واکاوي و نقد ادلة عرفا دربارة هدف آفرينش
تبيی
ن: مقاله (واکاوي و نقد ادلة عرفا دربارة هدف آفرينش) نوشته مرجان درستي مطلق وعلي افضلي ، که در فصل نامه علمی پژوهشی ( معرفت کلامی ) انتشار يافته بود توسط پايگاه اطلاع رساني تبيين، تلخيص و در اختيار خوانندگان قرار داده شده است، كاربران جهت دریافت اصل مقاله ميتوانند اینجا کلیک کنند.
چکيده
يکي از مباحث معرفتي دقيق در حوزة الهيات، هدف خداوند از خلقت جهان است متکلمان اسلامي، هدف خداوند از آفرينش عالم را رساندن جود به خلق ميدانند.
مقدمه
ترديدي نيست که جهان خلقت، با اين نظاممندي و عظمت، براي رسيدن به هدفي حقيقي خلق شده و کل هستي به سوي آن هدف، در حرکت است.
دانشمندان اسلامي هر کدام با توجه به مباني فکري و اعتقادي خود، از زاويهاي در ارائة تحليلي از هدف آفرينش کوشيدهاند و براي اثبات ديدگاه خود، از استدلالات و شواهدي مدد جستهاند. شمار فراواني از عرفا نيز هدف آفرينش را حب خداوند به شناخته شدن دانستهاند؛ چراکه از نظر آنان، خداوند تنها موجود جهان هستي است و مخلوقات، تجليات اسما و صفات، و به واقع عين خود او هستند و مجموعة جهان خلقت چيزي وراي ذات خداوند سبحان نيست؛ لذا غايت خلقت را جز در ذات باريتعالي نميتوان جستوجو کرد.
از آنجا كه عارفان در تبيين و اثبات ديدگاه خويش، از ادلة عقلي و آيات و روايات استمداد جستهاند، در اين نوشتار، كاوش دربارة ديدگاه عرفا پس از ارائة مباحث مقدماتي، در دو بخش ادلة عقلي و ادلة نقلي انجام خواهد گرفت. نخست به بررسي واژگاني ميپردازيم كه در درك نظرية عرفا دربارة هدف آفرينش نقشآفرين هستند.
1. تعريف واژگان:
1ـ1. هدف
هدف در لغت به معناي «نشانة تيراندازي، غرض و مقصود و «هر چيز برافراشتهاي» است و در محاورات عرفي به نتيجة کار اختياري گفته ميشود که عاقل مختار از آغاز در نظر دارد و کار را براي رسيدن به آن انجام ميدهد؛ به طوري که اگر نتيجة کار منظور نباشد، آن کار انجام نميگيرد و اين نتيجه از آن جهت که منتهياليه است، غايت و از آن جهت که از آغاز مورد نظر و قصد فاعل بوده، هدف و غرض و از آن جهت که مطلوبيت آن موجب تعلق ارادة فاعل به انجام کار شده است، علت غايي ناميده ميشود.
حکما غايت را به دو معنا دانستهاند:
ما اليه الحرکه: چيزي که حرکت به سوي اوست.
ما لاجله الحرکه: چيزي که حرکت و انجام فعل براي او و به منظور حصول آن فعليت است.
2-1. تجلي
تجلي در لغت به معناي آشکار شدن و جلوه کردن و در اصطلاح عرفا، تجلي عبارت است از «آشکار شدن ذات مطلق حقتعالي و کمالات او پس از متعين شدن به تعينات ذاتيه يا اسمائيه يا افعاليهاش براي خود او و يا براي غير او (يعني در آينة فعل) به نحوي که تجافي يا حلول يا اتحاد لازم نيايد».
3-1. وحدت وجود
وحدت وجود، ركن اصلي عرفان ابنعربي است كه بر اساس آن وجود حقيقي فقط وجود حق است. در جهان هستي چيزي جز خدا و اسما و صفات و افعال و مظاهر و تجليات او وجود ندارد و همة موجودات به او و از او و به سوي او هستند.
2. هدف آفرينش از ديدگاه عرفا:
خلقت، فعل خداوند است و فعل، ظهور يا خلق يا تجلي نام دارد. ابنعربي از اين تجلي و ظهور به «حرکت حبي» تعبير ميکند؛ زيرا ناشي از آن است كه خداوند ذات خود را دوست دارد و نيز ناشي از ظهور و افشاي کمالات خداوند در قالب مظاهر بوده است.
اما اصولاً ظهور حق در مظاهر، چگونه ميتواند غايت خلقت باشد؟ عرفا به اين پرسش، به دو نحو عقلي و نقلي که هريک مکمل ديگري است پاسخ دادهاند.
1-2. ادلة عقلي عرفا
1-1-2. ضرورت ظهور کمالات خداوند با خلق عالم
از منظر عارفان، علم ازلي خداوند به معلومات خود با آفرينش آنها، ظهور مييابد و ازآنجاكه او به نياز مخلوق براي آفريده شدن آگاه بوده و بر آنها قدرت داشته است، بايد جهان را ميآفريد؛ وگرنه با وجود علم و توان بر خلق، نسبت به آن بخل ورزيده است.
2-1-2. حب حقتعالي به كمالات خود
از منظر عرفا، سبب اصلي آفرينش، حب حقتعالي به کمال است. حقتعالي که کمال محض است، به ذات خود که عين تمام صفات کماليهاش ميباشد، عشق ميورزد و ازآنجاکه حب شيء، مستلزم حب آثار آن نيز ميباشد، حقتعالي نيز دوست دارد جمال خود را در آينة ذات و اسما و صفات و فعل خود ببيند.
عرفا ميگويند حب ذاتي، خدا را واداشت حسن بيهمانندش را به بازار تماشا عرضه کند که پريروي تاب مستوري ندارد.
اگر اين محبت نميبود، عالم در عينيتش ظاهر نميشد. پس حرکت ايجادکنندة عالم از عدم به وجود، حرکتي حبي است.
2-2. ادلة نقلي عرفا
عارفان در تحليل ديدگاه خود دربارة هدف و سبب آفرينش، دلايلي از قرآن کريم و استناداتي از روايات را مطرح ساختهاند.
1-2-2. ادلة قرآني
1. آية «يحبهم ويحبونه» (مائده: 54): اين آيه حبي دوسويه بين خالق و مخلوق را به تصوير ميکشد.
2. آية «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (ذاريات: 56): خواه ليعبدون، بر اساس برخي روايات، به ليعرفون تفسير شود و چه غير آن، در هر صورت، معرفتْ مقدمة ضروري عبادت است. بنابراين خداوند در اين آيه، غرض آفرينش را عبادت معرفي ميکند که جز از طريق «شناخته شدن» خويش از سوي خلايق ميسر نيست.
3. آية «الله نور السموات والارض» (نور: 35): اين آيه بيان ميكند كه پروردگار، وجودي بذاته و صرف دارد و جميع ماسواي او، ظهورات نور او هستند و به وجود وي موجودند و چيزي غير از او نيستند.
2-2-2. دليل روايي
دليل روايي عمدة عرفا بر ادعاي ايشان دربارة سبب خلقت، حديث قدسي کنز مخفي است: «کنت کنزاً مخفياً فأحببت أن اُعرف فخلقتُ الخلق لکَي اُعرف».
3-2. جمعبندي
دربارة آفرينش حقتعالي، دو پرسش مطرح است: يکي دربارة علت و ديگري دربارة نحوه و چگونگي خلقت.
عرفا معتقدند حب خداوند به ذات و لوازم اسما و صفاتش، علت فاعلي و غايي خلق عالم است. خداوند در قالب نظام اسمايي و اعياني، فاعل بالتجلي و بالعشق است.
خداوند پيش از خلق جهان، از ذات و صفات و افعال خود آگاه بود. او جمال را دوست ميدارد و چون زيبايي غير او نيست، لذا خود را دوست ميدارد. در عين حال خداوند دوست داشت خود را در غير خود نيز نظاره کند؛ لذا عالم را بر زيبايي و جلوه جمال خويش ظاهر کرد.
از اين بيانات معلوم ميشود كه هرچند ذات باريتعالي از جهت ذات نيازي به خلق و غيرذات ندارد، از حيث ظهور و تجلي، به مخلوق نياز دارد. عرفا در توجيه اين سخن ميگويند در واقع حقتعالي به خود نيازمند است نه به ديگري.
در مجموع بايد گفت از منظر عارفان، علت فاعلي و علت غايي هستي، همان ذات حقتعالي است، خداوند عالم را از روي محبت خلق کرد تا با خود عشق را مرور کند و در آينهاي که از خود ميسازد، خود را تماشا کند.
3. نقد و بررسي ديدگاه عرفا:
1-3. نقد و بررسي ادلة عقلي
1. چنانکه در تبيين ادلة عقلي عارفان ذکر شد، آنان معتقدند خداوند براي ظهور کمالات بيهمانند خود، ناگزير بايد ممکنات را خلق ميکرد تا با ايجاد آنها، به طلب بعضي ممکنات نسبت به ظهور در خارج ضرورتاً پاسخ گويد در تحليل اين کلام بايد گفت علم به نيازمندي ممکنات و سپس اجابت آن با احداث جهان، براي پروردگار ضرورت خلق نميآورد.
عرفا سبب اصلي آفرينش را حب حقتعالي به کمالات خود دانستهاند و ميگويند ازآنجاکه حب شيء، مستلزم حب آثار آن نيز ميباشد، حقتعالي نيز دوست دارد جمال خود را در آينة ذات و اسما و صفات و نيز آينة فعل خود ببيند، و ازآنجاکه وجودي غير حقتعالي در عالم نيست و هرچه هست خود اوست، خداوند سبحان، خود در آينة وجود خود که ظهورات او در شکل مخلوقات هستند، بر خويشتن جلوه کرد. اين مطلب که در کلام عرفا، با اطناب و شرح و تمثيلهاي بسياري بيان شده است، پرسشهاي فراواني را در ذهن ميانگيزد که به ترتيب، به تبيين آنها ميپردازيم.
2. چنين نگرشي خداوند را نيازمند ظهور خود معرفي ميکند؛ درحاليکه باريتعالي براي لذت بردن از کمال بيانتهاي خود، نيازي به آينه ندارد.
3. اگر بگوييم خداوند دوست داشت تا به مظاهر و جلوههاي ذات خود معرفي شود و بدين طريق خود را براي خود ظهور دهد: اين يا تحصيل حاصل است و يا وجود غيري را (هرچند به واسطه تجلي و ظهور اسماء حق) اثبات ميکند.
4. اگر قرار است خلقي آينه شود و خدا را براي خود ظهور دهد، حتماً بايد غير از خود خدا چيزي وجود داشته باشد، و اين با سخن عارفان نميخواند.
5. پرسش ديگري در اينجا شکل ميگيرد و آن اينکه اساساً در خلق موجودات محدود، چگونه ميتوان زيبايي ذات را در همان حد بينهايتش به تماشا نشست؟
6. بينياز محض، نميتواند حتي به خود، چه به صورت ترکيب اجزا، چه به صورت تجلي و ظهور نياز داشته باشد.
7. عرفا بر متکلمان خرده ميگيرند که اگر جود كردن غايت آفرينش جهان باشد، لازم است که شرط تماميت فاعليت خداوند باشد اما اين اشکال عرفا بر متکلمان، دقيقاً متوجه خود آنها هم ميشود.
8. عارفان ميگويند خداوند يک تجلي اول داشت که در آن، ذات بر خود جلوه کرد و نهايت زيبايي را در خود درک نمود؛ سپس اراده کرد به تجلي ديگري که در آن ذات در آينه جلوه کرد و زيبايي خود را در آينه ديد. از ايشان ميپرسيم با وجود جلوة اول و درک بينهايت ابتهاج از آن، به جلوة دوم چه نياز يا حکمتي تعلق ميگرفت؟
9. عارفان بر اين باورند که تجليات و افعال حق که همان مخلوقاتاند، وجودي جز وهميات و اعتباريات ندارند. اكنون ميپرسيم فهم ِاين وهم براي چه کسي رخ ميدهد؟ قطعاً و بيترديد براي خدا كه روي نميدهد؛ پس صاحب اين توهم کيست؟
10. عرفا مخلوق را از جهتي عين خالق و از جهتي غيرخالق معرفي ميکنند و در توضيح اين «غيريت»، با برداشتن حدود، تصوير و تعقلي مبهم ارائه ميدهند و نامش را «کلي» و درکش را مقدور «آحاد» از اوليا ميخوانند و ميگويند حالا معلوم ميشود که همه چيز، يک چيز است و بس!
2-3. نقد و بررسي ادلة نقلي
1-2-3. بررسي ادلة قرآني
آياتي که برخي در تأييد کلام عرفا بدانها استشهاد كردهاند، به واقع ربطي به ادعاي آنها ندارند. در توضيح مطلب چند آيه را بررسي ميكنيم:
- آية «يحبهم و يحبونه» (مائده: 54): اين آيه شريفه در موردي نازل شده است که حقتعالي رفتار قومي را نميپسندد و به آنان هشدار ميدهد که اگر به اين شيوه ادامه دهند، انسانهايي محبوب خود را که متقابلاً به خداوند عشق ميورزند جايگزين اين قوم بدکردار نامحبوب ميگرداند.
- آية «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (ذاريات: 56): اين آيه نيز تنها ميرساند که خلقت موجود ذيشعور، منحصراً به هدف عبادت ذات اقدس اله انجام شده است؛
ما تنها در اينجا به اين سخن بسنده ميکنيم که گرچه عالم، جلوه و آيه و مظهر خداست، اما اين برداشت که بنابراين وجود و موجود يکي هستند، نظر مقبولي نيست.
2-2-3. بررسي ادلة روايي
حديث کنز مخفي که عارفان، فراوان به آن استشهاد ميکنند:
اولاً، سندي ندارد و در يکي از دو سندي که از بحارالاانوار نقل ميشود تنها لفظ «رُوِي» از علامه مجلسي بدون ذکر هيچ راوياي نقل شده است؛
ثانياً، اگر بپذيريم كه دلالت روايت با جملاتي از ديگر روايات تقويت ميشود و جبران ضعف و بلکه عدم وجود سند را ميکند، متن روايت، از تمايل به شناخته شدن حرف ميزند. حتي اگر از مسئلة نياز حقتعالي به نشان دادن خود و ظهور در آثار خويش صرفنظر کنيم، باز نميتوان از اين معنا چشمپوشي کرد که جملة «احببت ان اعرف» ظهور قوي در وجود موجودي غير از حقتعالي به عنوان مخلوق دارد که با خلق او، گنج بيپايان ذات بينياز، از غيب، متجلي ميشود و حقتعالي با آفرينش و ايجاد مخلوق، خود را به او ميشناساند، وگرنه شناخت ذات براي ذات بتمامه حاصل بود.




























ارسال کردن دیدگاه جدید