«افق مهدوی» و تکوین چشم انداز «تمدن زمینه ساز» در آینده ایران اسلام
تبيین: مقاله («افق مهد
وي» و تکوين چشم انداز «تمدن زمينه ساز» در آينده ايران اسلامي) نوشته ابوذر مظاهري مقدم(1) ، که در فصل نامه علمی پژوهشی ( معرفت فرهنگی اجتماعی) انتشار يافته بود توسط پايگاه اطلاع رساني تبيين، تلخيص و در اختيار خوانندگان قرار داده شده است، كاربران جهت دریافت اصل مقاله ميتوانند اینجا کلیک کنند.
(بازنشر به مناسبت نیمه شعبان)
o چكيده
ملت ايران با ترسيم افق مهدوي، خود را در مسير تکامل تاريخي قرار ميدهد که به تمدني زمينهساز ظهور ميانجامد. و اين نگاه، رشد تاريخي ملت ايران را تا تحقق انقلاب اسلامي به همراه داشت.
o مقدمه
امروزه مفاهيمي همچون «تمدن اسلامي»، «تمدن نوين اسلامي» و «تمدن زمينهساز»، به مفاهيم کليدي گفتماني غالب در حوزه فکري انقلاب اسلامي تبديل شده است. اين دغدغه تمدني، در ميان ملتي شکل گرفته است که به تمدني آرماني و برتر به عنوان تمدن مهدوي باور دارد.
مسئله بر اين پيشفرض مبتني است که ظهور منجي، حلقه نهايي، تکميلکننده و مرحله تکاملي حرکت تاريخي اهل ايمان و به تبع، ديگر ابناي بشر خواهد بود.
بنابراين، تمدن زمينهساز، تمدني است که پيش از ظهور منجي و انقلاب جهاني حضرت حجت)عج الله تعالی فرجه) محقق ميشود و بستر فرهنگي، سياسي و اجتماعي لازم را براي اين اتفاق بزرگ فراهم ميکند.
سؤال اصلي پژوهش اين است که ملت ايران چگونه و بر چه اساسي توانسته به يک هويت تمدني، از نوع تمدن زمينهساز دست يابد و خود را در مسير تحقق آن قرار دهد؟
آيندهشناسي به روش افقشناسي تاريخي (حرکت در چارچوب افقها)
بايد براي شناخت تاريخ يک ملت و آينده آن، نخست، افقهاي تاريخي آن را شناخت و خط سير آن را دنبال کرد.
در علم آيندهپژوهي، تصويرهاي آينده يعني آرمانها، اهداف، اميدها و آرزوها، پيشرانهاي (علتهاي غايي) اقدامات فعلي کشورها هستند و آينده، امري است که دولتها ميتوانند آن را با اقدامات هدفمندشان طراحي کنند و به آن شکل دهند.
فرد يا جامعهاي را نميتوان يافت که داراي مجموعه آرمانها نباشد، همچنين هر ملتي در قلمرو آرمانها و افقهايش پيش ميرود. به همين دليل، آينده هر ملتي، به تناسب آرمانها و افقهايش داراي امکانات خاصي است.
افق، دورنمايي است که به صورت بالقوه در هر تاريخي وجود دارد و افقهاي هر قوم و جامعه و تاريخ است که محدوده «شدن» آن را مشخص ميکند.
o تکوين و تعالي «هويت ملي» ايرانيان در افق مهدوي
هويت هر ملتي، روح آن قوم به شمار ميآيد و تشيع هستة هويت ملي ايران محسوب ميشود و برايناساس، ولايت و مهدويت، دو مؤلفه اساسي اين هويت در «مقام ذات» و در «مقام شدن» است.
هويت ملي ايرانيان، که هويتي شيعي است، با ولايت حادث ميشود و با مهدويت ماندگار ميماند.
پرسش اين است که «مهدويت» به عنوان افق بلندي، که پيش روي تاريخ ايران شيعي قرار گرفته، چگونه توانسته است تحولات اين تاريخ را هدايت کند؟
o افق مهدوي محدوده تکوين و تکامل هويت ملي ايرانيان
افقها، به منزله حد و مرزهايي هستند که بودن و شدن انسان را تحديد ميکنند. ازاينرو، به ميزاني که اين افق بلندتر باشد، دستيابي به مراحل کاملتري از بودن و شدن فردي و اجتماعي، امکانپذيرتر است.
افقها، علل غايياند که فلاسفه از تقدم آن بر علت فاعلي نيز سخن گفتهاند.
o افق مهدوي علت غايي تکامل هويت ملي ايرانيان
آرمان «مهدويت»، افق و علت غايي هويت و تاريخ ايراني است. مهدويت موتور محرك است كه تاريخ را به سمت خود ميکشد.
اين انتظار ميتوانست در طول زمان، دچار شدت و ضعف شود، اما همواره به صورت رشته ناگسستهاي استمرار داشته است.
o نقش اميدبخشي افق مهدوي و تأثير آن بر تکامل هويت ملي ايرانيان
مؤلفههاي اميدبخش، از مهمترين مؤلفههاي هر هويتي هستند.
اميد به آينده يکي از نيازهاي هر انساني است؛ زيرا در پرتو اميد به آينده، حرکت و پويايي پديد ميآيد و انسان را به سمت پيشرفت ميکشاند.
مهدويت نوعي اميد به آينده است. شيعيان به اميد تحقق جامعه آرماني حضرت مهدي(عج الله تعالی فرجه)، حرکت و پويايي خود را در طول تاريخ حفظ کردهاند
شيعه نظر به آينده دارد، نه گذشته. در عين حال، از هرج و مرج گريزان است، با «امير فاجري»، نميخواهد حافظ وضع موجود باشد. اين يکي از اساسيترين تفاوتهاي مکتب تشيع و آيين تسنن است.
تقيه شيعي و سازگاري با حکومتها، نوعي مصلحتانديشي و عملگرايي است. اما با مصلحتانديشي سني تمايز آشکاري دارد.
o افق مهدوي و روند ديالکتيک تکامل هويت ملي ايرانيان
جامعه آرماني مهدوي، طرحي براي پايان تاريخ است. بنابراين، پيوستن هويت ايراني به اصل مهدويت و لحاظ اين الگوي نهايي، امکاناتي به هويت ايراني ميبخشد که ميتواند خود را تا پايان تاريخ امتداد دهد. جنبشهاي تاريخ ايران، نمايش رشد هسته و شکستن پوسته پيشين است. مقايسه جنبش تنباکو، مشروطه و انقلاب اسلامي، اين رشد چشمگير را نشان ميدهد.
در آيين تشيع، جامعه مهدوي و آرماني به گونهاي ترسيم شده است كه داراي ويژگيهايي است که در ساختن تاريخ و پيشبرد تاريخي مردم، بيشترين تأثير را خواهد داشت؛ زيرا الگوي آرماني زماني کارآيي لازم را دارد که به گفته برخي صاحبنظران، داراي سه ويژگي باشد و جامعه آرماني مهدوي از هر سه اين ويژگيها برخوردار است. اين ويژگيها عبارتند از: جامع، واقعي و عملياتي بودن.
o «آينده تمدني» ايران اسلامي در افق مهدوي (تمدن زمينهساز)
در اينجا، درصدد تبيين اين مسئله هستيم که تمدنسازي انقلاب اسلامي، که تمدني زمينهساز است، در افق مهدوي و در سايه اعتقاد به ظهور منجي عالم بشريت( عج الله تعالی فرجه) به وقوع ميپيوندد.
بنابراين، نخست، آينده مطلوب انقلاب اسلامي و سپس آينده محتمل، يعني ساختن تمدني زمينهساز را بررسي ميکنيم.
o آينده مطلوب انقلاب اسلامي (زمينهسازي ظهور)
روشن است که «زمينهسازي و رشد، تعالي پيوسته و متصل به ظهور و حکومت جهاني حضرت مهدي( عج الله تعالی فرجه »، همان آينده مطلوب انقلاب اسلامي است.
براي شفافتر شدن رابطه ميان اين «افقگزيني» و حرکت تمدنسازانه انقلاب اسلامي و «زمينهساز» بودن اين تمدن براي ظهور، بايد به چند مسئله دقت داشته باشيم:
1. ترسيم آينده مطلوب و چگونگي دستيابي به آن، به دو شکل پيوسته و ناپيوسته قابل طرح است.
2. ترسيم چنين آينده روشني براي انقلاب اسلامي و زمينهساز بودن تمدن برآمده از آن، بر پاية ظرفيت گسترده و توان بالقوه بالاي اين انقلاب توجيهپذير است و ناشي از نگاه خوشبينانه نيست.
3. وضعيت جهان امروز، با گذشته تفاوت بسياري دارد. اينکه نظام اسلامي با تفکري متفاوت، در برابر نظام سلطه توانسته با وجود مقابلهها، خصومتها و مخالفتهاي جهاني، بيش از سي و چند سال دوام بياورد، نشان از اين دارد كه تحول و نقطه عطف، نسبت به گذشته در بالاترين سطح قرار دارد و از پشتوانه بالايي برخوردار است.
4. تاکنون ظهور و تداوم اين انقلاب، يکي از معضلات تحليلي نظام علمي و پژوهشي پيشرفته کنوني است.
5. برد بلند و تأثير عميق و گسترده اين انقلاب، شاهدي ديگر بر اهميت اين انقلاب به عنوان يکي از مهمترين نقاط عطف تاريخ عصر غيبت است.
6. افزون بر اين شواهد و نکتهها، ضرورت تفکر و تأمل در برخي سخنان امام خميني(ره) و رهبر فرزانه انقلاب آيتالله خامنهاي، درباره پيشبيني چنين آيندهاي براي انقلاب وجود دارد.
اکنون بايسته است دربارة اين آيندهتمدني و اين حرکت تمدنساز، تأمل بيشتري كنيم.
o آينده تمدني انقلاب اسلامي
مراحل تکامل و پلههاي ترقي انقلاب، نيازمند تجزيه و تحليل بيشتري است. اين مراحل، در بهترين بيان به پنج مرحله تقسيم ميشوند: انقلاب؛ نظامسازي؛ دولت اسلامي؛ کشور اسلامي؛ تمدن اسلامي.
انقلاب اسلامي توانسته است تاکنون دو مرحله از مراحل ياد شده را سپري كند. هم اکنون در مرحله سوم يعني مرحله دولت اسلامي است.
اين سؤال مطرح است كه چرا در مراحل تکاملي انقلاب اسلامي بايد به افق تمدني توجه کرد و آيا انقلاب اسلامي در مسير تحقق چنين آيندهاي است؟
انقلاب اسلامي در جهاني که افق آن به زندگي دنيايي و حيات بدون معنويت محدود بود، پا به عرصه حيات گذاشت. خارقالعاده بودن اين پديده، ذهن بسياري از انديشمندان را متوجه خود ساخت؛ پديدهاي که با تحقق خود، شالوده فرجامشناسي و افقشناسي غربي را، که فرهنگش بر جهان سيطره يافته بود، فرو ريخت و ديگر بار منازعه ميان الگوهاي کلي و اساسي زندگي بشري را پيش کشيد.
انقلاب اسلامي پلي ميان گذشته و آينده و حلقه اتصال تاريخ اسلام است؛ تاريخي که تحت تأثير القائات تاريخنگاري غربي، دچار انقطاع و گسيختگي شده بود.
به نظر ميرسد، اين گمانهزني تمدني دربارة انقلاب اسلامي، برخاسته از ويژگيهاي خاص و دگرگونيهاي عميقي است که اين انقلاب با خود به همراه داشته است. اينها عبارتند از:
1. افقگشايي انقلاب اسلامي
انقلاب اسلامي با ظهور خود، افقي تازه پيش روي بشريت گشود و افقهاي زندگي بشري را از سطح مادي بالا برده، زندگي ديني، الهي و معنوي جديدي را به جهان عرضه کرد.
انقلاب اسلامي با گشايشي که در افقهاي زندگي بشري ايجاد کرد، وسعتي به عقل و تفکر بشر و به تبع آن، زندگي بشر داد. اين گشايش نويددهنده تمدني از جنس ديگر و با افقهاي بلندتر از تمدن کنوني است.
2. انقلاب اسلامي و طرح پرسش از تمدن غربي
هرچند پرسش از غرب و زير سؤال بردن تمدن غربي، کار آساني به نظر ميرسد، اما تنها کساني ميتوانند به طرح اين پرسش بپردازند که تعلق خود را از تمدن غربي بريده، محملي برتر براي تعلق خود يافته باشند. گستردگي و ريشهداري اين انقلاب، به حدي است که توانست تعلق يک ملت را از تمدن غربي ببرد و با ترسيم چشماندازي نو، آنها را عامل ايجاد زندگي جديد و تمدني جديد کند.
3. انقلاب اسلامي حلقه اتصال گذشته و آينده تمدن اسلامي (عبور از گسيختگي تاريخي)
اين انقلاب، ميان گذشته تمدني، تاريخ اسلامي و تمدن آينده اسلامي پيوستگي ايجاد کرده است.
تمدن غربي، با به کار بردن مفاهيمي همچون سنت و تجدد، اين دوگانگي و بيگانگي را ميان خود و ديگران تئوريزه کرد.
اين انقلاب، با خدشهدار ساختن مطلقيت غرب و به تبع، نتايج مطالعات شرقشناسي، گذشته و تاريخ تمدن اسلامي را به آينده آن متصل ساخت و تمدن اسلامي را از مفهومي ذهني، به تجربهاي تاريخي و بعد به تواني بالفعل که خود انقلاب باشد، تبديل کرد.
o نتيجهگيري
ايران اسلامي در سايه محبت و تولي به ولايت اهل بيت عصمت و طهارت(علیهم السلام)، از حدود پانصد سال پيش داراي يک هويت ملي شد. در اين هويت جديد، ولايت اهلبيت(علیهم السلام) به منزله علت فاعلي و افق مهدوي(عج الله تعالی فرجه)، به منزله علت غايي هويت ملي ايرانيان شناخته ميشود.
«آينده محتمل» انقلاب اسلامي که «تمدن زمينهساز» خواهد بود، معلول «آينده مطلوب» آن يعني «تکامل پيوسته و زمينهساز ظهور» است.
1. استاديار گروه تاريخ انديشه معاصر مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني mashrooteh@qabas.net




























ارسال کردن دیدگاه جدید