ضرورت حکومت در عصر غیبت از منظر قرآن و روايت /1
بسم الله الرحمن الرحیم
13 دلیل بر اثبات ضرورت حکومت در عصر غیبت در قرآن و روایات
قسمت اول
مقدمه
مقاله پيشرو در صدد اثبات اين باور است كه در عصر غيبت امام معصوم حكومت و حاكميت اسلام ضرورت دارد و دلایل متعددی را ذکر می نماید. عمده کلام در این است که اسلام دینی جاودان و همگانی می باشد که احکام نورانی آن اختصاص به زمان حضور امام معصوم علیه السلام ندارد بلکه در عصر غیبت کبری نیز تمام احکام و امور اسلامی باید پیادهسازی و اجراء گردد و این مطلب مقتضی وجود حاکمیت مستقل اسلامی می باشد.
دلیل اول
اسلام و حکومت ستمگران
اسلام در برخورد با ستم و ستمگران و مخصوصاً حکومت آنان، دستوراتی دارد که ابداً جایی برای حکومت جور باقی نمی گذارد. مومنان نباید به هیچ وجه تن به حکومت آنان داده، بلکه موظف به اقامه عدل و قسط میباشند؛ پیرامون این مطلب به بعضی از دستورات اشاره میکنیم.
اولاً: مسأله حکومت و سرپرستی جامعه اسلامی به عنوان عهد الهی شمرده شده است که آن عهد، ابداً به ظالم نمیرسد چنانچه خداوند در جواب حضرت ابراهیم علیه السلام بیان می دارد: « عهد من، به ظالمین نخواهد رسید.»(1) بنابراین حکومت ستمگران نامشروع است.
ثانیاً: خداوند به امت اسلامی دستور داده است به ظالم تکیه نکنند و ظالم را به عنوان مولای خود نگیرند و به او محبت و اطاعت نورزند چرا که آتش قهر خدا علاوه بر ظالمین، دامن همراهان را نیز خواهد گرفت. خداوند با صراحت میفرماید: « و به کسانی که ستم کردهاند متمایل نشوید که آتش دوزخ به شما میرسد و در برابر خدا برای شما، دوستانی نخواهد بود و سرانجام یاری نخواهید شد.»(2)
ثالثاً: شیعیان در دعاوی و اختلاف مالی حق مراجعه به قضات منصوب از طرف ستمگر را نداشته و حتي اگر حق مسلم خود را از این طریق به دست آورند، حرام و تصرف در آن مشروع نخواهد بود.(3)
رابعاً: کوچکترین همراهی ظالم موجب دخول در آتش میشود هر چند بسیار اندک باشد. رسول خدا صلي الله علیه و آله میفرمایند: « در روز قیامت منادی ندا میدهد که کمک کنندگان به ظالمان کجا هستند، کسانی که آبی در مرکب آنان، بستن سر کیسه آنها و دادن تازیانه به دست آنها، همگی به عنوان اعوان در تابوتی در آتش هستند.»(4)
خامساً: نه تنها مسلمانان حق کمک به ستمگران و حاکمان ظالم را نداشته، بلکه باید از پذیرفتن حکومت آنها بر خود جلوگیری نمایند و از یوغ آن بیرون روند، چراکه پذیرش ولایت حُکام جور به نوعی خروج از سلطه احکام اسلام محسوب می شود. .خداوند تبارک و تعالی در قرآن میفرماید: « و کسانی که کفر ورزیدند آنها طرفدار و اولیاء طاغوتند که از نور خارج و به سمت ظلمات داخل شدهاند.»(5)
سادساً: در قرآن کریم هدف از ارسال رُسُلْ و انزال کتب، اقامه قسط و عدل دانسته شده است که مردم باید آن را بهپا دارند و اولیای الهی را در این راه همراهی نمایند.
نتیجه
با توجه به مطالب مطرح شده در این بحث روشن می گرد که در اسلام برای ظالمین و طاغوتها کمترین شأنی وجود ندارد و حکومت آنان مخالف اراده الهی می باشد. کمک و مراجعه به آنها نامشروع و پذیرفتن ولایت آنها مساوی با خروج از ولایت الهی و دخول در ظلمت است و قهراً مبارزه با آنها و سرنگون کردن آنان برای جایگزین کردن حکومت و حاکمیت به دستور خدا واجب است.
دلیل دوم
اسلام صرفاً محدود به آداب شخصی نمی باشد بلکه علاوه بر آن، اعمال و آداب جامعی برای اجتماع و حتی براي جهان دارد. حال اگر اسلام تشکیل حکومت ندهد، باید بخش عظیمی از اسلام عملاً تعطیل شود. این قوانین اگر بخواهند که در جامعه پیادهسازی و عمل شوند ناچاراً باید حکومتی این قوانین را تدوين كرده و زیر نظر بگیرد مانند حکوت عصر نبی(ص) و اگر این گونه نشد مسلمانان باید تن به ذلّت داده و زیر بار ظالمین روند.
بزرگترین شاهد برای این مطلب، آیات قرآن کریم می باشد که احکام سیاسی را برای مسلمين برمیشمارد: « سزای کسانی که با (دوستداران) خدا و پیامبر او میجنگند و در زمین فساد میکنند، جز این نیست که کشته شوند یا بر دار آویخته شوند یا دست یا پایشان بر خلاف یکدیگر بریده شود، یا از آن سرزمین تبعید گردند این رسوایی آنان در دنیا و آخرت عذابی بزرگ خواهد داشت.»(6)
و در جاي ديگر ميفرمايد: « مرد و زن دزد را به سزای آن چه کردهاند، دستشان را به عنوان کیفری از جانب خدا ببرید و خداوند توانا و حکیم است.»(7)
و باز هم ميفرمايد: « و هر چه در توان دارید از نیروی اسبها آماده کنید تا با این (تدارکات) دشمن خدا و دشمن خودتان و (دشمنان) دیگر جز ایشان را كه شما نمیشناسیدشان و خدا آنان را میشناسند، بترسانید و هر چیزی در راه خدا خرج کنید، پاداش به خود شما، باز گردانیده میشود...»(8)
و بسیار از آیات دیگر که پیرامون جامعه، کشور و حاکمیت اسلامی است. رسول خدا صلي الله علیه و آله و سلم در حدیثی لزوم وجود قدرت سیاسی را اینچنین بیان میفرمایند: « خیر در شمشیر است و زیر سایه شمشیر و مردم زیر خیر به جز با شمشیر جمع نمیشوند.»(9)
امام خمینی(ره) در این باره میفرمایند: « مجموعة قوانین کفایت نمیکند که جامعه اصلاح شود، لکن نیازمند یک قانونی است که سلطان آن را تنظیم کرده باشد، لذا خداوند بر روی زمین مجموعهای از قوانین را به نبی(ص) داده که در رأس حاکمیت آن، رسول اعظم صلي الله علیه و آله و سلم است و در هر دوران نیز باید حکومتی باشد که این قوانین را تنظیم و دستهبندی و عمل کند که مردم ثمرات این قوانین را ببینند.»(10)
دلیل سوم
وجود نظام و حکومت برای بشر، امری ضروری و ارتکازی می باشد. این بدین دلیل است که انسان موجودی اجتماعی است و در عین حال دارای سلايق، هوسها و خويهای متفاوت است در نتیجه، تضارب و تداخل نیازها بین افکار و رفتار انسانها رخ می دهد و لذا باید فصل الخطابی(قانونی نافذ) بین آنها قضاوت کند. این مطلب مقتضی وجود نظام و حکومت در اجتماع می باشد و البته مخصوص یک شهر، یک کشور و یک زمان نیست. بلكه در تمام زمانها عمومیت دارد.
وقتی معايه از امیرالمؤمنین علی علیه السلام قاتل عثمان را طلب نمود، علی علیه السلام در سوال از معاویه در برابر ابو الهریره و ابوالدرداء پرسیدند: اگر عثمان، در زمان ابوبکر یا عمر کشته شده بود، آیا معاویه حق داشت برای خونخواهی با آنان بجنگد و بر ضد آنان قیام کنند ؟ آن دو گفتند: نه ! علی علیه السلام فرمودند: من نیز همچنین (در زمان من نیز) حق خونخواهی ندارد. اگر معاویه بگوید که من این حق را دارم، باید گفت: با این فرض، هر کس که در حق او کوچکترین ظلمی شده باشد یا کسی از او کشته شده باشد میتواند عصای مسلمین (نظم و حکومت) را شکسته و اجتماع آنان را برهم بزند و مردم را به سوی خویش دعوت کند ...(11)
با توجه به این استدلال علی علیه السلام، اگر مسلمین بخواهند حکم الهی را در عصری که امامشان در غیبت به سر میبرد، بهپا دارند وظیفه مسلمین چیست ؟ آیا باید سکوت کرده و حق را به دیگران دهند، چون علی علیه السلام سکوت را به خاطر عدم بروز هرج و مرج در جامعه واجب دانسته است، پس باید شیعیان، زیر بار ظلم باشند ؟ یا این که این نوع از روایات بیانگر این نکته هستتد که مسلمانان باید از حکومت اسلامی تبعیت کرده و آن حکومت چیزی نیست جز حکومتی که حاکم اسلامی آن را مدیریت میکند. این نوع از تاریخ، بیانگر حمایت مسلمین از حکومت در هر زمان و هر عصری مخصوصاً در عصر غیبت میباشد.
نکته مهم این است که اگر اختلافی میان مردم اتفاق افتاد باید طبق چه قانونی آن اختلاف مرتفع شود ؟؟ با توجه به این نیاز بدیهی و ضروری، مسلمانان باید در تضارب رفتاری از کدام قانون تبعیت کنند؟ آیا غیر از قانون اسلام ؟ آیا این احکام اگر بخواهند اجراء شوند نیاز به حکومت و حاکمیت ندارند ؟ آیا تمام احکام اسلامی مختص زمان خاصی است؟؟ آیا به غیر از این است که اسلام باید تشکیلات حکومتی داشته باشد تا قانون کامل خود را نفوذ ناپذیر نماید؟؟
دلیل چهارم
از اوصاف مطرح شده برای دین اسلام، تام و کامل بودن آن است. مرحوم کُلینی در اصول کافی بابی را آورده است به نام رجوع به کتاب و سنت (و آن نیست چیزی از حلال و حرام و آن چه که نیاز مردم به آن است مگر این که در کتاب و سُنت آورده شد است)؛ که روایات زیادی در خود جای داده است، به عنوان نمونه:
امام صادق (ع) میفرمایند: « چیزی نیست مگر این که در کتاب و سُنت به آن اشاره شده.»(12) و « مردم در چیزی اختلاف پیدا نمیکنند (دو نفر) مگر این که اصل آن در کتاب خدا آمده باشد، اما عقل مردم به این نمیرسد.»(13)
در احادیث متفاوت از ائمه علیهم السلام نیز آنچه که نیاز انسانها به آن است گفته شد و از این طریق، اتمام حجتی بر مردم شده است مثلاً در حجه الوداع رسول خدا صلي الله علیه و آله و سلم به مردم فرمودند: « ای مردم به خدا سوگند آنچه که شما را به بهشت نزدیک میکند و از جهنم دورمیکند را به شما گفتیم و آن چه شما را به جهنم نزدیک و از بهشت دور میکند را نيز گفتیم»(14) و حضرت علی علیه السلام میفرمایند: « سپاس خدای را که خارج نکرد ما را از دنیا مگر جمیع نیاز های ما را گفت.»(15)
حال اگر اسلام را اینگونه که در روايات تبيين شده است قبول کردیم، چگونه خواهیم پذیرفت که اسلام برای حکومت و حاکمیت در عصر غیبت امام عصر(عج) برای مسلمانان (به خصوص شیعیان) هیچ طرح و برنامهای نداشته باشد و مسلمانان را به حال خود رها کرده باشد؛ مگر این دین، دین کاملی نیست ؟مگراین دین، یک دین جهانی نمی باشد ؟ آیا سعادت انسان به جامع بودن اعتقادات و عقاید دینی او نیست ؟ اگر چوپاني براي كاري از گلهي خود جدا شود، آیا گوسفندان را رها ميكند و يا اینکه آن را به دیگری ميسپارد ؟ اگر کسی به مسافرت برود، خانه و خانواده خود را به فردی دیگر میسپارد یا خیر ؟ آیا کسی را مسئول رسیدگی به کارهاي خانه و خانواده میكند یا آن را رها می نماید ؟ آیا می توان تصور کرد که خاتم الانبیاء صلي الله علیه و آله و سلم،که عقل کُلّ و حریصترین افراد به هدایت مردم هستند، برای مسلمین و دینداران، جانشین و حاکمی قرار نداده است و آنان را رها کرده و رفته است ؟ يعني در زمان غيبت صغري وكبري، مسلمانان بدون حکومتی که آن ها را سرپرستی کند، می باشند؟!
به نظر می آید که « حکومت و امامت (به معنی اَعَمْ) و حفظ نظام برای بشر از ضروریات همه اعصاراست که این از اخبار و ادله و از واضحات دین مبین اسلام است.»(16) و در هر عصری بايد کسی زعامت مسلمین را در دست گرفته و حاکمیت را اداره کند و مردم را به صلاح برساند.
فضل بن شاذان در ضمن حدیثی حکمت وجود امام را چنین تبین می کند:« اگر پرسیده شود که چرا حق تعالی صاحبان امری را برای ما قرار داد که ما مأمور به اطاعت آنها هستیم ؟ باید گفت: خلايق وقتی دانستند در محدودیت بوده و خداوند برایشان حدودی معین کرده و مأمور هستند از آن تجاوز نکنند؛ زیرا در این تجاوز، فساد خودشان میباشد و مردم به این، دست نخواهند یافت مگر توسط امینی که مردم توسط آن راهنمایی شوند، اگر چنین امینی نباشد افراد به منظور رسیدن به لذت و منافع خویش دست به هر کاری زده و ... هیچ ملّتی را سراغ نداریم که بدون قَیّم و رئیسی زندگی کنند، زیرا در امور دین و دنیا چارهای نیست از وجود یک رئیس و سرپرست، بنابراین حکمت حکیم، اقتضا دارد كه خلايق را بدون ولی و سرپرست نگذارد تا به واسطه آنها با اعداء خود نبرد نموده و به واسطهی او غنائم را تقسیم کرده و به امامت جمعه و جماعتشان را اقامه نموده و تحت سرپرستی او ظالم از مظلوم استنکاف کرده و ظلم به وی ننماید و...»(17)
دلیل پنجم
دليل ديگري که لزوم تشکیل حکومت را بیان می کند، احادیثی است که داشتن دولت را بهتر از نبودن دولت و هرج و مرج میداند. جایی که دولت و حاکمیت نباشد، مردم چگونه خواهند بود ؟ نه قانونی، نه پشتوانهای، نه نظم و انضباتی و...مطمئناً در پرتو حکومت، زندگی راحتی را می توان مهیا نمود از این رو در بعضی روایات وجود حاکم ظالم، بهتر از نبود نظم و قانون و حاکمیت دانسته شده است. به عنوان مثال: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم میفرماید: « پیشوای ظالم، بهتر از فتنه (بيحكومتي) است.»(18) علی علیه السلام میفرماید: « والی و استاندار پر ظلم و ستمگر بهتر است از فتنه و آشوبی که ادامه داشته باشد.»(19)و بسیار از این نوع از احادیث که از ائمه معصومین علیهم السلام وارد شده است که حاکم ظالم بهتر از فتنه و بیحکومتی است.
وقتی که این مطلب را قبول کردیم، سؤال پرسیده میشود که آیا حکومت ظالم و حاکم جور در تمام اعصار بهتر است یا این که مسلمین توسط رهبری شایسته تشکیل حکومت و حاکمیت دهند ؟ قطعاّ جواب این خواهد بود که اگر مسلمین حکومت تشکیل دهند، بهتر از حاکم ظالم و فاجر، حکومت را میتوانند اداره کنند و این خود خواست دین نیز می باشد.
دلیل ششم
آیات و روایات به مخاطبان خود (مسلمین) امر و نهی میکنند و ميگويند كه احكام الهي را در جامعه عمل كنيد. اما باید توجه نمود که عمل به احكام الهي نيازمند تشكيل حكومت بر اساس مباني اسلامي می باشد. اگر حكومت اسلامي شكل نگيرد چگونه ممكن است كه احكام اسلام بر خود جامه عمل بپوشاند.
قرآن کریم بیان می دارد: « ای کسانی که ایمان آوردید اجابت کنید خداوند و رسولش را زمانی که شما را خواند تا زنده بمانید.»(20)، «و در قصاص برای شما حیاتی است که ای صاحبان عقل»(21)، « رکوع کنید، سجود کنید، و عبادت کنید خداوند را و کارهای خیر کنید»(22)
امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند: « امر و نهی صورت واحدی دارند، نمیباشد معنی از معانی امر مگر این که بعد از آن نهی باشد و نمیباشد معانی از معانی نهی مگر این که بعد از آن امری باشد»(23). و « واضح است که کار امام چیزی جُز امر و نهی نیست که در آیات و روایات به آنها اشاره شده است آیا کسی غیر از حاکم باید باشد که امر و نهی و اجراء احکام الهی در تمام اعصار و زمانها اعمال کند و یا خیر ؟ جواب قطعاً واضح است که حکومت اسلامی اولاً و نظارت حاکم بر حکومت اسلام ثانیاً از دل متون دینی برآمده است»(24)
دلیل هفتم
اسلام و جنگ با محاربین و غارتگران
در فقه اسلامی بیان شده است که اگر دزدی وارد خانه مسلماني شود، وی به عنوان ظالم و متجاوز شناخته میشود و دفاع از خود در مقابل او واجب میشود. حتی اگر صاحبخانه در مقام دفاع کشته شود، به مقام شهادت رسیده است. همچنین در فقه داریم که اگر انسانی سلاح در دست گرفته و راه را بر مردم ببندد و متعرض جان و مال مردم گردد، به عنوان محارب شناخته شده و دفاع در مقابل او لازم است. رسول گرامی اسلام صلي الله علیه و آله و سلم میفرماید: « هر کس برای حفظ مالش کشته شود، شهید به حساب میآید(25)» یا در جای دیگر میفرمایند: « هر که در راه جهاد که از خانه خود دور باشد و بمیرد، شهید مرده است(26)» و ...
حال اگر چنین افرادی که باید در مقابلشان ایستاد و جهاد کرد، دست به تشکیل حکومت زدند و زمام امور مردم را در دست گرفتند، قانوناً به کیان اسلام و حقوق مسلمین تجاوز نمودند، بیتالمال مسلمین را خود و دشمنان اسلام به غارت برند، و آن را علیه مسلمین به کار بستند، کارهایشان موجب تقویت کافران و ملحدان شد، مسلمین را تضعیف و تحقیر کردند و بهترین چهرههای اسلام را در سياهچالها نابود و صدای حق طلبانه مظلومین را در نطفه و سینه خفه نمودند، دفاع و قیام علیه چنین افرادی مشروع نخواهند بود؟!
باید دید که چرا و به چه حکمتی اسلام دستور دفاع و قتال با دزد و راهزنها را صادر کرده است. آیا معقول است که اسلام دستور دفاع و جهاد علیه یک غارتگر خانگی را صادر کند ولی جهاد و قیام علیه غارتگران مملکت را جائز نداند ؟ یعنی کلبه یک مسلمان برای خدا ارزشش بیش از یک مملکت است ؟ آیا اموالی که سیل آسا از کشور خارج و نابود میشود و علیه مسلمین به کار گرفته میشود، ارزشی کمتری از مال یک منزل را دارد ؟ و جزء اموال مسلمین محسوب نمیشود ؟
دلیل هشتم
اسلام و دستور جهاد با بُغات
الف- در قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهم السلام به صراحت بیان شده است که « اگر دو طایفه از مؤمنین به جنگ علیه یکدیگر برخاستند، بر مسلمین لازم است که بین آنها صلح دهند و اگر صلح مُیسر نیست، بینند کدام یک از این دو طایفه (باغی) و طُغیانگرند و متجاوز است تا مسلمین علیه او وارد جنگ شوند و او را به این طریق به حکم خدا باز گردانند(27)»
ب- اگر شخصی یا گروهی علیه مسلمانان قیام کند به او «باغی» میگویند و سرکوب آن به اتفاق شیعه و سُنّی واجب است. حال اگر گروهی علیه حاکم ظالم خروج کرد، تکلیف چیست ؟
علی علیه السلام فرمودند: «... و اگر علیه امام جائر خروج کردند، با آنها جنگ نکنید ...(28)»
در آیه و روایت علت اصلی دستور قتال و معیار جنگ، طغیان و منفعت مسلمین دیگر است. بنابراین طغیان و بغی علیه حق، معیار قتال می باشد. حال اگر عدهای علیه امام عادل و حکومت حقه قیام کرده و بر ملت ظلم کنند و مملكت و کیان ملت و مذهب را بر باد دهند، بر مسلمین واجب است که علیه این حُکّام ظالم و فاسد و باغی حق، قیام کرده و او را به مجازات برسانند و حکومت را در دست امام عادل (عالمان) بدهند. مشخصاً حکام ظالم و رهبران ستمگر و خائن به ملت نمونه بارز طایفه باغی است.
دلیل نهم
اسلام و دستور مبارزه با بدعتگزاران
در بینش اسلامی بدعتگذاران در دین، کافر و بدترین انسانها و به اصطلاح «مهدورالدَّم» شناخته شدهاند که کشتن آنان واجب است. امام عسگری علیه السلام، فارس بن حاتم که شخص بدعت گذار بود را لعنت کرد و خونش را هدر دانسته و برای قاتلش بهشت را ضمانت کرد و به شخصي به نام (جُنید) دستور قتل او را داد، جُنید، فارس ابن حاتم را هنگام خروج از مسجد با یک ضربه از پا درآورد.(29)
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در مقام پند و اندرز به عثمان، بدترین انسانها را امام جائری دانست که سنتها را از بین برده و بدعتها را زنده میکند. « و قطعاً بدترین مردم نزد خداوند امام جائری است که خود گمراه و مایه گمراهی دیگران نیز میشود که سنت پذیرفته شده را میمیراند و بدعت ترک شده را زنده میکند.»(30)
نتیجه اینکه اگر کشتن بدعتگذاران در اسلام واجب باشد و اگر حاکمی در رأس حکومت اسلامی قرار گیرد و در مقام احیای بدعتها برآید و سنتهای اسلامی را از بین ببرد، طبق کلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام از بدترین انسانها به شمار میآید و طبق گفته و عمل امام عسگری علیه السلام قتل او و از بین بردنش و لو حاکم باشد، واجب است و این کار جز با قیام مسلحانه علیه او میسر نخواهد بود. مصداق بارز بدعتگذاران همان حاکمان جور هستند که این بدعتها را به نام قانون در ممالک خود تبلیغ و ترویج میکنند. بعد از این که این حکومت از بین رفت و زائل شد نوبت به حکومتی میرسد که حاکم آن مصداق فاجر نباشد و بدعتگذاری نکند و این به غیر از حکومت اسلامی و حاکمیت عالمان غیر ممکن است.
منابع و مآخذ:
1- بقره:124
2- هود: 113
3- وسائل الشیعه، جلد 18 صفحه 4 این حدیث از امام صادق علیه السلام است.
4- وسائل الشیعه: ج12، ص130
5- بقره: 257
6- مائده: 33
7- به آیات 39 تا 41 سوره حج مراجه شود.
8- انفال: 60
9- وسائل الشیعه: ج11، ص5
10- ولایت الفقیه، آیت الله منتظری: ج1، ص 164 و 165 به نقل از حکومة السالامیه/23
11- کتاب سليم ابن قيس هلالي، ص 182، بحار النوار ، ج8 ، ص 555
12- الکافی: ج1، ص59، حدیث4
13- همان ، خصال، ص60، حدیث6
14- الکافی: جلد2، ص74، کتاب الایمان و الکفر
15- التهذیب: ج6، ص319، باب فی زیادات فی القضایا و الاحکام، حدیث86
16- ولایة فقيه، آیت الله منتظری، ج1، ص171
17- عیون اخبار الرضا: باب 34، حدیث 1 - علل الشرایع: ج 1، باب 182، حدیث 9
18- شرح نهج البلاغه ابن میثم بحرانی: ج2، ص103
19- غرر الحکم و در الکلم ، حدیث 10109
20- انفال: 24
21- بقره: 179
22- حج: 77
23- ولايه الفقیه ، آیت الله منتظری ، ص178 به نقل از بحار الانوارج90، ص 40
24- ولاية الفقیه ،آیت الله منتظری ، ج1 ، ص 178
25-. وسایل الشیعه ، ج11، ص 93
26- لسان العرب: این منظور ، ج11، ص 522
27- حجرات: آیه 9
28- وسائل الشیعه : ج11، باب24، جهاد العدّو
29- وسائل الشیعه: ج11، باب 6 ، ابواب محارب
30- نهج البلاغه : خطبه 164




























ارسال کردن دیدگاه جدید