‌* ماجرای ساجد لشکری که در سجده شهید شد

خاطره ماندني رضا ايران منش از همرزم شهيدش

فارس :  آقای ایرانمنش از همرزمان شهید خود خاطره‌ای هست که ماندگارتر باشد؟

ايرانمنش : بله ما در لشکر دوستی داشتیم به نام «یوسف شریف» به ساجد لشکر معروف بود. چون همیشه در حال سجده بود هر جای خلوت را که پیدا می‌کرد مدام سجده می‌کرد.

یک شب که من با یک یاز دوستانم برای عملیاتی آماده می‌شدیم. نمی‌دانم چرا، اما احساس کردم قرار است برای ساجد لشکر اتفاقی بیفتد. بنابراین که من پشت سر او به راه افتادم. بالاخره عملیات تمام شد ما خط را شکسته بودیم، هوا آفتابی بود باید مسافتی بین 200 متر را می‌دویدم تا به یک خاکریز برسیم. من صدای وز وز گلوله‌هایی که از کنار سرم رد می‌شد را می‌شنیدم آنقدر آتش زیاد بود که کلاه آهنی‌ام از سرم افتاد. یک دفعه ساجد لشکر را دیدم میان آن همه ترکش و آتش زانو زد و به سجده افتاد. در همان حال که داشتم فیلم می‌گرفتم در ذهنم گفتم «توی این اوضاع، سجده کردنت چیه آخه» که یک آن دیدم که به عقب برگشت و کلاهش افتاد جلو رفتم یک گلوله وسط پیشانی‌اش خورده بود به طور طبیعی باید به عقب پرت می‌شد اما او به سجده در آمده بود.

بعدها در وصیت‌نامه‌اش خواندن که گفته بود خدایا بچه‌های لشکر من را ساجد لشکر صدا می‌زنند من خجالت می‌کشم اما اگر تو من را از کوچکترین سجده کنندگان قبول داری دلم می‌خواهد به حالت سجده به دیدارت بیایم و دیدم که دقیق همین اتفاق افتاد.

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی