ماهيت نرمش قهرمانانه از زاويه تاريخ

تبيين: آنچه در پيش رو داريد سخنراني حجت الاسلام دكتر سليماني در جمع اعضاء كانون طلوع با موضوعيت نرمش قهرمانانه كه سايت تبيين آنرا به صورت مقاله تهيه كرده است .

متن سخنراني دكتر سليماني:

مقدمه:

اين روزها يک نوع مواجهه اي بين دو گروه نسبت به دولت و رفتاري که دولت در اين سفر داشته صورت گرفته است. همه اين خبر را شنيديم که آقاي روحاني وقتي از هواپيما پياده شد يک عده‌اي گفتند دوستت داريم روحاني٬ برخي اخبار هم آمده که يک عده‌اي تخم مرغ پرتاب کرده‌اند٬‌‌ از طرف ديگر برخي از نيروهاي متدين و حزب اللهي و ولائي يک سؤالي برايشان ايجاد شد که آيا مقام معظم رهبري اين تغيير سياستي که دادند و بعد از انتخابات ادبياتشان يک دفعه فرق کرد اين نکند يک حرکتي باشد از روي ضعف و از روي اينکه چاره‌اي ندارد.

اين نرمش قهرمانانه چيست؟ آقا قبل از انتخابات يک جور ديگري صحبت مي‌کردند٬ صحبت از مقاومت مي‌کردند٬ روبروي کساني که صحبت از مذاکره مي‌کردند تا الان ايستادگي مي‌کردند ولي الان ادبيات آقا عوض شده است.

يکي از دوستان تماس گرفت از روحانيون و اساتيد است مي‌گفت که من ده روز همين طور روي همين بحثها کار مي‌کنم خواب از من گرفته شده و نسبت به ديدگا خود رهبر، سؤال دارم چرا رهبري چنين موضعي گرفته است؟ به هر حال اين سؤال در دلها و بر سرزبانها مطرح مي‌شود.

ما فکر مي‌کنيم با کمک تاريخ و سيره رسول خدا و اهلبيت (ع) بتوانيم يک مقداري اين حرکت را توجيه کنيم و به مباني و زمينه‌ها و انگيزه‌ ‌هايش پي ببريم.

تاريخ خيلي کمک مي‌کند طبق نظر برخي از کارشناسان تقريباً دو سوم از آيات قرآن آيات تاريخي است و خداوند متعال در پايان سوره يوسف مي‌فرمايد «لقد کان في قصصهم عبره لاولي الالباب» در اين قصه‌هايي که براي شما نقل مي‌کنيم عبرت است براي صاحبان لُب٬‌ عبرت يک انفعال قلبي است٬‌ از سنخ باور است غير از يک فعاليت ذهني است.

يعني بسياري از علوم کمک مي کنند به ذهن انسان ولي تاريخ اين هنر را دارد که حفره دل انسان را پر از باورهاي حق بکند، خداوند متعال براي هدايت انسانها از داستانهاي تاريخي کمک مي‌گيرد.

بر اين اساس گفتم چند تا از اين صلح‌هايي را که رسول خدا(ص) انجام داده را ما اينجا مطرح بکنيم ببينيم نرمش قهرمانانه معنايش چه مي‌شود. مفهوم‌شناسي نرمش قهرمانانه را مي‌گذاريم براي آخر بحث.

اول: من يکي دو مورد از صلح‌هاي اهلبيت عليهم السلام را مطرح مي‌کنم، بعد مي‌رويم روي  مفهوم نرمش قهرمانانه. لکن قبل از اينکه وارد بحث بشويم يکي دو سه نکته را خيلي تلگرافي عرض بکنم:

من با اين باورها و پيش فرضها وارد بحث مي‌شوم که نمي‌توان گفت مقصود مقام معظم رهبري از نرمش قهرمانانه دقيقاً يعني اينکه که شما برويد با آمريکا مذاکره بکنيد يا نکنيد٬ اين يک مفهوم عامي است که آقا فرمود. شايد برگردد به مذاکرات هسته‌اي٬‌ شايد برگردد به روابط ديپلماتيکي که ايران با ساير کشورها دارد٬ يک موردش رابطه با آمريکا و مذاکره با آمريکاست٬ ما نمي‌توانيم بگوييم آقا اين نرمش قهرمانانه را فرموده حتماً منظورش رابطه با آمريکا بوده است٬‌ اين قابل اثبات نيست.

از سوي ديگر مي‌دانيم که آقا قبل از انتخابات موضعش اين بود که رابطه با آمريکا فصلش نرسيده است و آمريکا بايد يکسري کارهايي را انجام بدهد تا حسن نيتش براي ما اثبات شود٬ فرموند آمريکا ده تا کار مي‌کند بر عليه ما بعد مي‌گويد بياييد مذاکره. اينها تصريحهاي صبحت آقاست در چند تا سخنراني.

نکته بعد اين است که آقا سياست مقاومت را يک سياست استراتژيک در برخورد با غرب مي‌داند و بارها اين را تکرار کرده است و نه تنها به ملت ايران بلکه اساساً به جهان اسلام اين توصيه را مي‌کند. پس بايد نرمش قهرمانانه طوري تفسير شود که با مقاومت هيچ گونه تعارضي نداشته باشد يعني اگر نرمش قهرمانانه را نوعي تفسير کنيم که استراتژي مقاومت لطمه ببيند يقينا تفسير ما غلط است.

نکته بعدي اينکه ما فقط مي‌خواهيم به اين سؤال پاسخ بدهيم که نرمش قهرمانانه چيست؟٬ ماهيتش چيست؟٬‌ مباني‌اش چيست ؟ و شرائط و پيامدهايش چيست؟٬

از زاويه تاريخ مي‌خواهيم يک مقدار اين فضا روشن شود و يک مقداري اين سؤال پاسخ داده شود.

مفهوم نرمش

در تاريخ اسلام براي عناويني که نزديک به عنوان نرمش باشد عنوانهاي مثل مصالحه و موادعه و مهادنه و مسالمه به کار رفته است. يعني در صلح‌هايي که رسول خدا(ص) انجام داده است اين عناوين آمده گاهي در يک صلح که با بني ضمره دارد سه تا عنوان با هم در يک صلح نامه آمده است هم مهادنه آمده٬ هم موادعه آمده هم مصالحه آمده است؛ اين مفاهيم در مقابل ستيز قرار دارد٬‌ يعني در مقابل جنگ  قرار دارد و به معناي عدم ستيز است.

نرمش که ما اينجا بکار مي‌بريم يک مفهومي اعم از اين مفهوم عدم جنگ است يعني شايد ما يک اختلاف و درگيري در عرصه اقتصادي با يک نظامي داشته باشيم يا در عرصه سياسي که صحبت از جنگ نيست بخواهيم نرمش نشان بدهيم٬ آن نرمش به معني عدم جنگ نيست، لکن عناويني چون مهادنه و موادعه و مصالحه مي‌توانند مصداقي باشند براي نرمش٬‌ يعني همه قبول داريم که اينها نوعي نرمش بشمار مي‌آيد در سيره رسول خدا و اهلبيت (ع) اين‌ها مصداقي از نرمش است اما مفهوم نرمش اعم است صرفاً عدم جنگ را نمي‌گيرد بلکه شايد حالا اختلافات ديگري را که در عرصه‌هاي اقتصادي و فرهنگي بين دو تا گروه در جبهه حق و باطل پديد مي‌آيد آن موارد را هم شامل بشود. موادعه هم همين طور است. 

خلاصه کلام ما اين است که نرمش به معناي يک نوع آشتي است که اين مواردي را که ما سراغش مي‌رويم در تاريخ اينها مصاديق نرمش هستند.

نرمش در سيره پيامبر(صلي الله عليه و آله)

برخي گفته‌اند که از آنجايي که صلح‌هاي رسول خدا برجسته نشده در تاريخ  اين زمينه را فراهم کرده که اسلام متهم بشود به اينکه دين جنگ است دين حرب است. دوست عزيز ما آقاي دکتر منتظري پايان‌نامه کارشناسي ارشدشان بررسي تاريخي صلح‌هاي پيامبر است. ايشان در اين پايان‌نامه ده تا صلح پيامبر را بررسي مي‌کند در حالي که در جوامع اسلامي صلح حديبيه بيشتر شهرت دارد گرچه مهمترين صلح٬ صلح حديبيه بود ولي ده تا صلح رسول خدا انجام داد. صلح با بني ضمره٬ بني مدلج٬ صلح با يهوديان مدينه که اين باز دو دسته مي‌شد يهودياني که از انصار بودند و يهودياني از قبايل بني قينقاع و بني نضير و بني قريظه. در غزوه‌هاي بدر و خندق قبل از آغاز جنگ  رسول خدا پيشنهاد صلح کرده بود. پيمان با خزاعه٬ صلح حديبيه و‌ بعد از صلح حديبيه باز چهار تا صلح ديگر داريم در سيره رسول خدا  يکي صلح در غزوه خيبر است٬‌ صلح با يهود است٬ معاهده صلح ديگر با يهوديان وادي القري است٬ بعد معاهده با يهوديان فدک است و سرانجام صلح بر اساس جزيه که تا زماني که رسول خدا زنده بود اگر جايي را فتح مي‌کردند و آنها مسيحي يا يهودي يا زرتشتي بودند مي‌خواستند در پناه اسلام باشند به اينها مي‌فرمود اگر جزيه بدهيد٬ جنگ با شما نمي‌کنيم و مي توانيد در پناه حکومت اسلامي زندگي کنيد.

مؤلف محترم در اين کتاب نظرش اين است که سيره رسول خدا(ص) چنين بود که براي هدايت انسانها و سوق دادن اينها به سمت اسلام و دين حق تا مي‌تواند از نرمش استفاده مي کند زماني که ناچار مي‌شود از جنگ استفاده بکند. حالا من نمي خواهم از اين نظر دفاع بکنم ولي نتيجه‌گيري ايشان از اين بحث همين بود که عرض شد.

صلح حديبيه

سفر رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به سوي مکه

مهمترين صلحي که رسول خدا انجام داد صلح حديبيه بود، واقعاً براي برخي تعجب‌آور است که رسول خدايي را که در سال دوم هجري، سوم هجري، چهارم هجري، پنجم هجري يکسره در حال مقاومت و جنگ است، سال ششم هجري يک صلح بسيار عظيمي را انجام مي‌دهد که موجب اعتراض بسياري از اصحابش شد. رسول خدا اين صلح را انجام داد و بر آن يک فوايدي بار مي‌شد که وقتي به عمقش توجه مي‌کنيد مي‌بيند اگر رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در آن شرايط مي‌جنگيد هرگز آن فوايد و امتيازات و دستاوردها پديد نمي‌آمد.

سال ششم هجري  رسول خدا خواب ديد به زيارت خانه خدا مي‌رود٬ تعبيرش اين بود که امسال بايد به زيارت بيت الله برود، از اين رو به مسلمانان در ماه ذي القعده فرمود حرکت کنيد برويم به سمت مکه. حدود 1400 نفر٬ برخي گفتند 1600 نفر يا بيشتر همراه رسول خدا حرکت کردند رفتند به سمت مکه٬ لباس احرام پوشيدند٬ شترهايي را به عنوان قرباني بردند آنجا هفتاد تا شتر با خود بردند٬ اسلحه‌اي که گرفتند اسلحه مسافر بود يعني تجهيزات جنگي همراه خودشان نبردند. يک شمشير همراه خودشان بردند که اگر خطري پيش آمد از خود دفاع کنند. اين‌ها وقتي حرکت کردند و قدري از مسير را پيمودند قريش متوجه حرکتشان شد و عهد بست تا با آنان مقابله کند و از ورودشان به مکه جلوگيري به عمل آورد، رسول خدا فرمود ٬ جنگ قريش را خورده ٬ چرا من و عرب را آزاد نمي‌گذارند؟ چه اينکه اگر اعراب بر من مسلط شدند آنها به هدفشان مي‌رسند و اگر خدا مرا پيروز نمود و اعراب به من پيوستند  قريش به اسلام داخل شوند٬ اسلام بياورند و اگر نخواستند با توان بيشتر بعداً با من مبارزه کنند.

اين جملات کاملاً نشان مي‌دهد رسول خدا قصد جنگ نداشت بلکه مي‌خواهد به نوعي با قريش مصالحه کند تا در سايه اين مصالحه در شرايط آزاد اعراب را به اسلام دعوت کند در يک فضاي عاري از تهديد اعراب را به دين اسلام دعوت بکند. قريش با جنگ‌هاي پي درپي و رعبي که در دلها ايجاد مي کرد چون قدرتمندترين قبيله در جزيره العرب بود مانع پذيرش اسلام مي شد٬ آن‌ها مستکبر و قلدر بودند به طوري که اگر کسي مي‌خواست وارد مکه شود مي‌گفتند لخت شو٬ بايد از ما لباس بخري وارد مکه بشوي. طرف تمام لباسهايش را درمي‌آورد از اينها  لباس مي‌خريد٬ اگر لباس نمي‌خريد مي‌بايست برهنه طواف مي‌کرد. زن گرفتن از قريش ممنوع بود اما آنها از هر قبيله‌اي مي‌توانستند زن بگيرند. اگر قبيله‌اي مسلمان مي‌شد يعني به رسول خدا گرايش پيدا مي‌کرد يا با او پيمان دوستي مي‌بست از اذيت و آزار قريش در امان نبود، درست مانند همين رعبي که مخالفت آمريکا با ايران در دلها ايجاد مي‌کند  بطوري که شرکت ها يا کشورهاي ديگر مي‌خواهند با ما ارتباط برقرار کنند٬ پيمان ببندند٬ ممانعت آمريکا جلويشان را مي گيرد٬ همين حالت را قريش در جزيرة العرب داشت. رسول خدا مي‌خواست با يک نرمش حسابشده اين مانع و عامل رعب انگيز را از اعراب بردارد.

لذا برغم آن برائت‌هايي را که در سالهاي گذشته در سيره رسول خدا ديده مي شود اين حرکت کاملاً تمايز است. رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمودند اگر امروز قريش امري را که در آن صله رحم يا تعظيم حرم خدا باشد به من پيشنهاد کنند آنرا مي پذيرم.

پيک هاي قريش

وقتي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به حديبيه رسيد قريش پيک هاي متعددي را براي بدست آوردن هدف پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرستادند؛ يکي از آنها فردي به نام بديل بن ورقاع بود  رسول خدا فرمود که من قصد جنگ ندارم٬ آمده‌ام براي زيارت. بديل به قريش گفت: عجله نکنيد محمد قصد جنگ ندارد براي زيارت آمده، ولي قريش خطاب به او گفتند تو از قبيله خزاعه هستي و با محمد پيمان دوستي داريد، دروغ مي گويي وبا تندي با او رفتار کردند. مِکرَز بن حَفص را فرستادند رسول خدا باز همين حرف را تکرار کرد٬ قريش سخن او را نيز قبول نکردند بعد  حليس بن علقمه را فرستادند ٬ وي رئيس احابيش بود. احابيش عبادت خدا مي‌کردند ٬‌ ايشان که آمد رسول خدا فرمود که اينها اهل خداپرستي هستند٬ اهل عبادت هستند٬ اين قرباني‌ها را جلوي اينها رها کنيد٬‌ شترهاي را قرباني را جلوي او رها کردند که به اينها حالي کنند ما اصلاً قصد جنگ نداريم. او رفت گفت که اينها قصد ندارند٬ من ديدم اينها شترهايي آوردند براي قرباني. بعد آنها گفتند که تو حاليت نيست٬‌ تو اعرابي هستي نمي‌فهمي. بعد گفت که به هر حال اگر شما با اينها بجنگيد من با شما مقابله خواهم کرد. يا محمد را در زيارت آزاد مي گذاريد يا من احابيش را همداستان عليه شما حرکت مي‌دهم ، اين سخن قريش را لرزانيد، گفتند آرام باش شتاب مکن تا براي اين کار فکري کنيم.

اينجا نخستين پيروزي براي رسول خدا حاصل شد. رسول خدا(صلي الله عليه و آله) چه قدر مي‌بايست هزينه صرف مي‌کرد تا اينهايي را که شمشير به نفع قريش مي‌زدند را عوض کند. همين جا اينها آمدند به قريش گفتند اگر با اينها بجنگي با ما طرف هستي.  به هر حال عروه بن مسعود آمد٬ رسول خدا همين حرفها را زد٬ عروه بن مسعود آمد. رسول خدا(صلي الله عليه و آله) پيام خودش را به وي رساند. او ديد هنگامي که رسول خدا(صلي الله عليه و آله) دارد وضو مي‌گيرد برخي آب وضويش جمع مي‌کنند٬ موي سر و صورتش را جمع مي‌کنند. رفت  به قريش گفت  من قيصر و کسري و نجاشي را ديدم هيچ‌يک از آن‌ها بين يارانش به اندازه محمد محبوب نيست.

اين نکته را هم عرض کنم رسول خدا(صلي الله عليه و آله) چند نفر را خودش فرستاد براي مذاکره. يکي از کساني که فرستاد خراش بن اُميه بود. قريش شترش را پِي کردند و خودش را مي‌خواستند بکشند که احابيش نگذاشتند. بدنبال او رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به خليفه اول پيشنهاد کرد که برود و قريش را از قصد مسلمانان آگاه کند ولي او گفت من مي ترسم قريش مرا بکشند، چرا که از دشمني ام نسبت به خود مطلعند و از بني عدي کسي در مکه نيست تا از من دفاع کند. عثمان را بفرست.

رسول خدا فرمود عثمان شما برو عثمان رفت و قريش او را دستگير کردند. وقتي بازگشتش به تأخير افتاد و شايعه قتل او منتشر شد رسول خدا فرمود از اين‌جا نمي رويم تا تکليفم روشن شود، از اصحاب بيعت گرفت.

اينجا حالت مقاومت رسول خدا در اين لحظه خودش را نشان داد که اين صلحي که دارد مي‌کند٬ اين حرکتش در دايره مقاومت است و حرکتي از سر زبوني نيست٬ بلکه يک تاکتيک است.

مواد صلح نامه

سرانجام قريش سهيل بن عمرو را فرستادند و ايشان آمد و گفت که ورود  به مکه امکان ندارد. چون با ورود شما آبروي ما در ميان قبائل مي‌رود٬ مي‌گويند پيامبر آمد برغم ميل قريش به زور وارد مکه شد. رسول خدا(صلي الله عليه و آله) اينجا از فرصت استفاده کرد٬ در مواد صلح‌نامه چهار پنج تا عنصر را گنجاند که اين موجب اين شد که پيروزي عظيمي براي رسول خدا ايجاد شود.

1- تا ده سال طرفين با هم نجنگند

2- عداوت و دشمني را کنار بگذارند

3- مال و جان طرفين براي همديگر محترم باشد

4- قبايل در هم‌پيماني با رسول خدا آزاد هستند. يعني قبايل ديگر مي‌توانند آزادانه با پيامبر(صلي الله عليه و آله) پيمان ببندند و قريش حق تعرض به آنها را ندارد. هر کس از مدينه براي حج يا عمره و يا تجارت به مکه رود جان و مالش در امان است. قبلاً مسلمانها هم نمي‌توانستند وارد مدينه شوند٬ نماز بخوانند٬ روزه بگيرند.

5- اگر از مکيان کسي بدون إذن وليّ خود به مدينه پناهنده شود محمد بايد آن را برگرداند لکن اگر از مدينه مسلماني فرار کند (مرتد شود) و بسوي قريش برود قريش موظف نيست وي را برگرداند.

اعتراض به صلح

اين بند را که رسول خدا(صلي الله عليه و آله) پذيرفت خيلي از اصحاب ناراحت شدند به طوري که به حضرت اعتراض کردند حضرت جواب داد. اينها به رسول خدا گفتند مگر شما رسول خدا نيستيد؟ مگر ما مسلمان نيستيم؟ مگر قريش مشرک نيستند؟ پس چرا با صلح يک لکّه ننگي را بر دامان ما مي‌گذاريد٬‌ آن هم پذيرش اين ماده؟

رسول خدا فرمود من عبد خدا و رسول او هستم و با امر او مخالفت نمي‌کنم. خدا هم مرا ضايع نمي‌کند٬ اگر اينجا به من دستور صلح داده است مرا ضايع نمي‌کند. رفتند جلوتر٬‌ داشتند برمي‌گشتند آيه نازل شد «انّا فتحنا لک فتحاً مبينا» باز هم يک عده از اصحاب آمدند اعتراض کردند گفتند: اين چه فتحي است که ما را از زيارت خانه خدا بازداشتند و جلوي قربانيان ما را گرفتند؟

ما بايد الان براي جامعه خودمان هم اين حالت را تصور کنيم که اگر پيش آمد ما از قبل جامعه را آماده کنيم که چنين چيزي رخ ندهد. پيامبر فرمود: سخن ناروايي گفتي٬ سخنان پيامبر خيلي عجيب است. در مورد کفار چه روانشناسي دارد. سخن ناروايي گفتي اين بزرگترين پيروزي براي ما بود که مشرکان راضي شدند بدون برخورد خشونت‌آميز شما را از سرزمين خود دور کنند. همين مقدار فعلاً بس‌تان است. به شما پيشنهاد صلح بدهند٬ اينها بيايند بگويند صلح کنيم. يعني اينقدر براي شما احترام قائل بشوند٬ اين‌ها مي‌گفتند اصلاً شما حق زندگي نداريد٬ حکومتتان بايد نابود شود٬ همه شما بايد کشته شويد. الان آمدند گفتند که شما را به رسميت مي شناسيم٬ شما به عنوان يک دولت قبول داريم و با هم صلح مي‌کنيم. با آن همه ناراحتي که از شما به دل داشتند تمايل به تعرض نشان ندادند. اين قضايا را در تفسير نورالثقلين که جزو تفاسير روايي شيعه است يا در المنثور ذيل اين آيه «انّا فتحنا» مي‌توان يافت.

که اينجا دارد که آنگاه ناراحتي‌هايي را که در بدر٬ اين خيلي مهم است. رسول خدا مي‌فرمايد که اينجا ناراحتي‌هايي را که در بدر مشرکان متحمل شدند زخم‌هايي که ديدند تا جايي که مسلمانان را قانع کرد.

دستاوردهاي صلح

بهر حال با صلح حديبيه کاملاً اسلام به رسميت شناخته شد و سال آينده هم رسول خدا(صلي الله عليه و آله) آمد عمره انجام داد در اين مراوده‌هايي که قريش با رسول خدا داشت بخش معظمي از کينه‌هايش ريخته شد و اين امر زمينه اي را فراهم کرد که خود قريش کينه‌اش کم شود٬ به قبايل ديگر هم آزار نرساند٬ در نتيجه تعداد مسلمانها سال هشتم هجري زمان فتح مکه يعني دو سال بعد از صلح حديبيه ده هزار نفر شد. ما تعداد مجموع مسلمانها را خبر نداريم چقدر بودند٬ همراهان رسول خدا را هنگام رفتن به سمت عمره براي صلح حديبيه سال ششم با تعداد همراهانش در سال هشتم مقايسه مي‌کنيم مي‌بينيم حدود پنج شش برابر افزايش يافته اند. اين افزايش جمعيت مسلمانان را اصحاب بزرگي مثل جابر بن عبدالله انصاري بعداً تصريح کردند. آنها تصريح کردند گفتند فتح همين بود که تعداد مسلمانها اينقدر بيشتر شد. اين در مورد صلح رسول خدا و پيامدهايي که اين صلح داشت. در اين فاصله رسول خدا در فضايي بسيار آزاد نه تنها اسلام را در جزيرة العرب صادر کرد بلکه حتي کشورهاي ديگر را به اسلام دعوت کرد. دعوتهاي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به قيصر روم٬ کسراي ايران٬ نجاشي وغيره اينها همه در اين سالها رخ داد. جنگ مهمي را هم اينجا با يهوديان انجام مي‌دهد تقريباً کانون يهوديها که در خيبر جمع شده بودند فرو پاشيد  يک پيروزي بزرگ در سايه يک صلح رخ داد که اين ابتدا براي بسياري از اصحاب تلخ بود.

نرمش در سيره اهل‌بيت(عليهم السلام)

در سيره اهل‌بيت(عليه السلام) ميزان نرمش حسابشده و قهرمانانه که باعث بقاء، رويش، و خيزش و گسترش تشيع گرديده فراوان است، در يک نگاه کلي مي‌توان گفت جز امام علي(عليه السلام) در سه جنگ جمل و صفين و نهروان و امام حسين(عليه السلام) در روز عاشورا ساير مقاطع تاريخ مقرون نرمش هاي حسابشده و تأثيرگذار اهل‌بيت (عليهم السلام) در برابر پادشاهان اموي و عباسي بوده است، نرمشي که گاه به حضور در دربار خلفا انجاميد. در حالي که براي آنان بسيار تلخ و ناگوار بوده است. يکي از معروف‌ترين اين نرمش ها نرمش امام حسن(عليه السلام)‌در قبال معاويه است که منجر به تحوّل حکومت اسلامي به فرزند ابوسفيان گرديده است.

صلح امام حسن(عليه السلام) (عوامل و به پيامدها)

در سيره اهل‌بيت(عليهم السلام) صلح امام حسن(ع) نيز مصداق ديگري از نرمش قهرمانانه است که برجستگي خاصي دارد؛ بعد از شهادت امام علي(ع) زماني که تقريباً پنج شش ماه از حکومت امام حسن(ع) گذشته است٬ معاويه آماده جنگ با امام شده و امام حسن (عليه السلام) نيز در اين مدت در حال جمع‌آوري نيرو بود، ولي متوجه شد که جنگ با معاويه محظوراتي زيرا را به همراه دارد:

علل صلح

1. قيصر روم قصد حمله به قلمرو حکومت اسلامي را کرده و جنگ داخلي مسلمانان خطر غلبه روميان ٬‌ را بدنبال خواهد داشت، از امام باقر(ع) روايتي است که اگر صلح انجام نمي‌شد خطر بزرگي اسلام را تهديد مي‌کرد.

2.  ياران خودشان هم سستي داشتند. بسياري از يارانش جزو خانواده‌هاي داغديده سه جنگ جمل و صفين و نهروان بودند. در جنگ جمل سي هزار کشته ٬ در نهروان چهار هزار تا٬ در صفين آمارها مي‌گويد 110 هزار کشته بر روي دست مسلمانان نهاده شد. اين جنگ‌ها عدّه‌اي را خسته کرده بود و مي‌گفتند ما زندگي مي‌خواهيم از مرگ خسته شده ايم چقدر جنگ٬ چقدر خونريزي.

3. شخصيتهاي ملوّن، دنيازدگي٬ ناهمگوني سپاه٬ حضور خوارج در داخل سپاه٬ فتنه‌گرها٬ آشوبگرها٬ شکّاک‌ها٬‌ مقلدان رؤساي قبايل که براي به دست آوردن پول آمده‌اند.

در چنين فضايي امام حسن(ع) خودش به اين نتيجه رسيد که ديگر اين لشکر را نمي‌تواند جمع بکند.

خيانت عبيدالله بن عباس٬ پسرعمويش زنگ خطر بزرگي به شمار مي آمد. حضرت او را فرستاده بود با يک لشکر 12000 نفري تا در خط مقدم با معاويه روبرو شود ولي او يک ميليون درهم از معاويه مي‌گيرد و با  هشت هزار نيرو به معاويه مي‌پيوندد٬ هشت هزار نيرو را مي‌برد آن طرف. حالا شايعه هم شده بود که از سوي معاويه براي امام حسن(ع) برگه سفيدي ارسال شده که هر چه  بنويسي من قبول دارم بيا صلح کنيم. اين هم در لشکرش پخش شد.

حضرت ديد با اين نيرو جنگ به پيروزي منتهي نخواهد شد شهادت او و شيعيانش موجب بيداري نخواهد شد زيرا از يک سوي معاويه خود را به عنوان چهره صلح طلب جازده و خود را خليفه ملتزم به اسلام معرفي نموده و امام را فردي لجوج و جنگ طلب جلوه داده است در نتيجه مردم مقاومت امام را مقاومتي لجوجانه و از سر جنگ طلبي تفسير خواهند کرد بنابراين، شهادتش نيز پرده از چهره کريه بني اميه برنمي دارد بلکه مانند حجر بن عدي فردي جنگ طلب جلوه خواهد کرد. از اين رو نرمش و صلح را بر جنگ با معاويه ترجيح داد زيرا اين صلح مي‌توانست امتيازي براي جبهه حقّ بياورد که هرگز جنگ نمي‌توانست چنين امتيازي را به بار بياورد، با صلح چهر کريه بني اميه فاش مي‌شد زيرا آن‌ها فکر مي‌کردند بر اريکه قدرت سوار شده‌اند از اين رو بي پرده نفاق باطني خود را بروز مي‌دادند و استکبار دروني و ظالمانه شان را بر ملا مي‌ساختند.

مفاد صلح نامه

امام حسن(ع) بر اين اساس صلح کرد ولي از معاويه عهد گرفت که تو بعد از خود نبايد جانشين تعيين کني٬ از وي عهد گرفت که بايد بر اساس کتاب خدا و سنت پيامبر(صلي الله عليه و آله) عمل بکني٬ از او عهد گرفت که آزاري نسبت به امام حسن و امام حسين و خاندان بني هاشم نبايد برساني. به خانواده‌هاي بازماندگان جنگهاي جمل و صفين از اصحاب امام علي(ع) نبايد آزار و اذيتي برساني٬ حقوقشان را قطع کني و پنج ميليون درهم از بيت المال بايد تسليم امام شود. يک ميليون درهم در ميان بازماندگان شهدائي که در کنار علي(عليه السلام) بوده‌اند تقسيم شود. معاويه نبايد به اميرمؤمنان ناسزا گويد و بر او در نمازها لعنت بفرستد و از علي(عليه السلام) جز به نيکي نبايد ياد کند.

معترضان صلح

برخي همان زمان به امام(عليه السلام) اعتراض کردند، معترضين به صلح‌ نامه حرفهايي دارند که اين براي ما خيلي عبرت‌انگيز است، قدري از سخنانشان را بخوانم که عبرت انگيز است.

يکي از اينها حجر بن عدي است، حجر بن عدي مدائني همراه قيس آمد. قيس سردار امام حسن(ع) بود در خط مقدم جبهه نبرد با معاويه بود٬ عبيدالله که کشته شد٬ قيس فرماندهي را به عهده گرفت. همراه قيس٬ عبيد بن عمرو کندي بود، وي در همان ميدان جنگ زخمي شده بود. در حالي که صورتش زخمي شده بود با قيس و حجر آمد پيش امام حسن(ع). رواي مي‌گويد « فالتفت حجر الي الحسن» ٬ حجر رو به امام حسن(ع) کرد « و قال کلاماً لايخلوا من سوء ادب» ٬‌ از بس عصباني بود طوري تند با امام حسن(ع) صحبت کرد که رواي مي‌گويد « لا يخلوا من سوء ادب٬ حمله علي شده الحبّ»  اين آقا مي‌گويد ما بايد اين را حمل کنيم بر شدت حبّش به امام. از بس امام را دوست داشت و با امام خودماني بود اينطوري صحبت کرد، « ثم قال انّا رجعنا بما کرهنا و رجعه مسرورين بما حقّه» « ما برگشتيم در حالي که چيزي که خواستيم نشد با ناراحتي برگشتيم ولي آنها برگشتند در حالي که خيلي خوشحال هم هستند.» « فتغير وجه الحسن»٬ رواي مي‌گويد « رنگ امام حسن دگرگون شد» و « غمز الحسين حجرا فسکت»  امام حسين (ع) کنار حجر ايستاده بود٬ «غمز» را دو جور ترجمه کرده‌اند « يکي اينکه با چشم خودش اشاره کرد به حجز و ديگر اينکه دست حجر را گرفت و فشار داد» که شما چرا با امامت اين‌طور سخن مي گويي!.

« فقال الحسن يا حجر ليس کل الناس يحب ما تحب و لا رأيه رأيک ٬ همه مردم آنچه که تو دوست داري دوست ندارند٬ رأيشان مثل رأي شما نيست٬‌ فعل اينها٬ خواسته اينها هم خواسته شما نيست. «و ما فعلت» ٬ من انجام ندادم اين کار را « الاّ ابقاء عليک» مگر به خاطر باقي ماندن شما٬‌ من خواستم امثال تو بمانيد تا در آينده اسلام را ياري کنيد. در يک مقطع حساسي از تاريخ بياييد شمشير بزنيد.

اگر کساني اين عبارت را اينجور معنا بکنند که « من مي‌خواستم شما  بمانيد» به امام حسين (ع) اعتراض مي‌شود که چرا نخواست اصحاب راستينش بمانند٬ نه « ابقاء عليک» معنايش اين است که بعداً در يک موقعيت مناسبي شمشير بزني که ماهيت بني اميه فاش شده باشد و قيامت اثر بگذارد؛ حرکت شما در تاريخ بماند.

من احساس مي‌کنم آن زمان در ميان اصحاب امام اين زمزمه بود که چه‌طور امام تا پريروز ما را دعوت به جنگ مي‌کرد و از سستي يارانش در جنگ گله مي‌کرد؛ مي‌فرمود شما هنگامي که به صفين مي‌رفتيد آخرتتان جلوي دنيايتان بوده ولي حالا اينجا دنيا آمد جلو آخرت٬ ولي امروز يک دفعه خودش دم از صلح مي‌زند.

از اين رو امام حسن (ع) در پاسخ اين سؤال مقدر فرمود « والله کل يوم في شأن» ٬‌ « خدا هر روزي يک اراده خاصي دارد.»، ديروز دعوت به جنگ مصلحت داشت ولي‌ امروز اوضاع 180 درجه عوض شده است٬ شما بايد خودت را براي اين صحنه آماده بکني.

سالم بن ابي جعده گويد مردي آمد اعتراض کرد به امام حسن (ع) گفت: « اذللت رقابنا و جعلت معشر الشيعه عبيداً ما بقي [معک] رجل»٬ « ما را ذليل کرده اي٬‌ شيعياني را که با شما مانده بوده‌اند را برده بني اميه کردي،  امام فرمود: چگونه؟!،  گفت: « بتسليمک الامر لهذا»٬ شما با پذيرفتن اين صلح ما را در حقيقت برده اينها کرده اي. امام فرمود: « والله ما سلمت الامر اليه الاّ انّي لم اجد انصاراً ولو وجدت انصارا لقتلته ليلي و نهاري حتي يحکم الله بيني و بينه ولکنّي عرفت اهل الکوفه و بلوتهم و لايصلح لي منهم ما کان فاسداً، انهم لا وفاء لهم و لا ذمة في قول و لا فعل انّهم لمختلفون و يقولون لنا: انّ قلوبنا معنا فهم و سيوفهم لمشهوره علينا». بعد مي‌گويد امام حسن(ع) حالت تهوع به وي دست داد و خون از دهانش بيرون آمد.
خبر ديگر مي‌گويد هنگامي که امام حسين‌(ع) داشت بارش را مي‌بست از کوفه با امام حسن(ع) بروند عده ديگر آمدند اعتراض کردند ٬ اينها باز از بزرگان شيعيان بودند٬ همين‌هايي هستند که بعداً براي ا مام حسين(ع) نامه دادند (مثل جندب بن عبدالله أزدي٬ مسيب بن نجبه فزاري٬ سليمان بن صرد خزاعي٬‌ سعيد بن عبدالله حنفي) ؛ امام حسين (ع) در اتاق خودش در قصر کوفه بود داشت بارهايش را جمع مي کرد « يأمر غلمته بحمل المتاع و يستحثهم فسلموا عليه»٬‌ به غلامانش مي‌گفت اينها را جمع کنيد مي‌خواهيم برويم٬ اينها سلام کردند و وارد شدند،‌ « فلمّا رأي ما بهم من الکعابة و سوء الهيئه»٬ وقتي امام حسين(عليه السلام) ديد اينها خيلي ناراحت هستند٬ با اخم و تخم و چهره گرفته و عبوس آمده‌اند٬ « تکلم فقال انّ‌ امر الله کان قدراً مقدورا» ٬‌ شروع به سخن  کرد فرمود: خدا امر را به اين صورت تقدير کرده. « انّ امر الله کان مفعولا» « خدا هر چه بخواهد همان مي‌شود»٬ بعد مي‌گويد امام (ع) فرمود: « فعسي ان تکرهوا شيئا و يجعل الله في خيراً کثيرا». « اي بسا شما از چيزي خوشت نيايد ولي خدا خير زيادي در آن قرار داده باشد و اين خير کثير همان زمينه‌سازي براي برپايي يک قيام تأثير گزار و بيدار گر بود.

پيامد صلح

معاويه متوجه طرح امام حسن(ع) نشد و گمان کرد اين صلح تنها يک صلح انفعالي و از سر ناچاري و ضعف است در حالي که نقشه حکيمانه اي پسِ آن نهفته بود و آن زمينه‌سازي قيام ابي عبدالله(عليه السلام) و تضمين شدن بقاء‌ اصول دين اسلام بود. معاويه خيلي ساده‌ لوحانه بعد از اينکه آمد مدينه را گرفت گفت:‌ من نجنگيده ام ‌ تا شما نماز بخوانيد، حج انجام بدهيد ،‌ روزه بگيريد٬ و زکات بدهيد، بلكه من آمده ام تا بر شما حکومت کنم.

او فکر کرده بود الان مسلط شده و کارش تمام شده است٬‌ بعد از اين شروع کرد به ظلم و ستم بر شيعيان و ساير مسلمانان،‌يک دفعه کوفيان فهميدند اين آدم همه آن ادعايي که مي‌کرد دروغ بوده است٬‌ او نمي‌خواهد خليفه پيامبر باشد مي‌گويد من مي‌خواهم سلطان باشم «اتأمّر عليکم»، ماهيت حکومت او با خلفاي قبلي‌ فرق مي‌کند. آنها برخي در زبان و برخي در عمل مي‌گفتند ما خليفه رسول خدا(صلي الله عليه و آله)  هستيم و مي خواهيم احکام اسلام را پياده کنيم. ولي او مي‌گويد من نمي‌خواهم احکام اسلام پياده بکنم٬ من مي‌خواهم اينجا سلطنت بکنم.

بعد گفت همه آن چيزهايي که در مواد صلح‌نامه نوشته ام از همين الان زير پايم مي گزارم. يک دفعه يک آب سردي را ريخت روي سر مردم٬ بعد هم شروع کرد به سخت‌گيري و شکنجه مردم عراق. زياد را بر کوفه مسلط کرد و او وقتي وارد شد شبهاي اول حکومت نظامي اعلام کرد٬ همان شبهاي اول چند صد سر را بريد٬ گفت حق نداريد بيرون شهر کوفه برويد٬ حالا کوفه مأمن شيعه بود، مدتي گذشت شيعيان متوجه شدند و آمدند سمت امام حسن(ع)٬‌ امام حسين(ع)٬ محمد بن حنفيه که آقا شما بياييد قيام کنيد.

پرشکوه‌ترين نرمش قهرمانانه تاريخ

آري اين صلح مصداق بارز نرمش قهرمانانه بود از اين رو مقام معظم رهبري کتاب « صلح الحسن» شيخ راضي آل يس را به « پرشکوه‌ترين نرمش قهرمانانه تاريخ» نام نهاد، ايشان به حقّ صلح الحسن را اين چنين ترجمه کرد٬ علامه شرف‌الدين بر آن مقدمه زده است و مقدمه اش بسيار زيبا است؛ حضرت امام ايشان را به عنوان يک مصلح بزرگ قبول داشت. تزي که در اين کتاب ارائه داده شده اين است که مي‌گويد اينهايي که مي‌آيند مي‌گويند امام حسن‌(ع) ديد چاره ندارد صلح کرد‌ اين تز٬ تز ناقصي است. امام حسن(ع) نقشه داشت براي اين صلح يعني صلحش انفعالي صرف نبود بلکه فعال بود يک نقشه‌اي داشت؛ احساس مي‌کرد اگر اين صلح را انجام بدهد يک پيروزي نصيبش مي‌شود که در سايه جنگ اين حاصل نخواهد شد. و الاّ او وظيفه داشت مثل امام حسين (ع) بجنگد٬ مگر امام حسين(عليه السلام) شکست خورد!٬ به حکومت نرسيد ولي دين خدا را زنده کرد،‌ باور به اصول دين و فرهنگ اسلام را احيا کرد.

امام حسن(ع) به اين نتيجه رسيد که اين نامه‌هايي که معاويه داده به همه اعلام کرد که من صلح‌ طلب هستم ولي امام حسن جنگ طلب است نمي‌خواهد آرامش و آسايش در جامعه باشد اين در حالي است که چهره معاويه هم فاش شده نيست به طوري که بسياري از قيام‌هاي حق طلبانه را مي‌تواند از بين ببرد و انقلابيون را به عنوان خارجي و شورشگر جلوه بدهد چنانکه حجر بن عدي را آورد دستگير کرد بعد گفت شريح قاضي٬‌ فلاني فلاني شما امضا کنيد اين فرد خارجي است٬‌ اينها هم امضا کردند اين خارجي است٬‌ سپس در مسير شام  دستور قتلش را صادر کرد وحجر را کشتند آب از آب هم تکان نخورد. مردم گفتند که او خارجي بود امام حسن(ع) ديد بايد به مرور چهره اين حزب فاش شود تا مسلمانها بفهمند که او آدم بي‌دين و غير قابل اعتمادي است.

ولي امام حسن(ع) و امام علي(ع) و رسول خدا(ص) همه تزشان اين بود که بني اميه با دين دشمني‌ دارند لکن وقتي اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرموند « ما اسلموا ولکن استسلموا»  همه تعجب مي‌کردند در صفين. مي‌گفت: اينها مسلمان نيستند٬ اظهار اسلام مي‌کنند. مردم نمي‌فهميدند مي‌گفتند چطور‌ اينها مثل ما نماز مي خوانند٬ اذان مي گويند. آري برداشتي که امام علي(ع) از بني اميه داشت را کمتر کسي مي‌فهميد٬‌ خيلي کم مي‌فهميدند٬ عمارها شايد مي‌فهميدند.

نتيجه گيري

حال روشن شد نرمش قهرمانانه يعني چه؛ يعني نرمشي که اين نرمش از سنخ مقاومت است٬ از سنخ جنگ است اما با شمشير نيست. مقام معظم رهبري فرمود که ببينيد من عميقاً به نرمش قهرمانانه اعتقاد دارم. يک کشتي گير در ميدان کشتي گاهي اوقات احساس مي کند بايد يک جا نرمش نشان بدهد. ولي اين نرمش به خاطر اين است که با حرکتي بدل بزند و امتياز افزونتري کسب کند بطوري که بدون اين نرمش بدان امتياز بالا نمي‌رسيد؛ يعني فنّ ديگري را بزند و پشت حريفش را به خاک بمالد. اين چنين نرمشي به خاطر اين نيست که احساس کرده اين آقا دوستش شده٬‌ قابل اعتماد است.

اگر کسي در نرمش با اين برداشت جلو برود که آمريکا يا غرب ماهيتشان عوض شده است٬ ناراحتي‌شان از هولوکاست بوده٬ ناراحتي‌شان از ادبيات تند ما بوده٬ اين از ساده‌لوحي است. آقا مي‌خواهد بفهماند که مواظب باشيد آمريکا هر لحظه دنبال اين است که پشت‌تان را به خاک بمالد اين را هيچ وقت فراموش نکنيد. اگر به اين عنصر توجه داري يک شرط از نرمش قهرمانانه را شما توجه داريد.

اما شرط دوم اين است که بلد باشي چگونه نرمش نشان بدهي که بعد از امتياز دادن از او امتياز افزونتري بگيري، بلد باشي بعد از نرمش فني بزني که پيروزي بزرگي را براي تو بهمراه بياورد. لذا يک فن را فدا مي‌کني براي اينکه فن مهمتري را بعداً بزني. اين است آن نرمش قهرمانانه.

در چه صورتي محقق مي‌شود؟

در صورتي که:

1- آدم از حريف خود تفسير صحيحي داشته باشد، توانمندي‌هاي حريف خودش را و قصد حريف خودش را خوب بفهمد.

2- مقدورات خودش را هم خوب بداند. بفهمد در موقعيت کنوني او چه کارهايي مي‌تواند بکند؟ آيا اين نرمش را نشان بدهد افکار عمومي بعداً تغيير خواهد کرد به نفع آن چيزي که او قصد دارد جامعه را به آنجا برساند يا نه؟

اگر ازمقدورات خودش تفسير صحيح داشت٬ دشمن را هم خوب شناخت،‌ فهميد جنسش چيست ترفندهايش کدامند،‌ بعلاوه برنامه و نقشه حسابشده اي براي نرمش همراه برد و پيروزي داشت، آن وقت است که نرمش مي‌شود نرمش قهرمانانه.

در غير صورت نرمشي که از روي فريب خوردن نسبت به دشمن است. نرمشي قهرمانانه نخواهد بود بلکه به نرمشي ذليلانه منتهي خواهد شد.

برخي مي گويند اگر در گذشته در ماجراي هسته‌اي ما نرمش نشان نمي‌داديم آن زمان آمريکا به كشور ما حمله مي کرد. ولي مقام معظم رهبري چندين سال است مي‌فرمايد: اين غلط است‌ اينها يک تهديد است، آمريکا خودش از درون مشکلات زيادي دارد٬ مثل کوه يخ دارد آب مي‌شود ولي برخي اين را قبول ندارند و علنا به گوش آمريکا مي‌رسانند، در مقابل ايران را ضعيف مي‌پندارند، روشن است با چنين برداشتي دشمن در ما طمع مي‌کند و نرمش ما را نرمشي انفعالي و نوعي باجدهي مي‌انگارد، و گمان مي‌کند هنوز با زبان تهديد مي‌تواند ما را تحت فشار قرار بدهد و از پا دربياورد.

خلاصه کلام اين شد که نرمش قهرمانانه جنسش از جنس مقاومت است٬ نوعي مقاومت است و نتيجه‌اش بايد پيروزي و امتياز گيري افزونتر از جنگ در برابر جبهه باطل باشد٬ و لازمه‌اش اين است که ارزيابي درستي از دشمن داشته باشيم و ارزيابي درستي از مقدورات خودمان داشته باشيم. بعلاوه از نقشه و تاکتيک قوي و امتياز آوري برخوردار باشيم؛ از اينکه طولاني شده خيلي عذرخواهي مي کنم.

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی