لیلایی که خود، مجنون شد!

تبیین: یادداشتی بر سریال تنهایی لیلا با عنوان « لیلایی که خود، مجنون شد!»  توسط حفیظه مهدیان نوشته شده و در اختیار سایت تبیین قرار داده شده است.

 

«تنهایی لیلا» داستان دختری مرفه و خارج نشین است که به خاطر ارثی که از مادربزرگش به او رسیده، قصد سفر به ایران می‌کند. در این بین عاشق پسری به نام محمد می‌شود. محمد، پسری نجیب و محصل علوم دینی است که در کودکی پدر و مادر خود را از دست داده و در یک امامزاده زندگی می‌کند.

انتخاب نام‌ها جالب توجه است. «لیلا» که از رفاه و موقعیت اجتماعی، چیزی کم ندارد، عاشق نجابت، سادگی و خلق و خوی «محمد» می‌شود. محمد یک «محصل علوم دینی» و «متولی امامزاده» است. با توجه به این ویژگی‌ها و همچنین انتخاب نام محمد برای وی، می‌توان برداشت کرد که لیلا عاشق اسلام شده است. او برای این عشق بها می‌دهد، از این عشق باردار می‌شود و به عبارت دیگر عشق محمد را در وجود خود می‌رویاند و بارور می‌کند.

این فیلم پس از پخش انواع فیلم‌های سینمایی و سریال‌های تلویزیونی که زندگی را چون صحنه جنگ زن و مرد به تصویر کشدیده‌اند و در هر سکانس خیانتی از زوجین به یکدیگر مشاهده می‌شود، نشان داد که می‌توان با هم خوب بود. می‌توان تفاوت‌های بزرگ فرهنگی همسر با خود را با صبر و محبت تحمل‌کرد تا به وحدت رسید و آرامش را به دست آورد. محمد، محصل علوم حوزوی است و عشق ورزی این چنین مردی به همسرش، نمایش رحمت و رافت دین اسلام است.

فیلم تحول درونی یک انسان را به تصویر می‌کشد. تحولی که با عشقی زمینی شروع می‌شود و به عشق الهی می‌رسد. لیلا مجنون محمد می‌شود؛ در این راه، همه مظاهر مادی خود را می‌بازد و به معانی بلندی می‌رسد که برای بسیاری قابل فهم نیست. شبیه به راهی که حضرت خدیجه، همسر رسول اکرم (صلوات‌الله‌علیه‌وآله)  پیمود.

از نقاط مثبت فیلم که بگذریم خوب است به نکات قابل تامل فیلم نیز اشاره ای شود.

بازنمایی مومن به صورت فردی ضعیف

هرچند محمد فردی مذهبی و سلیم القلب است، اما ویژگی‌هایی دارد که باعث شده نتواند برای مخاطب جذاب باشد. محمد، ضعیف، بیمار، فقیر و بی اقتدار است. او مردی نیست که بتواند روی پای خود بایستد و دائما به شکل ترحم برانگیزی از سوی چهار نفر، حمایت می‌شود: حاجی و همسرش، دوستش لطیف و روحانی سید محل. همنشینی محمد با بیماری جسمی، ضعف او را دوچندان کرده است. متاسفانه در بسیاری از فیلم‌ها مشاهده می‌شود که انسان‌های مومن به بیماری جسمی مبتلا هستند. به عبارتی برای نمایش تقدس یک فرد دست به مظلومیت‌نمایی زده و رنج و ابتلای او را به رخ مخاطب می‌کشند، حال آن که رنج یکی از فاکتورهای اصلی در عرفان مسیحیت است، و بالتبع در سینمای مسیحی. در عرفان اسلامی، سلوک انسان تنها از راه رنج نمی‌گذرد.

همنشینی طلبه با فقر؛ جانشینی کارگریِ طلبه به جای تبلیغ و پژوهش

نکته دیگر در امرار معاش یک طلبه است. در بسیاری از فیلم‌هایی که در مورد روحانیت ساخته می‌شود، فقر یکی از مولفه‌های محوری زندگی آنهاست. بی‌مصرف بودن این شخصیت‌ها به حدی است که حتی از عهده مخارج زنی که گرفته اند بر نمی‌آیند، پس چگونه می‌خواهند جامعه خود را متحول کنند؟ از طرف دیگر، برای تامین مخارج، طلبه فیلم «طلا و مس» به قالیبافی روی می‌آورد، طلبه فیلم «فرشته‌ها با هم می‌آیند» به بازیگری و طلبه فیلم «تنهایی لیلا» به بنّایی!. آیا از یک روحانی علوم دینی کاری بیشتر از کار یدی برنمی‌آید یا سازندگان این قبیل فیلم‌ها تعمداً می‌خواهد چنین بازنمودی از طلاب و روحانیون داشته باشند و آنان را در چشم مردم از کار اصلی‌شان که همانا تحقیق و تالیف وسرپرستی امت است، باز بدارند؟ نمی‌توان تبلیغ یا پژوهش یا استادی یا مشاوره‌ی یک طلبه را به خوبی نمایش داد یا اراده‌اش در سینمای ایران ضعیف است؟ پروژه‌های علمی پیچیده‌ای که در علوم اسلامی در این دنیای غربزده انجام می‌دهند، ارزشمندتر است یا کار یدی که از عهده هر کس برمی‌آید؟ آیا به راستی نمی‌توان روحانیون شاغل و یا طلبه-دانشجوها که چند برابر بیش از دیگران درس می‌خوانند و نگاه انتقادی به علوم انسانی غربی دارند را به تصویر کشید؟ آیا نمی توان روحانی را نمایش داد که در حال نگارش کتاب یا مقاله‌ای برای جامعه علمی است؟ شاید هم برخی نمی‌خواهند چنین شود.

تفکیک دینداری از پیشرفت و تمدن

نکته دیگر، عقب مانده‌بودن محمد از زمانه است. نداشتن موبایل و کامپیوتر و دور بودن از تکنولوژی روز، باعث شده وی به صورت فردی عقب مانده بازنمایی شود. لطیف، دوست وی نیز شبیه محمد است و به عبارتی اکثر افراد مذهبی فیلم همین‌گونه‌اند. لیلا نیز با ورود به زندگی محمد دست از دنیای امروز برداشته و به خانه‌داری مشغول می‌شود. شکستن کامپیوتر، نمادی از جدایی وی از پیشرفت و زمانه است. آیا نمی‌توان همراه با زمانه پیش رفتن را در کنار شغل مقدس خانه‌داری در نظر گرفت؟ البته شاید هم کارگردان نقدی ظریف به زندگی ماشینی غیرمتدینین داشته است که باید در مواردی فیلمنامه اصلاح می‌شد. نکته مهم در تفکیک ایمان و دینداری از پیشرفت‌های روز است. در این صورت دو تیپ شخصیت در فیلم شکل گرفته است: مومنان عقب‌افتاده و مدرنیست‌های شرور و حال آن که اسلام هیچ‌گاه مومنان را از دسترسی به پیشرفت‌های حلال منع نکرده است؛ مگر امام علی علیه السلام که قله ایمان است نفرمود: فرزند زمانه خویش باش. گرچه منصفانه باید گفت که تکنیک جدید هم وجوهی از عمل و اندیشه را به همراه خود خواهد آورد.

بسیاری از افراد با این که تحول لیلا را ستودنی می‌دانند، اما خود حاضر نیستند جای او با چنین مردی و در چنین خانه‌ای زندگی کنند. اما کم نیستند افرادی که مثل محمد سلیم القلب هستند و مثل شایان، با عرضه، فکور و دارای سرمایه. شاید فیلمنامه با قدری تامل و وقت‌گذاردن بیشتر، بهتر می توانست از عهده برآید.

سیاه‌نمایی جامعه مذهبی

نکته دیگر در نحوه بازنمایی جامعه مومنان است. مردم محله‌ای که لیلا آنجا را برای زندگی انتخاب‌کرده است، عموما مذهبی و اهل مسجد و نماز و حجابند. به طور مثال، هنگام اذان در مسجد حاضر می‌شوند، لیلا از بی‌چادر بودن خود در این محله نگران است و... ؛‌ در عین حال، برخی از ویژگی‌های مردم این محله به سیاه‌نمایی جامعه مذهبی نزدیک شده است. زود قضاوت‌کردن، خصیصه اصلی این مردم است، ساده‌انگار بودن و ظاهربین بودن و دخالت در امور زندگی دیگران از دیگر ویژگی‌های آزاردهنده آنان است. در یکی از دیالوگ‌ها، لیلا جمله‌ای به این مضمون می‌گوید: «چرا مردم اینجا اینقدر تو زندگی  من دخالت می‌کنن؟» رفتار دور از آداب مردم این محله و عدم ظرفیت برای پذیرش یک فرد غیر شبیه به خودشان، تا حدی است که محمد در اوایل حضور لیلا در این محله، از او می‌خواهد تا حرف های مردم را به پای بد بودنشان نگذارد و به پای ندانستن آن‌ها بگذارد. جامعه مذهبی فیلم به گونه‌ای نمایش داده شده که حتی حضور افراد معدودی چون روحانی محله و پیرمرد و پیرزن مهربانی که حامی لیلا بودند، نیز نتوانسته جبرانی برای این بازنمایی منفی از جامعه مذهبی باشد.

بازنگری در شیوه دینداری

در آخر باید گفت لیلایی که از خاج از ایران آمده است، طی آشنایی با اسلام شیفته این منش می‌شود و با ترک خانواده و روش قبلی زندگی خود، به اسلام حقیقی می‌رسد؛ به طوری که الگویی برای جامعه مذهبی خود می‌شود. در واقع، فیلم خواستار بازنگری در نحوه دینداری و رسیدن به اسلام ناب است. هرچند که این نکته قابل توجه و لازم است؛ اما مغالطاتی در بازنمایی این مفهوم رخ داده است؛ مثلا، لیلا در مسجد سخنرانی می‌کند و جملاتی را با این مضمون بیان می‌کند: «شاید عکس‌هایی از من پخش شده و آن‌ها را دیده باشید، اما باید بگم من همان حجب و حیا را دارم؛ فقط شیوه ارائه ش فرق کرده است». بنابراین تقلیل ایمان به یک امر قلبی و عدم اهمیت به ظاهر و قوانین شرع، از جمله پیامدهایی است که خواسته یا ناخواسته بر این نوع دیالوگ‌ها بار می‌شود.

در آخر باید گفت ورود به این موضوعات و به تصویر کشیدن گرایش انسان‌ها به اسلام ناب بسیار قابل ستایش است و جای قدردانی از کارگردان و عوامل سازنده این سریال را دارد ولی ای کاش برای بهتر شدن فیلمنامه بیشتر دقت می‌شد و نظر مشاوران حوزوی و عالم به رسانه که امروزه در موسسات و دانشگاه‌های مختلف مشغول تحقیق و فیلم‌سازی و تحلیلند، بیشتر شنیده می‌شد. امید است باز هم شاهد کارهای قابل توجهی از جامعه فیلمساز کشور در این باره باشیم.

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی