ورود فعال و تهاجمی به تعاملات جهانی

تبیین:  رهبر انقلاب در روز تنفیذ حکم ریاست جمهوری دوازدهم، «تعامل گسترده با دنیا» و حضور با صلابت در برابر سلطه‌گران جهانی را به عنوان دو جهت‌گیری عمده‌ی دولت جدید در چهارسال آینده تعیین کردند. ایشان همچنین در دیدار اعضای مجلس خبرگان نیز در این‌باره چنین فرمودند: «من نمی‌گویم با دنیا قطع رابطه کنید، این اصلاً نظر بنده نیست. از اوّلِ انقلاب، بنده جزو آن آدم‌هایی بودم که اصرار داشتم بر ارتباط -ارتباط با اطراف دنیا- الان هم همان عقیده را دارم، لکن بحثِ من این است که ما پای قدرتمند و طبیعیِ خودمان را با عصای بیگانه عوض نکنیم.» برهمین مبنا پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR با آقای دکتر عادل پیغامی، اقتصاددان و استاد دانشگاه پیرامون شناخت شرایط نوین حاکم بر دنیا و باید‌ها و نباید‌های تعامل جهانی گفت‌وگویی انجام داده است.

* از مهم‌ترین دغدغه‌های فعلی کشور، حضور در عرصه‌ی جهانی به منظور پیشرفت است، در این بین عده‌ای عقیده دارند لازمه‌ی پیشرفت، اتصال به یک قدرت جهانی چون آمریکا است، نظر شما در این‌باره چیست؟

پاسخ این سؤال منوط به آن است که اساسا ما چه تصویری از دنیای کنونی داریم. گویا بعضی‌ها هنوز در فضای جنگ جهانی دوم که آمریکا پیروز جنگ شد، هستند. دورانی که در تمامی مجامع حرف اول و آخر با آمریکا بود و اکثر کشورهای قدرتمند دیگر هم بدهکارش بودند، هم بدهکار سیاسی و هم بدهکار مالی. در چنین شرایطی آمریکا، کدخدای دنیای مادی شده بود. حتی متفقین، یعنی دقیقا انگلیس فرانسه و روسیه هم عملا مقابل آمریکا هیچ‌گونه قدرت چانه‌زنی نداشتند.

مثالی را در نظر بگیرید، تا قبل از جنگ جهانی دوم، پول جهانی پوند بود، اما پس از این جنگ، به دلیل ضعف اقتصاد کشورهای اروپایی در مقابل آمریکا، دلار جایگزین آن شد. بر همین مبنا، آقای لرد کینز اقتصاددان معروف انگلیسی، تلاش زیادی کرد تا معاملات جهانی با ترکیبی از ارزهای اروپایی دیگر مثل فرانک و مارک و پوند انجام شود، پس از اینکه مطمئن شدند این طرح امکان‌پذیر نیست، هیأت انگلیسی سعی کرد که یک ترکیب وزنی از پول‌های جهانی، از جمله دلار را به اسم بانکو بسازند اما نتوانستند. تمام این تلاش‌ها برای این بود که آن‌ها نمی‌خواستند دلار واحد پول جهانی شود، اما همان‌طور که گفته ‌شد، هیچ دولتی توان مقابله با آمریکا را نداشت و انگلستان مجبور شد دلار را به‌عنوان پول بین‌المللی قبول کند و بدتر از آن قبول کند که دلار هیچ تعهدی نسبت به پایه‌ی طلا نداشته باشد. عدم تعهد نسبت به پایه‌ی طلا یعنی دلار هیچ‌گونه تعهدی به پشتوانه ندارد و به اندازه‌ای که بخواهد می‌تواند پول چاپ کند.

با این کار تمام دنیا عملا به شکل مستقیم و غیرمستقیم به آمریکا بدهکار شدند. زیرا آمریکا می‌توانست به هر شکلی که خواست پول چاپ کند و نفت بخرد، پول چاپ کند و کامپیوتر و لوازم الکترونیکی بخرد. احتمالا بارها شنیده‌اید کشورهایی مثل ژاپن، مدام پول ملی خودشان را تضعیف ارزش می‌کنند و دلار می‌خرند، چرا؟ چون یک موقعی خدای ناکرده ارزش دلار پایین نیاید، زیرا اگر ارزش دلار پایین بیاید، خودشان متضرر می‌شوند. فرض کنید ما نفت می‌فروشیم که با دلار حاصل از آن بتوانیم مواد یا محصولات مورد نیاز کشور را بخریم، حالا اگر ارزش دلار پایین بیاید، اولین متضرر، منِ غیرآمریکایی هستم، پس تلاشم را می‌کنم تا ارزش دلار پایین نیاید. یعنی با این سیاست یک ریسمانی به گردن همه‌ی کشور‌ها انداخته شد. این طرح، تئوری N+۱ در اقتصاد سیاسی است که  هر پولی که بین‌المللی شد، هر چقدر بدهکارتر، قوی‌تر است. تابلویی در فدرال رزرو آمریکا وجود دارد که بدهی آمریکا را نشان می‌دهد و مدام در حال افزایش است. ممکن است کسی فکر کند این تابلو نشانگر تضعیف و فروپاشی آمریکا است، اما در واقع، این تابلوی قدرتمندی آمریکا است. بانک هر چقدر سپرده‌گذارش بیشتر باشد، قوی‌تر است، پس در حقیقت هر چقدر طلبکارانش بیشتر باشد، قوی‌تر است. این ویژگی بانک است، آمریکا وقتی بانک دنیا شد، وقتی پول معاملات دنیا را چاپ کرد، وقتی کشورها مجبور شدند از دلار برای مبادلات اقتصادی استفاده کنند، پس حالا این آمریکا هرچه بدهکارتر، قوی‌تر. همه‌ی این اتفاقات پس از جنگ جهانی دوم بود و در این فضا، واقعا آمریکا یک کدخدای بزرگ شده بود برای دنیاپرستان، اگر کسانی هنوز در پنجاه سال قبل گیر کرده باشند من به آنها حق می‌دهم آمریکا را یک کدخدا دیده باشند.

اما اساسا امروزه در شرایط پنجاه سال بعد از جنگ جهانی دوم، نه آمریکا در آن شرایط است، نه کشورهای شکست خورده‌ی بعد از جنگ جهانی دوم در آن شرایط هستند. مشخصا از سال ۱۹۷۶ تا ۱۹۹۱  اروپایی‌ها تلاش کردند تا پول جهانی را از انحصار دلار خارج کنند، کشورهایی که حالا دیگر قوی شده بودند و آمریکا هم رو به افول رفته بود. در سال ۱۹۷۹ با انقلاب اسلامی ایران، ضربه‌ای دیگر هم به هیبت آمریکا وارد شد و از سال ۱۹۸۳ وارد بحران انرژی نیز شد. در این شرایط فضا برای تغییر پول بین‌المللی فراهم شد و یورو وارد عرصه‌ی جهانی شد.

با این توضیحات، حرف من این است که باید باور کنیم دنیا عوض شده است، قریب به سه دهه است که بازیگر بزرگی به اسم یورو آمده و دیگر آمریکا آن سلطه‌ی سابق را بر جهان ندارد. بر مبنای همین تحولات، موضوع تعامل با دنیا هم متفاوت از پنجاه سال پیش است.

* آیا افول آمریکا تنها در حوزه‌ی اقتصادی است یا سایر مشخصه‌های قدرتمندی در سطح جهانی را هم در بر‌می‌گیرد؟

خیر، بسیاری از کارشناسان در باب افول اقتصادی آمریکا به همراه کند شدن ابزارهای چنبره‌ی بین‌المللی آمریکا سخن می‌گویند. یعنی این امر تنها محدود به حوزه‌ی اقتصاد نمی‌شود. آمریکا پس از جنگ جهانی دوم، یکسری ابزارهای سلطه برای خود تأسیس کرد، مثلا در سیاست جهانی، شورای امنیت را به‌وجود آورد، یا مثلا نهادی به اسم سازمان ملل ساخت تا بر جهان نظارت کند و با ابزار بیانیه سعی کرد راهی برای اعمال حکمرانی جهانی فراهم آورد. در حوزه‌ی اقتصاد نیز همین شیوه را اجرا کرد و ابزارهایی مثل بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول یا توافقنامه‌ی تجارت جهانی «گات» را طراحی کرد که بعدها به سازمان تجارت جهانی تبدیل شد و نظم جدیدی بر دنیای بین‌الملل حاکم شد که تا سال‌ها ادامه داشت. ولی واقعیت این است که در اواخر قرن بیستم و مشخصا در ۱۵-۱۶ سال اخیر این ابزارها کُند شده‌اند و دیگر آن کارایی سابق خود را ندارند. مثلا صندوق بین‌المللی پول مانند دو دهه‌ی گذشته قدرت و بروز و ظهور در کشورها ندارد. سایر نهادهای حکمرانی آمریکا نیز همین وضعیت را دارند.

دنیای تک‌قطبیِ آمریکا با ظهور نیروهایی مثل اتحادیه‌ی اروپا، یا اتحادیه‌های جدید دیگری که شکل گرفته‌اند، قدرت آمریکا را به چالش کشیده‌اند. ابزارهای جدید در موافقتنامه‌های پولی چندجانبه، شکل‌گیری انواع ترتیبات جدید بین کشورها و معاهده‌های منطقه‌ای و... باعث شده‌اند سازمان‌های بین‌المللی نظیر بانک جهانی یا سازمان تجارت جهانی تضعیف شده و دیگر به قدرت دو دهه قبل نباشند. ظهور کشورهایی مانند بریکس، یعنی چین، برزیل، روسیه، هند، آفریقای جنوبی، و حتی کشورهایی چون کره‌ی جنوبی و نقش پررنگ آن‌ها در تولیدات اقتصادی و آینده‌ی اقتصاد جهان، و همچنین شکل‌گیری روزافزون و تعمیق دنیای چندملیتی یا فراملیتی است که باعث می‌شود دیگر کشوری به‌عنوان آمریکا به‌عنوان بازیگردان اساسی اقتصادی مطرح نباشد.   

* شما از حاکم شدن وضعیتی جدید بر جهان صحبت کردید، این وضعیت جدید چه ویژگی‌هایی دارد و چرا این تغییرات برای ما مهم است؟

مهم‌ترین نکته‌اش این است که دنیا هم‌زمان که در حال «جهانی» شدن است، شدیدا «منطقه‌ای» هم شده و بازیگرانی چندملیتی در عرصه‌ی نقش‌آفرینی جهانی حضور یافته‌اند. نه فقط در دنیای اقتصاد، بلکه در دنیای سیاست و حتی گروه‌های نظامی و شبه‌نظامی. مثلا داعش عملا یک سازمان چندملیتی نظامی است که تا قبل از این اساسا در حوزه‌ی نظامی چنین چیزی نداشتیم. داعش چگونه لجستیک می‌شود در عراق و سوریه، و لیبی و...؟ این ماهیت، ماهیت جدیدی است. عین همین را ما در سازمان‌های فراملیتی فرهنگی هم داریم، فراملیت‌هایی که در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی شکل می‌گیرند و قدرت تأثیرگذاریشان بسیار بیشتر از حرکت‌های فرهنگی ملی- حکومتی است. اما نکته‌ی مهم در این است که ما برای ادامه‌ی حیاست و پیشرفت در عرصه‌ی جهانی، ابتدا باید شرایط حاکم بر جهان را بشناسیم. باید ببینیم دیگرانی که می‌خواهیم با آنها در ارتباط باشیم چه آرایشی دارند. زمان قاجار، یک نوع تعامل معنا داشت، دنیای بین دو جنگ جهانی اول و دوم، نوع دیگری از تعامل و رفتار را طلب می‌کرد و حالا هم نوع تعامل خودش را.

بنابراین مسئولان و حتی مردم ما باید برای زندگی کردن در دنیای جدید خودشان را آماده کنند. مسئولان ما باید در این دنیا مفاهیم و راهبردهایشان را مجددا تعریف کنند. مثلا اگر صحبت از استقلال است، استقلال در دنیای قاجاریه یک معنایی داشت و در دنیایی فعلی ما که مرزها دانه‌دانه فرو می‌ریزند و احتمالا در آینده دیگر شاهد چیزی به اسم مرز ملی نخواهیم بود، معنای متفاوت‌تری دارد. ما داریم به دنیای بدون مرز نزدیک می‌شویم. ممکن است برخی بگویند مگر می‌شود مرز نداشت، بله، بشر مدت‌های مدید در دنیای بدون مرز زندگی کرد و امروز هم ما به‌سمت فرامرز‌ها در حال حرکتیم. باید این شرایط را اول تصویر کنیم، بعد اهداف و راه‌های رسیدن به آن را مشخص کنیم.

* به نظر شما برنامه‌ریزی و تعیین راهبرد امروز ما متناسب با شرایط امروز جهان است؟

متأسفانه ما هنوز با شرایط متناسب با دنیای دهه‌ی هشتاد میلادی تصمیم‌گیری می‌کنیم. هنوز اغلب نخبگان ما پیرامون موضوع «بین‌الملل» فکر می‌کنند، درحالی‌که باید چندملیتی، فراملیتی، منطقه‌ای و در مواردی جهانی فکر کنیم. دیگر قضیه‌ی «ملل» معنایی ندارد، البته باید باهوش باشیم و بفهمیم آنجاهایی که می‌خواهند در دنیا یکپارچگی‌های بومی و منطقه‌ای کشور ما را به هم بزنند، صحبت از ملت کرد، ترک یا فارس می‌کنند، والا در مسیر کلی جهان دیگر چنین حساسیت‌هایی وجود ندارد.

برای واضح‌تر شدن این نکته که مرزهای ملی در حال کم‌رنگ شدن است، چند مثال می‌زنم. شرایط امروزی ورزش‌هایی نظیر فوتبال را در نظر بگیرید، سازمانی خارج از سیستم‌های دولتی و ملی به نام فیفا برای فوتبال ملی برنامه‌ریزی می‌کند و حتی روز و ساعت مسابقه را تعیین می‌کند، بدون آنکه ما بتوانیم درباره‌ی این مسابقه که در داخل خاک کشورمان قرار است برگزار شود نظری بدهیم. همین ‌زور درباره‌ی والیبال و ورزش‌های دیگر هم هست که فدراسیون جهانی، قانون تصویب می‌کند که چه ویژگی‌هایی باید در کشور میزبان وجود داشته باشد تا تیم آن کشور بتواند در مسابقات شرکت کند. یا مثال رایج دیگر در حوزه‌ی شبکه‌های اجتماعی است که بسیاری از مردم جهان از آن استفاده می‌کنند اما این استفاده تحت قاعده‌های ملی و حکومتی نیست، مثلا وزیرارتباطات ما نمی‌تواند به مدیر عامل یک شبکه‌ی اجتماعی خارجی دستور دهد که فلان کار انجام بشود یا نشود. این یعنی مرزها دیگر آن کارایی سابق را ندارند و حکومت‌ها نمی‌توانند مانند دهه‌های گذشته روابط درون‌مرزی را کنترل نمایند. در حوزه‌ی تجارت مدت‌هاست ما مکلفیم به رعایت یک‌سری استانداردهای جهانی، مثلا اگر ما بهترین زعفران را تولید کنیم با بهترین بسته‌بندی، اگر فلان تائیدیه یا گواهینامه را به آن زعفران ندهند، دیگر نمی‌تواند در محدوده‌ی یورو یا آمریکا یا فلان اتحادیه وارد شود. بعضی تصور می‌کنند به دلیل بسته‌بندی یا کیفیت مواد صادراتی است اما نه، دقیقا به دلیل یک قدرت نرم است که بسیاری از مواد صادراتی ما، محدود و ممنوع می‌شود. به هر دلیل سیاسی یا اقتصادی یا تجاری یا امنیتی، می‌گویند امنیت غذایی منطقه‌ی ما باید حفظ شود و از ورود کالای شما معذوریم.

بنابراین فضای کلی جهان به سمتی می‌رود که دیگر نهادهای ملی و درون مرزی نمی‌توانند مانند گذشته ایفای نقش کنند. درحال حاضر با آمدن نوع جدیدی از آموزش‌ها در فضای مجازی، سونامی بزرگی از آموزش‌های مجازی آنلاین و آفلاین چندملیتی در دنیا در حال شکل‌گیری است. ده سال بعد آموزش و پرورش هم فاقد مرز ملی می‌شود. زیرا مؤسسات یا نهادهای چند ملیتی شرط آموزش در نهادهای خاص یا نهادهای چندملیتی را به‌عنوان شرط استخدام یا همکاری لحاظ می‌کنند و دیگر آموزش‌های ملی از اولویت نخبگان خارج می‌شود.

* با این شرایط مسئله‌ی استقلال ملی کشورها در چه جایگاهی قرار می‌گیرد؟ امروز شاهد هستیم سندهای توسعه‌ای جامعی که برنامه‌هایی نظیر آموزش، محیط زیست و غیره را برای کشورها تعیین می‌کنند، از سوی نهادهای خارجی تصویب و ابلاغ می‌شوند، در این باره چه تصمیمی باید گرفته شود؟

شما مسئله‌ی سند ۲۰۳۰ را درنظر بگیرید. ده سال بعد جوان آن موقع که تاریخ می‌خواند، اگر سؤالش این باشد که چرا رهبر انقلاب در آن تاریخ به ۲۰۳۰ ورود کرد و این سند چه ضرری برای کشور داشت، ما چه جوابی می‌دهیم به آن؟ اگر جوابش این باشد که این سند آموزش‌هایی داشت که به ارزش‌های ما نمی‌خورد یا مثلا جنسیتی بود، این پاسخ به نظرم کامل و صحیح نیست. دغدغه‌ی اصلی رهبر انقلاب، فرو ریختن مرزهای ملی و غفلت مسئولین از این فروپاشی یا کاهش عمق حکمرانی ملی است. عبارت‌های ایشان درباره‌ی سند ۲۰۳۰ را ببینید، آقا می‌گویند چرا وقتی خودمان می‌توانیم برای خودمان تصمیم بگیریم، چرا وقتی خودمان سند آموزشی داریم، باید از ابزار و برنامه‌ای که دیگران طراحی کرده‌اند استفاده کنیم؟ این یک مصداق از یک جریان است. نباید فقط به ۲۰۳۰ حساس بود اما مثلا نسبت به  FATF بی‌تفاوت بود. اگر می‌خواهیم استقلال خود را حفظ کنیم باید با روش امروز آن را حفظ کنیم. امروز اگر کشوری بخواهد داخل مرزهای ملی خودش استقلالش را حفظ کند، شکست خورده است. ما امروز نیاز داریم تا فراملی و خارج از مرزهای ملی برنامه‌ریزی و تعامل کنیم.

از سوی دیگر باید باور کنیم که برنامه‌ریزی دنیا دیگر صرفا در ید قدرت‌ها نیست و نهادهای فراملی و چندملیتی هستند که در حال تصمیم‌گیری و قانون‌گذاری هستند. اصناف و اتحادیه‌های چند ملیتی که بازار جهانی را به دست گرفته‌اند و عملا ورود و رفتار بازیگران را تنظیم می‌کنند، پس نیاز داریم تا یک آینده‌شناسی پیرامون حضور و تعامل در چنین جهانی داشته باشیم.

* آیا می‌توان نمونه‌ای موفق را در این زمینه بیان کنید؟

در حوزه‌ی نظامی ما این تجربه‌ی خوب را داشته‌ایم و توانسته‌ایم بیرون از مرزها، دشمن را زمین‌گیر نماییم. حضور سپاه در خارج از مرزها و ایفای نقش صحیح و دقیق در عراق و سوریه از نمونه‌های موفق این حضور فراملی است. از نتایج همین حضور است که حشدالشعبی پدید می‌آید و سال‌ها قبل‌تر از آن حزب‌الله لبنان تقویت شد و توانست به عنوان یک عنصر تعیین کننده‌ی منطقه‌ای مطرح شود. یعنی این حضور صحیح و درست فراملی علاوه بر پیروزی، اتحادهایی برای ما به ارمغان آورد که می‌تواند در آینده نیز اثرگذار باشد. در حوزه‌ی اقتصادی اما هنوز نتوانسته‌ایم چنین کاری را انجام دهیم.

* پیشنهاد عملی شما برای نقش‌آفرینی ایران در نظم جدید جهانی چیست؟

ما از الان باید اصناف‌مان را آماده کنیم برای یک حضور جهانی. اینکه می‌گویید چکار می‌شود انجام داد، خیلی کارها می‌توان کرد. یک بخش مهم آن آینده‌شناسی است. در زمینه‌ی جهان اسلام و کشورهای هم‌سو، و هم کشورهای غیرمسلمان نیاز به یک دیپلماسی فعال و پیشرو داریم که بتوانیم در موارد مختلف و در زمینه‌های گوناگون به اتفاق نظر برسیم. باید برای هر چیزی که فکر می‌کنیم در آینده، نقش مهم و حیاتی دارد، پیش‌دستانه وارد شویم. من سه سال قبل در یک پژوهشی دیدم، گروهی در اتاق فکرهای آمریکا، در مورد یک شورای حکام برای ساخت و ساز پهپاد فکر می‌کنند. یعنی به راحتی می‌توانند در چند سال آینده برای مشخصات پهپادها مقررات وضع کنند و بگویند شما اجازه ندارید بسازید و آن دیگری اجازه دارد. عین حرفی که در هسته‌ای زدند. ما باید برای آن دنیا از الان برنامه‌ریزی کنیم. ببینید شترسواری دولا دولا نمی‌شود، کشوری که سر بلند کرده در دنیای استکبار، بین این بازیگران استکباری می‌خواهد سردمداری کند از جبهه‌ی حق، مانند آنها باید وارد کشمکش‌های مربوط به شبکه‌سازی و نظم جهانی شود. ما باید بتوانیم با متحدان‌مان اعم از کشورهای اسلامی، کشورهای غیرمتعهد، کشورهای همسو و مستقل، استاندارد رقیب و قانون بنویسیم. استانداردهای رقیب یعنی چه؟ یعنی همان کاری که اتحادیه‌ی اروپا با آمریکا انجام داد و پول بین‌المللی را از تک قطبی بودن خارج کرد. در حال حاضر اندونزی نزدیک ۲۲۰ میلیون نفر است و برای خودش یک دنیا است، نمی‌شود اندونزی را نادیده گرفت، هند و چین را نمی‌شود که ندید. همه‌ی آنها معضلاتی نزدیک به معضلات ما دارند و همین موضوع می‌تواند زمینه‌ساز بروز اتحادیه‌هایی در آینده شود.

تجربه‌ی سند ۲۰۳۰ به ما نشان می‌دهد که اگر ما پیش‌دستانه وارد موضوعات نشویم، آن‌ها برای تمام شئون ما برنامه‌ریزی خواهند کرد. سندی که برای سال‌های ۲۰۱۵ تا ۲۰۳۰ تنظیم و تصویب شد در ۱۷ محور، که فقط یکی از آن ۱۷ محورش که آموزش بود در ایران مطرح شد، ۱۶ محور دیگر را باید مردم بشناسند زیرا در لابلای آن‌ها چیزهای عجیبی دیده می‌شود. مثلا یک بند از ۱۶ محور دیگر درباره‌ی آبزیان است، حوزه‌ی آبزیان و شیلات که اجازه‌ی صید در واحدهای خرد و غیرصنعتی باید در آن کشور لغو گردد. یعنی شما مکلف هستید بگویید آن خانواده‌ی بندرعباسی یا بندر لنگه‌ای که برای خودش یک لنج دارد و ماهی می‌گیرد و می‌فروشد، دیگر اجازه‌ی صید ندارد. با این قانون راه برای اصناف خارجی و چند ملیتی باز می‌شود و می‌توانند حتی بازار صید یک کشور را در دست بگیرند. حالا من عرضم این است این ۲۰۳۰ را رها کنیم، به سراغ سند بعدی که برای بیست سال بعد از آن است برویم. یعنی الان محل و زمان مذاکرات برای نگارش سند ۲۰۵۰ آغاز شده. ما از الان باید برای آن برنامه‌ریزی کنیم و وارد شویم. اگر در این ۱۷ محور ۲۰۳۰ ما هیچ بند خوبی نتوانستیم تصویب کنیم، در ۲۰۵۰ باید بتوانیم حضور خود را ثابت کنیم. به همین راحتی فرش قرمز برای ما پهن نکردند که بفرمایید شما بگویید چه بند و محوری تصویب شود.

پایه‌ی فلسفی و اندیشه‌ای اسلام اساسا به ما انزوا را پیشنهاد نمی‌دهد، بلکه به تعامل، مراوده، مبادله و معامله تشویق می‌کند. اصل بر مراوده و مذاکره است الا با جریانات ضدانسانی مانند صهیونیست‌ها. رهبر انقلاب هم مخالف تبادل نیستند، چهل سال پیش، رهبر انقلاب در سخنرانی خود در مسجد امام حسن که بعدها با نام «طرح کلی اندیشه‌های اسلامی در قرآن» معروف شد و در سال‌های اخیر هم تبدیل به کتاب شده است می‌گویند از نظر اسلام، اصل بر «مبادله» است در زندگی جمعی انسان‌ها، چه در فضای ملی چه در فضای جهانی. این اصل قرآنی و فلسفی است. قرآن میفرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی‌ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا». شهید صدر می‌نویسد: لتعارفوا اَی لتبادلوا، یعنی تعارفوا را به معنای تبادل کنید هم معنی می‌کند.

پس ما مکلف به تبادل هستیم، اما آقا می‌فرمایند تبادل یعنی یکی گرفتید، یکی هم باید بدهید، و الا اگر همیشه تو بگیری و چیزی ندهی یا فقط به آنها وابسته شوی این اسمش تبادل نیست، اسمش مستعمره شدن است. نکته اینجاست که انزوا چیزی است که دشمن می‌خواهد. یعنی افراط و تفریط را دشمن می‌پسندد، نه این حالت درست است که در معاهدات جهانی، هرچه آنها نوشتند قبل از خودشان ما امضا کنیم تا ثابت کنیم ما خیلی جهانی یا خیلی اهل تعاملیم، نه آن حالت که در لاک انزوا برویم و هیچ تأثیری بر کشورهای جهان و کشورهای مستقل نداشته باشیم.   

نکته‌ی دیگر اینکه ما باید ورودهای تهاجمی و فعال داشته باشیم، هر سندی که در دنیا شروع کردند به بحث یا حتی شروع نکردند، ما باید به صورت تهاجمی شروع کنیم به فعالیت و نقش‌آفرینی در آن، بتوانیم پیش‌نویس سند اول را ما بنویسیم. دنیا آنقدر که فکر می‌کنید بسته نیست، نباید آمریکا را یک غول بزرگ دید که برای تک تک مسائل به روش‌های پیچیده برنامه‌ریزی کرده است تا ما نتوانیم وارد شویم. درست است که دشمن واقعا کار می‌کند اما حفره‌های بسیاری در سطح جهانی وجود دارد که ما می‌توانیم با  تعامل و مذاکره و برنامه‌ریزی دقیق و همه‌جانبه از آن‌ها استفاده کنیم و به هدفمان برسیم.

 

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی