آیا افشاگری علیه سیاسیون مورد تائید اسلام است؟+عكس
این روزها افشاگری برای برخی رسانه ها تبدیل به ابزاری برای کسب شهرت، قدرت، ثروت و جذب مخاطب بیشتر شده و از طرفی نیز عدم افشاگری برخی رسانه ها ابزاری به منظور تظاهر به دینداری گردیده است که هر دوی این گروهها در نفاق و تاریکی به سر می برند و حق آنست که افشاگری روشنگرانه با رعایت ضوابط شرعی و قانونی آن، بهترین راه مبارزه با فتنه ها می باشد.
به گزارش سرویس دین و اندیشه بی باک، افشاگری زمانی که بر خلاف شرع و موازین دینی باشد و هیچ دردی را از مردم و حکومت درمان نکند، در اینصورت باید آنرا وسیله و ابزاری برای نان خوردن و کسب درآمد و شهرت قلمداد کرد امّا در بسیاری از موارد نیز با رعایت اصول و معیارها و در نظر گرفتن مصلحت ملت و حکومت اسلامی، این امر یکی از امور مقدس و قابل تقدیر تلقی می شود و این وظیفه خود رسانه هاست که نیت و شیوه فعالیت خود را بسنجد تا ببینند در کدام صنف و گروه جای دارند.
امير المؤمنين « عليه السلام » براى اينكه فتنه را از بين ببرد و بخواباند بر آن است كه چهره ها را روشن كند ، اين بهترين راه است ، فتنه يعنى چه ؟ دو گروه به هم افتاده اند ، گرد و غبار است ، چهره ها شناخته نمى شوند ، گاهى انسان به برادر خودش شمشير مى زند ، از برادر خودش خنجر مى خورد ، گاهى هم با يك دشمن در كنار هم راه مى روند به او اعتماد مى كند ، و اين فتنه است . علاج فتنه چيست ؟ افشاگرى ، اصلا هيچ چيزى مثل افشاگرى فتنه را علاج نمى كند و امير المؤمنين افشاگرى مى كند ، اين افشاگرى حاكى از وجود اين بيمارى در آن روز است .
امير المؤمنين « عليه السلام » اشاره مى كنند به درمانى كه آن درمان حاكى از وجود يك بيمارى است ، و اگر آن بيمارى نبود ، آن حكيمى كه مسؤوليت مضاعف نسبت به اين جامعه داشت اين حرفها را نمى زد ، مسلما چيز ديگر در منبر مى گفت . گفتن اين حرفها حاكى از اين است كه آن مردم به آن بيماريها مبتلا بوده اند و علاجش اين توصيه هاست . اكنون بعد از گذشت هزار و سيصد و چند ده سال از آن روز ، به نسخه درمان احتياج داريم ، هم براى خود آن درمان و هم براى اينكه بدانيم كدام بيماريها ما را تهديد مى كند .
امروز ما هم در شرايط مشابهى هستيم ، ما را هم دنياطلبى تهديد مى كند ، ما را هم ابتلاء به كبر و خودپرستى و تبعيض تهديد مى كند ، طوفانهاى فتنه هاى اجتماعى ما را هم به فرو ريختن تهديد مى كند . بنابراين ما هم به آن درمانها احتياج داريم ، و بيش از هميشه به نهج البلاغه احتياج داريم ، مخصوصا از اين ديدگاه ، و من نديده ام از اين ديدگاه كسى دنبال نهج البلاغه رفته باشد ، مى دانيد كه البته خيلى كار شده اما اين يك ديدگاه جديد است . اينك در آيينه نهج البلاغه نگاه كنيد و ببينيد شما از وضع كنونى خودتان چه چيزى را در آن مى بينيد ، كدام درد را ، كدام خطر را مى بينيد ؟ كدام هشدار متوجه ماست ؟ و بدانيد كه درمانش در نهج البلاغه موجود است . امروز بسيار لازم است كه محققان ، نهج البلاغه را از اين جهات تفسير كنند .
نمونه های زیادی از روشنگریهای امام علی (ع) در نهج البلاغه آمده است که بعنوان نمونه به یکی از این موارد اشاره می کنیم:
وَ قِيلَ إِنَّ الْحَارِثَ بْنَ حَوْطٍ أَتَاهُ ( عليه السلام )فَقَالَ أَ تُرَانِي أَظُنُّ أَصْحَابَ الْجَمَلِ كَانُوا عَلَي ضَلَالَةٍ
فَقَالَ ( عليه السلام ) يَا حَارِثُ إِنَّكَ نَظَرْتَ تَحْتَكَ وَ لَمْ تَنْظُرْ فَوْقَكَ فَحِرْتَ إِنَّكَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ فَتَعْرِفَ أَهْلَهُ وَ لَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ فَقَالَ الْحَارِثُ فَإِنِّي أَعْتَزِلُ مَعَ سَعْدِ بْنِ مَالِكٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ فَقَالَ ( عليه السلام ) إِنَّ سَعْداً وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ لَمْ يَنْصُرَا الْحَقَّ وَ لَمْ يَخْذُلَا الْبَاطِلَ
گفته اند كه حارث ابن حوط (يا خوط) نزد امام عليه السّلام آمده و گفت: آيا بمن گمان مي بري
كه گمان دارم اصحاب جمل (طلحه و زبير و عائشه و پيروانشان) بر ضلالت و گمراهي بوده اند پس امام عليه السّلام (در نكوهش او) فرمودند:
اي حارث تو به زير خود نظر كردي (گفتار باطل و نادرست آنها را پسنديدي) و به بالايت نگاه نكردي (در سخنان حقّ و درست من انديشه ننمودي) پس حيران و سرگردان ماندي
تو حقّ را نشناختي تا اهلش را بشناسي، و باطل را نشناختي تا پيروش را بشناسي، حارث گفت: من با سعد ابن مالك (سعد ابن ابي وقّاص) و عبد اللّه ابن عمر (ابن خطّاب) كناره گرفته به گوشه اي مي روم، پس امام عليه السّلام فرمود: سعد و عبد اللّه ابن عمر ياري حقّ نكردند و باطل را فرو نگذاشتند (چون كناره گيري آنها از باطل براي ياري نكردن آن نبود بلكه از روي شكّ و دو دلي بحقّ بود، بنا بر اين تو نبايد از آنان پيروي نمائي. شارح بحرانيّ «رحمه اللّه» در اينجا مي نويسد: چون عثمان كشته شد سعد ابن ابي وقّاص چند گوسفند خريده به بيابان رفت و با آن گوسفندان زندگاني نمود تا مرد و با عليّ عليه السّلام بيعت ننمود، و عبد اللّه ابن عمر با امير المؤمنين بيعت كرد و پس از آن به خواهرش حفصه زوجه پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله پناه برد و در جنگ جمل حاضر نشد و گفت: عبادت و بندگي مرا از سواري و جنگ ناتوان ساخته نه با عليّ هستم نه با دشمنانش، محدّث قميّ حاجّ شيخ عبّاس «عليه الرّحمة» در كتاب سفينة بحار الأنوار نقل مي نمايد: چون حجّاج داخل مكّه شد و ابن زبير را بدار زد عبد اللّه ابن عمر شبانگاه نزد او آمده گفت: دستت را بده تا براي عبد الملك با تو بيعت نمايم كه رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله فرمود: من مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهليّة يعني كسيكه بميرد و امام زمان خود را نشناخته باشد مانند مردن زمان جاهليّت مرده، پس حجّاج پايش را دراز كرده گفت بگير پايم را و بيعت كن زيرا دستم بكار است، ابن عمر گفت: مرا ريشخند ميكني، حجّاج گفت: اي احمق قبيله عديّ با عليّ عليه السّلام بيعت نكردي و امروز چنين ميگوئي، آيا عليّ امام زمان تو نبود سوگند بخدا براي فرمايش پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله نزد من نيامده اي بلكه از ترس اين درخت كه ابن زبير بر آن آويخته آمده اي).
ارسال کردن دیدگاه جدید