عبودیت چیست؟

 

و چه دشوار است عبودیت! شناخت وظیفه به گونه ای که جواب معقولی برای پرداختن به آن داشته باشیم و نصف دیگر عمل خالصانه بر طبق وظیف است... آن چه که در ادامه می‌آید بیانات حضرت آيت‌الله مصباح در كانون طلوع مورخ 19/8/88 می‌باشد.

بسم الله الرحمن الرحیم
خداي متعال را شکر مي‌کنيم که در زماني زندگي مي‌کنيم که ميراث علمي اهل‌بيت (ع) به وسيله علما و بزرگان محدثين و اساتيد به ما منتقل شده است و مي‌توانيم از آن‌ها بهره‌مند شويم. و هم چنین خدا را شکر مي‌کنيم که در اين زمان خدا نعمت امام خمینی(ره) و جانشين شايسته ايشان مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) را به ما داده، و برقراري نظام جمهوري اسلامي و تداوم آن را مديون زحمات آن عزيزان و يارانشان هستيم. به شکرانه‌ی استفاده‌اي که از فرمايشات اهل‌بيت(ع) کرده‌ايم، وظيفه خود مي‌دانيم که اسلام را بهتر بشناسيم و سعي کنيم آن را به ديگران بهتر معرفي کنيم. چون همه جا نياز به اين شناخت است، لذا معرفی اسلام از حوزه‌ها و فارغ‌التحصيلان آن انتظار است.
ما شاهد هستیم که نيازي فوق‌العاده شديد و گسترده نسبت به فراگیری اسلام وجود دارد. اما فعاليتي که انجام مي‌گيرد و محصولي که ارائه مي‌شود، تناسبي با آن نياز ندارد. يعني فعاليت ما خيلي کمتر از آن چه که بايد باشد، هست. همان گونه که مقام معظم رهبری فرمودند حوزه‌هاي علميه بايد نسبت به برنامه‌ريزي و توليد علم و بسط علوم و معارف اسلامي در کشورهاي مختلف مسئولیت بیشتری را احساس کنند. زیرا تکليف آن در درجه اول متوجه امثال ماست.
اگر يک طلبه و روحاني بخواهد وظيفه خود را دقيقاً تشخيص بدهد و عمل کند بايد در چند زمينه فکر عميق و اطمينان آوري داشته باشد؛ چون از يک طرف زمينه کار خيلي وسيع است و دامنه‌ی انواع فعاليت‌هايي که روحانيت بايد به عنوان دين شناس انجام بدهد، بسيار وسيع است.
در این جا ما باید ابتدا بررسی کنیم که چگونه و از کجا می‌توانیم شناخت و معرفی دین را شروع کنيم. زیرا انبوهي از کارها جلوي ما قرار دارد،‌ اما ما نمي‌دانيم به کدام یک از آن‌ها بپردازيم که اهميت و ضرورت آن بيشتر است. ما باید بررسی کنیم که چه کارهایی را باید انجام بدهیم تا اگر روزي از ما حساب کشیدند، -که خواهند کشيد- و اگر روزي صاحب کار را دیدیم -که خواهيم ديد- بتوانیم به او نگاه کنيم و پاسخي براي سؤال‌های او داشته باشيم.
ابتدا ما از يک طرف بايد گستره علوم و معارف اسلامي را در نظر بگيريم و ببينيم که شامل چه عرصه‌هايي مي‌شود، سپس بررسي کنيم که كدام يك از عرصه‌ها اشباع شده است و ديگر نياز شديدي به فعاليت ندارد، و کدام عرصه‌ها نياز مبرم به فعاليت علمي براي گسترش اين معارف دارد. البته در اين مطالعه کشور خود ما در اولويت است، سپس ساير مناطق بايد مورد مطالعه قرار گيرد. در اين نوع مطالعه گستره معارف اسلام با آن چه از اسلام در عالم عرضه و شناخته شده مقايسه مي‌شود.
اين مطالعه به ما كمك مي‌كند تا بفهميم که کدام عرصه‌ها نياز بيشتري به فعاليت دارد. در اين بررسي شايد به اين نتيجه برسيم که هيچ عرصه‌اي هنوز اشباع شده نيست و همه عرصه‌ها نياز به فعاليت جدي دارد. هر چند اين فعاليت در عرصه‌هاي مختلف از حيث شدت و ضعف تفاوت دارد. در اين صورت نيز بايد مطالعه ديگري انجام دهيم و بررسي کنيم که كدام يك از اين عرصه‌ها مهم‌تر است و كدام يك از اين زمينه‌ها اگر وارد نشويم ضررهاي زيادي براي آينده اسلام و مسلمين خواهد داشت. اگر در برخي از زمينه‌ها مغالطاتي انجام ‌گيرد و انحرافاتي ايجاد ‌شود ما نيزمسؤول خواهيم بود که چرا در اين زمينه‌ها کار نکرديم.
در اين نوع مطالعه بايد ملاك و معياري براي سنجش وجود داشته باشد. بايد مشخص شود كه اين زمينه فعاليت از چه جهتي مهم‌تر است؛ آيا از لحاظ محتواي اين معرفت اهميت آن بيشتر است، يا از آن جهت که اين عرصه آسيب‌پذيرتر است و دشمن بيشتر به آن حمله کرده است، و يا از آن جهت که اين فعاليت در رفتار و زندگي مردم بيشتر مؤثر است، و يا بيشتر در اعتقاد و فکر آن‌ها مؤثر است؟ بنابر اين ما به يک معيارهايي براي سنجيدن نياز داريم،‌ تا بگوييم کدام عرصه اهميت آن بيشتر است. مثلا وقتي دانشجويان تازه وارد سؤال مي‌كنند که کدام يک از اين رشته‌هاي علوم مهم‌تر است تا آن را انتخاب کنيم، انسان بايد با يک معياري بگويد که کدام رشته و از چه جهت مهم است. آيا به لحاظ محتوا مهم است، يا از لحاظ نياز مردم و تأثيري که در رفتار و زندگي فردي و اجتماعي و حتي ارتباطات بين‌المللي‌ آن‌ها دارد، و يا شرايط تأثيرپذيري كه از ماهواره‌ها و امثال اين‌ها چنين اهميت و اولويتي را ايجاب مي‌کند؟ البته باز سؤال مي‌شود که اهميت محتواي خود اين‌ها را با چه ملاکي سنجيديم. پاسخ اين است که زيرا اين‌ها منطقاً اساسي‌ترند، و اگر اين موارد حل نشود، ساير مسائل نابود مي‌شود و ديگر جايي براي ساير معارف مثل اصول دين باقي نمي‌ماند.
گاهي ملاک‌، گمراهي جوانان است، زيرا انسان مي‌بيند جوان‌ها دسته دسته رو به گمراهي و فساد و احياناً کفر مي‌روند. لذا اين عرصه را انسان مهم‌تر مي‌داند و در پي اين است كه چه کنيم تا جلوي اين‌ها گرفته شود يا به حداقل برسد. گاهي ملاك خاص‌تر مي‌شود و مثلا فعاليت وهابيت ملاك مي‌شود. زيرا ما شاهد هستيم كه وهابيت شمشير را از رو بسته و ديگر وارد شيعه‌کشي شده ‌است، و به ترويج شبهات مذهبي و امثال اين‌ها مي‌پردازند.
به هر حال با يک ملاکي بايد تشخيص دهيم که کدام عرصه بيشتر به ما احتياج دارد. البته در اين بررسي ما بايد توانايي خود را هم در نظر بگيريم. چون ممکن است در يک عرصه‌اي به امثال آقاي مطهري احتياج باشد، اما ما که آقاي مطهري نيستيم. لذا بايد در پي چيزي باشيم (و در آن حدي) که از توان ما برمي‌آيد و مي‌توانيم نقشي در آن ايفا کنيم.
عامل ديگري که بايد در نظر بگيريم، امکان عمل است. ممکن است از نظر ذهني فکر کنيم فلان عرصه خيلي اهميت دارد و با استعداد و ظرفيت ما نيز سازگار است، اما امکان عمل آن نباشد. زيرا هر اقدامي كه انسان مي‌خواهد بکند، ضرورتاً يک شرايط عملي را ايجاب مي‌کند. با دست خالي نمي‌شود در جامعه کار کرد. بنا بر اين يکي از عوامل تعيين کننده در اين جا اين است که انسان بررسي كند و ببيند در کنار اين نيازها، کدام يك زمينه عمل آن بيشتر است.
بنا بر اين انسان به اين نتيجه مي‌رسد که تا آنجا که در اختيار من است و مسؤوليت من ايجاب مي‌کند، کدام عرصه براي من مهم‌تر است. ورود در کدام عرصه براي من اهميت بيشتر دارد. لذا وقتي من در اين عرصه وارد شدم، اگر فردا از من پرسيدند چرا اين کار را انجام دادي و آن کار را نکردي، جواب معقولي براي آن و نيز عذري براي عدم ورود به ساير عرصه‌ها داشته باشيم.
اين محاسبات عرض عريضي دارد. زيرا براي يک طلبه تازه وارد، در يک سطحي قابل مطالعه است و براي آقاياني که فارغ‌التحصيل هستند در سطحي ديگر، و براي اساتيد طبعاً سطح‌هاي دقيق‌‌تر و عميق‌‌تري مطرح است. يعني هر كس بايد فکر کند و موقعيت خود را بهتر درک کند و ببيند خدماتي که مي‌تواند ارائه بدهد براي چه کميتي از انسان‌ها اثر دارد و چه اندازه ارزش اين خدمات بيش از ساير خدمات است، و جامعه به چه امري بيشتر نياز دارد.
پس از آن‌که ما در اين بررسي به تشخيص رسيديم که براي فردي مثل من، اين نويسندگي، اين سخنراني، اين تدريس در دانشگاه و يا در حوزه، آن هم تدريس در اين ماده درسي واجب‌تر است، تازه وارد فاز ديگري مي‌شويم که خطر آن کمتر از جهل نسبت به فاز اول نيست. وقتي کسي وظيفه‌ خود را خوب تشخيص داد، به اين معنا نيست كه خوب هم عمل مي‌کند. زيرا در انجام وظيفه موانع مختلفي وجود دارد. گاهي موانع خيلي آشکار است كه مانع بودن آنها كاملا مشخص است. البته برخورد با اين‌ها خيلي مشکل نيست. اما گاهي موانعي وجود دارد که مخفي است و شيطان، طبق فرهنگ ديني ما، آن گونه آن‌ها را تزيين می‌کند که ما را از انجام وظيفه باز مي‌دارد و يا منحرف مي‌كند. هر چند او در مرحله‌ي تشخیص وظيفه نيز دخالت می‌کند، ولی شيطان در عمل بیشتر وارد مي‌شود و به وسيله‌ي خواسته‌های نفسانی از عمل مانع می‌شود. زيرا اگر ما درست تشخیص بدهیم، باید به آن عمل کنیم. در اين جا او به وسيله چیزهای مختلفي – که کمابیش با آن‌ها آشنا هستیم- مانع مي‌شود. گاهي چیزهايي را تشخيص مي‌دهيم و می‌فهمیم که باید کاری کرد اما نمی‌توانیم خود را براي انجام آن آماده کنیم، و بهانه‌گیری، عذرتراشی و توجیه می‌کنیم. به نظر من خطر این کمتر از آن نیست که ندانیم وظیفه‌ ما چیست. شاید عذر را از جاهل زودتر بپذیرند تا کسی که برای تخلف خود توجیه‌گری می‌کند.
خداوند بر درجات امام(ره) بیفزاید! مطلبی را ایشان بیش از سایر اساتید تأکید می‌کردند. ایشان در فرمایشات خود بیش از دیگران می فرمودند: شیطان نمی‌آید ابتدائاً به یک روحانی بگوید زنا کن، یا شرب خمر کن. او خیلی بهتر می‌داند که اگر بخواهد یک روحانی را به یک خطای بزرگ بکشاند، باید آرام آرام او را وادار سازد. البته اين روش مختص به روحانی نيست، بلكه هر کسی همین طور است. زيرا کم کسی پيدا مي‌شود که بداند کاری القای شیطان است و آن را انجام بدهد. او ابتدا زمینه‌هایی را فراهم می‌کند و آرام آرام بدون این‌که انسان متوجه شود که چه راه خطرناکی را در پيش گرفته است، او را به گم‌راهي می‌کشاند.
يكي از بزرگ‌ترین خطرهایی که زندگی ما را تهدید می‌کند، مكر شيطان است. او از همان ابتدا مي‌دانست چگونه بايد آحاد انسان را فريب بدهد،‌ اين گونه نيست كه ما از فريفته‌شدن ديگران تجربه كسب ‌كنيم و مطمئن شويم كه دچار دام شیطان نمي‌شويم، بلكه او براي تمامي افراد انساني نقشه انحصاري دارد. او در صدر اسلام چه نقشه‌های عمیقی براي برخي از مسلمانان کشید، و موفق هم شد. او الآن هم به آن نقشه‌ها آگاه است و مي‌داند چگونه ما را اغوا كند، لذا هر لحظه ما در معرض خطرها هستيم. خیلی ساده‌‌انگاری است كه فرض کنیم ديگر شيطان با ما كاري ندارد. بلکه باید مطمئن باشیم امروز شیطان مکائد خیلی عمیق‌تر و پیچیده‌تری برای فریفتن ما دارد.
و نکته حساس و قابل توجه كار شيطان اين است که در همه توطئه‌هاي او سیر تدریجی وجود دارد و او آرام آرام انسان را به راه‌هاي خطرناک مي‌كشد. من وقتي در زندگی خودم نگاه می‌کنم می‌‌بینم از این راه، شیطان مرا خیلی فریب داده است. حدس می‌زنم امثال من هم کم نباشند. ابتدا شيطان به صورت موجه، حتی گاهی به عنوان يك وظیفه شرعی و تکلیف واجب، انسان را وادار و توجیه می‌کند. حتي شاید آن کار در اصل هم واجب باشد اما او انسان را طوري وارد در آن کار می‌کند كه زمینه‌اي برای نتایج انحرافي بعدی آن مهيا شود. مثلا انسان در آن کار ضعفی نشان می‌دهد، شیطان همان نقطه ضعف را آرام آرام دنبال می‌کند تا یک جایی که انسان خواب آن را هم نمی‌دید. ما در همین زمان چیزهایی را دیده‌ایم که باعث می‌شود که یک مقدار از افتادن در دام شیطان بيشترخائف باشیم.
من می‌‌ترسم اگر بعضی از این جزئیات و مثال‌ها را بگويم، احیاناً سوء ظن نسبت به برخي اشخاص پيدا شود. ولی اشخاص مختلفی که سال‌ها مقدم بر ما بودند و حتی به یک معنا استاد ما حساب می‌شدند و برای آن‌ها قداستی قائل بودیم، کارشان به جایی رسید که الان من اصلاً باور نمي‌کنم. براي سهولت تصور، اين سؤال را طرح می‌کنم كه آیا شما هیچ احتمال می‌‌دهید یکی از این مراجع تقلید حفظهم‌الله‌تعالی در یک توطئه‌ای شرکت کند که باعث قتل مرجع دیگری شود؟ آيا یک چنین چیزی را احتمال می‌دهید كه این بزرگان - که همه آن‌ها از بزرگان دین ما هستند- کار آن‌ها به یک جایی برسد که حاضر شوند در قتل یک نفر دیگر شرکت کنند؟ هرگز انسان نمی‌خواهد خیال آن هم به ذهنش خطور کند. ولی اگر زماني چنين چيزي ثابت شد و اتفاق افتاد، ما چقدر باید نسبت به آینده خودمان بیمناک باشیم؟ آيا شیطاني که می‌تواند چنین کاری بکند، برای ما دامی فراهم نکرده است؟ ديگر نياز نيست كه شيطان براي ما آن دام‌‌های پیچیده را بگذارد. داستانی است که خود بنده چند بار نقل کرده‌ام و اولین بار حدود پنجاه و چند سال پیش آن را از حضرت آیت الله وحید شنيدم. آن وقت ايشان در مسجد حاج سید عزیزالله تهران، دهه‌ي اول محرم منبر می‌رفتند بعد از اين كه مرحوم آسید احمد خوانساری آن‌جا نماز می‌خواندند. ایشان این داستان را نقل کردند که مرحوم شیخ انصاری رضوان الله علیه در زمان مرجعيت و ریاستشان بر حوزه علميه، همسرشان حامله بود و شب وضع حمل ايشان بود. همیشه از قدیم الایام در خانواده‌های سنتی مرسوم است که زائو بعد از وضع حمل باید روغن بخورد. بالاخره خانم‌هایی که دست اندرکار بودند آمدند پیش شیخ که امشب همسر شما وضع حمل می‌کند و در خانه چیزيی نداریم، پولی بدهید که مقداری روغن براي ايشان بخریم. مقداري پول سهم امام نزد ايشان بود، حدود یک تومان -البته یک تومان آن زمان شايد بیش از هزار تومان حالا بود. شيخ از جا برخاست تا آن پول را بياورد براي تهيه روغن به آن‌ها بدهد. ناگهان در بین راه اين فكر به ذهن شيخ می‌آید که اگر یک طلبه‌ای امشب در یک گوشه از نجف همسرش وضع حمل کند، حتماً این پول را دارد که روغن بخرد؟ ايشان با خود می‌گوید من رییس هستم و این پول در اختیارم است، اما ممکن است طلبه‌اي باشد و حتي به نان شب هم محتاج باشد. برمی‌گردد و به خانم‌ها می‌گوید من پولی که برای این کار بدهم ندارم. آن‌ها هم ناامید می‌شوند. فردا صبح یکی از شاگردان شیخ كه انسان با معنویتی بود خیلی سراسیمه مي‌آيد پیش شیخ و می‌گوید من دیشب یک خواب عجیبی دیدم. می‌گوید من شیطان را در خواب دیدم، در حالی که بندهای خیلی مختلفی روی شانه‌اش افتاده بود و داشت می‌رفت. به او كه رسیدم، پرسيدم این‌ها چیست؟ او گفت این‌ها دام‌هایی است که برای اشخاص مختلف دارم؛ یکی پول، یکی زن، یکی مقام و... . گفتم کدام يك مال من است؟ خندید و گفت تو احتیاج به دام نداری، تو خودت دنبال من می‌آیی و دیگر نيازي نيست كه برای تو دام تهیه کنم. یک طناب خیلی محکم و پیچیده‌ای داشت كه پاره شده بود، گفتم این چیست؟ گفت من نه ماه است این طناب را بافته‌ام تا به گردن شیخ انصاری بیندازم! اما او دیشب با یک تکان آن را پاره کرد. او از این‌که تلاش نه ماهه‌اش از بین رفته است، خیلی ناراحت بود. وقتي اين خواب را برای شیخ نقل کرد و پرسيد که شیطان نه ماه برای شما چه نقشه‌ای کشیده؟ شیخ گریه افتاد، و خدا را شکر کرد، و گفت جریان این است: كه همسر من نه ماه حامله بوده است، دیشب وقت وضع حملش بود. شیطان از وقت انعقاد نطفة این بچه، برای من دام گسترده بود که من امشب از پول سهم امام بردارم و برای او مصرف کنم، در حالي كه من حق نداشتم این کار را بکنم، زيرا این‌ برای دیگران میسر نبود. وقتي رفتم اين پول را بردارم ناگهان متوجه شدم و برگشتم و دام را پاره کردم.
شيطان حتي از شیخ انصاری هم نمی گذرد. او از همان وقتی که نطفه بچه شيخ منعقد می‌شود فکر دام برای او هست. بايد مراقب باشيم، شيطان چنین دام‌هاي بزرگی را هم برای او می‌‌گستراند!
حال ما از دو صورت خارج نیست؛ یا ما جزء همان‌هایی هستیم که از او پرسیده بود دامی که برای من گذاشتی چیست؟ و شيطان در پاسخ گفت تو احتیاج به دام نداری. اما اگر فرض کنیم که حال ما اين گونه است كه خیلی خودساخته و تربیت‌‌شده هستيم، اما مسلماً بنده از حيث تقوا مانند شیخ انصاری نمی‌شوم! خطر این‌که شیطان برای ما دامی متناسب با ما درست کند کم نیست. این گونه نیست که يا شيطان به ما رحم کند و بگوید تو را معاف کردم! یا ما آن قدر قدرت داشته باشیم که حتماً بر شیطان غالب شویم!
لغزش‌هایی که از کسانی می‌بینیم که به هیچ وجه انتظار آن را نداريم از اين جهت است که شيطان از ده‌ها سال پیش آرام آرام زمینه‌ لغزش‌ها را برای آن‌ها فراهم کرده است. اما ابتدا نیامده به انسان بگوید که این کار را انجام بده، تا او هم متوجه بشود و به او بگوید: خدا تو را لعنت کند من چنین کاری نمی‌کنم! شيطان آن قدر زمینه را آرام آرام فراهم می‌کند تا می‌رساند به آن جایی که دیگر انسان نمی‌تواند انجام ندهد، او خود را در چنگال شیطان می‌بیند. ما باید بیشتر از این بیمناک باشیم.
اي طلبه‌های جوان! شاید آن وقت که ما هم جوان بودیم کم و بیش همین طور بودیم و فکر می‌کردیم مشكل اين است كه نمی‌دانیم وظیفه چیست، و بايد چه کار بکنیم، و يا چگونه باید وظیفه را تشخیص داد. یعنی تصور می‌کردیم که اگر وظیفه خود را بدانیم دیگر مشکلی نیست، چون می‌دانیم که باید چه کار کنیم و حتماً آن را انجام خواهيم داد. اما کم کم انسان متوجه می‌شود که مشکل اساسی نشناختن وظیفه نیست، بلكه مشکل آماده نبودن برای انجام وظیفه است. و شیطان آن چنان زمینه‌ها را برای انسان فراهم می‌کند که او را فریب بدهد، و انسان را توجیه کند که حتي گاهی لباس واجب شرعی هم به کار خلافش می پوشاند که این کار واجب شرعی است. او انسان را در یک دامی می اندازد که افتادن همانا و نابود شدن و سوختن آخرتش همان.
بنابراین ما در دو صحنه ناچاریم کار بکنیم، و الا این خطرها برای ما کمتر از دیگران نیست. اول درست فکر کنیم و موقعیت خود را بسنجیم كه در این پازل جامعه جای ما کجاست؟ اين هم درست نیست كه چون من نمی‌توانم همه مفاسد را اصلاح کنم، پس هیچ كاري انجام ندهم، زيرا ممکن است در این مجموعه یک نقطه‌ای وجود داشته باشد که من می‌توانم در آن نقطه قرار گيرم و انجام وظيفه كنم. لذا من بايد تلاش كنم و آن را پیدا کنم. هر چند من همه علوم را که نمی‌توانم اصلاح کنم، ولي بخشي از آن را شايد بتوانم اصلاح كنم. يا من همه شبهات را نمی‌توانم جواب بدهم،‌ اما ممكن است یک مورد از آن را بتوانم پاسخ دهم، پس بايد همان يك مورد را انجام بدهم.
بنا بر اين اول بايد فکر کنیم ببینیم جایگاه ما کجاست و چه کارهایی از عهده‌ي ما بر می‌آید، و در بین کارهایی که مي‌توانيم انجام بدهيم، بررسي كنيم و آن چه كه مهم‌تر است آن را مقدم بداریم. این مرحله‌ي تشخيص وظيفه است. اما مرحله دوم کسب آمادگی برای انجام وظیفه است که آن یک عمر خودسازی نياز دارد. و الا شیطان انسان را فریب می‌دهد و انسان را به راه‌هایی که هیچ گمان او نمی‌رود و خود شيطان مي‌خواهد، می‌کشاند.
اعاذنا الله و ایاکم انشاءالله و وفقنا الله و ایاکم لما یحب و یرضی.
و السلام علیکم و رحمت الله.
 

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی