جهاني سازي، تهاجم فرهنگي، و بحران هويت

دكتر علي مصباح :

يكي از چالش‌هاي فكري و عملي امروز بشريت مسأله‌اي است به‌نام جهاني‌سازي(1). جهاني‌سازي جرياني اقتصادي، سياسي، فرهنگي، و اجتماعي است كه سال‌هاست به‌وسيلة قدرت‌هاي بزرگ طراحي شده و درحال اجرا مي‌باشد. در فارسي اين واژه معمولاً به غلط، «جهاني‌شدن» ترجمه مي‌شود، درحالي كه جهاني‌سازي به اين نكته مهم اشاره دارد كه اين جريان، يك روند طبيعي و جبري تاريخ نيست، بلكه حركتي برنامه‌ريزي‌شده و حساب‌شده است كه براي اهدافي خاص طراحي شده و قرار است ارزش‌ها و ديدگاه‌هاي طراحان به تمامي جهان سرايت داده شود و به اصطلاح جهاني شود. اين درحالي است كه واژة «جهاني‌شدن» درصدد است به ساكنان كشورهاي عقب‌نگاه‌داشته‌شده چنين القا ‌كند كه اين پديده نتيجة حتمي و سرنوشت غيرقابل اجتناب جامعة بشري است و چاره‌اي جز همراه شدن با آن وجود ندارد(2)، و يا مخاطبان را دچار اين توهم مي‌كند كه با مشاركت در اين فرايند قرار است از انزوا خارج شده، به جهان بپيوندند و با رهايي از بن‌بست و گشوده‌شدن افق‌هاي جديد، جهاني شوند و هم‌چون كشورهاي توسعه‌يافته در صحنة سياسي و اقتصادي جهاني به نقش‌آفريني بپردازند!

پيشينة‌ اين حركت را مي‌توان تا سده‌هاي پيشين دنبال كرد؛ زماني كه اروپائيان دراثر سلطه بر علم و فناوري و نيز اقتصاد سياسي، آغازگر دوران استعمار(3) شدند(4)، كه مشخصة آن تهاجم و اشغال نظامي كشورهاي ديگر، تسلط اقتصادي و سياسي، و چپاول منابع انساني و طبيعي آنان بود. در عصر بيداري ملت‌ها و قيام‌هاي پياپي آنان براي استقلال و رهايي از بند استعمارگران، شكل اين حركت از اشغال نظامي به سلطة‌ سياسي تغيير كرد، هرچند هدف و راهبردها همچنان پابرجا ماندند. در اين دوره، كه به دروان «استعمار نو» معروف شد، حكومت‌هاي دست‌نشاندة قدرت‌هاي سلطه‌گر، گاه با ظاهري دمكراتيك، و گاهي نيز با شكل‌هاي مختلف غيردمكراتيك مانند كودتا به قدرت مي‌رسيدند و عملاً اهداف و برنامه‌هاي نظام سلطه را ‌اجرا مي‌كردند. چهرة جديد جهاني‌سازي اما در دهه‌هاي اخير و با فروپاشي شوروي سابق و پايان‌يافتن جنگ سرد ظهور كرده است.

برخي صاحب‌نظران غربي با تمركز بر وجه آشكار اين حركت، آن را اساساً پديده‌اي اقتصادي در قالب جهاني‌سازي جريان سرمايه و سلطة تجاري و سياسي بر ديگر كشورها به‌شمار ‌آورده‌اند(5)، و بعضي ديگر، از آن به «درهم‌تنيدگي سيستماتيك سرمايه‌داري اقتصادي و فناوري اطلاعات كه از كنترل دولت‌ها و سياست‌گذاري اجتماعي آن‌ها خارج شده است» تعبير كرده‌اند.(6) قدرت‌هاي بزرگ اقتصادي براي تأمين اهداف و منافع خويش از اين فرايند، دست به تأسيس سازمان‌ها و نهادهاي قدرتمند بين‌المللي همچون «بانك جهاني»، «صندوق بين‌المللي پول»، و «سازمان تجارت جهاني» زده‌اند و با مقرراتي كه براي جريان پول و سرمايه وضع كرده‌اند، سعي مي‌كنند خواسته‌هاي خويش را بر كشورهاي ديگر تحميل و منافع خود را تأمين كنند. جنبة اقتصادي در «جهاني‌سازي» بسيار پررنگ ترسيم مي‌شود، تا جايي كه در «گزارش ساليانة كميسيون اروپا» آن را چنين تعريف مي‌كند:

جهاني‌سازي را مي‌توان به عنوان فرايندي تعريف كرد كه طي آن، بازارها و توليد در كشورهاي مختلف به علت پويايي تجارت كالا و خدمات و جريان سرمايه و فناوري به‌طور فزاينده‌اي به يكديگر وابسته مي‌شوند. اين پديده‌اي جديد نيست، بلكه ادامة تحولاتي است كه براي مدت‌هاي مديدي در جريان بوده است.(7)
در همين حال بايد توجه داشت كه مشخصة بارز اين دوره از سلطه‌جويي را بايد در وجهة فرهنگي آن جست‌وجو كرد و واژة «استعمار فرانو»(8) تعبير بسيار مناسب و گويايي براي آن است. جهاني‌سازي به‌جاي تكيه بر اشغال نظامي خشن يا سلطة سياسي عريان بر كشورهاي هدف، به عاملي عميق‌تر و زيربنايي‌تر، يعني فرهنگ، توجه كرده، سعي مي‌كند تا با فرهنگ‌سازي مناسب ملت‌ها را وادار كند تا با اختيار و شوق و رغبت خود وارد دام «جهاني‌سازي» شوند و به «جهاني‌شدن» خود افتخار كنند! سلطه‌گران در اين راه از همة ابزارهاي مجاز و غيرمجاز فرهنگي، تبليغاتي، و رسانه‌اي بهره مي‌برند. ازجمله ساده‌ترين اين ترفندها، دستكاري و بازي با مفاهيم و واژه‌ها و سوء استفاده از آن‌هاست كه بازي با واژه‌هاي «آزادي»، «دمكراسي»، «تروريسم»، «حقوق بشر»، «جهاني‌سازي» و «جهاني‌شدن» از رسواترين نمونه‌هاي آن است.
براي اين پديده دست كم پنج مؤلفه برشمرده‌اند: 1) فناوري جديد، 2) تمركز دانش و تبادل سريع اطلاعات، 3) گرايش روزافزون به استانداردكردن فرآورده‌هاي اقتصادي و اجتماعي، 4) يكپارچگي روزافزون و يك‌دست‌شدن فرهنگي كشور‌ها، و 5) وابستگي متقابل بيش‌تر و درنتيجه، آسيب‌پذيري متقابل بيش‌تر.(9)
نتيجة جهاني‌سازي، به تعبير مارشال مك‌لوهان(10) «دهكدة جهاني»، و به تعبير باكمينستِر فولِر(11) (آرشيتكت امريكايي)، «فضاپيمايي به‌نام زمين» است كه مرزهاي جغرافيايي، سياسي و فرهنگي رايج را درمي‌نوردد. «دولت‌ها، ايالت‌ها، سازمان‌هاي مردم‌نهاد(12)، و كارگران به‌گونه‌اي روزافزون مرزها را ناديده مي‌گيرند و بيش از گذشته، با انگيزه‌هايي به‌ظاهر متضاد، از همكاري تا رقابت، به اين سو رانده مي‌شوند.»(13) اين ارتباط تنگاتنگ و يك‌دست شدن جوامع، دركنار سلطة رسانه‌اي، اقتصادي، و فرهنگي كشورهاي غربي، مؤلفه‌ها و نيز آثار فرهنگي‌ـ اجتماعي مهمي بخصوص براي ديگر كشورها و فرهنگ‌ها دارد، ازجمله اين‌كه «موجب پيدايش جامعه‌هاي بازتر، چندقطبي، و چندفرهنگي مي‌شود،»(14) كه سعي مي‌شود به سوي فرهنگ غالب و قطب مسلط، يعني غرب، سوق داده شوند. برخي اذعان دارند كه روند جهاني‌سازي يك جريان يك‌طرفه است و موجب شده است تا كشورهاي ديگر از غرب تقليد كنند و از نهادها، فلسفه، اقتصاد آزاد، و حكومت‌هاي ليبرال آن الگو بگيرند.(15)
تسهيل تبادل اطلاعات يكي از برجسته‌ترين ويژگي‌هاي اين دوره است، و به همين مناسبت نام آن را «عصر ارتباطات» يا «عصر انفجار اطلاعات» نيز گذاشته‌اند. به عنوان مثال درحالي كه در اواسط دهة 1970 ميلادي، تنها حدود 50، 000 رايانه در جهان وجود داشت، اين ميزان تا سال 2000 ميلادي به بيش از 556، 000، 000 رسيد. بسياري از اين رايانه‌ها توسط خطوط ارتباطي انتقال اطلاعات(شامل خطوط تلفن، كابل نوري، و امواج ماهواره‌اي) به يكديگر متصل شدند و ارتباط سريع و لحظه‌اي اشخاص با يكديگر را ممكن ساختند.(16) بديهي است در چنين شرايطي نقش رسانه‌ها، به‌ويژه نسل جديد رسانه‌ها همچون اينترنت، پست الكترونيكي، شبكه‌هاي اجتماعي، گوشي‌هاي هوشمند، و ماهواره نقشي بي‌بديل در جهاني‌سازي فرهنگ دارد، و فرهنگي مي‌تواند ارزش‌ها و باورهاي خويش را بر ديگر فرهنگ‌ها مسلط كند كه از اين ابزارها بهرة‌ بيش‌تري داشته باشد. بنابراين، فرايند جهاني‌شدن به فرايندي يك‌طرفه تبديل مي‌شود كه از كشورهاي صاحب اين فناوري به سوي كشورهاي فاقد آن سرازير مي‌شود و هويت فرهنگي آنان را به يغما مي‌برد. در اين‌جا حق انتخاب و آزادي پذيرش باورها و ارزش‌ها براساس قوت محتوايي يا مقدار عقلانيت آن‌ها وجود ندارد، بلكه اين قدرت رسانه‌اي است كه با بمباران تبليغاتي، ذهن و فكر افراد را از تأمل عقلاني باز مي‌دارد و خود را بر آن‌ها تحميل مي‌نمايد.
برخي تصور كرده‌اند چون محرك اصلي جريان جهاني‌سازي، اقتصاد و سرمايه است، بازار و قواعد آن مي‌تواند اين پديده را مهار و مديريت كند. اين درحالي است كه اولاً، جهاني‌سازي به اقتصاد محدود نمي‌شود و همة ساحت‌هاي زندگي فردي و اجتماعي بشر را درمي‌نوردد و ازجمله، افكار و باورها و نيز ارزش‌هاي افراد و جوامع را تحت تأثير قرار مي‌دهد. ثانياً، بازار تنها درصورتي به‌درستي عمل مي‌كند كه مقررات و قوانيني صحيح بر آن حكومت كند، و مقررات هم نيازمند وضع و اجرايند، و اين به معناي نياز به حكومتي جهاني است. دهكدة جهاني نيازمند كدخداي جهاني است. به همين دليل است كه برخي قدرت‌ها سعي مي‌كنند تا كدخدايي اين دهكدة عظيم را برعهده گيرند تا از منافع قدرت و ثروت ناشي از آن بهره‌مند شوند. مفاهيمي چون «نظم نوين جهاني» كه توسط امريكايي‌ها مطرح شده است در اين بستر معنا پيدا مي‌كنند. به علاوه، بسياري از جمله آنتوني گيدنز اين يك‌بعدي‌نگري به مسأله جهاني‌سازي را رد مي‌كنند و معتقدند جهاني‌سازي اساساً پديده‌اي سه‌بُعدي است، طرحي سياسي‌ـ تكنولوژيك‌ـ فرهنگي: «جهاني‌سازي، هم‌زمان با ايجاد نظام‌ها و قدرت‌هاي فراملّي، زندگي روزمره را، به‌ويژه در كشورهاي درحال توسعه، دگرگون مي‌كند. جهاني‌سازي صرفاً پس‌زمينة سياست‌هاي معاصر نيست، بلكه در مجموع، نهادهاي جامعه‌هايي كه در آن‌ها زندگي مي‌كنيم را دگرگون مي‌كند.»(17)
از يك ديدگاه، جهان در اين برهه، مجموعه‌اي متحرك، موّاج، و پر رفت‌و‌آمد است: افكار و ايدئولوژي‌ها، مردم و كالاها، تصاوير و پيام‌ها، فناوري‌ها و تكنيك‌ها دائم در حركتند و از يك جامعه به جامعة ديگر نقل مكان مي‌كنند. البته ساختارهايي نسبتاً ثابت هم وجود دارند كه شامل دين، جهان‌بيني‌، نظام‌ ارزشي، نظام‌ اجتماعي، برخي سازمان‌ها و نهاد‌هاي اجتماعي مي‌شوند، ولي اين نهادها و نظام‌هاي ثابت به‌ويژه در كشورهاي درحال توسعه‌ــ نيز مصون از تحول نيستند، و در اثر تعامل با فرهنگ‌ها و انديشه‌هاي جديد، و نيز زير فشار نظام‌هاي اقتصادي و سياسي مسلط، دگرگون شده و تحت تأثير ايدئولوژي‌هاي وارداتي دستخوش تغيير و استحاله مي‌شوند. به‌علاوه همين نهادهاي اجتماعي درگير اداره، تنظيم، و مهاركردن همان مؤلفه‌هاي متحرك مي‌شوند كه ريشه در جايي ديگر دارند. دگرگوني اين نهادهاي ثابت هم، به تعبير يورگن هابرماس، جزئي از فرايند جهاني‌شدن است، چرا كه به نظر او، جهاني شدن يك تحول اجتماعي است كه در آن قيد و بندهاي جغرافيايي، هنجارهاي اجتماعي و فرهنگي از ميان مي‌رود و روابط انساني كيفيت بدون مرز به‌خود مي‌گيرد.(18) اما به‌هرحال، اين نظام‌ها نسبت به مؤلفه‌هاي پرتحرك و پرتحول از ثبات نسبي بيش‌تري برخوردارند.
يكي از مشكلات بر سر راه جهاني‌سازي، همين عناصر نسبتاً ثابت جوامعند كه ريشه در دين، فرهنگ، تمدن، و تاريخ آن‌ها دارند و درمقابل عناصر وارداتي و نامتجانس ايستادگي كرده، بر سر راه استحالة جامعه مقاومت مي‌كنند، و مانع ذوب شدن آن در جامعة يكپارچه و يكدست جهاني مي‌شوند. ازهمين روست كه بازيگران اصلي صحنة جهاني‌سازي دريافته‌اند كه بدون زمينه‌سازي فرهنگي و فكري در جوامع هدف، نمي‌توانند مقاصد اقتصادي وسياسي خويش را پيش‌ببرند، و اين به معناي لزوم ايجاد زيرساخت‌هاي فكري و فرهنگي متناسب با ايدة‌ جهاني‌سازي در كشورهايي است كه قرار است با جهاني‌شدن، قرباني جهاني‌سازي شوند. اين قربانيان در سطوح مختلفي تعريف مي‌شوند، به‌گونه‌اي كه حتي برخي از بازيگران اصلي هم ممكن است به نوعي قرباني بازيگران قوي‌تر باشند. ازهمين رو مي‌بينيم كه كشورهايي مانند فرانسه و كانادا كه خود از كشورهاي توسعه‌يافته و صنعتي به‌شمار مي‌روند و درصدد توسعة قلمرو اقتصادي و سياسي خود از راه جهاني‌سازي مي‌باشند از تهاجم فرهنگي آمريكايي(19) به فغان آمده، درصدد چاره‌انديشي براي حفظ و تقويت فرهنگ بومي خود برآمده‌اند. تحميل فرهنگ يك جامعه بر جوامع ديگر، و يا دستكاري فرهنگ آنان كه با اهداف سودجويانه و ظالمانه صورت مي‌گيرد، تهاجم فرهنگي نام دارد. آماج تهاجم فرهنگي همان عناصر ثابتي هستند كه به راحتي تغيير نمي‌كنند و سدّي دربرابر جهاني‌سازي به‌حساب مي‌آيند، و تا اين سدّ شكسته نشود اهداف سلطه‌گران سياسي و اقتصادي تأمين نمي‌شود.
اين عناصر نسبتاً ثابت «هويت اجتماعي» افراد يك جامعه را تشكيل مي‌دهند، و ضمن آن‌كه افراد يك جامعه را حول محور مشتركات متحد مي‌كنند، آنان را از ديگر جوامع متمايز مي‌سازند. هويت اجتماعي است كه افراد و جوامع را به «خودي» و «بيگانه» تقسيم مي‌كند(20)، به جوامع احساس استقلال و خودباوري مي‌دهد، و آنان را دربرابر تجاوز بيگانگان مقاوم مي‌سازد، خواه اين تجاوز نظامي باشد، يا سياسي و يا فرهنگي. هرچند هويت اجتماعي از مؤلفه‌هايي «نسبتاً» ثابت تشكيل مي‌شود، ولي يك‌سره ايستا و تغييرناپذير نيست. از يك سو، همة عناصر آن از استحكام، عقلانيت، و ضمانت صحت كافي برخوردار نيستند. براي يك جامعة پويا و انساني، طبيعي است كه در جست‌وجوي حقيقت به بازكاوي و بازنگري در باورها وارزش‌هاي خويش همت گمارد و چنان‌چه ضعف يا اشتباهي يافت، به تصحيح آن‌ها اقدام كند. اگر فرهنگ جامعه از قوت و نشاط لازم برخوردار باشد با چنين اصلاحاتي به ‌رشد و تعالي خود كمك مي‌كند. از سوي ديگر، جوامع همچون سلول‌هاي يك زندان با ديوارهاي آهنين نيستند كه از يكديگر بي‌خبر باشند و بر هم تأثير نگذارند و از يكديگر تأثير نپذيرند. برعكس، جوامع را مي‌توان به سلول‌هاي يك موجود زنده تشبيه كرد كه با ديگر سلول‌ها در تماس، تبادل، و تعامل دائمي هستند. يك فرهنگ مستدل و مبتني بر پايه‌هاي عقلاني بايد بتواند ضمن حفظ هويت مستقل خويش، با ديگر فرهنگ‌ها به تبادل و تعامل بپردازد، عناصر مثبت آن‌ها را تشخيص دهد و در جمع عناصر خويش بپذيرد، همان‌گونه كه با تشخيص عناصر منفي و نقاط ضعف ديگر فرهنگ‌ها بايد ضمن حفظ خود از ابتلا به آن‌ها، سعي كند فرهنگ‌هاي ديگر را تحت تأثير قرار داده از آن‌ها آسيب‌زدايي كند. اما هردو اين تحولات بايسته و شايسته در حوزة فرهنگ و هويت اجتماعي مشروط به اين است كه فرهنگي قوي و معقول وجود داشته باشد و افراد جامعه براي رويارويي با فرهنگ‌هاي رقيب آمادگي كافي داشته، از ابزارهاي تشخيصي و دفاعي لازم و مساوي با ديگران برخوردار باشند. چنين هويتي زماني شكل مي‌گيرد كه باورها و ارزش‌هاي روشن و مستدلّي توسط متفكران جامعه تبيين و ارائه شوند و افراد جامعه با پذيرش آن‌ها بر محور اين اعتقادات و اخلاقيات گرد هم آيند.(21)
ادامه دارد
پي‌نوشت‌ها
1. Globalization
2. ر.ك. احمد سيف, "جهاني كردن: واپسين مرحلة امپرياليسم؟," اطلاعات سياسي اقتصادي 193–194: 8.
3. Colonization
4. Ibid. See also Kimon Valaskakis, "Globalization as Theatre," UNESCO (1999): 153–54.
5. Arjun Appadurai, "Globalization and the Research Imagination," UNESCO (1999): 229.
6. Karl–Otto Apel, "Globalization and the Need for Universal Ethics," European Journal of Social Theory 3, no. 2 (2000): 137–38.
7. European Commission, "Annual Economic Report for 1997," in European Economy (Brussels: EC, 1997)., quoted in Grahame Thompson, "Introduction: Situating Globalization," UNESCO (1999): 139.
8.. "Postmodern Colonization" اين تعبير را اولين بار رهبر معظم و فرزانة انقلاب، حضرت آيت الله خامنه‌اي دام ظله العالي به‌كار بردند.
9. Cf. A.T. Kearney, Inc. "The Globalisation index," Global Outlook: International Urban Research Monitor (April 2001) Cited in H. V. Savitch, "What Is New About Globalisation and What Does It Portend for Cities?," UNESCO (2002): 181.
10. Marshall McLuhan
11. Buckminster Fuller
12. Non–Governmental Organizations (NGOs)
13. Ibid.
14. Ibid.
15. Cf. Valaskakis, "Globalization as Theatre," 154.
16. Cf. Savitch, "Globalization," 181.
17. Anthony Giddens, The Third Way: The Renewal of Social Democracy (Cambridge: Polity Press, 1998) 33.
18. ر.ك: يورگن هابرماس, جهاني‌شدن و آيندة دموكراسي, trans. كمال پولادي (تهران: نشر مركز, 1380) 19–45.، به نقل از محمد فولادي, "هويت ملي؛ عناصر، چالش‌ها: نگاهي به نظرية فلسفي ذات," معرفت 16, no. 116 (1386): 108.
19. American Cultural Invasion
20. Cf. "Social Identity Theory" at http://www.tcw.utwente.nl/theorieenoverzicht/Theory%20clusters/ Interpersonal%20Communication%20and%20Relations/)
21. فولادي, "هويت ملي؛ عناصر، چالش‌ها: نگاهي به نظرية فلسفي ذات," 95–96.

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی