جملات ناب اخلاقی آيت الله جوادی آملی
- تفاوت جوهری عمیق بین فنّ اخلاق و فنّ فقه:
اخلاق با باطن ما کار دارد با باطن عمل کار دارد نه اینکه این کار حرام است بنابراین یک مِیْز جوهری عمیق بین فنّ اخلاق و فنّ فقه هست؛ آنجا که سخن از باید و نباید هست آنجا که سخن از واجب و حرام است میشود فقه, آنجا که سخن از هیزم جهنم و تیغ جهنم و خار جهنم و چرک جهنم است میشود اخلاق. غِسلین یعنی چرک, فرمود افرادی که گرفتار خطای فکریاند عمداً یا خطیئه عملیاند اینها چرکخوران جهنماند غذایشان همین است در دنیا چرک میخوردند در آخرت هم چرک میخورند.
- علم آن است که از درون خود آدم بجوشد:
سادهترین و عادیترین راه همان است که ما در حوزه و دانشگاه داریم نزد استاد درس میخوانیم و بعد از چند سال مدرکی میگیریم این که علم نیست بلکه “إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً” علم است “وَاتَّقُوا اللهَ وَیُعَلِّمُکُمْ اللهُ” علم است “مَن أخلص لله أربعین صباحا تنفجر ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه” علم است،اگر آدم حرف دیگران را بزند که فلان کس حرفی را صد سال قبل یا صد روز قبل زده و در فلان کتاب آمده انسان میرود این را حفظ میکند وبرای شاگردانش میگوید این میشود وسیله نقلیه اینکه علم نیست؛ علم آن است که از درون خود آدم بجوشد آن هم راهش اخلاص اربعین صباحا است بنابراین لازم نیست کسی درس و بحث را کم بکند یا از جامعه جدا بشود بلکه از دنیا جدا شدن حرف اول است.
- اربعینگیری از بهترین راههای دریافت فیوضات:
اربعینگیری از بهترین راههای دریافت فیوضات است که “مَن أخلص لله أربعین صباحا تنفجر ینابیع الحکمة مِن قلبه علی لسانه” آنگاه اگرکسی سخن میگوید از چشمه جوشان دل خودش حرف میزند اگر دست به قلم می برد وچیز مینویسد از چشمه جوشان قلب خودش حرف میزند این راه برای همه است.
- معنای واقعی چلّه گیری:
چلّه گیری به معنای جدا شدن از جامعه نیست،جدا شدن از دنیا است نه از خلق دنیا.در متن مردم بودن ،مردمی بودن برای مردم کار کردن دنیا نیست آخرت است از دنیا فاصله گرفتن چلّه گیری است نه از خلق خدا جدا شدن.
- مسئله اربعین و چلّهگیری جزء دستورات رسمی دین ما است:
طرح مسئله اربعین و چلّهگیری برای آن است که اربعین کلیمی از اول ذیقعده تا دهم ذیحجّه بود.وجود مبارک موسای کلیم که چلّه گرفت و اربعینی داشت و به اربعین کلیمی معروف است این چهل شبانهروز وجود مبارک موسای کلیم در طور مهمان خدا بود؛نه خوابی داشت نه غذایی ونه استراحتی.در طیّ این چهل شبانهروز مهمان مناجات الهی بود اینکه فرمود“وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً” همین است اول میقات وقت ملاقات سی شبه بود بعد ده شب اضافه شد که شدچهل و اربعین کلیمی. این جزء دستورات رسمی دین مااست ، اینها جزء نوآوری های دین است .
- زیارت اهل قبور یادتان نرود:
راههایی که دین به وسیله زیارت و دعا به ما آموخت ما اینها را تنها برای ثواب تلقّی نکنیم ؛به ما گفته اند که زیارت اهل قبور یادتان نرود ویا اگراز کنار مزار آنها گذشتید زیارت فراموشتان نشود بسیار خب چه به آنها بگوییم؟ این جمله “اَلسَّلامُ عَلی اَهْلِ الدِّیارِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُسْلِمینَ اَنْتُمْ لَنا فَرَطٌ وَنَحْنُ اِنشآءَ اللَّهُ بِکُمْ لاحِقُونَ»”این یک جمله کوتاهی است یعنی درود ما بر شما و شما پیشکسوت ما هستید پیشگام ما هستید، ما هم ـ انشاءالله ـ به شما میرسیم ، این جمله کوتاهی است که در کنار زیارتها گفته میشود .اما آن جمله و دعای رسمی زیارت اهل قبول این است «اَلسَّلامُ عَلی اَهْلِ لا اِلهَ اِلااللهُ مِنْ اَهْلِ لا اِلهَ اِلااللهُ یا اَهْلَ لا اِلهَ اِلااللهُ بِحَقِّ لا اِلهَ اِلااللهُ کَیْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا اِلهَ اِلااللهُ مِنْ لا اِلهَ اِلَّا للهُ» خیلی از ماها همین را میخوانیم اما دیگر نمیدانیم یعنی چه ،به ما گفته اند با مردهها سخن بگویید آنها را قسم بدهید بگویید شما را به خدا قسم آنجا چه خبر است ؟برزخ یعنی چه؟ قیامت یعنی چه؟ مرگ یعنی چه؟ سؤال قبر یعنی چه؟ ملائکه میآیند چطور میآیند؟ چه سؤال میکنند؟ چطور سؤال میکنند؟ شما چطور جواب دادید؟ این نیست که حرف سعدی را ما تکرار کنیم “آن را که خبر شد خبری باز نیامد” نه خیر به ما گفتند آنها را قسم بدهید و از آنها بخواهید که به شما بگویند چه گذشت.
- مرگ پوسیدن نیست بلکه از پوست به در آمدن است:
اگر مرگ پوسیدن بود انسان که میمیرد میپوسد،ودیگر خبری نیست در حالیکه مرگ از پوست به در آمدن و به عالَم ابد رسیدن است کما هو الحق آن وقت ما باید بدانیم کجا میرویم یا نه ؟این به حیات ابدی ما وابسته است در تعیین سرنوشت و سرشت زندگی این طرف ما مؤثّر است. این تعلیم دینی ماست به ما نگفتند بروید نزد استاد بگویید ما فلان کتاب فقه یا فلسفه میخواهیم او را به خدا قسم بدهید بگویید برای من مکاسب یا بدایه و نهایه بگو این طور که نگفته اند اینها درسی است که معمولی میگویند اما گفته اند وقتی به قبرستان رسیدید آنها را به خدا قسم بدهید بگویید چه خبر است از آنجا به ما بگویید چه کار بکنیم؟ این راه است.
- چندین راه برای نزاهت روح:
هیچ دشمنی بدتر از هوس نیست که در درون ما هست واین همیشه مزاحم ماست؛ واین را اخلاص اربعین حل میکند؛بنابراین چندین راه برای نزاهت روح باز است ؛هم آن آیات هم این اخلاص هم گفتگو با مردهها .شما در شرح حال بسیاری از علما میبینیدکه آنها وادیالسلامشان در نجف ترک نمیشد.خب اینجا ما هم گلزار شهدا داریم شیخان داریم خیلی از جاها داریم مسئله زیارت قبور ترک نشود کنار آن قبور برکات فراوانی است .
- اخلاق،هنر زندگی است:
اخلاق، هنر زندگی است مثل ظرف بلورین و جامعه را جذب میکند افراد را جذب میکند. اخلاق رابطهٴ خود را با خود تنظیم میکند که من انسانم هرگز نباید حرفی بزنم که دیگری بخندد.
- وضعیت ظالمان در جهنم:
در مسائل اخلاقی آنجا که خداوند بخواهد بفرماید ظلم حرام است نمیگوید ظلم حرام است و ظلم نکن! میفرماید ظالم هیزم جهنّم است یعنی جهنّم حق است،آتش جهنم حق است،هیزم جهنّم حق است ولی هیزم جهنم را از جهنم نمیآورند ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ حَطب یعنی هیزم،خداوند متعال میفرماید ظالمان در جهنم گُر میگیرند.
- تفاوت آتش دنیا با آتش قیامت:
آتش قیامت مثل آتش دنیا نیست آتش دنیا از بیرون شروع میکند و درون را میسوزاند ولی آتش قیامت از درون شروع میشود و بیرون را میسوزاند. اگر جایی آتشسوزی شد اول به لباس انسان سرایت میکند بعد به بدن انسان بعد به درون،اما آتش قیامت روحسوز است از درون شروع میشود نه درون یعنی شکم یا دل, درون یعنی روح ما چنین آتشی در دنیا که روح را بسوزاند نداریم.هچنانکه خداوند در قرآن میفرماید: ﴿نَارُ اللهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ فؤاد،روح،قلب با نارالله سوخته میشود آنگاه به بیرون سرایت میکند.
- عنصر محوری یک ملّت تربیت عالمان دینی است:
عنصر محوری یک ملّت همان مرکز دینی او است وتربیت عالمان دین وظیفۀ حوزه است و این آیۀ مبارک که «یزَکیهِمْ وَ یعَلِّمَهُمُ الْکتَابَ وَ الْحِکمَةَ» باید محور اصلی حوزه های علمیه باشد.
- عناصر محوری حوزه های علمیه:
گرچه در بخشی از آیات، تعلیم مقدّم بر تزکیه است اما اساس کار، مقدم بودن تزکیه است؛ اما تعلیم، مقدمۀ تزکیه است نه مقدّم بر تزکیه. بنابراین آن جا که تزکیه مقدّم شده، برای این است که اساس کار، تزکیه و تربیت روح است. آن جا که تعلیم، مقدّم شده، برای این است که مقدّمۀ تزکیه است نه مقدّم بر تزکیه. قهراً عناصر محوری حوزه های علمیه را طهارت روح و قداست روح تشکیل می دهد.
- تفاوت علم الدراسه و علم الوراثه:
عالمان دین جای انبیا نشسته اند «العلماء ورثة الأنبیاء»؛ ما یک علم الدراسه داریم و یک علم الوراثه. وجود مبارک امام باقر (سلام الله علیه) به قتاده که از مفسّران کوفه بود، فرمود چگونه فتوا می دهی؟ عرض کرد من به قرآن فتوا می دهم. فرمود :چگونه به قرآن فتوا می دهی در حالی که «ما ورَّثک الله من القرآن حرفاً»؛ تو یک حرف از قرآن ارث نبردی؛ با این که وی جزو مفسّران معروف است و بسیاری از آیات را مرحوم شیخ طوسی در تبیان از قتاده نقل می کند که این طور معنا کرده است. مرحوم امین الاسلام در مجمع البیان از قتاده نقل می کند که قتاده جزو مفسّران معاصر امام صادق (سلام الله علیه) بود. عمده آن است که این ها علم الدراسه داشتند ولی علم الوراثه نداشتند. علم الدراسه همین است که شما می بینید در حوزه ها انسان چند سال درس می خواند، گاهی به مقصد می رسد و گاهی نمی رسد. از علم الدراسه کاری ساخته نیست؛ عمده، علم الوراثه است که «العلماء ورثة الأنبیاء.»
- حقیقت علم الوراثه مرگ شهوت و غضب است:
در علم الوراثه، حقیقتی نهفته است که در میراث مال نهفته نیست. در میراث مال تا مورّث نمیرد چیزی به وارث نمی رسد، اما در میراث علم و دین، تا وارث نمیرد چیزی به او نمی دهند.پس فرق جوهری ارث مال و ارث دین، این است که در ارث مال تا مورّث نمیرد چیزی به وارث نمی رسد؛ اما در ارث علم، تا وارث نمیرد چیزی به او نمی دهند. منظور از این موت هم موت ارادی است؛ این نکته جزو دستورات وجود مبارک پیغمبر، حضرت امیرالمؤمنین و سایر ائمه (علیهم السلام) است که «موتوا قبل أن تموتوا.» و این مرگ،مرگ شهوت و غضب است.
- ویژگی های انسان فرشته خوی:
انسان فرشته خوی، انسانی است که زود عصبانی نشود و غضب نکند، غضبش تنها برای رضای خدا باشد و مثل مبارزان میدان جنگ، اهل شهوت، حرص، طمع و مال دوستی و امثال این ها نباشد، اهل کوثر باشد و نه اهل تکاثر، به چنین انسانی علم می دهند. این می شود وارث انبیا؛ وقتی وارث انبیا شدند حفظ دین برای این ها آسان است. قیام می کنند و حرف این ها در مردم اثر می کند. ما موظّف به سخنرانی و کتاب نوشتن و امثال این ها نیستیم. این ها کارهای عادی است. ما موظّفیم که حرف های انبیا و اولیا را به جان مردم برسانیم، نه به گوش مردم؛ چرا که فرمود: «وَ قُل لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً» نه «فی آذانهم»؛ ما اگر بخواهیم ملّتی زنده شود و از زیر یوغ استعمار و استثمار در آید،ناچاریم حرف خدا و پیامبر و قرآن و عترت را به جان مردم برسانیم نه به گوش مردم «وَ قُل لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً».
ارسال کردن دیدگاه جدید