هوشیاری در پیچ تاریخی

یکم. ۱۹۷۹میلادی یکی از پیچ‌های مهم تاریخی است. همان سالی که جیمی کارتر، رئیس‌جمهور ایالات متحده با عصبانیت از رئیس وقت سازمان سیا پرسید: «یعنی شما با این همه آدمی که در دنیا دارید، با این همه تجهیزات فوق پیشرفته، با این همه بودجه‌ای که صرف می‌کنید، نتوانستید انقلاب مردم ایران را پیش‌بینی کنید؟» و او در پاسخ گفت: «آنچه در ایران روی داده است یک بی‌تعریف است، کامپیوترهای ما آن را نمی‌فهمند.»

«پیچ تاریخی» دوره‌هایی از تاریخ است که در آن تحولاتی رخ می‌دهد که مسیر تاریخ را «تغییر» می‌دهد. مشکل اما در آن است تا زمانی‌که این دوره‌ها به سرانجام نرسند، نمی‌توان تحلیل دقیقی از آن‌چه در حال وقوع است داشت. شاید مردمان عصر انقلاب نبوی، یا مردم عصر رنسانس هیچ‌گاه تصور نمی‌کردند که در چه مقطع مهمی از تاریخ زندگی می‌کنند، اما دهه‌ها و قرن‌ها بعد، اهمیت آن دوره‌ی تاریخی مشخص شد.

دوم. جهان دستخوش تغییرات بزرگی شده و در آستانه‌ی تحولات گسترده‌ای است. نظریات سیاسی- اجتماعی مرسوم پس از فروپاشی بلوک شرق (شوروی)، اکنون دیگر رنگ باخته‌اند. نه نظریه‌ی «پایان تاریخ» فرانسیس فوکویاما استعداد پاسخ ‌به پرسش‌های تحولات جدید جهان را دارد، و نه «برخورد تمدن‌های» ساموئل هانتیگتون. «ریچارد هاس»، رئیس شورای روابط خارجی آمریکا این دوره را دوره‌ی «بی‌نظمی» جهان دانسته و معتقد است: «من فکر می‌کنم شاهد پایان یک عصر از تاریخ جهان و پیدایش عصر دیگری هستیم. از برچیده شدن دیوار برلین، که به جنگ سرد ۴۰ ساله پایان داد، ۲۵ سال گذشته است... حالا آن دوره هم سپری شده است و دوره‌ای شروع می‌شود که بی‌نظم‌تر و ناآرام‌تر است.»

بنابراین «نظم جهانی» ‌ای که بعد از دو جنگ جهانی در دنیا حاکم بود، امروزه کارکرد خود را از دست داده است و بازیگران سنتی دنیا، دیگر اعتبار و قدرت گذشته را ندارند. اروپا که زمانی به‌عنوان مهم‌ترین بازیگر مناسبات بین‌المللی بود، به تعبیر «جسیکا متیوز»، رئیس اندیشکده‌ی کارنگی، امروزه «در قالب یک کل واحد هنوز نتوانسته با نیاز نهایی خود روبرو شده و نقش استراتژیک بزرگ‌تری برای تأمین امنیت خود و منطقه و نیز دورافتاده‌ترین کشورهای این قاره ایفا کند. اروپا چنان در پروژه‌ی عظیم اتحادیه‌ی خود غرق شده که دیگر توانایی چندانی برای دست‌وپنجه نرم کردن با جهان خارج از مرزهای خود ندارد.»۱

در این فضا، ظهور نیروهای چند ملیتی، بازیگران غیردولتی و قدرت‌های نوظهور نشان می‌دهد که تغییرات بزرگی در حال وقوع است. جهان وارد عصری شده است که در آن بازیگران و قطب‌های منطقه‌ای یا همکاری‌های چندجانبه‌ی دولت‌ها حرف اساسی را می‌زند. «اقتصاد» و «امنیت» و پیشرفت در این دو حوزه، در دنیای امروز، به‌عنوان اساسی‌ترین مؤلفه‌ها‌ی قدرت محسوب می‌شوند. محور همکاری‌های منطقه‌ای و بین‌المللی نیز بر مبنای اقتصاد است. شکل‌گیری گروه‌های اقتصادی نظیر جی هفت، جی بیست، بریکس و امثالهم، مؤید همین مطلب است. کلید فهم ابلاغ و تأکیدات مکرر رهبر انقلاب مبنی بر اجرای سیاست‌های «اقتصاد مقاومتی» نیز در گرو فهم دقیق از این شرایط جدید جهان است.

سوم. به تبع بر هم خوردن نظم پیشین، مفهوم قدرت «هژمون» نیز امروزه رنگ باخته است و دیگر نمی‌توان آمریکا را هژمون دنیا دانست، موضوعی که حتی برخی مقامات و تحلیل‌گران آمریکایی نیز به‌صراحت آن را بیان می‌کنند. «توماس فریدمن» تحلیل‌گر ارشد «نیویورک تایمز» درباره‌ی کاهش قدرت اقتصادی و نظامی آمریکا به‌صراحت می‌نویسد: «ما دیگر حتی به اندازه‌ی یک بند انگشت توان مداخله‌ی نظامی در بحران‌هایی مانند سوریه نداریم. البته می‌توانیم پول و سلاح بدهیم اما مداخله‌ی مستقیم نه. از این جهت کشورهایی مانند ترکیه باید به تنهایی اما با حمایت ما عمل کنند. آمریکا وارد دوره‌ای شده که باید کمی هم به مشکلات داخلی خود بپردازد. اکنون «بیت اللحم پنسیلوانیا» برای ما مهم‌تر از بیت اللحم خاورمیانه است. مردم آمریکا برای خدمات کمتر بهای بیشتری می‌پردازند و بیش از هر دوره‌ای می پرسند که نیروهای ما در فلان منطقه‌ی جهان چه می‌کنند؟... ما در عراق ضامن نارنجک را کشیدیم و خودمان را روی آن انداختیم. همه‌ی ترکش‌های جنگ به ما اصابت کرد. دیگر هیچ کشوری از ما نمی‌خواهد همان نقش را در سوریه ایفا کنیم. ما از ترکیه خواهیم خواست در حل این بحران ما را کمک کند.»۲

اینفوگرافیک | نظم نوین جهان

نشریه‌ی «فارین پالیسی» که معتبرترین نشریه‌ی آمریکا در حوزه‌ی سیاست‌خارجی است نیز در مطلبی به تأثیرات منفی دخالت‌های آمریکا در امور داخلی کشورها پرداخته و می‌نویسد: «دخالت ایالات متحده به جای از بین بردن آدم بدهایی که واشنگتن نگران آنها بوده و ایجاد دولتی بهتر، تنها موجب افزایش احساسات ضد آمریکایی و تقویت درگیری‌های نهفته داخلی شده است. کسانی که ما از آنها حمایت کردیم فاسد و غیرمؤثر شده‌اند و قادر به کسب قدرت و یا حفظ آن نیستند. ما پس از صرف میلیون‌ها دلار و از بین رفتن تعداد زیادی نیرو به نقطه‌ی شروع خود (یا حتی بدتر) بر می‌گردیم.»۳

چهارم. در کنار افول قدرت نظامی- سیاسی آمریکا، افزایش قدرت ایران به‌عنوان مهم‌ترین قدرت نوظهور منطقه، به کابوس آمریکا و غرب تبدیل شده است. مخصوصا آنکه در سال‌های اخیر و بعد از شروع موج «بیداری اسلامی» در جهان اسلام، موقعیت ایران بیش از پیش افزایش یافت. بنابراین جلوگیری از افزایش قدرت ایران در دستور کار آمریکا و غرب قرار گرفت. ساخت بحران جعلی پرونده‌ی هسته‌ای ایران با بهانه‌ی واهی ساخت «بمب هسته‌ای» نیز از همین‌جا نشأت می‌گیرد وگرنه خود بهتر می‌دانند که ایران هیچ‌گاه دنبال ساخت سلاح هسته‌ای نبوده و نیست، آن هم درست در شرایطی که همه‌چیز به نفع اوست! «پاتریک بوکانِن»، مشاور ارشد سه رئیس‌جمهور آمریکا در یکی از مقالات خود در نشریه‌ی «امریکن کانسروِتیو»، اگرچه سعی می‌کند به نوعی به موضوع «شیعه‌هراسی» دامن بزند اما نکات قابل توجهی نیز بیان کرده است. او می‌نویسد: «هم‌اکنون حزب‌الله بر لبنان تسلط یافته است. [بشار] اسد دارد جایگاه خود را در سوریه باز می‌یابد. عراق نیز متحد ایران بوده و آن دشمن مرگبار زمان صدام حسین به شمار نمی‌آید. حوثی‌ها صنعا را در دست گرفته‌اند. اکثریت شیعه در بحرین، یعنی جایی‌که ناوگان پنجم ایالات متحده در آن لنگر گرفته است، سرانجام یک روز بر این دولتِ واقع در خلیج [فارس] تسلط خواهند یافت. این را نیز باید گفت که شیعیان در نواحی سرشار از نفت شمال‌شرقی عربستان سعودی نیز سرانجام یک روز علیه ریاض به پا خواهند خواست... اصلا زمانی که همه‌چیز به نفع و خواسته‌ی ایران پیش می‌رود، چرا باید بمب [هسته‌ای] بسازد؟...»۴

پنجم. با این توضیحات، حالا بهتر می‌توان فهمید چرا در این شرایط، اجازه‌ی مذاکرات محدود - و صرفا حول محور موضوع هسته‌ای- با آمریکا از سوی رهبر انقلاب صادر شد. از سویی، دست برتر ایران در حوادث منطقه، و همین‌طور «پیشرفت علمی» کشور مخصوصا در موضوع هسته‌ای که موجب شد به دستاوردهای بزرگی چون غنی‌سازی ۲۰درصد و راه‌اندازی نزدیک به ۲۰ هزار سانتریفیوژ دست یابیم، عملا «دارایی‌های» تیم دیپلماسی را در چانه‌زنی‌های دیپلماتیک افزایش داد. و از ‌سویی دیگر، آمریکا دیگر «ابرقدرت» گذشته نیست و نمی‌تواند از موضع بالا وارد مذاکرات شود. شاهد مدعا آن‌که ده سال پیش، برای انجام مذاکرات هسته‌ای با ایران، با قرار دادن شرط و پیش‌شرط حاضر به مذاکره بودند. ۲۹ تیرماه ۸۷، کاندولیزا رایس، وزیر وقت خارجه‌ی آمریکا تصریح می‌کند: «آمریکا برای آغاز مذاکرات با ایران یک شرط دارد و آن، هم‌چنان تعلیق فعالیت‌های مربوط به غنی‌سازی و بازفرآوری است.» اما حالا، آن‌چنان‌که رهبر انقلاب اشاره کردند، نه تنها آمریکا خود ابتدائا درخواست مذاکره‌ی «بدون پیش‌شرط» با ایران را از طریق یکی از «محترمین منطقه» مطرح می‌کنند، بلکه حتی حاضر به پذیرفتن دو شرط ایران، یعنی پذیرش حق غنی‌سازی هسته‌ای ایران و لغو تحریم‌ها شدند. ده سال پیش، حتی اجازه‌ی داشتن سه سانتریفیوژ را به ما نمی‌دادند، اما:
«دوازده سال کشمکش با جمهورى اسلامى، نتیجه‌[اش] این شد که این شش قدرت، امروز ناچار شدند که گردش چند هزار سانتریفیوژ را در کشور تحمّل کنند؛ ناچار شدند ادامه‌ى این صنعت را در کشور تحمّل کنند؛ ناچار شدند ادامه‌ى تحقیقات و توسعه‌ى این صنعت را تحمّل کنند.۵

در پیچ تاریخی، با مقاومت مردم و همت و ابتکار دانشمندان ایرانی، جمهوری اسلامی قدرت برتر خویش را نشان داد. فارغ از اینکه متن در نسبت با منافع و مصالح ملی تصویب بشود یا خیر، باید هوشیار بود. چرا که مبارزه با استکبار در تمام سطوح ادامه دارد و دشمن از هر وسیله‌ای برای نجات خود در این پیچ تاریخی بهره می‌برد.

پی‌نوشت‌ها:

۱.http://www.eshraf.ir/3834
۲. روزنامه کیهان، شماره ۲۰۸۰۴ به تاریخ ۲/۴/۹۳
۳. http://www.irdiplomacy.ir/fa/page/1943537
۴. http://www.eshraf.ir/4441
۵. بیانات رهبر انقلاب در خطبه‌های نماز عید فطر ۹۴

 

منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

 محمد پورغلامی

 

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی