعهي صدر كنار ضيافت إله بار يابيم تا با دست پُر برگرديم.
پينوشتها:
1. سورهي قدر: آيهي 1
2. سورهي قدر: آيهي 2 تا 5
3. سورهي يوسف: آيهي 94
4. سورهي يوسف: آيهي 94
5. سورهي حج: آيهي 46
6. عوالياللآلي: ج2، ص233، باب صوم( صومالوصال من خصائصالنبّي (ص))
7. مستدركالوسائل: ج5، ص217
8. نهجالبلاغه: ن53 ـ من كتاب له (ع) كتب للأشتر النخعي
9. نهجالبلاغه: خ23
10. نهجالبلاغه: خ72
11. نهجالبلاغه: ن15
12. نهجالبلاغه: خ171
13. نهجالبلاغه: خ91
14. مفاتيحالجنان: دعاي جوشن كبير
15. نهجالبلاغه: خ215
16. نهجالبلاغه: خ225
17. نهجالبلاغه: خ99
18. سورهي حمد: آيهي 5
19. سورهي فصّلت: آيهي 11
20. بحارالأنوار: ج93، ص356
21. وَ مَصارِعُ عُشّاقِ شُّهَداء ـ بحارالأنوار: ج41، ص295
22. بحارالأنوار: ج93، ص358
23. بحارالأنوار: ج42، ص239
24. بحارالأنوار: ج105، ص188
25. بحارالأنوار: ج43، ص282




























ارسال کردن دیدگاه جدید