آیا عمرخطاب همسرحضرت ام‌کلثوم(س)است؟

اخیراً شبهاتی در رابطه با ازدواج عمر بن خطاب خلیفه دوم اهل سنت با حضرت ام کلثوم (س) آخرین فرزند امیرالمؤمنین علی (ع) و حضرت صدیقه طاهره (س) مطرح شده است که پاسخگویی به آن شبهه امری لازم می‌نماید.

آنا در نظر دارد که این شبهه تاریخی را با استناد به مدارک و اسنادی که آیت‌الله العظمی میلانی (ره) از علمای برجسته تشیع جمع‌آوری و در قالب کتاب شریف «ازدواج ام‌کلثوم با عمر» به یادگار گذاشته‌اند، به این شبهه‌ها پاسخ بدهد؛ اینک چکیده‌ای از متن این کتاب شریف جهت استحضار علاقه‌مندان به خاندان عمت طهارت به شرح ذیل منتشر می‌شود:‌

** درآمد

هدف از نگارش اين كتاب، پژوهشى پيرامون روايات ازدواج امّ كلثوم دختر امير مؤمنان على عليه‌السلام ـ با عمر است. رويدادى كه همواره گروهى براى انكار وقايع تلخ و حوادث ناگوار صدر اسلام در رابطه با حضرت على(ع) و حضرت زهرا(س) بدان استدلال مى‌كنند و مى گويند که "اگر آنچه مشهور است كه عمر به خانه حضرت على هجوم آورد و منجر به شهادت حضرت صدّيقه گرديد، صحّت داشت، چنين ازدواجى صورت نمى‌گرفت؛ آنها می‌گویند اين ازدواج واقع شده و از اين رو، آن حوادث، اصلى ندارند و بين حضرت على و عمر رابطه حسنه برقرار بوده است.

اين نوشتار، تحقيقى درباره روايات ازدواج ام‌كلثوم با عمر است تا معلوم گردد كه آيا استدلال مذكور تمام است و يا پوچ و بى حاصل؟

** روایات اهل سنت درباره این ازدواج

يكى از روايات مشهور در بين اهل سنت، روايتى است كه براساس آن ادّعا گرديده كه امير مؤمنان على عليه‌السلام دخترش امّ‌كلثوم را به ازدواج عمر بن خطّاب درآورده است؛ آنان اين روايت را در كتاب‌هايشان نقل كرده‌اند و ما اصل آن را از مشهورترين كتاب هايشان نقل مى نماييم:

- روايات ابن سعد در «الطبقات الكبرى»؛ قديمى‌ترين راوى و ناقل اين روايت ـ تا جايى كه ما مى دانيم ـ محمّد بن سعد بن مَنيع زُهْرى ـ درگذشته 230 ـ نويسنده كتاب «الطبقات الكبرى» است. او در اين كتاب، چند روايت را در اين موضوع نقل مى نمايد كه بدين قرار است:

امّ كلثوم، دختر على بن ابى طالب (ع) و مادرش فاطمه، دختر رسول خدا(ص) بود. او هنوز دختر نابالغى بود كه عمر بن خطّاب او را به همسرى گرفت. ثمره اين ازدواج يك پسر به نام زيد و يك دختر به نام رقيّه است. امّ كلثوم همسر عمر بود تا اين كه او كشته شد. پس از عمر، عون بن جعفر بن ابى طالب بن عبدالمطَّلِب او را به همسرى خود برگزيد ولى عون نيز درگذشت.

سپس برادر عون، محمّد بن جعفر بن ابى طالب همسر او شد، او نيز درگذشت. آن گاه برادرش عبداللّه بن جعفر بن ابى طالب، پس از وفات خواهرِ امّ كلثوم، زينب دختر على بن ابى طالب، او را به همسرى خود درآورد.

با اين حال، امّ كلثوم در خانه عبداللّه بن جعفر درگذشت و از هيچ يك از آن ها فرزندى به دنيا نياورد.

انس بن عياض از جعفر بن محمّد (امام صادق عليه السلام) از پدر بزرگوارش نقل مى‌كند كه حضرتش فرمود: عمر بن خطّاب، از امّ كلثوم دختر على بن ابى طالب خواستگارى كرد و على(ع) اظهار داشت که من دخترانم را براى پسران جعفر نگه داشته‌ام.

عمر گفت: اى على! او را به ازدواج من درآور، به خدا سوگند! در روى زمين مردى را سراغ ندارم كه همنشينى و حُسن صحبت با او را همانند من رعايت كند.

على در پاسخ فرمود: اين كار را انجام مى دهم؛ آن گاه عمر به جايگاه مهاجرين كه بين قبر و منبر رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله بود و على، عثمان، زبير، طلحه، عبدالرحمان بن عوف آن جا مى نشستند و هر گاه خبرى از گوشه و كنار به عمر مى رسيد، به نزد آن ها مى آمد و ايشان را آگاه مى كرد و درباره آن با ايشان مشورت مى كرد ـ رفت و گفت: به من تهنيت بگوييد.

آن ها به او تهنيت گفته و پرسيدند: اى امير مؤمنان، براى چه كسى به تو تهنيت بگوييم؟

گفت: براى دختر على بن ابى طالب.

سپس آن ها را از قضيّه آگاه ساخت و گفت: پيامبر صلّى اللّه عليه وآله فرمود که "كلّ سبب و نسب منقطع يوم القيامة إلاّ سببي ونسبي"

«هر پيوند خويشاوندى ـ نسبى باشد يا سببى ـ در روز رستاخيز گسسته خواهد شد، جز نسب و خويشاوندى من»

* نکته: اینکه کسی برود و به عده‌ای بگوید به من به خاطر فلان موضوع تهنیت بگویید، از آداب جاهلی بود و رسول خدا می‌فرمودند که به جای اینگونه تهنیت گویی، بگویید که خدا مبارک گرداند.

--روايت سوّم: وكيع بن جَرّاح از هُشام بن سعد از عطاء خراسانى نقل مى كند كه عمر براى امّ كلثوم دختر على، چهل هزار درهم مهريّه قرار داد.

-- روايت چهارم: محمّد بن عمر واقدى و ديگران گفته اند: هنگامى كه عمر بن خطّاب، از دختر على خواستگارى كرد، على فرمود: اى امير مؤمنان! او دختربچّه است؛ عمر گفت: به خدا سوگند! هدف تو اين نيست؛ ولى من مى دانم كه هدف تو چيست! پس از آن على، امّ كلثوم را خواست. پس او را آماده كردند و آراستند(!!)

آن گاه حضرتش پارچه اى خواست و آن را تا كرد و به امّ كلثوم فرمود با اين پارچه به نزد اميرالمؤمنين برو و بگو پدرم مرا فرستاد و سلام رساند و گفت که اگر پارچه را پسنديدى، آن را بگير وگرنه آن را باز گردان(!!).

وقتى امّ كلثوم نزد عمر آمد، عمر گفت: خدا به تو و به پدرت بركت دهد، من پسنديدم.

امّ كلثوم به نزد پدرش بازگشت و گفت: او پارچه را باز نكرد و جز من، به چيز ديگرى نگاه ننمود(!!).

** روایت اهل سنت از فرزند حضرت ام‌کلثوم و عمر

اهل سنت با نقل روایاتی می‌گویند، پس از آن، على(ع)، امّ كلثوم را به ازدواج عمر درآورد و او پسرى به نام زيد برايش به دنيا آورد.

** پاسخ به این شبهات و روایات اهل سنت

نخستین پاسخ به این شبهات این است که داستان ازدواج عمر بن خطاب به ام‌کلثوم(س) در هیچ‌کدام از کتب مرج اهل سنت یعنی صحاح سته نیامده است.

محور يكم

در روايت هايى كه بيان شد، چنين آمده است که امام عليه السلام علّت مخالفت خود با عمر را، كم سنّ و سال بودن ام‌كلثوم بيان كرده و اين كه دخترش را براى پسر برادرش جعفر بن ابى طالب، نگه داشته است.

در روايت ابن سعد مى خوانيم: على عليه السلام فرمود: من دخترانم را براى پسران جعفر نگه داشته‌ام.

پس در اين روايات مطلب ديگرى از امام عليه السلام نيامده است، مگر اين كه عمر دوباره بازگشت و گفت: او را به ازدواج من درآور، به خدا سوگند! در روى زمين كسى نيست كه . . .

و امام عليه السلام آن سان كه در اين روايات آمده است كارى نكرد مگر اين كه دخترش را به نزد عمر فرستاد تا عمر او را ببيند . . .(!!).

و در برخى روايات اين مطلب اضافه شده است كه امام امر كرد تا وى را آماده سازند; پس او را آراستند و زينت كردند و امام عليه السلام حضرت ام کلثوم(س) را به نزد عمر بن خطاب فرستاد، تا اگر مورد پسند او واقع گرديد و به او راضى شد، همسر او باشد .(!!).

شگفت آور است كه چگونه موضع امام عليه السلام نسبت به اين قضيّه، از عدم پذيرش صريح و قاطع، به پذيرش دگرگون مى شود و حضرتش به سرعت از سخن خود باز مى گردد و نظرش به اين سادگى و تا اين حدّ تغيير مى كند؟ حدّ اقل اين موضوع ترديد برانگيز است و نياز به تأمّل و انديشه دارد.

از لا به لاى روايات پراكنده، حقايقى آشكار مى شود، حقايقى كه كوشيده اند تا در آثار قدماى اهل حديث، هم چنان به صورت مخفى نگه داشته شود. اينك برخى از آن روايات را بيان مى نماييم:

در روايتى كه ابن مَغازلى ـ متوفّاى 483 ـ با سند خود از طريق عبداللّه بن عمر نقل كرده، چنين آمده است که عمر بن خطّاب بر فراز منبر رفت و گفت که " اى مردم! به خدا سوگند! آن چه مرا به اصرار و پافشارى بر على بن ابى طالب درباره دخترش واداشت، فقط اين بود كه از رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله شنيده بودم كه مى گفت:كلّ سبب و نسب وصهر منقطع يوم القيامة إلاّ نسبي وصهري، فإنّهما يأتيان يوم القيامة يشفعان لصاحبهما"

بنا به گفته مَناوى، حاكم نيشابورى این حدیث را در رديف فضايل اميرمؤمنان على عليه السلام آورده است.

از اين روايت معلوم مى شود كه اين قضيّه، مورد تعجّب و شگفتى صحابه و تابعين شده بود، و در سطح شهر درباره آن گفت‌وگو مى‌شد، به گونه‌اى كه عمر را ناگزير كرد تا آشكارا و به طور علنى، هدف خود از اين خواستگارى را بيان كند و به خداوند سوگند ياد نمايد كه اين كار او دليلى نداشته است جز آن چه كه وى از رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله شنيده بود و از اين رو، بر اين كار اصرار و پافشارى داشت.

در برخى روايات ديگر، مطالبى است كه از آن ها بوى تهديد احساس مى شود. در يكى از نقل هاى ابن سعد آمده است که "عمر در پاسخ به امام عليه السلام كه فرمود او دختربچّه است، گفت: به خدا سوگند! عذر تو اين نيست، ولى ما مى دانيم كه هدف تو چيست."

گذشته از اين‌ها، در برخى از روايات اهل سنت آمده است كه امام عليه السلام علاوه بر موضوع كوچك بودن سنّ امّ كلثوم و نگه داشتن او براى پسر برادرش، علّت ديگرى نيز براى مخالفت و امتناع خود آورده است. آن جا كه حضرتش فرمود: او با من، دو امير و ولىّ ديگرى نيز دارد.

منظور حضرت از آن دو، امام حسن و امام حسين عليهما السلام بود و بنا بر روايتى، امير مؤمنان على(ع) با حسنين عليهما السلام، عقيل و عبّاس مشورت كرد.

اين روايت كه از اسلم نقل شده است، حاكى از سكوت امام حسن(ع) در اين باره است، كه اين سكوت به منزله رضايت ايشان تلقّى شده است.

بلكه در روايت ديگرى آمده است که امام حسين(ع) ساكت ماند و حسن شروع به سخن كرد. حمد و ثناى خداى را به جا آورد و گفت: پدرجان! چه كسى پس از عمر شايستگى چنين امرى را دارد؟

او با رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله همنشين بود و آن گاه كه پيامبر صلّى اللّه عليه وآله از دنيا رفت، از او راضى بود. او خلافت را به دست گرفت و به عدالت رفتار كرد(!!).

على(ع) هم گفت که راست گفتى پسرم! ولى دوست نداشتم كارى را بدون رأى شما دو نفر تمام كرده باشم.

می‌بینید که گروهى از روى عمد و آگاهانه به تحريف اين داستان دروغين پرداخته‌اند. دقّت كنيد! عين همين اختلاف را از قول حسن بن حسن، در ماجراى ازدواج امّ كلثوم با عون بن جعفر روايت كرده اند؛ در آن روايت مى خوانيم؛ وقتى كه امّ كلثوم دختر على بن ابى طالب، از عمر بن خطّاب بيوه شد، برادرانش حسن و حسين، نزد او آمده و به او گفتند . . .

در داستان فرستادن حضرت ام کلثوم برای دیدن وی توسط عمر، راویان اهل سنت امور زشت و شنيعى را نقل كرده اند، از جمله در روايت ابن سعد از واقدى آمده است که على(ع) دستور داد تا امّ كلثوم را آرايش كنند تا به نزد عمر برود، پس او را آماده كردند.

در روايت خطيب بغدادى از عُقْبَة بن عامر آمده است: او را آراستند.

سبط بن جَوزى (درگذشته 654) در اين زمينه مى گويد که جدّ من در كتاب «المنتظم» مى‌نويسد: على(ع)، امّ كلثوم را به نزد عمر فرستاد، تا عمر او را ببيند. عمر ساق او را برهنه كرد و به آن دست زد و لمس كرد(!!).

ابن اثير اين قضيّه را تلطيف كرده است و مى گويد: عمر دستش را بر او گذاشت.

آيا راویان این احادیث دروغین شرم نمى‌كنند كه اين قضاياى زشت را از زبان امام باقر(ع) جعل و نقل مى كنند؟

سبط ابن جَوزى مى افزايد: به نظر من ـ به خدا سوگند! ـ اين كار زشت و قبيحى است؛ اگر او كنيز هم بود با او چنين رفتارى نمى‌كردند.

از طرفى، مسلمانان اتّفاق نظر دارند كه لمس كردن زن نامحرم جايز نيست، پس چگونه اين كارها را به عمر نسبت مى‌دهند؟

يكى از محورهاى قابل بررسى در اين داستان ساختگى، ازدواج امّ كلثوم پس از مرگ عمر است.

در چندين روايت بيان شده است كه پس از عمر، عون، سپس محمّد بن جعفر، امّ كلثوم را به همسرى گرفتند; ولى همين كسانى كه قائل به ازدواج آن دو با امّ كلثوم شده اند، گفته اند: عون و محمّد در نبرد شوشتر كشته شدند و اين نبرد در دوران خلافت عمر روى داد.

شايان ذكر است كه نبرد شوشتر در دوران خلافت عمر روى داده است و تاريخ نگاران، به صراحت اين موضوع را بيان كرده اند؛ ابن حجر نيز اين موضوع را تایید كرده است.

برخی راویان اهل سنت روایت کرده‌اند که حضرت ام‌کلثوم در زمان معاویه درگذشته است و پیش از اینکه از دنیا برود، همسر عبداله به جعفر(ع) بوده است؛ معنای این روایت آن است که عبدالله ابن جعفر همزمان دو خواهر را به همسری گرفته است چرا که حضرت زینب(س) همسر عبدالله بن جعفر بود و حضرت نیز تا بعد از واقعه عاشورا یعنی چندسال پس از مرگ معاویه و شهادت برادرش در کربلا، زندگی کرده‌اند لذا این روایت نیز دچار خدشه و ایراد است چرا که براساس تعالیم اسلامی ازدواج دو خواهر با یک نفر به هیچ وجه جایز نیست.

احتمالى كه در اين زمينه قوى به نظر مى‌رسد اين است كه سازندگان اين داستان براساس همان روایتی که عمر از پیامبر نقل کرده بود، در پى فضيلت‌‌سازی برای عمر بن خطاب بوده‌اند.

نکته دیگر اینکه، دانشمندان گفته‌اند که وقتى عمر مُرد، امّ كلثوم هنوز كوچك و نابالغ بود؛ يكى از آن دانشمندان شيخ ابو محمّد نوبختى از پيشينيان اماميّه است؛ وى در كتاب «الإمامه» خود مى نويسد: امّ كلثوم، صغير و نابالغ بود و عمر پيش از اين كه با او زفاف نمايد، مُرد.

در عین حال تعداد زیادی از علمای برجسته شیعه اصل این ازدواج را انكار کرده‌اند که از آن جمله می‌توان به شيخ مفيد، سيّد مرتضى و سيّد ناصر حسين فرزند نويسنده «عبقات الانوار» رحمهم اللّه و تعداد دیگری از علما اشاره کرد.

** نتیجه بررسی‌ها

كوتاه سخن اينكه، با توجّه به پژوهشى كه انجام شد، وضعيّت سندى داستان کذب ازدواج حضرت ام‌کلثوم(س) با عمر بن خطاب مشخص شد؛ راویان این داستان عبارتند از "غلام عمر، قاضى ابن زبير، قاتل عمّار ياسر و علماى دربارى امويان."

** منبع: کتاب شریف ازدواج ام‌کلثوم با عمر؛ از مجموعه آثار آیت‌الله العظمی میلانی (ره)

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی