نقد مهم ترين مستمسكات بهاييان در ايراد به ختم نبوت پيامبر اسلام
تبيین: مقاله (نقدي بر مهم ترين مستمسكات بهاييان در ايراد شبهات كلامي دربارة ختم نبوت پيامبر اسلام صل الله عليه و آله) که توسط (حسین رهنمایی) نوشته شده و دردوفصل نامه علمی پژوهشی( معرفت کلامی) انتشار يافته بود توسط پايگاه اطلاع رساني تبيين،تلخيص و در اختيار خوانندگان قرار داده شده است، كاربران جهت دریافت اصل مقاله ميتوانند اینجا کلیک کنند.
چكيده
از مهم ترين ويژگي هاي دين اسلام جهاني بودن، جاودانگي احكام و خاتميت آن نسبت به اديان ديگر است.
آيين بهاييت بخش مهمي از آثار تبليغي و آموزشي خود به ارائة توجيه و پاسخ و حل ناسازگاري ظهور بهاييت با آموزة خاتميت اختصاص يافته است. راه حل بهاييان در قالب شبهات كلامي، قرآني، روايي و... ارائه شده است. در اين مقاله، مباني مزبور و شبهات كلامي وابسته بدان را بررسي كرد ه ايم.
تبيين موضوع
متكلمان اسلامي، علل و فلسفه هاي گوناگوني براي ختم نبوت و تبيين چرايي آن مطرح ساخته اند كه مهم ترين آنها توانايي جامعة انساني براي حفظ ميراث پيامبر خود، به ويژه كتاب و تعاليم اوست؛ عاملي كه نبود آن در اديان پيشين، علت اصلي لزوم تجديد اديان به شمار مي آمد.
از نخستين روزهاي پس از رحلت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، مدعيان دروغين نبوت به آموزة خاتميت حمله، و آن را انكار كردند. اين مقابله، از ادعاي مسيلمة كذاب و سجاح بنت حارث و طليحة بن خويلد آغاز شد و در سده هاي اخير با ادعاي افرادي چون عليمحمد شيرازي (باب)، غلام احمد قادياني و حسينعلي نوري (بهاءالله) و... تداوم يافت. به علل گوناگون سياسي، اجتماعي و فرهنگي، تأثير ادعاي شخص اخير در ايران، كه در قالب آيين بهاييت صورت گرفت، بيش از ديگران بوده است.
بهاييت و خاتميت
بخش درخور توجهي از آثار كلامي بهاييان، كتاب ها و مقالاتي است كه ايشان با هدف رد يا تأويل خاتميت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نگاشته اند.
بهاييان كه آيين خود را استمرار سلسلة اديان الهي مي دانند، در مقابل آموزة خاتميت كه در قرآن و متون روايي اسلام به شكلي پررنگ و انكارناپذير مطرح است، بايد راه چاره اي بيابند. از اين رو مي كوشند تا وجود چنين مفهومي را انكار و يا آن را به معنايي غير از آنچه مسلمين بر آن اصرار دارند تأويل كنند؛ معنايي كه با ظهور آيين هاي ديگر پس از اسلام تنافي نداشته باشد.
مهم ترين مستمسكات بهاييان در طرح شبهات كلامي
1. نظرية تجلي و مظهريت
بهاييان معمولاً از به كارگيري لفظ نبي براي رهبر خود استنكاف، و به جاي آن بيشتر از اصطلاح مظهر امر استفاده مي كنند.
نظرية مظهريت از ابتكارات سيد عليمحمد باب بود كه پس از وي جزو اعتقادات بهاييت قرار گرفت. هرچند رهبران بهايي حقيقت نبوت و مظهريت را يك سان مي دانند .
بر اساس ديدگاه بهاييان، هستي از سه بخش تشكيل شده است: عالم حق، عالم امر و عالم خلق. بالاترين مراتب تجلي مربوط به انسان كامل يعني پيامبران صاحب شريعت است كه محل تجلي اسما و صفات الهي هستند. از اين رو همة تدابير الهي و افعال ربوبي و به طوركلي بروز صفات الهي، از طريق افراد يادشده، كه از ايشان به مظهر امر ياد مي شود، در عالم انجام مي گردد. در واقع مظهر امر به دليل برخورداري از كامل ترين تجلي اسما و صفات الهي، به جاي حق تعالي عهده دار تدبير عالم مي شود.
برخلاف اديان الهي همچون اسلام و يهوديت كه در آنها فرشتة وحي پيام هاي الهي را در اختيار نبي قرار مي دهد، در بهاييت، مظهر امر با تصدي فرايند نزول وحي، معارف و دستورهاي الهي را رأساً در اختيار مردم قرار مي دهد و اسباب هدايت ايشان را فراهم مي آورد. با اين حساب، شخص نبي يا همان مظهر امر، هم نازل كنندة وحي است، و هم دريافت كننده و منتشركنندة آن از اين روست كه در آثار بهايي، هنگام توصيف نگارش متون ديني توسط بهاء الله اغلب از عبارت نازل كرد استفاده مي شود.
آنها معتقدند تا اين زمان، ميرزاحسينعلي نوري واپسين مظهر امر الهي است كه در تداوم نهضت الهي مظاهر امر (انبياي پيشين) با ارائة ديانت بهايي به هدايت انسان ها اقدام كرد و در ادوار بعدي باز شاهد ظهور مظاهر امر ديگري خواهيم بود؛ البته با فاصلة زماني دست كم پانصد هزار سال.
1ـ1. بررسي نظرية تجلي و مظهريت
نويسندگان بهايي براي اثبات نظرية تجلي، ادلة گوناگوني ارائه كرده اند. از جمله ادلة ايشان استناد به آية شريفة هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ (حديد:1) است. مطابق با برداشت ايشان، ظاهر بودن به اين معناست كه بايد در ظاهر هم بتوان خدا را مشاهده كرد و بايد نشاني از خدا در ظاهر هم داشته باشيم و ازآنجاكه خداوند هيچ گاه به كينونيت ذاتي خودش ظاهر نمي شود، بنابراين تحقق صفت الظاهر را نه در ذات مكنون او، بلكه در يكي از مخلوقات بايد جست و چه مخلوقي بهتر از انبياي صاحب شريعت يا همان مظاهر امر؟
مغالطه اي كه در اين تبيين وجود دارد آن است كه حد ظاهر و باطن بودن خدا در دو نوع متفاوت از ممكنات تعريف مي شود؛ اين در حالي است كه آية شريفة مورد نظر و ديگر متون مشابه، به ظهور مطلق خداوند در تمام عرصة وجود اشاره مي كنند.
نظرية بهاييان كه مظهر امر را محل تجلي و بروز اسما و صفات الهي مي دانند، به اين نتيجه مي انجامد كه اسما و صفات الهي عين ذات او نبوده، در مرحلة پايين تري قرار داشته باشند و در نتيجه ذات حق فاقد هر اسم و صفتي باشد. اين طرز تعبير دربارة ذات الهي به نظرية تعطيل مي انجامد و توابع فاسد آن را در پي خواهد داشت.
به علاوه،در جاي جاي قرآن و روايات اسلامي، به معرفت و لقاي ذات حق دعوت، و نهايت سير معنوي انسان، وصول به ذات حق معرفي مي شود و سخني از وصول و لقاي ولى يا مظهر او در ميان نيست؛ درحالي كه در ديدگاه بهاييان مسائلي همچون فنا و لقاء الله، همگي در مظهر امر محقق مي شود.
بنا به اعتقاد بهاييان، مسئلة نيابت مظهر امر الهي از اوصاف خدا مختص به اوصاف فعلي حق نيست، بلكه جميع صفات را نيز شامل مي شود. به تعبير حسينعلي نوري: و ايشان اند محالّ و مظاهر جميع صفات ازليّه و اسماي الهيّه.
اشكال آن است كه افراد موردنظر (پيامبران صاحب شريعت) كه تاريخ تولد و زمان وفات مشخصي داشته و از ويژگي هاي جسمي و مادي برخوردار بوده اند چگونه مي توانند مظهر اوصافي همچون لم يلد ولم يولد، ازلي و ابدي باشند؟.
اين سخن بهاييان با يك اشكال بزرگ فلسفي روبه روست و آن اينكه ذات الهي داراي اوصافي همچون واجب الوجود، ازلي و ابدي است و حالاتي چون تغيير، تدريج و محدوديت همگي نشانه هاي حدوث و امكان اند و اين با وجوب وجود ذات حق در تنافي است.
2. نظرية وحدت مظاهر امر
بر اساس اعتقاد بهاييان، مظاهر امر الهي همگي از حقيقتي واحد برخوردارند كه در طول زمان در قالب بدن هاي مختلف رخ نموده است. براين اساس نوح، ابراهيم، موسي، عيسي پيامبر اسلامعليهم السلام و عليمحمد باب و ميرزاحسينعلي نوري همه مصاديق يك حقيقت واحدند كه در زمان هاي گوناگون و در بدن هاي به ظاهر متفاوت ظهور يافته است.
2ـ1. نقدي بر نحوة استفادة بهاييان از نظرية وحدت مظاهر امر
هرچند كه رهبران بهايي دست كم در ظاهر، جزو منكران نظرية تناسخ اند، بايد پذيرفت كه بازگشت نظرية وحدت مظاهر امر به عقيدة تناسخ است.
2ـ1ـ1. ردية بهاييان بر فهم مسلمانان از خاتميت
نويسندگان بهايي با تمسك به نظرية تجلي و وحدت مظاهر امر، معتقدند بر خلاف تصور مسلمانان، خاتميت پيامبر اسلام منافاتي با بعثت مظاهر بعدي ندارد؛ زيرا مظاهر بعدي در حقيقت با آن حضرت يگانه اند و گويي خود آن حضرت دوباره آمده است.
2ـ1ـ2. بررسي اين رديه
بهاءیان با استناد به اين نظريه مي خواهند بگويند سيد باب همان شخص پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله است كه دوباره در قالب عليمحمد شيرازي ظهور كرده است. بنابراين در ظهور جديد، شخص ديگري جز خود آن حضرت در كار نيست تا ختمیت آن حضرت نقض شود، بلكه خود آن حضرت براي چندمين بار آمده است. لذا بدون اينكه به نظرية خاتميت خدشه اي وارد شده باشد، مظهر ديگري با ديني ديگري آمده و باز هم خواهد آمد.
بايد پرسيد چگونه مي توان پذيرفت كه يك حقيقت و يك شخصيت واحد در دو يا چند بدن با فاصلة زماني حضور يابد، بدون اينكه تناسخ را پذيرفته باشيم؟ تأكيد بهاءالله بر عينيت شخصي و حتي بدني آنها و اينكه همگي حكم يك ذات و يك نفر و يك روح و يك جسد و يك امر را دارند ما را به چيزي جز تناسخ نمي رساند.
به گفتة بهاءالله، مظهريت شخص مظهر به دليل عصمت كبرايي كه دارد اشتراك پذير نيست. بنابراين در هر زمان امكان وجود فقط يك نفر به منزلة مظهر امر وجود دارد . اين در حالي است كه دست كم سي سال از عمر عليمحمد باب و حسينعلي بهاء هم زمان بوده است، چگونه اين وجود واحد سي سال در دو بدن متفاوت زندگي كرد.
اشكال ديگري كه نظرية وحدت مظاهر امر،آيا پذيرفتني است كه اعقل عقلاي عالم با آگاهي از ظهور دوبارة خود، در مواضع گوناگون سخن از خاتميت بگويد و مفهوم لا نبي بعدي را با عبارت هاي گوناگون به اطرافيان خود يادآور شود؟! وانگهي، پيامبري كه با الهام از آيات قرآن، خبر از بشارت انبياي سابق به نبوت خود داد، چرا هيچ سخني از ظهور پيامبر بعدي و تشريع شريعت ديگري پس از خود نگفت؟
از سوي ديگر، به فرض صحت ديدگاه ايشان مبني بر عدم ختميت دين اسلام و امكان ظهور مظهر يا پيامبر ديگري پس از حضرت محمد صلي الله عليه و آله، مشكل بزرگي كه بهاييت با آن روبه روست اثبات مظهر امر بودن شخص سيد باب و ميرزاي بهاء است. حال آنكه نويسندگان بهايي نه تنها هيچ معجزه و دليل محكمه پسندي براي اثبات نبوت و مظهريت اين دو نفر ارائه نكرده اند، بلكه ايشان اصل لزوم معجزه براي اثبات صدق مدعي نبوت را برنمي تابند.
3. دوبخشي بودن تعاليم اديان
بنا بر تقسيم بندي رهبران بهايي، تعاليم اديان بر دو بخش است: تعاليم روحاني و تعاليم اجتماعي. بخش اول شامل اصول اعتقادي، مباني اخلاقي و تربيتي، مانند اخلاق، عفت، ياد خدا، ياد معاد و نبوت است كه در همة اديان يك سان است. تفاوت اديان در بخش دوم است كه دربردارندة امور فقهي و آداب و رسوم مذهبي همچون تعطيلي جمعه يا شنبه، حليت يا حرمت بعضي از خوراكي ها، پوشش، ازدواج، طلاق و دفن اموات است.
3ـ1. بررسي نظرية دوبخشي بودن اديان
تقسيم تعاليم اديان آسماني به دو بخش روبنايي و زيربنايي، پذيرفتني نيست و هر كسي مي تواند با سليقة خود تعاليم اديان را تقسيم كند.
در واقع، تشخيص دقيق مصالح الهي و رموز معنوي كه پشت دستورهاي شرعي نهفته اند به آساني ممكن نيست و نمي توان با تقسيم بندي هاي خودساخته، ميان اخلاقيات و شرعيات، يكي را لازم و اصلي و ديگري را غيرلازم و فرعي معرفي كنيم.
4. زمانمند بودن دين و لزوم تجديد آن بنا به مقتضيات زمان
به نظر بهاييان دين امري تاريخي و زمانمند است و دين به مرحلة كهن سالي خود مي رسد و ديگر توان نورافشاني و هدايتگري خود را از دست مي دهد. از سوي ديگر سنت الهي هدايت مستلزم آن است كه با توجه به زوال آيين قبلي و احساس نياز به هدايت سالم انسان ها، به تناسب تغييراتي كه در مقتضيات زمانه روي مي دهد، شرايع جديد ارسال شوند.
4ـ1. بررسي
تغييراتي كه در مقتضيات زندگي بشري ايجاد مي شود، لزوماً ما را به ضرورت تغيير و تجديد در شريعت رهنمون نمي سازد، بلكه: اولاً علت تجديد شرايع را بايد در عوامل ديگري جست وجو كرد. تحريف و از بين رفتن متن اصلي دين از مهم ترين اين عوامل به شمار مي آيد و ازآنجاكه اين عامل در خصوص دين اسلام روي نداده است، نيازي به تجديد دين پس از اسلام احساس نمي شود.
ثانياً دگر گون شدن زندگي انسان ها در طول تاريخ امري نيست كه از حيطة علم و حكمت الهي به دور مانده باشد و چنانچه سازوكار استنباط احكام جديد متناسب با نيازهاي روز در يك دين پيش بيني شده باشد، لزومي به تغيير و تجديد شريعت در ميان نخواهد بود و مشكلي از اين جهت، جامعة بشري را تهديد نخواهد كرد.
4ـ2. شبهة بهاييان با استناد به نظرية ضرورت تجديد دين
4ـ2ـ1. شبهة اول
جوامع بشري همواره در حال تغييرند و بنابراين احكام، قوانيني و رسومي كه بر آنها حاكم بوده اند ، بايد تغيير كند؛ يعني ما همواره نيازمند تجديد شريعت هستيم. پس آموزه اي به نام خاتميت و انقطاع ارسال اديان جديد پذيرفته نيست.
4ـ2ـ1ـ1. بررسي شبهه
در تدوين نبوي، پس از پيامبر، راهنمايي و تفسير آيات الهي و بيان احكام متناسب با مقتضيات زمان بر عهده امام معصوم عليه السلام است. با پايان يافتن دوران امامت امام حاضر، وظيفه تبيين آيات و استنباط دستورهاي شرعي متناسب با مقتضيات زمانه بر عهدة فقيه جامع الشرايط قرار مي گيرد. به تصريح خود پيامبر صلي الله عليه و آله و نيز به بيان ائمه معصومينعليهم السلام آنچه مورد نياز مردم براي زمان هاي آتي است، در سخنان پيامبر و معصومين ذكر شده و فقيه مسئله شناس و زمان شناس است كه با تطبيق آيات و روايات و تنقيح مناط احكام، نسبت به استخراج حكم موضوعات جديد اقدام مي كند و بدين ترتيب نيازهاي تشريعي جامعه را برطرف مي سازد و ديگر دليلي بر لزوم تجديد شريعت و به تبع آن انكار خاتميت در ميان نخواهد بود.
دين زماني به كهن سالي مي رسد كه متن اوليه و اصلي آن مفقود و يا دچار تحريف شود و يا مباني عقيدتي آن به مرور زمان دستخوش رسوخ خرافات و اباطيل شده باشند و يا آنكه احكام و قواعد فقهي آن از حل مسائل جديد زمانه درمانده شوند؛ بنابراين با وجود منابع پربهايي همچون كتاب خدا و سنت معصومين و نيز با در اختيار داشتن ابزاري به نام اجتهاد، ديگر نبايد از كهنه شدن دين و نياز به آمدن دين جديد سخن به ميان آورد.
افزون بر نكات يادشده، از نويسندگان بهايي بايد پرسيد چگونه است كه آيين بابيه پس از گذشت كمتر از بيست سال به دورة كهن سالي خود رسيد؟ اما آيين بهايي به تصريح عبدالبها دست كم تا پانصد هزار سال ديگر به پايان مسير خود نخواهد رسيد.
4ـ2ـ2. شبهه اي ديگر
از ديگر شبهات بهاييان براي حل مشكل ختميت نبوتِ مورد قبول مسلمانان، تقسيم نبوت به دو نوع تشريعي و تبليغي و تخصيص ختم نبوت موردنظر مسلمين به نوع تبليغي آن است.
4ـ2ـ2ـ1. پاسخ اين شبهه
ختم نبوت از آموزه هاي مشهور و اجماعي مسلمين و برخاسته از آيات الهي و روايات نبوي و احاديث ائمه معصومينعليهم السلام است. واژة نبي هم شامل پيامبران صاحب شريعت (تشريعي) مي شود و هم شامل ديگر پيامبران (تبليغي). در هيچ يك از آيات و رواياتي كه به مضمون ختم نبوت اشاره دارند، تفكيكي ميان انبياي تشريعي و تبليغي صورت نپذيرفته است.
4ـ4ـ3. شبهة ديگر
ختم نبوت مستلزم قطع ارتباط خدا با بشر و محروميت انسان هاي بي شمار در طي قرون و اعصار از هدايت الهي است و اين سخن صحيحي نيست.
4ـ4ـ3ـ1. پاسخ اين شبهه
هدايت انسان ها و بلكه همة مخلوقات، از جمله سنن تخلف ناپذير الهي است.
هيچ دليل پذيرفتني اي كه هدايت الهي را صرفاً در ارسال شرايع محصور كرده باشد در ميان نيست. سنت هدايت الهي همواره براي انسان و ديگر مخلوقات متناسب با كيفيت خلقت آنها جاري و ساري بوده است. نبوت چه ختم شود و چه استمرار يابد، هدايت الهي در شكل هاي متنوع آن مستدام است.
نتيجه گيري
نويسندگان بهايي گريزي از وجود مفهوم خاتميت در تعاليم اسلامي ندارند. ازآنجاكه آنها اسلام را به منزلة يكي از اديان الهي قبول دارند، لاجرم بايد مشكل باور مسلمين به ختم نبوت پس از پيامبرشان، حضرت محمد صلي الله عليه و آله را حل كنند.
اصلي ترين پيش فرض ها و مستمسكاتي كه اين شبهات بر اساس آنها مطرح شده اند، بر نظرياتي چون تجلي و مظهريت، وحدت مظاهر امر، دو بخشي بودن تعاليم اديان، زمانمندي و ضرورت تجديد اديان با توجه به مقتضيات زمان استوار است. هريك از اين نظريات با اشكالات جدي روبه روست.
ارسال کردن دیدگاه جدید