برگ تازه ای از اسرار جام زهر 598

 

برخی از زوایای پنهان جنگ که می توان از لایه های کلام مسئولان وقت یافت بسان قطعات جورچین ما را به تصویر واقعی اتفاقات سال پایانی جنگ که منجر به نوشیدن جام زهر توسط امام راحل شد نزدیک می کند که فزازی از مصاحبه « محسن رفیق دوست » وزیر سابق سپاه* در ویژه نامه روزنامه ایران به مناسبت نوشیدن جام زهر 598، از این قبیل است، محسن رفیق دوست یکی از اتفاقات سرنوشت ساز ماههای آخر جنگ را چنین بازگو می کند :
آقای هاشمی مرا خواستند و گفتند : « من می خواهم توپ جنگ را در زمین دولت بیاندازم، اینها شعار جنگ را می دهند ولی آنجور که باید یا نمی توانند یا نمی خواهند در جنگ شرکت کنند .» ... به من (رفسنجانی ) گفتند تو برو در وزارتخانه ات بنشین، اصلاً دیگر وقتی سپاه درخواستی می کند چیزی نگو، حکم دادند و آقای نخست وزیر را رئیس ستاد فرماندهی جنگ کردند و تعدادی از اعضای هیأت دولت سمتی در ستاد فرماندهی داشتند . آقای خاتمی مسئول تبلیغات جنگ شد، آقای بهزاد نبوی را معاون لجستیک جنگ کردند و همین طور احکام را دادند که همان باعث پذیرش قطعنامه شد.
( ویژه نامه 598 ــ 27/4/89 ص18)
در این جا چند سوال مهم مطرح است، که تقریباً پاسخ آن ها نیز واضح است، ابتدا اینکه آقای رفسنجانی به کدام توجیه مدیریتی مسئولیت سنگین جنگ را در آن زمان حسّاس و سرنوشت ساز به افرادی واگذار می کند که کمترین اعتقاد به دفاع مقدس داشتند و حداقل حضوری در میادین نبرد هم نداشتند و حتی افرادی چون بهزاد نبوی با کارشکنی های متعدد در طول دفاع مقدس مشکوک به خیانت بود، چرا که در پرونده وی کاهش ناگهانی قایق های درخواستی سپاه در عملیات خیبر و امثال آن وجود دارد که در مقاطعی ناکارآمدی لجستیک را نتیجه داد و شکست عملیات و تلفات مالی و جانی بسیاری را تحمیل کرد.آقای رفسنجانی که سایت و اطرافیانشان خیلی تلاش می کنند تا از وی اسطوره ابر مدیر انقلاب بنسازند، چگونه در آن بحبوحه که امام راحل ایران را کربلا نامید و حسینیان را فرا می خواند به خود اجازه چنین آزمون و خطائی را داد؟
چگونه آقای رفسنجانی تبلیغات جنگ را که به فرموده امام عظیم الشأن اساسی ترین بخش آن است را به « محمد خاتمی » محول کرد؟ همان خاتمی ای که بهترین خاطره جتنگ را پذیرش قطعنامه و نوشیدن جام زهر توسط امام می داند.
با این سخن رفیق دوست حال متوجه می شویم که چرا در سال آخر جنگ لشگر های عملیاتی با وجود امکانات فراوان در شهر، فاقد امکانات کافی در جبهه ها بودند، و ما در عملیات های پایانی جنگ چون بیت المقدس 7 در صورتی شاهد بودیم که گردانی مانند گردان کمیل فقط یک خودروی لندکروز دارد که در شهر تهران تعداد لندکروزهایی که با پلاک سپاه تردد می کردند از تعداد خودروهای معمولی بیشتر جلب توجه می کرد و در صورتی انبارهای لجستیک در تهران مملو از پتوو امکانات بود که در عملیات های بیت المقدس 2 و 4 رزمندگان در شرایط سخت و سرد کوهستانی در مضیقه بودند وگردان مقداد به دلیل نداشتن لباس خاکی برای رزمندگان از عملیاتی کنار گذاشته شد، چرا که همه اینها برای این بود که آقایان می خواستند توپ را در زمین بی کفایت ها بیاندازند،. بنابر اینکه در آن زمان آقای رفیق دوست تحت امر آقای رفسنجانی بود شاید نتوان ایشان را نسبت به این بی توجهی به نیازهای جبهه ها شماتت کرد ولی چه خوب می شد که وی امر امام،که جنگ را در رأس امور می دانستند را ازمنویات آقای رفسنجانی مقدس تر می دانست .
البته این اقدام حساب شده را شاید بتوان در راستای سناریوی تحمیل قطعنامه تحلیل کرد چرا که خاتمی بر اساس حکم رفسنجانی مسئول تبلیغ برای اعزام های سراسری هم بود و با کمکاری در جذب نیرو، اعزام بزرگ « سپاهیان مهدی علیه السلام » را که در ابتدای سال 67 قرار بود چون اعزام صد هزار نفری « سپاهیان محمًد صل الله علیه و آله » سراسری صورت بگیرد ناموفق به انجام رساند و پس از آن به خواست آقای رفسنجانی نامه ای برای حضرت امام نوشت که : دیگر جوانان رقبتی برای حضور در جبهه ها ندارند. ولی چند روز بعد با پذیرش جام زهر 598 از طرف امام با سرازیر شدن سیل جوانان به جبهه ها دروغ خاتمی فاش شد. ولی نامه وی در کنار نامه دستگاه آقای ولایتی و نامه موسوی و رضایی همان چهارنامه ای بود که آقای رفسنجانی مقدمات آنرا فراهم کرده بود برای اینکه در جنگ انسداد به نظر برسد...
به راستی اگر به جای موسوی و بهزاد نبوی و خاتمی و همفکران ایشان، اگر مسئولیت جنگ به فرماندهان مستقیم جنگ که در راستای منش امام حرکت می کردند سپرده می شد، آیا فاو و شلمچه و مجنون سقوط می کرد ؟ و آیا آنان حاضر به چنین جفایی به امام بودند؟
در این میان دو احتمال وجود دارد ؛ یا می توان گفت که آقای رفسنجانی به رزمندگان و نیروهای کارکشته جنگ چون « شهید صیاد شیرازی » و فرماندهان لشگرهای سپاه اعتمادی نداشت و همواره آنان را خارج از دایره قدرت می دانست چنانچه اکنون نیز با رئیس جمهور بسیجیمان این جفا را دارد. و یا اینکه با آگاهی به ناکارآمدی دولت موسوی بر آن بود که پایان آنچنانی جنگ را تسریع کند، که در هر صورت بازده آن نرسیدن به اهداف عالی جنگ بود که امام راحل پیش بینی و طراحی کرده بودند.
مسعود شفیعی کیا
28/4/89
( سال همت وکار مضاعف )
شعبان 1431
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* - در زمان جنگ وزارتخانه ای به نام وزارت سپاه عهده دار تدارکات دفاعی کشور بود که بعد به وزارت دفاع وپشتیبانی نیروهای مسلح تغییر نام پیدا کرد.

 

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی