گفت وگو با مادر «امیر ذوالعلی» یکی از شهدای فتنه 88
مادر شهید «امیرحسام ذوالعلی» با بیان اینکه امیرحسام آرزوی شهادت داشت، گفت: فتنهگران عاشورای 88 همردیف لشکر عمر سعد هستند.
راضیه شعبانی مادر شهید بسیجی «امیرحسام ذوالعلی» در گفتوگو با خبرنگار ایثار و شهادت باشگاه خبری فارس «توانا» اظهار داشت: حسام فرزند دومم است که در اول دیماه 1365 به دنیا آمد؛ چند ساعت بعد از به دنیا آمدن امیرحسام، پرستار او را داخل ظرفی گذاشته بود؛ پسرم به قدری لبه آن ظرف را محکم گرفته بود که وقتی پرستار ظرف را برمیگرداند، امیرحسام بازهم ظرف را رها نمیکرد؛ پزشکها خودشان متعجب بودند و میگفتند «این بچه بسیار قوی هست».
* امیرحسام عاشق اهل بیت (ع) و خادم شهدا بود
وی ادامه داد: امیرحسام در دوران کودکی هم یکبار از پشت بام به پایین پرتاب شد اما همان موقع به قدری تسلط داشت که با پایش به زمین رسید و آسیبی ندید؛ او از دوران نوجوانی از فعالان راهیان نور بود و حتی در 15 سالگی مسئولیت اعزام چند نفر از دانشآموزان را برای زیارت امام رضا (ع) بر عهده گرفت.
مادر شهید «امیرحسام ذوالعلی» یادآور شد: او عاشق اهل بیت (ع) بود؛ قبل از آغاز محرم اصلاً او را در خانه نمیدیدم و با شور و شوق وصفناپذیری هیئت را برای عزاداران سیدالشهدا (ع) آماده میکرد؛ دو سال پیش که امیرحسام به شهادت رسید، بچههای هیئت میگویند «امیرحسام یک تنه کارهایی میکرد که ما با چهار پنج نفر از پس کارها برنمیآییم».
* به یاد ندارم برای نماز به امیرحسام تذکر داده باشم
وی بیان داشت: به یاد ندارم که روزی به امیرحسام گفته باشم نماز بخوان، چون وظیفه خود را میدانست؛ وقتی
کلاس دوم دبستان بود، در ماه مبارک رمضان به من میگفت «موقع سحر مرا هم بیدار کنید، روزه بگیرم»
چون به سن تکلیف نرسیده بود، بیدارش نکردم اما دیدم چند روز اول را بدون خوردن سحری روزه گرفت و مجبور شدم از سحرهای دیگر او را بیدار کنم؛ چون موقع اذان مغرب در مدرسه بود، افطاریاش را به مدرسه میبردم.
* شهید ذوالعلی پای مادرش را میبوسید
شعبانی خاطرنشان کرد: امیرحسام احترام زیادی به پدر و مادر میگذاشت؛ گاهی اوقات به من میگفت
«مامان، میگویند بهشت زیر پای مادران است، میشود زیر پایتان را ببینم؟» بعد شروع میکرد به بوسیدن پاهایم.
وی بیان داشت: 3 روز قبل از شهادتش به من گفت «برای من دعا کن» به او گفتم «من همیشه برای شما و بقیه خواهر و برادرهایت دعا میکنم» او گفت
«یک دعای مخصوص» گفتم «عاقبتبخیر شوی» گفت «مادر برای به شهادت رسیدنم دعا کن» از این قضیه 3 روز گذشته بود که پسرم به شهادت رسید و خوشحالم که او به آرزوی قلبی خودش رسید.
مادر شهید «امیرحسام ذوالعلی» گفت: پسرم قبل از شهادتش عکس شهدا را روی یک بنر چاپ کرده بود، بین عکسها یک جای خالی هم در نظر گرفته بود و به دوستانش میگفت «این جای خالی، برای من است»؛ با این حساب میبینیم پسرم هدف داشت و میدانست بالاخره شهید میشود.
شعبانی افزود: بارها اتفاق افتاده بود که امیرحسام مزاحم تلفنی داشت؛ گاهی تلفن همراهش را با خود نمیبرد و میگفت «برای من دردسر است»؛ میدانست من خیلی حساس هستم به من نمیگفت که مزاحم تلفنی دارد تا مبادا نگران شوم.
* فتنهگران عاشورای 88 همردیف لشکر عمربن سعد بودند
شعبانی درخصوص هتک حرمت فتنهگران به روز عاشورا، گفت: کار فتنهگران در عاشورای 88 همردیف با لشکر عمربن سعد بودند؛ 1400 سال از واقعه عاشورا میگذرد؛ اما فتنهگران در کشور اسلامی و در روزی که تمام جهان داغدار سیدالشهدا (ع) بودند، با این کارشان روی یزید و شمر را سفید کردند.
* دعای شهید ذوالعلی در آخرین عاشورا
عباس ذوالعلی پدر شهید نیز گفت: پسرم از کلاس اول راهنمایی، بالای همه برگههایش مینوشت «بسم رب الشهدا و الصدیقین» و حتی در جزوههای مدرسه و دانشگاهش، یک بار هم نوشتن این عبارت در ابتدای هر صفحه، فراموشش نشده است؛ امیرحسام عاشق شهادت بود و یک روز به من گفت «خدا کند مانند حضرت علیاکبر (ع) به شهادت برسم» وقتی به او اعتراض کردم، گفت «بابا! خودتان به جبهه رفتهاید حالا که نوبت ما شده میگویید این حرفها را نزنم؛ شما باید برای ما آروزی شهادت کنید».
وی ادامه داد: دعا برای سلامتی امام زمان (عج)، رهبر معظم انقلاب و مرگ با شهادت از جمله دعاهای همیشگی امیرحسام بود؛ او در آخرین روز حیاتش در سال 88، با دلی پر از خون و غمبار خیلی زیبا دعا کرد و گفت «ما میدانیم که جوانانی که در اغتشاشات شرکت کردند، از فریبخوردگان هستند؛ از خدا میخواهم در روز عاشورا این جوانان هدایت شوند؛ خدایا ما را نیز به شهادت برسان».
* در حماسه 9 دی امیرحسام کفنپوش بود
وی درخصوص آخرین روزهایی که با شهید «امیرحسام ذوالعلی» گذشت، یادآور شد: 9 دی ماه و بعد از اینکه فتنهگران به روز عاشورا بیحرمتی کردند، امیرحسام به همراه خواهرش به راهپیمایی رفت؛ به او گفتم من هم میآیم که گفت «مادر، شما برنامه امشب هیئت را دریابید»؛ آنها رفتند و من دل شوره داشتم؛ بعد از راهپیمایی به خانه آمدند؛ بچهها به هم میگفتند حسام را دیدی؟ گفتم «یعنی چه؟ مگر شما حسام را ندیدید» دیدم دخترم گریه میکند و میگوید «داداش حسام کفن پوشیده بود انگار روی زمین نبود؛ از ایشان فیلم گرفتیم، داریم» دوستانش میگفتند «حاجخانم، حسام را جزء شهدا حساب کن».
وی بیان داشت: دهم دی ماه، نخستین روزی بود که باید امیرحسام خود را به فرودگاه مهرآباد معرفی میکرد؛ صبح زود از خواب بیدار شدم تا وسایلش را آماده کنم، او چند نوع عطر داشت که هر یک از آنها را به مناسبتی استفاده میکرد مثلاً برای نماز، مهمانی، باشگاه و محل کار عطرهای جداگانهای استفاده میکرد؛ امیرحسام آن روز عطر به خصوصی زده بود؛ با برادرش رفت تا اول او را به محل کار برساند و بعد خودش به فرودگاه برود؛ از من خداحافظی کرد میخواستم بلند شوم و در را ببندم که گفت «نه، مامان زحمت نکش» لبخند خیلی قشنگی زد و رفت؛ من هم برایش آیةالکرسی خواندم.
* آخرین لبخند شهید ذوالعلی در مزارش
مادر شهید درباره وداع با فرزندش اظهار داشت: آن روزی که پیکر حسام را آوردند که نماز بخوانند، برای آخرین وداع او را در آغوش گرفتم، نوازشش کردم، متوجه کیسه پلاستیکی زیر دستم شدم، میدانستم افرادی که اعضای بدنشان مشکل دارند، داخل کیسه پلاستیکی میگذارند تا کفنش خونآلود نشود، با خودم گفتم شاید شهید شده پیکرش را داخل کیسه گذاشتند؛ تا اینکه آقای عزیزی آن طور که امیرحسام خواسته بود، او را داخل قبر گذاشت؛ در لحظهای که پارچه را از امیرحسام برداشتند، صورتش را دیدم که بالای پیشانیاش زخم شده بود و مانند همیشه لبخند زیبایی بر روی لبانش نقش بسته بود.
* بعد از 8 ماه فهمیدم ضدانقلاب پهلوانم را چگونه به شهادت رسانده است
وی یادآور شد: از بین جمعیت زیادی که برای مراسم تشییع و خاکسپاری پسرم آمده بودند، خود را به عقب رساندم؛ از گوشه و کنار شنیده میشد «عجب جوانی بود، خدا به دل مادرش رحم کند» افرادی هم مرا میشناختند از من میپرسند، پسرت چگونه شهید شده است که جوابی برای آنها نداشتم، خیلی به پسر بزرگم اصرار کردم تا نحوه شهادت امیرحسام را بگوید اما او گفت «به شما میگویم اما الان نه».
شعبانی افزود: حدود 8 ماه از نحوه شهادت امیرحسام خبر نداشتم تا اینکه جواب پزشک قانونی نحوه ضربه زدن و در نهایت شهادت پسرم را در لابهلای مدارک دیدم؛ آن را برداشتم و خواندم به دلیل اینکه عصبی بودم چند مرتبه خواندم اما متوجه نشدم بعد از تأملی فهمیدم که دشمنان انقلاب چگونه پهلوان مرا از پا درآوردند؛ درحالی که او آزارش به یک مورچه هم نمیرسید.
وی خاطرنشان کرد: فرزندانی مانند امیرحسام که برای زنده نگه داشتن یاد اباعبداللهالحسین(ع) حسینیهها را سیاهی میزدند، به خاطر اهداف متعالیشان این کارها را انجام میدادند؛ امیرحسام بعد از شهادتش تأثیر خود را گذاشت به طوری که پرسنل بیمارستان با دیدن او گریه میکردند و تا امروز یاد این شهید در محله ما میدرخشد.
* امثال «احمد شهید» دلسوز مردم ایران نیستند
مادر شهید «امیرحسام ذوالعلی» در ادامه به گزارش اخیر «احمد شهید» به سازمان ملل در رابطه با نقض حقوق بشر در ایران اعتراض کرد و گفت: «احمد شهید» برای ارائه گزارش باید با تمام خانوادهها صحبت میکرد نه اینکه فقط نظرات گروه خاصی که خط و ربط آنها معلوم است، را میگرفت؛ مسلم است که چنین افرادی ما را نمیبینند چراکه هدف زندگی اینها با ما فرق میکند آنها از هر طریقی میخواهند به ما و فرزندان ما ضربه بزنند و دلشان اصلاًً برای ایران نمیسوزد.
وی افزود: اگر سازمان ملل دلسوز امت ایران بود، زمانی که تمام دنیا علیه کشورمان جنگ تحمیلی به راه انداخته بود، از مردم مظلوم حمایت میکرد؛ از نوجوانانی حمایت میکرد که با لبخند و رضایت قلبی و دفاع از اسلام به جبهه میرفتند؛ پسر من همان راهی را رفت که شهدا رفتند.
* شهید ذوالعلی برای حفظ ایمانش محل کارش را تغییر داد
محسن ذوالعلی پدر شهید «امیرحسام ذوالعلی» در خصوص علت انتقال شهید از فرودگاه امام خمینی (ره) به فرودگاه مهرآباد، گفت: مدتها بود که امیرحسام در فرودگاه امام خمینی (ره) کار میکرد؛ پس از مدتی تلاش کرد تا انتقالی خود را از فرودگاه امام خمینی (ره) به مهرآباد بگیرد؛ بیش از 7 ماه برای این موضوع تلاش کرد اما موفق نشد؛ دوستانش به او گفتند «حتماً پدرت راضی نیست و به همین خاطر موفق نمیشود» سپس موضوع را با من مطرح کرد و گفت «پدر، من در فرودگاه امام خمینی(ره) به خاطر پوشش مسافران و رفت و آمدها دچار معصیت میشوم» به او گفتم «اگر این طوری است، من هم رضایت میدهم خودت را به مهرآباد معرفی کن» که روز شهادتش مصادف با روزی بود که میخواست به فرودگاه مهرآباد معرفی شود.
وی افزود: امیرحسام خیلی فعال بود با این همه مشغله کاری، هیچوقت برای بسیج و مسجد کم نمیگذاشت؛
یک بار به او میگفتم «چه طوری فرصت میکنی به همه این کارها برسی؟»، میگفت «نیت که برای قرب به خدا باشد، خستگی احساس نمیشود، وقت برکت پیدا میکند و اگر کار برای خداوند عاشقانه باشد،
تأثیرگذار هم میشود».
ذوالعلی درباره نحوه شهادت فرزندش اظهار داشت: روز 9 دی مردم برای اعتراض به این عمل فتنهگران حماسه آفریدند و شهید ذوالعلی نیز کفنپوش در راهپیمایی عظیم آن روز شرکت کرد؛ او روز دهم دی به دانشگاه رفت و پس از فراخون بسیج، در ساعت دوم کلاسها از دانشگاه خارج شد؛ ضاربان با ترتیب دادن یک حادثه تصادف، در ابتدا با خودرویی فرزندم را زیر گرفتند و سپس تمام اعضای بدن او را مجروح کردند که این موضوع در پرونده پزشکی قانونی نیز مطرح شده است.
وی گفت: شهید ذوالعلی پس از مجروحیت به بیمارستان منتقل شد؛ دکتر او میگفت «او سه بار به کما رفته و به هوش آمد و در هر بار ذکر «یا حسین (ع)» و «یا زهرا(ع)» را فریاد زد؛ در سومین بار چنان «یا حسین (ع)» گفت که ما فکر کردیم او قطعاً زنده میماند و متخصصان قلب، مغز، کبد، ریه و ارتوپد برای درمان وی آماده معالجه بودند، اما آن آخرین ذکر یاحسیناش بود».
* بیان نقض حقوق بشر در ایران از سوی «احمد شهید» خندهدار است
پدر شهید «امیرحسام ذوالعلی» در اعتراض به گزارش احمد شهید گفت: از نظر من حقوق بشر ما قرآن است و ائمه و پیامبران این موضوع را تبیین کردهاند؛ امت ایران هم چارچوب و عقایدی دارند و خارج از این عقیده حرف نمیزنند و هر چیزی که در این عقاید نهفته باشد، حقوق بشر است و خندهدار است فردی که از کشورمان خبر ندارد برای ما تعیین تکلیف کند. اصلاً چرا «احمد شهید» از خانواده ما و شهید غلامکبیری و سایر عزیزان که از داغدیدگان فتنه 88 هستند و فرزندان بیگناهمان جانشان را از دست دادند، نپرسیدند و سراغ خانوادههایی رفتند که نقش بازی میکنند.
ارسال کردن دیدگاه جدید