مسلمان شدن جوان مسیحی در جمکران
تا آن زمان هيچگاه در مراسم مذهبي مسلمانان شركت نكرده بودم، اما آن شب دلم را به دريا زدم و به همراه دوستم هادي كه از هفت سالگي با او بزرگ شده بودم، براي احياي شب بيست و يكم ماه رمضان به مسجد جمكران رفتم.
|
هدايت مهدوي در مسجد جمكران
مـسـتي نــه از مـي نـه از خُم شروع شد
از جـادة نـيـمه شـب قـــم شــروع شـد1
نمونهاي از تأثير شگرف محيط بيرون از خانواده، به ويژه نقش دوستان و همسالان و ارتباط با مسجد مقدس جمکران، در فرآيند تربيت مهدوي را ميتوان در چهره و سيره جواني مسيحي به نام ايليا پطروسيان (شهيد ايليا) به نظاره نشست:
...و ما نميدانيم كه ايليا در جمكران چه ديده؟ كدام چهره دلربا دلش را ربوده؟ كدام نواي آسماني را شنيده؟ حلاوت مناجات كه را چشيده؟ و بر نگاه مهربان كه دل سپرده؟
...فقط همينقدر ميدانيم كه روح پاك ايليا در شب شهادت مولايمان علي (علیه السلام) -شب 21 ماه مبارك رمضان - به ناگاه به جمكران فراخوانده شد تا حلاوت ولايت علوي را با دست ولايت مهدوي دريابد و تا آخرين نفس دلباخته اين دست مهربان و آن حلاوت جاودان گردد و در طول عمر كوتاه خويش با روش و منش مهدوي صدها دل لايق را در گوشه و كنار جهان به سوي مولايش مهدي (ارواحنافداه) جذب و هدايت نمايد. ...و سرانجام شش سال بعد در پگاه همان شب و در همان راه جان سپارد.2
در روز بيستم ماه رمضان سال 1378ش، در حالي كه ايليا 16 بهار از عمرش را پشت سرگذاشته است، از عزم دوستش هادي براي رفتن به مسجد جمكران و احياي شب بيست و يكم در آنجا آگاه ميشود و به ناگاه هواي آمدن به جمكران به سرش ميزند.
...گويا كه شرارههاي عشق مهدوي در روح پاك ايليا زمينهساز هدايت الهي او گشته و جان لايق او را به پايگاه هدايت و تربيت فراخوانده است.
ايليا در نامه به يكي از دوستان صميمياش ماجراي مسلمان شدن خويش را چنين نگاشته است:
تا آن زمان هيچگاه در مراسم مذهبي مسلمانان شركت نكرده بودم، اما آن شب دلم را به دريا زدم و به همراه دوستم هادي كه از هفت سالگي با او بزرگ شده بودم، براي احياي شب بيست و يكم ماه رمضان به مسجد جمكران رفتم.
...در لحظه ورود به مسجد، تمام وجودم از دلهره و هيجان پر شده بود؛ چراكه نخستين باري بود كه ميخواستم به مسجد بروم؛ آن هم چه مسجدي؟! مسجدي كه به امام زمان مسلمانان تعلق دارد.
...شيريني گريهها و اشكهاي عاشقانه در آن سحرگاه نوراني هيچگاه از يادم نميرود. شيريني دعا و مناجاتهاي آن شب، حلاوت استغفار و الهي العفو گفتنهاي آن شب؛... . هرگز گمان نميبردم كه گريه و اشك و ناله آنقدر شيرين و لذتبخش باشد.
در سحرگاه كه مراسم به پايان رسيد، آنقدر پاك و سبك شده بودم كه عجيبترين آرامش دوران عمرم را تجربه ميكردم. در آن شب قدر و در آن مسجد نوراني به همان احساسي دست يافته بودم كه جايش در زندگيام خالي بود. من آن شبها را، آن گريهها و اشكها را، آن توسلها را، آن پاكي و نورانيت را... اين علي را و اين مهدي را در زندگيام كم داشتم.
...در همان شب قدر، دست ولايت علوي در مسجد مقدس جمكران نوازشگر روح اوج گرفتة ايليا ميگردد و قلب پاك او را به دست علمدار هدايت و تربيت، يعني به دست امام زمان (سلام الله علیه)، ميسپارد:
چه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي! آن شب قـدر كـه ايـن تـازه بـراتـم دادند
ايليا در همان پگاه روز بيست و يكم رمضان 1378ش در مسجد جمكران مسلمان ميشود، در طول شش سال مسلماني پربركتش با روش و منش مهدوي، چنان سيماي زيبايي از آيين مسلماني در وجود خويش به نمايش ميگذارد كه نه تنها پدر و مادر، نه تنها آشنايان و بستگان، نه تنها دوستان و رفيقان كه صدها نفر را در گوشه وكنار ايران و جهان از طريق وبلاگش (لوح دل) به آيين مسلماني و مذهب تشيع مشرف ميگرداند. گوارا باد بر او اين افتخار بزرگ؛ افتخار پرچمداري در عرصة هدايت و تربيت مهدوي!!3
---------------
پی نوشت ها:
1. فاضل نظري.
2. براي اطلاعات بيشتر دربارة «شهيد ايليا» ر.ک: وبلاگ لوحدل؛ وبلاگ ارميا؛ حيدري کاشاني، محمدباقر، کتابسالنامة بهسوي ظهور 1386، بخش هدايتيافتگان، ش27ـ30.
3. کانون طلیعۀ ظهور، خلوت عشق (سیری در زندگانی شهیدایلیا پطروسیان)، ص12ـ20.
منبع : خانواده و تربیت مهدوی،ص 72،آقاتهرانی وحیدری کاشانی
ارسال کردن دیدگاه جدید