بررسی زوایایی از جریان نفاق و ارتباط خاندان هاشمی با آن
هنگامی که بخواهد انقلابی مردمی مثل آنچه اینک در مصر در حال رخ دادن است، نهایی شود؛ دشمنان دو راه بیشتر در پیش ندارند؛ نخست اینکه جلوی حرکت عظیم مردمی بگیرند که کاری بسیبار دشوار است. و دیگر اینکه کسانی مثل محمد البرادعی و انقلابیون بدلی را تقویت کنند تا پس از مدتی،سکاندار اصلی انقلاب شوند. این یک قاعده کلی است که در هر انقلابی، حتی حرکت انقلابی پیامبر خاتم، جریان منافق نفوذ کند. این جریان تا زمانی زنده است که انقلاب هم زنده است.
هاشمی عوض شده است یا نگاه ما به هاشمی؟ هاشمی در مخالفت با ولیّ فقیه خود، چه به شکل تندروانه و افراطی و چه به شکل تفریطی اش، انسانی سابقه دار است و به نظر می رسد، هیچ تغییری نسبت به اول انقلاب و حتی پیش از انقلاب نکرده است: تراب حقشناس از سران منافقين می گوید که "نامه مفصل هاشمي رفسنجاني۱ به امام، درباره مجاهدين را من به عراق بردم ... آيت الله خميني هيچ جواب مثبتي به آن نامه ها نداد۲." وی همچنین به نامه آمرانه منتظری۳ به امام راحل در حمایت از منافقین اشاره دارد. حقشناس می گوید: "امام صريحا گفت كه من با جنگ مسلحانه مخالفم" با این حال [برخی از] روحانیون مبارز داخل ایران هم چنان به سازمان کمک می کردند.۴
کتک خورده ها و مدافعین منافقین: مهدوی کنی در خاطراتش از حمایت هاشمی، لاهوتی و خودش از مجاهدین، ميگويد: "ما برای این آقایان (مجاهدین) خیلی کتک خوردیم، بنده دو ماه به خاطر همین آقایان شکنجه دیدم، ولی احدی را لو ندادم۵."
ادعای عجیب هاشمی در مقصر دانستن علما در جریان منافقین: هاشمي در خاطراتی از زندان شاه: "سازمان مجاهدین خلق در ابتدا بر اساس اسلام و تشیع تشکیل یافت، ولی نه آنان سراغ اهل علم و متخصصین مسائل اسلامی رفتند و نه اهل علم به آنان توجه کردند و قهراً کار به دست افراد فرصتطلب و ناوارد افتاد و به انحراف کشیده شد." ۷ این در حالی است که امام خمینی، امام خامنه ای و علامه مصباح، از اول هیچ نگاه مثبتی به اینان نداشتند؛ بلکه به عکس، دیدگاه های آنان را التقاطی می دانستند.
پاسخ یک منافق معدوم به اتهام هاشمی به علما: نگاهی به ارتباط این گروه با امام و برخورد امام با آنان می تواند بطلان ادعای هاشمی را نشان دهد: "حسین روحانی پس از انقلاب در مصاحبه ای در سیمای جمهوری اسلامی ایران، اعتراف كرد كه از طرف سازمان، بهنجف رفته و طی هفت جلسه با امام گفتگو كرده است. وی دوكتاب راه امام حسین و راه انبیاء راه بشر را به امام داده است. وی توضیح میدهد كه امام تحلیل ما را از معاد، یك تحلیل مادی قلمداد كرد. دعایی در این باره میگوید: امام درباره كتاب «راه انبیاء راه بشر» فرمودند كه اینها ضمن این كتاب میخواهند بگویند كه معادی وجود ندارد و معاد، سیر تكاملی همین جهان است و این چیزی است بر خلاف معتقدات اصولی اسلام. ۸"
چون مصباح با منافقین نبوده است، پس با انقلابیون نبوده است! بنده، از استادم شنیدم که یک صبح جمعه، هاشمی به قم آمده است تا حمایت آیت الله مصباح از مجاهدین خلق (منافقین) را جلب کند. اما هر چه در حضور حضرت آیت الله خامنه ای اصرار می کند، آیت الله مصباح می گوید صلاحیت آنان برای من احراز نشده است. هاشمی می گوید که من آنان را می شناسم، و با اعتماد به قول من، آنان را تایید کنید! آیت الله مصباح پاسخ می دهد که اعتماد شما، نتیجه اش امضای خودتان است، و اگر من امضا کنم، نشان اعتماد بنده به آنان است نه به شما!"
مصباح، مرد منافق شناس انقلاب اسلامی ایران: در یک جریان دیگر استادم می گفت: "در یک جلسه ای (قبل از اعلام انقلاب ایدئولژیک مجاهدین خلق و افشای ارتدادشان)سخن از مجاهدین به وسط می آید، وقتی نظر آیت الله مصباح را جویا می شوند، ایشان می گوید: "من بوی نفاق از اینان احساس می کنم". آنگاه هاشمی اعتراض می کند که چرا نیروهای کارامد انقلابی را این چنین از دم تیغ نفاق می گذرانید!. چند سال بعد که هاشمی به عیادت علامه مصباح می رود، به ایشان می گوید: یادتان هست که می گفتید، بوی نفاق از مجاهدین می آید؟ علامه مصباح، سکوت می کنند، پس از چند بار تکرار، ایشان می گوید، که ما چوب تیز بینی خود را می خوریم (یا عبارتی نظیر این). علامه مصباح، اخیرا در توصیف شرح صدر امام خامنه ای تمثیلی معنادار آورده اند: "مقام معظم رهبری در شرح صدر، مانند تاجری است که ۲۰ سال است میداند شریکش خائن است ولی، او را تحمل می کند" دریافت این تمثیل
به زندان افتادن هاشمی به جرم حمایت از منافقین: هاشمی در برنامه فوقالعاده (20 بهمن 85، شبکه سوم سیما) اعتراف می کند که یکی از زندان های سیاسی قبل از انقلابش، به جرم حمایت از مجاهدین خلق [منافقین] بوده است. او می گوید هنگامی که از سفر آمریکا برگشت، ساواک او را به جرم همکاری با گروه مسلحانه مجاهدین خلق، بازداشت و روانه زندان کرده است.
اغفال شدن هاشمی در حمایت از منافقین، یا احتمال دیگری که امام آن را سربسته گذاشت: سید حميد روحاني تاریخ نگار انقلاب از سوی امام: "در سال 52 حجت الاسلام هاشميان امام جمعه امروز رفسنجان، نامهاي به امام نوشتند كه آقاي هاشمي از ما ميخواهد وجوهات شرعي را براي كمك به سازمان مجاهدين خلق در اختيارش قرار دهيم كه امام فرمودهاند جايز نيست و احتمالا آقاي هاشمي در اين قضيه اغفال شده است۹." به راستی احتمال دیگری که می رود و امام راحل آن را ذکر نکرده اند چیست؟
اعترافات یک عضو خانواده هاشمی به ارتباط تنگاتنگ با منافقین در مصاحبه با شهروند امروز: مصاحبه دختر بزرگ هاشمی (فاطمه) با نشريه شهروند امروز 13 دی 88: "[آذرماه 57] به پدرم گفتم که چه عجلهای بود که [خواستگاری سعید و حمید لاهوتی را] امشب به ما بگویید. پدر گفتند که آقای لاهوتی میخواست به فرانسه برود و گفته بود که این جواب را از شما بگیرم تا با خیال راحت به فرانسه برود."
"بعد از انقلاب و بازگشت آقای لاهوتی از فرانسه، ... یادم هست که شب سالگرد مصدق بود که آقای لاهوتی به خانه ما آمدند، قرار بود که فردای آن روز ما و دوستانمان [ظاهرا دختران] برنامهای را برای مصدق در مدرسه پسرانه [!] خوارزمی تجریش برگزار کنیم."
خانواده هاشمی با مصدق غیرمسلم، مشکلی نداشت: "مصاحبه گر: در خانه آقای هاشمی، مشکلی با مصدق وجود نداشت؟ فاطمه هاشمی: نه، حتّی یادم هست که به پدر گفتم که یک سخنران برای آن مراسم میخواهم و پدر هم، سعید [لاهوتی] را معرفی کردند که او هم فردا آمد و در آن مراسم صحبت کرد."
هاشمی حرفهای لاهوتی را تایید می کرد: "من خیلی وقتها در جلسات و صحبتهای میان آقای لاهوتی و پدرم مینشستم و گوش میدادم. پدر، حرفهای آقای لاهوتی را تأیید میکردند و رد نمیکردند؛ امّا میگفتند که باید صبر کرد چون انقلابی صورت گرفته و به مرور همه چیز به حالت طبیعی خودش میرسد.ر
ردیابی ارتباط لاهوتی با منافین، حتی پس از اعلام ارتداد: "مصاحبه گر: گویا بچههای مجاهدین [منافقین] قبل از انقلاب، حتّی بعد از تغییر ایدئولوژی هم به خانه آقای لاهوتی رفت وآمد داشتهاند. آیا بعد از انقلاب هم این ارتباط وجود داشت؟
فاطمه هاشمی: من زیاد به خانه آقای لاهوتی میرفتم و یادم نمیآید که آن بچهها زیاد به آنجا بیایند. شاید یکی دو بار این اتّفاق افتاد. البته تماسهای تلفنی هم داشتند که یادم هست در برخی از این تماسها آقای لاهوتی به شدت از آنها انتقاد میکرد. "
"مصاحبه گر: چه انتقادی؟ فاطمه هاشمی: خیلی دقیق یادم نیست؛ ولی به یاد دارم که میگفتند شما دارید تندروی میکنید و موضع بدی درباره انقلاب گرفتهاید." [ظاهرا مشکل آنها اسلام بوده است و تنزل دادن ارتداد آنان، در حد تندروی سوال برانگیز است! آنها خودشان بد بوده است نه اینکه فقط موضعگیری شان نسبت به انقلاب بد باشد]
فاطمه هاشمی؛ لاهوتی با منافقین ارتباط داشت اما نزدیکی نداشت! "مصاحبه گر: آیا احساس میکردید که آقای لاهوتی به بچههای مجاهدین نزدیک هستند؟ فاطمه هاشمی: ایشان ارتباط داشت اما نزدیکی نداشت. گفتم، که ایشان حتی پای تلفن، سر بچههای مجاهدین، داد میزد. آقای لاهوتی در میانه بود. نه این طرف را قبول داشت و نه آن طرف را.۱۰"
دختر هاشمی، تحت تعلیم و تاثیر منافقین: "ما از بچگی زندگی سیاسی داشتیم و با خانوادههای سیاسی در رفت وآمد بودیم. من در مدرسه رفاه دوران راهنمایی را میخواندم. بسیاری از معلمهای ما مجاهدین [خلق] بودند. زنِ علی میهندوست، محبوبه متّحدین، سرور آلادپوش، معلمهای ما بودند. خانم بازرگان که همسر حنیفنژاد بود، مدیر مدرسه ما بود. "
الگوی دختر هاشمی، فاطمه زهرا یا زنان منافق؟ "برای من محبوبه متّحدین و سرور آلادپوش الگو بودند. سادهزیستی و شور انقلابی آنها برای من الگو بود. من در مراسمهای آنها شرکت میکردم و رابطهای تنگاتنگ با آنها داشتم. یادم هست که اگر یکی از آنها شهید میشد، به همراه مادرم در مراسم آنها شرکت میکردیم. ... یادم هست که پدرم در زندان بود و من عکسهای بچههای مجاهدین مثل حنیف نژاد و میهندوست را گرفته بودم و در اتاقم به دیوار زده بودم. امّا پدر که آزاد شد و به خانه آمد، به من گفت که این عکسها را جمع کن! "
"مصاحبه گر: آیا وحید لاهوتی پسر آقای لاهوتی [برادر دو دامادِ هاشمی] تمایل خاصی به مجاهدین [خلق] داشتند؟ دختر هاشمی: ایشان تمایل خاص به مجاهدین نداشتند و عضو مجاهدین نبودند. البته وحید در زندان قبل از انقلاب با مسعود رجوی رابطه برقرار کرده بود. سعید، همسر من میگوید که در آن زمان خبر ترور یکی از مقامات را به وحید میدهد و وحید هم در زندان خبر را پخش میکند. وحید را شکنجه میکنند تا بگوید که خبر را از کجا فهمیده است و او هم نمیخواسته سعید را لو بدهد و مانده بوده که چه کند. در همان موقعیت، رجوی به او میگوید که بگو خبر را در بخش تسلیت روزنامهها خواندهام. از اینجا رابطه او با رجوی برقرار میشود. "
"مصاحبه گر: پس علّت بازداشت وحید بعد از انقلاب در آبان 1360 چه بود، اگر عضو مجاهدین نبود؟ فاطمه هاشمی: ما هم نفهمیدیم. یک روز با ما تماس گرفتند و گفتند که وحید در زندان است. پدر من هم تماس گرفت با آقای لاجوردی و پرسید که چرا وحید در زندان است؟ ایشان هم گفتند که یک سری سؤال و جواب است که انجام میدهیم و تمام میشود. دو روز بعد به ما خبر دادند که پای وحید شکسته و در زندان است. پدرم دوباره تماس گرفت که چرا پای او شکسته، قرار بود که آزاد بشود؟ آقای لاجوردی هم گفتند که میخواستند ما را بر سر قراری ببرد در ساختمان پلاسکو خیابان جمهوری، امّا یک دفعه فرار کرده و خودش را از طبقهای پایین انداخته. "
مگر لاهوتی ها مصونیت قضایی داشتند یا هاشمی ولیّ فقیه بوده و حق دخالت داشته؟ "ساعت حدود چهار بود که سعید [لاهوتی] با من [فاطمه هاشمی] تماس گرفت و گفت که من نمیتوانم بیایم دنبال تو و خودت به خانه برو. گفتم چرا؟ گفت بچههای اوین با حکم آقای لاجوردی به خانه ما آمدهاند و اجازه خروج هم به من نمیدهند و من و بابا در خانهایم. من بلافاصله با پدر تماس گرفتم. پدر، رئیس مجلس بودند در آن زمان. بابا ناراحت شدند و گفتند که اصلا برای چه به خانه آقای لاهوتی رفتهاند؟ گفتم نمیدانم و فقط سعید گفته که اینها میگویند ما حکم آقای لاهوتی را هم داریم که اگر نخواهد با ما بیاید او را میکشیم. بابا گفت که من همین الان با آقای لاجوردی تماس میگیرم و میگویم که از خانه آقای لاهوتی خارج شوند. با سعید تماس گرفتم و گفتم که بابا این کار را دارد میکند و بعد که مأمورها رفتند تو بیا دنبال من. یک ساعت بعد مجدداً با سعید تماس گرفتم و او گفت که اینها هنوز در خانه هستند و نرفتهاند. "
پادرمیانی هاشمی برای یک متهم بزرگ: "من دوباره با بابا تماس گرفتم و گفتم که آنها از خانه خارج نشدهاند. بابا ناراحت شد و گفت که آقای لاجوردی به من قول دادهاند که آنها همین الان از خانه خارج شوند. دوباره سعید با من تماس گرفت که آقای لاهوتی را دارند میبرند و من هم با ایشان میروم. ... ساعت 9 شب بود که سعید به من زنگ زد و گفت که به ما گفتهاند آقای لاهوتی حالشان به هم خورده و ایشان را به بیمارستان بردهاند که وقتی به بیمارستان رفتم متوجه شدم ایشان فوت کردهاند. بابا هم خیلی پیگیری کردند؛ ولی بعد به ما گفتند که شما به خاطر انقلاب، سکوت کنید! "
بخشی از وصیّتنامه شهید سیّد اسدالله لاجوردی در 1377: وصیّتم به صاحبان قدرت و نفوذ این است که اگر حرکتشان را دوست میدارند بجای شعارهای مردم فریب و سیاستمدارانه توصیه هایی را که تلفنی و شفاهی در جهت استخلاص ضدّانقلاب و مَلأ و مترفین و حرام خواران و حرام اندوزان اعمال می دارند با شهامت و رشادت برای مردم بازگو کنند و از هر نوع توجیه و ماست مالی کردن های حفظ سمت و استمرار موقعیّت صدارت! بپرهیزند که خودفریبی و مردم فریبی بالأخره به پایان می رسد و سر و کار با خیر الماکرین افتد.
مسلما گروه مجاهدین، تا وقتی که رسما تغییر موضع شان را اعلام نکرده بودند، منافق بودند و بعد از اعلام رسمی مواضع التقاطی شان، دیگر منافق نبودند، بلکه مشرک و دشمن بودند. به همین شکل، گروهک نامشروع و منحلّه مجاهدین انقلاب و مشارکت و شاید برخی از اعضای حزب کارگزاران سازندگی، تا زمانی که رسما ضدیت خود با ولایت فقیه و گفتمان انقلاب را در بیانیه ای اعلام نکرده اند، منافقند؛ و پس از آن، مشرک و دشمن هستند. چه کسانی نقش لاهوتیِ پدر و پسر را در جریان منافقین جدید عهده دارند؟ و ای کاش نقش شیرخدا اسدالله لاجوردی بر زمین نماند.
۱. یک بار هاشمی نامهای برای درخواست حمایت امام از منافقین نگاشت که قرار بود توسط عزت الله سحابی به امام برسد. اما زنی كه مأمور بردن نامه بود، به دام پلیس افتاد و نامه لو رفت. پس از آن، هاشمی و سحابی دستگیر شدند. هاشمی ارتباط خود را با نامه انكار كرد و سحابی كه مسؤولیت را پذیرفتهبود، به دوازده سال حبس محكوم شد. ر.ک: تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله، ج1، صص 433 – 432؛ هاشمی رفسنجانی، ج 1، ص 248. به نقل از مقاله رسول جعفریان، پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
۲. مجله پيكار، شماره ۷۷، ص ۱۳، به نقل از همان.
۳. حقشناس: آقای منتظری هم نامهای در حمایت مجاهدین نوشت. متن این نامه و تصویر آن در پیكار 77 ص 14 آمدهاست؛ اما متن نامه: پس از تقدیم سلام و تحیّت، به عرض عالی میرساند، چنانچه اطلاع دارید عده زیادی از جوانهای مسلمان و متدین گرفتارند و عدهای از آنان در معرض خطر اعدام قرار گرفتهاند. تصلّب آنان نسبت به شعائر اسلامی و اطلاعات وسیع و عمیقآنان بر احكام و معتقدات مذهبی معروف و مورد توجه همه آقایان روحانیون واقع شده. و از مراجع و جمعی از علمای بلاد اقداماتی برای تخلص آنان كردهاند و چیزهایی نوشته شده. بجا و لازم است از طرف حضرتعالی نیز در تأیید و تقویت و حفظ دماء آنان چیزی منتشر شود. این معنا در شرایط فعلی ضرورت دارد؛ چون مخالفین سعی میكنند آنان را منحرف قلمداد كنند. البته كیفیت آن بسته به نظر حضرتعالی است. به نقل از همان.
۴. به نقل از همان.
۵. یادنامه ابوذر زمان، ص ۱۸۶و صص ۲۸۸ – ۲۸۷.
۶. مقاله رسول جعفریان در پایگاه مرکز اسناد.
۷. خاطرات هاشمی، ج 1، ص 390؛ به نقل از همان.
۸. خاطرات هاشمي، ج ۱، ص ۳۹۰. به نقل از مقاله جعفریان.
۹. خبرگزاري فارس، 22 دی 1388.
۱۰. یکی از علائم نفاق در قرآن تَذَبذُب است؛ "مذبذبین بین ذلک لا إلی هولاء و لا إلی هولاء" نساء 143؛ مانند مگس بین این موضع و آن موضع در حال رفت و آمد است و نه به این موضع پابند است و نه به آن. اتفاقا عبدالله بن عمر هم نه با امیرالمومنین (ع) بیعت کرد نه با معاویه.
ارسال کردن دیدگاه جدید