هويت شناسي بصيرت /2

مسئله بصيرت و تشخيص مصداق حق

موانع شش گانه بصيرت

در شماره پيشين ذيل مقاله «هويت‌شناسي بصيرت» بيان شد كه بصيرت امري مركب است كه داراي دو مؤلفه ركني (شناخت حق و ايمان) و دو مؤلفه شرطي (مهار گرايشات منفي و تشخيص مصداق حق) است.
در ادامه مبحث پيشين در اين شماره به احصاء مجموعه علل و عواملي مي‌پردازيم كه زمينه عدم تشخيص مصداق حق در فتنه‌هاي گوناگون را فراهم مي‌كنند.

تشخيص مصداق حق

بسياري از افراد جامعه به ويژه خواص جامعه حق را مي‌شناسند و به آن ايمان دارند و در زندگي عملي خود تقوا پيشه كرده‌اند اما با اين حال در جريانات سياسي اجتماعي به ويژه در حوادث فتنه‌خيز، رفتاري به دور از بصيرت از آنان سر مي‌زند. در طول تاريخ اينگونه رفتارها در جوامع اسلامي به وفور ديده شده و تاريخ گواهي روشن بر اين بي‌بصيرتي بوده و هست. البته اين مؤلفه بصيرت بيشتر در خواص بروز و نمود دارد و عموم مردم اگر در مصداق حق و حقيقت اشتباهي داشته باشند معمولاً ناشي از اشتباه خواص است چراكه به حكم عقل و حكم شرع، غيرمتخصص بايد در امور خود به متخصص رجوع كند و اگر متخصص و كارشناسان يا به تعبير قرآن «اهل ذكر» بصيرت كافي را نداشته باشند، مراجعه‌كنندگان نيز گرفتار بي‌بصيرتي خواهند شد.
اشتباه در تطبيق مصداق حق و تشخيص نادرست مصداق حق را بايد در امور ذيل جست‌وجو كرد:

1- مشتبه‌سازي

يكي از خاستگاه‌هاي اشتباه در تشخيص مصداق، حق جلوه دادن باطل و مشتبه‌سازي جريان باطل به تصوير حق براي افكار عمومي است. يكي از موج‌هاي فتنه‌انگيزي كه عموم مردم بلكه خواص جامعه را در خود غرق كرد و در تشخيص مصداق حق دچار اشتباه شدند، موج فتنه جمل در رويارويي با مولي‌الموحدين علي(ع) است. طلحه و زيبر و منافقان در لواي عايشه با چنگ زدن به ابزارهاي گوناگون همچون آياتي كه در شأن زنان پيامبر(ص) نازل شده است و ديگر ابزارها، حق را بر مردم مشتبه ساختند و باطل را به گونه‌اي حق جلوه دادند.

2- شخصيت‌زدگي

اين امر، طبيعي است كه انسان‌ها در طول زندگي خود مجذوب شخصيت‌هاي علمي، فرهنگي و انقلابي‌ شوند. وجود سوابق درخشان و چهره‌اي خوب و انقلابي از اينگونه افراد دليل گرايش و جذب مردم به آنها مي‌شود اما اين سوابق، حق‌مداري و حق‌گويي شخصيت‌ها را ضمانت نمي‌كند. از اين رو نبايد حق و حقيقت را به شخصيت‌ها و افراد شناخت بلكه بايد حق را شناخت و با محك حق، عيار شخصيت‌ها را روشن ساخت. بي‌بصيرتي مردم كوفه در جنگ جمل شاهد تاريخي خوبي براي شخصيت‌زدگي مردم است چراكه بعد از نامه مولا براي كوفيان، آنان نظر فرماندارشان ابوموسي اشعري را جويا شدند. وي در پاسخ رهبر و حاكم اسلامي چنين گفت «نرفتن به جنگ، حركت در مسير تأمين آخرت است و رفتن به جنگ حركت در مسير تأمين دنياست. هركدام را كه خواستيد، اختيار كنيد.» با توجه به سوابق و شخصيت فقهي، حكومتي ابوموسي، مردم كوفه در همراهي علي(ع) سست شوند و ترديد كنند.

3- فضاي آلوده

تاريخ پر است از فرصت‌طلباني كه با مسموم كردن فضا و جو اجتماع، در‌صدد بودند كه عموم مردم و حتي خواص را از شناختن مصداق حق و حقيقت دور و امر را بر آنان مشتبه كنند. اينگونه مزوران و منافقان با ترفندها و ابزارهاي گوناگون اعم از تبليغ، تطميع و تهديد هدف خود را به كرسي نشاندند و انسان‌ها را از مسير كمال انساني، خارج و در مسير گمراهي قرار دادند. در زمان معاويه اين حاكم فرصت‌طلب به گونه‌اي فضا را مسموم و آلوده كرده بود كه وقتي خبر شهادت مولي‌الموحدين علي(ع) به شام رسيد، مردم شام تعجب كرده، مي‌گفتند «مگر علي(ع) نماز مي‌خواند؟!»

4- تأثيرپذيري از نزديكان

آنگونه كه از واژه «انسان» به دست مي‌آيد، انسان به طور فطري خواهان اُنس و ارتباط با ديگران است. لازمه ارتباط با ديگران تأثيرپذيري از آنهاست؛ اعم از اينكه ارتباط با خانواده يا دوستان يا... باشد. البته هر چه ارتباط با نزديكان بيشتر باشد، تأثيرپذيري بيشتر خواهد بود. بنابراين، تأثيرپذيري از خانواده و دوستان امري عادي و غيرقابل انكار است. در اين راستا گاه خانواده‌ها يا دوستان، ياراي انسان در مسير كمال هستند و گاه آنها انسان را از مسير كمال منحرف مي‌كنند و به جاي دوست بودن، دشمن انسان مي‌شوند. زهير بن قين شخصيتي است كه همسر او نقش بسزايي در كمال وي داشت. زهير از نظر عقيده عثماني و خونخواه او بود و به اهل بيت رسول خدا(ع) چندان اعتقادي نداشت، در ذيحجه سال 60 به حج رفته بود. در همان روزهايي كه امام حسين(ع) به طرف كوفه مي‌رفت، زهير مراسم حج را به پاپان برده، در حال بازگشت به وطن بود. كاروان امام(ع) به دليل فزوني همراهان و توقف‌هاي زياد، حركت كندتري داشت و زهير بي‌آن كه خود بخواهد به كاروان كربلا رسيد و هم‌سفر آنان شد. يكي از همراهان زهير روايت مي‌كند كه وقتي از مكه بيرون آمديم، از همان راهي مي‌رفتيم كه امام حسين(ع) مي‌رفت ولي هرگز نمي‌خواستيم با او روبه‌رو شويم. وقتي كاروان امام حسين(ع) حركت مي‌كرد زهير مي‌ايستاد و هنگامي كه امام توقف مي‌كرد زهير به راه مي‌افتاد و از كنار او مي‌گذشت. در يكي از منازل ناچار شديم با امام در يك جا توقف كنيم. اباعبدالله(ع) در يك طرف چادر زد و ما در طرفي ديگر. مشغول خوردن ناهار بوديم كه ديديم فرستاده امام به طرف ما مي‌آيد. منتظر شديم تا رسيد. سلام كرد و داخل شد. فرستاده حضرت به زهير گفت: اباعبدالله(ع) مي‌خواهد تو را ببيند. ما چنان از اين خبر ناراحت شديم كه هركس هرچه در دست داشت به زمين انداخت. همه مبهوت و بي‌حركت نشستيم. «دلهم» همسر زهير گفت: سبحان‌الله! پسر رسول خدا به دنبال تو فرستاده است و تو به نزد او نمي‌روي؟ برخيز و به سوي او برو سخنانش را گوش كن و بازگرد. زهير با ناراحتي رفت، طولي نكشيد كه برگشت در حالي كه صورتش از خوشحالي برق مي‌زد. دستور داد چادر و وسايلش را به نزديك خيمه‌گاه امام حسين(ع) منتقل كنند، آن‌گاه به همسرش گفت: تو را طلاق دادم تا به خويشانت بپيوندي، من دوست ندارم به خاطر من دچار گرفتاري شوي. آن‌گاه به امام حسين(ع) پيوست و همراه آن حضرت بود تا شهيد شد. زهير در اثر ارتباط و تأثيرپذيري از همسرش در تشخيص مصداق حق اشتباه نكرد و عاقبت به خير شد اما بسياري از كوفيان تحت تأثير همسران خود، دست از فرستاده امام حسين(ع) مسلم بن عقيل برداشتند و در امتحان الهي مردود و در تشخيص مصداق حق دچار اشتباه شدند، هر چند كه امام و فرستاده او را خوب مي‌شناختند و به آن ايمان داشتند اما با اين حال دچار اشتباه ‌شدند. خداوند در كتاب آسماني قرآن درباره كساني كه متأثر از نزديكان خود در مسير باطل قرار مي‌گيرند، چنين مي‌گويد «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد بعضى از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند، از آنها بر حذر باشيد» (تغابن – آيه 14) البته دشمني خانواده و نزديكان گاه در لباس دوستي است و به گمان خدمت است و گاه به راستي با نيت سوء و قصد عداوت انجام مى‏گيرد و گاه به قصد منافع خويشتن. مهم اين است كه وقتي انسان بر سر دوراهي قرار مى‏گيرد كه راهي به سوي خدا مى‏رود و راهي به سوي زن و فرزند، بايد در گزينش و انتخاب ترديدي به خود راه ندهد كه رضاي حق را بر همه چيز مقدم است چراكه نجات دنيا و آخرت در رضاي حق است.

5- درون‌نگري و جزئي‌نگري
برخي افراد هنگامي كه در متن و مركز فتنه قرار مي‌گيرند، نمي‌توانند مصداق حق را درست تشخيص دهند. اين نكته بدين معنا نيست كه انسان نبايد در متن فتنه قرار گيرد و از حوادث فتنه‌جو فراري باشد بلكه بدين معناست كه نگرش انسان به حوادث پيرامونش، نگرش بيروني باشد. در واقع براي داوري و قضاوت در حوادث فتنه‌خيز برون‌نگر و كل‌نگر و جامع‌نگر باشد، نه درون‌نگر و جزئي‌نگر؛ انسان بصير در موج فتنه قرار نمي‌گيرد بلكه سوار بر موج شده و از بيرون فتنه و با ديدي كلي نظاره‌‌گر حوادث خواهد بود تا بتواند داوري درستي داشته باشد و مصداق حق از باطل تشخيص دهد.
درون‌نگري و جزئي‌نگري خرمان خرمان انسان را همراه فتنه و فتنه‌جويان كرده، قدرت تشخيص حق را از تشنگان حق ‌مي‌ستاند و در بيابان پر از سراب رها مي‌كند و سرانجامي جز سردرگمي و تحير نخواهد داشت. بعد از جنگ جمل، مولا افرادي همچون اسامه بن زيد، زيد بن ثابت و سعد بن ابي‌وقاص را كه از جنگ جمل كناره‌گيري كرده بودند، مورد سرزنش قرار دادند. در ميان سخنراني حضرت، مالك بن حبيب كه يكي از فرماندهان جنگ جمل بود با ديد جزئي و محدودي كه داشت، از جاي خود برخاست و كناره‌گيران از جنگ را مستوجب قتل دانست و با زباني تلخ چنين گفت «قسم به خدا كه اگر دستور دهي آنها به قتل مي‌رسانيم»؛ در اينجا مولا با نگرش جامعي كه داشت، كلام مالك را قطع كرد و به او فرمود «از مرز تجاوز كردي و از حد گذشته‌اي و در جنگ و نزاع غرق شده‌اي.»
مالك بن حبيب براي توجيه كلام خود به سخت‌گيري بر دشمن در مواقع خطر تمسك كرد اما حضرت با استناد به آيه 33 سوره بني‌اسرائيل او را متوجه خطايش كردند آن‌جا حضرت حق مي‌فرمايد «و كسي را كه خداوند خونش را حرام شمرده به قتل نرسانيد، جز به حق و آن‌ كس كه مظلوم كشته شده براي ولي او سلطه (حق قصاص) قرار داديم اما در قتل اسراف نكند چراكه او مورد حمايت است.»

6- دوري از واقعيت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاي اجتماعي

اين منشأ و خاستگاه در خواص جامعه، تصور بيشتري دارد. كساني كه خود را تافته جدا بافته مي‌انگارند و تصور مي‌كنند با حق و حقيقت رابطه‌اي ويژه دارند و حق در پيشگاه آنان و به دنبال آنان است. در واقع تفسير حق به دست آنان و تعيين مصداق حق با آنان و حال آن كه اجتماع، واقعيت‌هايي را رخ نمايان مي‌كند، خلاف پندار اينان و با زبان بي‌زباني به آنان چنين سخن مي‌راند: كجاييد كه مردم عوام در تشخيص حق از شما پيشي گرفته، نقش خواص با بصيرت را بازي مي‌كنند. اين عوام خواص از بيرون معركه رفتار شما را نظاره كرده و از رفتار شما انگشت حيرت به دهان مي‌گيرند. اين اجتماع با بصيرت، مردمي هستند كه در تشخيص حق، به راهبري وثيق و رهبري امين تكيه داشته‌اند. اگر در اين ورطه فتنه‌انگيز خواص به هوش نيايند و مدهوش انديشه‌هاي خود باشند، نه تنها خود را در منجلاب افكار منحرف خويش غرق مي‌كنند، عده‌اي از مريدان عوام خود را نيز همراه خود در قرقگاه باطل، غرق كرده، دستاويزي براي دشمنان فراهم مي‌كنند. در زمان حكومت اميرالمؤمنين علي(ع) بسياري از خواص از واقعيت‌ها اجتماعي به دور بودند. سعد بن وقاص‌ها و زيد بن ثابت‌ها و... به افرادي همچون عايشه، طلحه و زيبر كه سوابق درخشاني داشتند و در ركاب رسول خدا(ص) بودند، معتقد بودند و ارادت داشته، براين باور بودند كه جنگ با آنها به دور از انصاف است و حال آن كه اينگونه افراد هر چند زماني راسخ در ايمان بودند اما دنيا با فريب‌كاري‌اش آنها را به دام خود انداخت و از اسلام تنها اسمي به ارث بردند و در زمره مسلمانان شناسنامه‌اي قرار گرفتند؛ هر چند افرادي مثل معاويه بن ابي‌سفيان از ابتدا اسلام شناسنامه‌اي داشتند و تنها به ظاهر مسلمان شده بودند؛ از اين رو، اميرمؤمنان(ع) در جريان جنگ صفين چنين بصيرت‌بخشي مي‌كند كه زماني دشمنان با اصل اسلام و قرآن مخالف بودند (عصر تنزيل) و زماني دشمنان، در پوشش اسلام با نفاق و انحراف از مسير حق با اسلام دشمني مي‌كنند (عصر تأويل). مولا اين بصيرت‌بخشي را اين چنين بيان مي‌كند «وضع طوري شد كه ما با برادرانمان در اسلام بجنگيم زيرا گمراهي و كجي و شبهه و تأويل ناروا در اسلام راه يافته است.» جناب عمار در جنگ صفين، همين سفارش حضرت را با اين بيان مطرح مي‌كند «ما با شما روزي بر سر نزول قرآن و حقايقش جنگ داشتيم و امروز به خاطر تأويل و تحريف آن با شما مي‌جنگيم.»

نتيجه
يكي از مؤلفه‌هاي اساسي بصيرت «تشخيص مصداق حق» است و براي تحقق اين شرط اساسي بصيرت، بايد مصداق حق را درست تشخيص داد و از افتادن در مسير شبهه پرهيز داشت. خاستگاه اشتباه مصداق حق و باطل را بايد در مشتبه‌سازي باطل به حق، شخصيت‌زدگي، فضاي آلوده، تأثير از اطرافيان، جزء‌نگري و دوري از واقعيت‌هاي اجتماعي جست‌وجو كرد. اگر خواهان بصيرت خود اهل خبره باشد، بايد با دقت در فهم حوادث فتنه‌گون و تقواي الهي به مصداق حق برسد و الا در اين راستا مراجعه به اهل خبره و فرامين آنها به ويژه ولي امر، تنها راهگشا مي‌باشد.
پي نوشت‌:
. ر.ک: بحار الانوار،ج40، ص126 و ارشاد القلوب، ج2، ص296
. ابن اثير، علي بن الکرم، الکامل في التاريخ، ج2، ص326
. ر.ک:الاخبار الطوال، ص246-247 و تاريخ طبري، ج3، ص 303و مقتل خوارزمي، ج1، ص345
. بحار الانوار، ج ، ص و مسعودي، مروج الذهب،ج2،ص391 و منقري، وقعه صفين، ص341

 

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی