چگونگى تأثير توكّل در درمان حُزن
تبين: مقاله «چگونگى تأثير توكّل در درمان حُزن از منظر قرآن و حديث » كه توسط على ملكوتى نيا و زينب سادات نيكويى روزبهانى نوشته شده و درشماره 205نشريه « معرفت» انتشار يافته بود توسط پايگاه اطلاع رساني تبيين، تلخيص و در اختيار خوانندگان قرار داده شده است، كاربران جهت دریافت اصل مقاله ميتوانند اینجا کلیک کنند.
حُزن و اندوهِ شديد و مداوم، از جمله بيمارى هاى روحى و اخلاقى است كه آسيب هاى گوناگونى را در جسم، جان و رفتار آدمى بر جاى مى گذارد. درمان اين بيمارى، از دغدغه هاى انديشمندان علوم اسلامى و پژوهشگران روان شناسى بوده است. از منظر قرآن و حديث نيز، يكى از راه هاى از ميان بردن حُزن در زندگى، «توكّل به خدا» معرفى شده است.
پرسش اساسى اين است كه توكّل، چگونه باعث برطرف شدن حُزن و افزايش شادكامى انسان در سختى هاى زندگى مى شود؟
مقدّمه
امروزه رشد روزافزون شهرنشينى، زندگى صنعتى، تغييرات سريع اجتماعى، اضطراب هاى شغلى و خانوادگى و ده ها عامل ديگر، روح و روان انسان ها را خسته و آزرده ساخته و موجبات حُزن و كسالت افراد را فراهم آورده است. به موازات آن، برخى از ناهنجارى ها در جامعه همچون نارضايتى، تشويش هاى آزاردهنده، افسردگى، رنجورى بدن، اهمال كارى و خودنمايى در تكاليف دينى ظهور يافته است.
ازآنجاكه حُزن و افسردگى روحى مى تواند يكى از موانع جدى در مسير حركت مادى، تلاش و سلوك اخلاقى افراد به شمار آيد، مقابله معنوى با تنيدگى ها (فشارهاى روحى) بخصوص درمان حُزن و اندوه، همواره مورد توجه فلاسفه و انديشمندان علوم اسلامى بوده است.
شكى نيست كه توكّل در پيش گيرى و درمان بسيارى از مشكلات، همچون كم صبرى، غم زدگى، كسالت، پريشانى، ترس و بى تابى در مصيبت ها و گرفتارى ها، بداخلاقى، و مشاجرات، نقشى بى بديل داشته و يكى از راه هاى ايجاد شادكامى در زندگى به شمار مى آيد كه برخى از آيات قرآن و احاديث معصومان عليهم السلام به اين مهم اشاره مى كنند.
سؤال اصلى پژوهش حاضر، اين است كه توكّل چگونه باعث برطرف شدن غم ها و افزايش شادكامى انسان در سختى هاى زندگى مى شود؟
1. مفهوم شناسى
1ـ1. مفهوم شناسى حُزن
بى ترديد، موفقيت در تمام عرصه هاى زندگى جز با تلاش به دست نمى آيد و تلاش، نيازمند نشاط و شادابى است و نقطه مقابلِ شادى، حُزن و اندوه مى باشد. حُزن به معناى گرفتگى مخصوص در قلب (مصطفوى، 1360، ج 2، ص 209) و سختى در نَفس است كه از غم و اندوه در جان آدمى حاصل مى شود. نقطه مقابل و ضدّ آن، فَرَح و شادى است (راغب اصفهانى، 1374، ج 1، ص 478). حزن در اصطلاح نيز عبارت است از: حالتى كه بر اثر وقوع ناخوشايند و يا به خاطر از دست دادن محبوب، حاصل مى شود (ابن حُميد، 1419ـ1420ق، ج 10، ص 4407). در ارزيابى و ارزش گذارى، حزن را به حزن مثبت و حزن منفى تقسيم مى كنند. حُزن مثبت و پسنديده، آن است كه انگيزه آفرين و تحرك بخش باشد.
به عبارت ديگر، حُزن منفى از سوى شيطان، و حُزن مثبت، عنايتِ خداى رحمان است؛ حُزن مثبت،احساسى سخت و سنگين است كه در رابطه با مطلوبى اخروى به وجود مى آيد. اين نوع از حُزن در نگاه دين كاملاً مورد پذيرش است و نه تنها از آن منع نشده، ولى حُزن منفى؛ احساسى سخت و سنگين است كه موجب انقباض روح و فقدان هيجان مى شود؛ به گونه اى كه افسردگى و پژمردگى، تمام صحنه دل انسان را فرامى گيرد و شادابى و نشاط را از دل به كنارى زده و مانع از فعاليت هاى فردى و اجتماعى مى گردد و ديگر نمى گذارد انسان به صورت فعال، مؤثر و مفيد واقع شود. به عبارت ديگر، رسالتِ حُزن و اندوه، بازدارندگى از تلاش، مانع شدن انجام اعمال عبادى و كوتاهى در وظايف بندگى است (صحيفه سجاديه، 1379، دعاى هفتم، ص 54). به اين جهت، حُزن، موجب كسالت (سستى و تنبلى) مى گردد كه از منظر روايات اسلامى، دشمن تلاش و كوشش انسان به شمار مى آيد (كلينى، 1407ق، ج 5، ص 85).
در نتيجه، كسى كه در اندوه دايم به سر مى برد، سرگردانى و ناآرامى نصيبش مى گردد و هرگز به كاميابى دست نمى يابد. همان گونه كه اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: مَنِ اهتَمَّ بِرِزقِ غَدٍ لَم يفلِح أبَدا (تميمى آمدى، 1366، ص 397، ح 9208)؛ هر كس اندوه روزىِ فردا را داشته باشد هرگز كامياب نگردد.
آثار مزبور كه رهاورد حُزن مى باشد، نشاط و شادكامى را از ميان برمى دارد و بايد براى نجات از اندوه و سستى به سايه توكّل پناه برد؛ چراكه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: نِعمَ الطارِد لِلهَمّ الرضا بالقضاء (تميمى آمدى، 1366، ص 104، ح 1843) و نِعمَ الطارِد لِلهَمّ الاتّكال على القَدَر (همان، ح 1850).
يعنى: رضايت به قضا و اعتماد به قَدَر، بهترين زداينده غم مى باشد كه اين دو از لوازم توكّل محسوب مى شوند و مراد از قضا و قدر در اينجا، همان قوانين آفرينش مربوط به انسان ها و جامعه است. چون انسان در آمد و شُد بسيارى از حوادث عالم هستى، نقشى ندارد ولى اثر وضعى و طبيعى آنها ايجاد حُزن و اندوه در وجود آدمى است. انسان با اعتقاد و علم به اينكه در برخى از وقايع، موجودى دست بسته است، مى تواند با رضامندى و توكّل، غم و غصه را از وجود خود دور كند.
2ـ1. مفهوم شناسى توكّل
توكّل و اعتماد به خدا، يكى از مفاهيم بنيادين و پُردامنه در اخلاق و عرفان اسلامى است كه در ميان آموزه هاى قرآن و حديث، جايگاه بلند و اهميت فراوانى يافته است؛ از جمله به عنوان پايه ايمان، بهترين تكيه گاه، بهترين اعمال و بهاىِ هر چيز گران و نردبانِ رسيدن به هر محسوب شده است. و نيز در روايات اسلامى صفاتى همچون صبر، رضا، زهد و اخلاص از آثار توكّل به شمار مى آيد. به نظر مى رسد اين جايگاه رفيع، حكايت از كارآيى توكّل در تنظيم انديشه و رفتار آدمى دارد. ازاين رو، فهم درستِ مفهوم توكّل و كاركرد آن، نتايج زرينى را به دنبال خواهد داشت.
1ـ2ـ1. معناى لغوى توكّل:
توكّل در لغت، به معناى اعتماد و واگذارى امور به خداوند متعال خواهد بود.
2ـ2ـ1. معناى اصطلاحى توكّل:
در معناى اصطلاحى توكّل، آنچه در اين نوشتار مدنظر است و از مجموع بررسى ها به دست مى آيد، آنكه توكّل داراى سه عنصر اصلى است: اعتماد، واگذارى و اقدام متوكّلانه.
به عبارت ديگر، توكّل يعنى انسان در پيمودن راه حق، چه از جنبه مثبت و چه از جنبه منفى، به خود تزلزل راه ندهد و مطمئن باشد كه اگر در جريان زندگى، هدف صحيح و خداپسند خود را در نظر بگيرد و فعاليت خود را متوجه انجام وظيفه كند و كار خود را به خدا واگذارد، خداوند او را تحت حمايت خود قرار مى دهد .
اين حقيقت در كلام اميرالمؤمنين عليه السلاماين گونه بازتاب يافته كه فرمود: مَن تَوَكَّلَ علَى اللّهِ ذَلَّت لَهُ الصِّعابُ، و تَسهَّلَت علَيهِ الأسبابُ (تميمى آمدى، 1366، ح 9028)؛ هر كه به خدا توكّل كند، دشوارى ها براى او آسان شود و اسباب برايش فراهم گردد. در اين صورت، رنج و ترسى به سراغ انسان متوكّل نخواهد آمد. در نتيجه، با فراهم شدن اسباب و وسايل، نيرومندترين مردم خواهد بود. همان گونه كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: مَن أحَبَّ أن يكونَ أقوَى النّاسِ فلْيتَوكَّلْ علَى اللّهِ تعالى (سبزوارى، 1414ق، ص 321، ح 904)؛ هر كه دوست دارد نيرومندترين مردم باشد، بايد به خدا توكّل كند.
2. چگونگى تأثيرگذارى توكّل
1ـ2. موقعيت و شرايط ظهور حُزن
پيش از تبيين كاركرد توكّل در حُزن زدايى، بايد به اين سؤالات پاسخ دهيم كه چرا و در چه شرايطى انسان ها به حُزن، دچار مى شوند؟
آنچه از آيات و احاديثِ توكّل برمى آيد آن است كه موقعيت ظهور اندوه و غصه انسان ها، به هنگام فقدان نعمت و ظهور نقمت است. خداوند متعال با عبارت لِكَيلا تَحْزَنُوا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا ما أَصابَكُمْ وَ اللَّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (آل عمران: 153) موضوع حُزن را، از دست دادن نعمت ها و نرسيدن به خواسته ها و پيش آمدن حوادث ناخوشايند، معرفى مى كند كه همين امر از عوامل مهم در بروز مشكلات روحى و روانى است و نتيجه آن، بر هم خوردن تعادل در فرد مى باشد. اين عدم تعادل، برايند دو انحراف در انديشه است؛ يكى، توهّم پايدارى دنيا و دوام لذت هاى آن، و ديگرى، انتظار كاميابى كامل در دنيا (طوسى، 1373، ص 196.
در رواياتی آمده است؛ الرَّغْبَةُ فِى الدُّنْيا تُورِثُ الْغَمَّ وَالْحَزَنَ وَالزُّهْدُ فِى الدُّنْيا
رَاحَةُ الْقَلْبِ وَالْبَدَنِ (مجلسى، 1403ق، ج 75، ص 240)؛ دنياخواهى، غم و اندوه را بر جاى مى گذارد. مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْيا الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلَاثٍ: هَمٍّ لَا يغِبُّهُ وَ حِرْصٍ لَا يتْرُكُهُ وَ أَمَلٍ لَا يدْرِكُه (نهج البلاغه، 1382، ص 508)؛ آنكه دلش غرق در دنيادوستى شود، سه چيز از دنيا دل او را پر مى كند: اندوهى كه دمى از وى جدا نمى شود، حرصى كه از او دست برنمى دارد و آرزويى كه به آن نمى رسد.
در روايات اسلامى رضايت به قضا و اعتماد به قَدَر، بهترين زداينده غم معرفى شده است و علاوه بر آن، برخى از مفسران قرآن، علت خوف و حُزن نداشتن اولياى خدا را رضايت آنان از قضاى الهى مى دانند كه اين مهم در سايه توكّل فراهم مى شود.
2ـ2. سبب شناسى حُزن
از مسائل بسيار مهم در پيش گيرى و درمان، سبب شناسى است. تا سبب حُزن شناخته نشود، پيش گيرى و درمان آن امكان نخواهد داشت. به اين جهت، از آيات قرآن كريم چنين به دست مى آيد كه سبب و ريشه عمده فشارهاى روانى انسان، از جمله حُزن، چند چيز است:
1. احساس مالكيت؛ كه موجب واكنش منفى (فرح ـ كفران) در خوشايندهاى زندگى مى گردد: وَإِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِها وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيديهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ كَفُورٌ (شورى: 48). اين مشكل، با باور به مالكيت مطلق خداوند به كنار خواهد رفت.
2. احساس رها بودن و بى پشتوانگى؛ كه عكس العمل منفى (فرح، فخر ـ يأس، كفران) را به دنبال دارد: وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَيؤُسٌ كَفُورٌ وَلَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيئاتُ عَنِّى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُور (هود: 9ـ10). اين مشكل نيزباباوربه تقديرواسناداموربه خداوند،درمان مى گردد.
3. احساس بى معنا بودن حوادث؛ كه نوعى ارزيابى منفى است و موجب مى شود سختى هاى زندگى، ناعادلانه، بى حاصل و اهانت آميز تلقى گردد: فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيقُولُ رَبِّى أَكْرَمَنِ وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيهِ رِزْقَهُ فَيقُولُ رَبِّى أَهانَن (فجر: 15و16). اين مشكل از طريق معناشناسى سختى ها، حل خواهد شد.
4. احساس ضعف و كم صبرى؛ در كنار عواطف يادشده موجبات افزايش فشار روانى را فراهم مى آورد (فجر: 16). اين مسئله نيز با استعانت از خداوند متعال به افزايشِ توان، تبديل مى گردد (پسنديده، 1391).
مجموعه احساسات فوق، همگى برآمده از حِرص (بر كسب و نگه دارى اموال)، زياده روى در دل سپردن (به آن چيزى كه به دست مى آيد) و حسرت (بر فقدان و دورى از آنها) است (طوسى، 1373، ص 196). اين عوامل با زايش احساسات منفى، زمينه ظهور غم، اندوه و در نهايت، حُزن را فراهم مى كنند كه براى درمان و رهايى از آنها نيازمند به مداخله در شناخت، عواطف و رفتار خواهيم بود كه به نظر مى رسد اين كار از راه توكّل به خداوند سبحان، حاصل خواهد شد.
3ـ2. حُزن زدايى توكّل
در بخش مفهوم شناسى، به اين نتيجه دست يافتيم كه عناصر اصلى توكّل، عبارتند از: اعتماد، واگذارى واقدام متوكّلانه. همچنين حُزن از احساسات منفى مالكيت انسان، بى معنا بودن حوادث، ضعف و رهابودن انسان در موقعيت فقدان نعمت و ظهور نقمت به وجود مى آيد. سخن اينجاست كه توكّل، چگونه احساسات منفى مزبور را از ميان برمى دارد؟
بى گمان، افراد در شرايط سخت زندگى، پس از تجربه احساس ناتوانى خود و ديگران در تأمين نياز يا رفع مشكل به اعتماد و واگذارى امور به خدا مى رسند و به دنبال آن، در نظام روانى آنها احساس كفايت، محبت و مصونيت شكل مى گيرد؛ يعنى پس از اعتماد و واگذارى است كه فرد احساسات پس از آن را تجربه مى كند.
با اين توصيف، انسان براى خداوند تأثيرى در زندگى خود قايل مى شود؛ بدين معنا كه بعد از اعتقاد به اصل خالقيت، گونه اى مالكيت و ربوبيت هم براى خدا قايل مى شود؛ به اين معنا كه باور مى كند: كنترل زندگى جهانيان و مديريت و سرپرستى عالم به دست قدرت و محبت خداست (يونس: 107؛ آل عمران: 26). ازاين رو، قرآن كريم در مواردى به صراحت از نصرت هاى الهى به انبيا و انسان هاى موحّد ياد مى كند (آل عمران: 123؛ توبه: 25و26؛ احزاب: 9).
بر مبناى همين نگرش به جهان هستى، اميرالمؤمنين على عليه السلامدرباره نقش اراده خداوند در عالم هستى فرمود: لا يجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإيمانِ حَتّى يعْلَمَ انَّ ما اصابَهُ لَمْ يكُنْ لِيخْطِئَهُ، وَ انَّ ما اخْطَاهُ لَمْ يكُنَ لِيصيبَهُ، وَانَّ الضّارَّ النّافِعَ هُوَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ (كلينى، 1407ق، ج 2، ص 58، ح 7؛ نورى، 1407ق، ج 15، ص 201، ب 7، ح 20276)؛ بنده مزه ايمان را نچشد تا بداند كه آنچه بايد به او برسد مى رسد و آنچه نبايد به او برسد نمى رسد و اينكه تنها زيان بخش و سودبخش فقط حضرت حق است.
زمانى كه انسان، اين حقيقت را ـ كه خداى متعال در حيات دنيوى ما هم تأثير دارد ـ دانست، اين مسئله را مطرح مى كند كه تأثير يادشده به چه صورت است؟ در پاسخ به سؤال مزبور، بايد بدانيم اساسى ترين شكل مالكيت و تأثيرگذارى خداوند متعال در زندگى انسان ها، سبب سازى و سبب سوزى است. اين بدان معناست كه خداوند، اسبابى در اين عالم فراهم نموده و به انسان ها نيز توانايى هايى همچون قدرت تفكر، قدرت انجام اعمال بدنى بخشيده است، اما همو مى تواند تأثيرات اين اسباب و توانايى ها را بگيرد و يا زمينه هاى اثربخشى آنها را فراهم آورد، چنان كه گاه چنين حقيقتى را مى بينيم. پس يك قدرتى هست كه بتواند ما را از اين نعمت ها محروم كند و نقشه اى را كه كشيده ايم بر هم زند و يا نقشه هاى ديگران را نقش برآب كرده و ناهموارى هاى راه را بردارد. و اين همان رفع يا دفع عوامل و موانع مى باشد، كه از آن به سبب سازى و سبب سوزى تعبير نموديم.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: أوحَى اللّهُ إلى داوودَ: ... ما مِن عَبدٍ يعتَصِمُ بمَخلوقٍ دُونى أعرِفُ ذلكَ مِن نِيتِهِ إلّا قَطَعتُ أسبابَ السَّماواتِ بَينَ يدَيهِ، وأرسَختُ الهَوى مِن تَحتِ قَدَمَيهِ (متقى هندى، 1389، ح 5690)؛ خداوند به داوود عليه السلاموحى فرمود: ... هر بنده اى، به جاى من، به مخلوقى پناه برد و من اين را از نيت او بدانم، دست او را از اسباب آسمان قطع مى كنم وهوا را از زير پايش فرو مى كشم.
واقعيت سبب سازى و سبب سوزى از طريق مراحل ذيل به وقوع مى پيوندد:
1. فراهم آوردن اسبابِ خارج از اختيار انسان: براى تحقق هريك از خواسته هاى انسان اسباب و شرايط بسيارى لازم است كه بسيارى از آنها در اختيار او نيست. و در ميان اين اسباب و شرايط، امورى هست كه اصلاً به عقل آدمى نمى رسد. در اين هنگام، كسى كه مى خواهد بر خدا توكّل كند، براى رسيدن به خواسته هاى خود نيروها و اسبابى را كه خدا در اختيارش قرار داده است به كار مى گيرد، اما اسباب و شرايطى را كه اصلاً در حوزه شناخت يا قدرت او نيست به خدا واگذار و به او توكّل مى نمايد.
دليل اين ادّعا، بيان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى باشد كه فرمود: مَن تَوَكَّلَ علَى اللّهِ كَفاهُ مُؤنَتَهُ و رَزَقَهُ مِن حَيثُ لا يحتَسِبُ (متقى هندى، 1389، ح 5693)؛ هر كس به خدا توكّل كند، خداوند هزينه او را كارسازى مى كند و از جايى كه گمان نمى برد به او روزى مى رساند؛ يعنى عوامل و اسباب ناپيدا با قدرت و محبت خداوند، دست به دست هم داده و امور آدمى را سامان مى دهند.
2. اثربخشى اسبابِ در اختيار انسان: در جهان بينى توحيدى، اسباب و مسبّبات عالَم به صورت حلقه هايى زنجيروار هستند كه انتهاى آن به دست خداست و او به عنوان سلسله جنبانِ اسباب و مسببات در اين زنجيره مؤثر است، به گونه اى كه اگر خداى متعال حلقه اول زنجير را به حركت درنياورد بقيه حركت نمى كنند. بنابراين، بايد به خدا اعتماد داشت كه اين سلسله را به حركت درخواهد آورد و مؤثر قرار خواهد داد.
وقتى فردى در انجام وظيفه و در رويارويى با مشكلات زندگى به قدرت و محبت خداوند متعال تكيه مى كند، مى بيند كه تمام اركان نظام هستى زمينه هاى موفقيت و كاميابى او را به وجود مى آورد. گاهى اسبابِ خارج از اختيار وى را فراهم مى سازد و گاهى نيز با اثربخشى به اسباب در اختيار او وى را به خواسته ها و آرزوهايش مى رساند.
داستان جنگ احد نمونه خوبى براى اين ادعا است. آنجا كه رزمندگان مسلمان مجروح شده بودند، عِده و عُدّه آنان نيز كم بود، گروهى فرار كرده و گروهى نيز كشته شده بودند؛ اما چون بر خدا توكّل كردند، بر اثر امداد غيبى زمينه اى فراهم شد تا آسيب نبينند و با خوش نامى و سرفرازى برگردند و كفار را نيز بترسانند.
همان گونه كه ذكر شد، توكّل بر خدا باعث مى شود كه همه ابزارها از كارآيى لازم برخوردار شود و كمبودها نيز به خوبى ترميم و جبران گردد؛ لَيسَ لِمُتَوَكِّلٍ عَناءٌ (تميمى آمدى، 1366، ح 7451)؛ براى توكّل كننده، رنجى نيست؛ يعنى انسانى كه به خداى متعال تكيه مى كند، رنج بيهوده نمى برد؛ چون مى داند كه جهان هستى، جهانِ علت و معلول است. يعنى خداى عالَم، براى هر چيزى راهى را قرار داده و مطابق تلاشِ هركسى به وى پاداش خواهد داد.
نتيجه گيرى:
نتايج به دست آمده از اين نوشتار را مى توان به شرح ذيل دسته بندى نمود:
1. توكّل به خداوند متعال (به معناى اعتماد، واگذارى و اقدام عملى)، يكى از آموزه هاى كاربردى قرآن و حديث در زندگى انسان است كه در سبك زندگى ايمانى، نقشى بى بديل و پرگستره دارد، به گونه اى كه درباره ضرورت و اهميت آن چنين آمده است: توكّل، اسباب وعوامل مادى و معنوى را براى دستيابى به هدف در زندگى فراهم مى كند.
2. حُزن منفى، احساس سخت و سنگينى است كه پژمردگى و ناميدى بر جاى مى گذارد و مانع از فعاليت هاى فردى و اجتماعى مى گردد. حُزن، برايندى از احساسات ما مى باشد؛ احساس مالكيت، احساس رها بودن و بى پشتوانگى و احساس بى معنا بودن حوادث در كنار احساس ضعف و كم صبرى. اين احساس ها موجب بروز تنش و عواطف منفى مى گردد كه همگى برآمده از حِرص (بر كسب و نگه دارى اموال)، زياده روى در دل سپردن (به آن چيزى كه به دست مى آيد) و حسرت (بر فقدان و دورى از آنها) است.
3. گوهر توكّل در درمان حُزن و حصول رضامندى و نشاط، نقش شناختى ايفا مى كند. اعتماد به تقدير الهى، در حوزه شناخت ها و عواطف فرد تغييراتى ايجاد مى كند كه از همان رهگذر، شخص توكّل كننده داراى نوعى تفسير و ارزيابى مى شود كه به سبب آن، عواطف مثبتِ صبر، آرامش و نيرومندى در او شكل مى گيرد.
ارسال کردن دیدگاه جدید