طنز/گزارش محرمانه از جلسه اضطراری اپوزوسیون پس از انتخابات

طنز- محمد رضا شهبازي:

طبقه بندی: به هیچ وجه محرمانه

رده: به کلی خنده دارانه

حاضرین:

مجتبی واحدی- مشاور کروبی

عطاالله مهاجرانی- ملقب به بهاء الله توسط کیهان

محسن سازگارا – معروف به بچه پررو

نوری زاده – معروف به خالی بند

هخا- اسم مستعار ندارد چون اصولا کسی صدایش نمی‏کند

***      ***      ***

 

نوری زاده: خب آقایون ما در شرایط خاصی هستیم. با این وضعیتی که در انتخابات پیش اومده باید یه فکر اساسی کنیم.

واحدی: همه ما در این افتضاح شریکیم. ما نباید می خوابیدیم.

سازگارا: اه بابا! تو که هنوز تو نقش مشاور کروبی گیر کردی، مجتبی جان! اون قضیه مال 6 سال پیشه، بیدار شو!

مهاجرانی: من میگم اوضاع آن‎قدرها هم بغرنج نیست. اگر مشارکت خوب بوده پس چرا نظام برای اولین بار هلیکوپتر بلند نکرد؟!

سازگارا: بابا تو دیگه خیلی یولی! اون حرف رو که موقع راه‌پیمایی باید میزدی نه الان، باز دیالوگ‌هاتو اشتباه حفظ کردی؟!

نوری زاده: ببینید من میگم بیاید همون سناریوی قبلی رو ادامه بدیم. بگیم از شهرستان آدم میارن.

واحدی: پس شهرستان ها هم که شلوغه چی؟

مهاجرانی: شاید از تهران می برن؟!

نوری زاده: ای بابا این که نشد. این‌جوری دوباره برگشتیم سر جای اولمون.

واحدی: ببینید من فکر می‌کنم حکومت ایران سی، چهل میلیون آدم واجد شرایط رأی دادن یه جایی انبار کرده و موقع انتخابات میاره تو سطح کشور توزیع می‌کنه!

نوری زاده: بی خیال واحدی جان، تو بگیر بخواب!

واحدی: باور کن. اصلا این قضیه که میگن جمعیت ما باید بشه 150 میلیون نفر هم برای اینه که دیگه جا برای انبار کردن ندارن یا شاید هم حق انبارگردانی اونها زیاد شده، می خوان این‎طوری فضا رو آماده کنن که اونها رو بیارن تو جامعه. این‎جوری میگن ما که گفته بودیم جمعیت‎مون باید زیاد بشه.

نوری زاده: حقا که مشاور و رییس بدجوری بهم میاید ها!

هخا: بد هم نمیگه ها! شاید انبار نکرده باشند اما ممکنه که برای هر انتخابات سی چهل میلیون نفر وارد کنند!

مهاجرانی: از کجا، چطور؟

هخا: از چین. ببینید واسه چین که سی چهل میلیون آدم چیزی نیست. یه آپارتمانش رو خالی کنه سفارش ایران جور می‎شه، قیمتش هم کم در میاد. چه جوریش هم که کاری نداره؛ چطور من می‌تونستم با 50 تا هواپیما برم تهران رو بگیرم اما حکومت نمی‌تونه 50 تا هواپیما آدم وارد ایران کنه؟!

مهاجرانی: حتی ممکنه با هلی‎کوپتر این کار رو بکنه!

نوری زاده: بابا اینا مسابقه گذاشتن تو مشنگی!

سازگارا: آقا بی خیال، همون سناریوی کیک و ساندیس چطوره؟

نوری زاده: می‎دونم آخرش هم مجبوریم به همین چنگ بزنیم اما واقعا دیگه حال بهم زن شده.

مهاجرانی: من میگم اتفاقا این سناریو هنوز هم جواب می‎ده، میگیم با هلی‎کوپتر کیک و ساندیس ها رو می‌ریختن رو سر مردم تو خیابون‌ها!

سازگارا: بابا اون راهپیماییه که مردم میان تو خیابون‌ها، رای گیری تو جای سر بسته‎اس! بی خیال شو جون مادرت عطا!

نوری زاده: بچه ها این مهاجرانی رو ول کنید. این بعد از اون ضربه ای که زن چندمش تو ایران بهش زد و مجبور شد فرار کنه کلا ساعت ذهنش خوابیده!

واحدی: دیدید گفتم همه مشکلات زیر سر همین خوابیدن رفتن‌های ماست!

نوری زاده: اصلاً بگذریم. میگم این قضیه رای دادن خاتمی رو چه کار کنیم؟

هخا: خاتمی کیه؟

سازگارا: مردم بهش می‌گفتن رئیس جمهور اما خودش بیشتر دوست داشت تدارکاتچی صداش کنند.

واحدی: من میگم...

نوری زاده: خدا وکیلی باز هم بخوای از خواب بگی میزنم...

واحدی: نه بابا، الان دیگه صبح شده. من میگم شایعه کنیم خاتمی چون اون‌دفعه گریه کرد بهش رأی دادند، خب این‌دفعه هم بقیه گریه کردند، اون بهشون رای داد!

سازگارا: آفرین. ولی... ولی کی گریه کرد؟ اینها که برای شرط‌های خاتمی تره هم خرد نکرده بودند.

هخا: کدوم شرط؟

مهاجرانی: بابا این فسیل رو کی راه داده تو جلسه اتاق فکر اپوزوسیون؟ مگه تاریخ مصرفش تموم نشده بود؟!

سازگارا: همونی که تو رو راه داده!

نوری زاده: بچه ها دعوا نکنید. اصلا بیاید بی خیال خاتمی بشیم. خودش یه غلطی کرده، خودش هم جواب میده.

واحدی: پس چی کار کنیم؟ الان برای کدوم مشکل جنبش راه حل پیدا کنیم؟!

نوری زاده: گور بابای جنبش. من می‎گم بیاید من و عطا جون براتون از شب‌های الجناردیه بگیم.

مهاجرانی: آره بابا ول کنید این بحث ها رو. چه شب‌هایی بود لا مصب...

گفتنی است در این موقع تا صدای ساز و آواز بلند می شود، صادق صبا هم سریع خود را به اتاق فکر می رساند که با ورود او به مکان جلسه، همه فرار کردند!

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی