مشاهدات دو شاهد عینی کشتار الحوله/فقط خانواده‌های حامی دولت سوریه قتل‌عام شدند

به گزارش فارس، دو شاهد کشتار الحوله به تلویزیون سوریه اعلام کردند که این کشتار نتیجه عملیاتی است که تروریست‌های مسلح در حق چند خانواده مشخص حامی دولت انجام شد. خانواده‌هایی که شرکت در تظاهرات ضددولتی نمی‌کردند یا نمی‌پذیرفتند که سلاح حمل کنند یا به تروریست‌ها پول بدهند.

افراد مسلح 25 می در کشتاری فجیع بیش از 100 نفر را کشتند که بیش از نیمی از آنان کودک و زن بودند که با گلوله مستقیم از فاصله نزدیک یا با چاقو کشته شده بودند.

به گزارش سانا، این دو شاهد تصویر و نامشان فاش نشد تا سلامت آنان به خطر نیفتد. این دو شرح دادند که تروریست‌ها در چند منطقه تجمع و در یک زمان به نقاط استقرار نیروهای ارتش حمله و از سلاح‌های سنگین استفاده کردند.

این دو تاکید کردند که تصاویری که به عنوان قربانی نمایش داده شده است، تصاویر کشته‌هایی است که قربانی افراد مسلح شدند به طوری که اجساد را جمع می‌کردند تا با تصویربرداری از آن، بهره‌برداری لازم انجام شود.

شاهد اول در گفت‌وگو با تلویزیون سوریه الام کرد: من قدم به قدم با افراد مسلح می‌رفتم و همه جزئیات کارشان را مشاهده کردم. سه روز قبل از کشتار، از چیزی و اتفاقی صحبت می‌کردند که قرار است روز جمعه رخ بدهد به طوری که میگفتند منحصر به فرد و بسیار بزرگ است. مکررا این موضوع صحبت می‌کردند به قدری که ما مشتاق شده بودیم که ببینیم چه اتفاقی است که قرار است رخ بدهد.

این شاهد عینی افزود: روز جمعه (25 می) بخشی از افراد مسلح در محله شمالی نزدیک به نقطه ایست ارتش متمرکز در میدان ساعت جمع شدند. برخی دیگر از افراد مسلح هم به سوی مسیر سد رفتند. این اسمی است که ما گذاشته‌ایم. دولت به آن مسیر طرابلس می‌گوید. منطقه دیگری‌ هم هست که ناصریه و خیابان ستو و خیابان شیرینی ابوزید نامیده می‌شود که به طرف کارگاه‌های سنگ مرر بیت‌الظاهر می‌رود.

این شاهد عینی افزود: افراد مسلح حاضر در محله شمالی شروع به تیراندازی هوایی کردند تا نقطه ایست نزدیک خود را اشغال کنند و وانمود کنند که الان آن را گلوله باران می‌کنند و می‌زنند زیرا خیلی سخت بود رسیدن به آن و کنترل کردن آن از آن مناطق پایین‌دستی.

پس از آن من به مسیر سد منتقل شدم و گروه‌های زیادی بودند مثل گروه خالد ابوالواحد که سلفی بود، گروه عبدالملک الصالح، نضال بکور، هیثم الحصان، عکرمه، عقرب، کفرلاها، تل ذهب، و همچنین افراد غریبه‌ای و دیگر افراد مسلحی که در پیرامون منطقه المفرزه شروع کردند به شلیک بی‌هدف که مردم و خانه‌ها را هدف شلیک خود قرار دادند.

بخشی بزرگ از این افراد نمی‌دانستند که چگونه از سلاح استفاده کنند چرا که یکی از آن یکی مسلسل پی‌کی‌سی در دست گرفت ولی نتوانست آن را کنترل کند و چند لحظه بعد آن را به عقب پرتاب کرد و یک نفر دیگر آرپی‌جی انداز خود را کنار گذاشت و حتی یک نفر دیگر چیزی شبیه یک خمپاره انداز در دست داشت که عقبش یک پروانه داشت اما به جای اینکه محل استقرار نیروهای ارتش را هدف بگیرد یکی از منازل مسکونی (بیت الزکاحی) را اشتباها هدف گرفت و دو نفر که در حال خوردن «مته» (نوعی چای) بودند، کشته شدند و این اتفاق جلوی چشمان دیگر افراد مسلح رخ داد.

بیشتر کشته‌ها وقتی کشته شدند که افراد مسلح به سوی خانواده‌های مشخصی می‌رفتند تا با آنان تسویه‌حساب کنند زیرا یا برخی اعضای وابسته به انان عضو پارلمان بودند یا اینکه آن خانواده حاضر نبود در تظاهرات علیه دولت شرکت کند و از دولت حمایت می‌کردند یا اینکه پول داشتند و حاضر نبودند برای افراد مسلح سلاحی خریداری کنند. این افراد در کنار این انگیره‌ها، به سراغ افرادی می‌رفتند و به دلیل اختلافات قبلی که داشتند، انتقام می‌گرفتند. مثلا خانواده سید با خانواده یکی از نمایندگان مجلس رابطه خویشاوندی داشت و خواستند به دلیل انتخابش در پارلمان، به او هدیه بدهند.

گروه الحصان بشدت از خاندان السید بدش می‌آمد. این گروه افرادش قاتل بودند و نمی‌دانستند انقلاب یعنی چه. کارشان قتل، دزدی و سرقت نفت از خط لوله نفت بود. مقدار هنگفتی هم پول همراه داشتند. این گروه مقابل منزل السید بود. آنسوی مسیر شیرینی ابوزید. پراکنده بودند و بی‌هدف شلیک می‌کردند و نه تنها سلاحشان به سوی نقطه ایست بازرسی نبود بلکه بخش انتهایی خانه السید را هدف گرفته بود. به سوی برادر السید و همسر برادرش و کودکانی که کشته شدند.

این شاهد عینی تاکید و سوال کرد: در کنار منزل السید منزل یکی از نزدیکان نضال بکور هست. چرا افراد این خانه زنده‌اند حال آنکه خانه‌شان کنار منزل کسانی است که کشته شدند؟

در بخشی دیگر هم خانه الغرو و حدو علی بکو و خانواده‌اش قرار دارد. اینها هم چیزی‌شان نشد. چرا دقیقا خانه السید هدف گرفته شده است؟ همین اتفاق درباره خانه عبدالرزاق هم افتاد. نزدیک آن هم خانه‌ای از وابستگان زاهر بکور بود که هیچ اتفاقی برایش نیفتاد. همینطور خانه‌های هرموش‌ها. یکی از آنها منزل یک معلم ریاضی است. از خانواده نعسان‌ها. چرا هیچ اتفاقی برای او و خانواده‌اش نیفتاد. اتفاقا منزل او نزدیک نقطه ایست بازرسی ارتش هم هست. فقط 5 متر با آن فاصله دارد. کشتار انجام شد زیرا برخی خانواده‌ها مشخصا هدف افراد مسلح قرار گرفتند.

شاهد عینی اول در ادامه تشریح کرد که تل‌دو چگونه منطقه‌ای است و خانواده‌های مختلف چگونه در آن ساکن هستند و چه کسی کجاست و کشتار دقیقا در چه نقاطی اتفاق افتاد و مکان ایست بازرسی ارتش و نیروهای ارتش یا حفظ امنیت در چه موقعیتی بود یا اینکه افراد مسلح در چه نقاطی متمرکز بودند و توضیح داد که چگونه حملات خود را انجام می‌دادند.

شاهد عینی دوم

شاهد عینی دوم یک خانم است که گفت: روز جمعه 25 می، گذشته از جمعه قبل از آن، تعداد افراد مسلح خیلی زیاد بود و حتی چهره‌های غریبی در منطقه تل‌دو دیده می‌شد.

وی افزود: افراد مسلح از نقطه‌ای در همسایگی ما شروع کردند به هدف گرفتن ایست بازرسی ارتش با خمپاره. کسی که خمپاره‌ها را می‌زد سعید فایز العکش بود. نیروی دولتی متوجه او شدند و او را هدف گرفتند و سعید فایز العکش مجروح و به بیمارستان صحرایی کفرلاها منتقل شد.

این خانم افزود: افراد مسلح پس از آن بشدت هرچه تمام‌تر به همان نقطه ایست بازرسی حمله کردند. گروه‌های دیگری هم بودند که تماس‌هایی داشتند. ما می‌شنیدیم که با بی‌سیم صحبت می‌کردند. بخشی از آنان در منطقه الناصریه و منطقه سد در مقابل ایست بازرسی دوم حضور داشتند که قبلا آتش گرفته بود. [و می‌گفتند] بخشی هم اینجا باقی خواهد ماند تا نیروهای دولتی در این ایست بازرسی به آنان مشغول باشند.

این شاهد عینی همچنین گفت: گروه‌های دیگری هم بودند مثلا گروه عقرب، یک گروه هم از کفرلاها و دیگری از تل‌دهب و دیگری از الطیبه به علاوه گروه‌هایی از رستن که با بی‌سیم صحبت می‌کردند و می‌شنیدیم که می‌گفتند مثلا برای ما گروهی از تل‌دهب یا گروه عقرب یا گروهی از رستن بفرستید.

این خانم که هویت وی فاش نشد، گفت: در میان این افراد، برخی افراد غریبه نیز بودند که برای اولین بار بود که می‌دیدیمشان. افرادی هم از طلف و البرج بودند ولی عده‌ این غریبه‌ها کمتر بود... .

حمله در همان وقت به ایست بازرسی ارتش شروع شد. حدود ساعت 13 و 30 دقیقه بود که ایست بازرسی سقوط کرد و برخی افرادش کشته شدند. تعداد زیادی هم از افراد مسلح کشته شد. سه ساعت ماندند تا آنان را از آنجا منتقل کنند.

افراد مسلح خودرو بی‌دی‌ام را با خمپاره زدند. دود غلیظی دیدیم که به آسمان رفت. سپس سلاح‌ها و مهمات موجود در نقطه ایست بازرسی را تصاحب کردند و به بخش شمالی محله بردند و سلاح‌ها را توزیع کردند.

این شاهد عینی افزود: افراد مسلح ساختمان محل ایست را هم فورا آتش زدند و هر چه در آن بود به سرقت بردند و آمدند بیمارستان را آتش زدند و حتی درختان زیاد پشت بیمارستان را هم که نزدیک به سد است آتش زدند. وقتی از آنجا عبور کردیم دیدیم که همه درختان سوخته‌اند.

این خانم همچنین گفت: پس از سقوط نقطه ایست بازرسی شنیدم که یکی از افراد به نام عکرمه الصالح از طریق بی‌سیم با دو نفر که نضال بکو و خالد عبدالواحد نامیده می‌شدند، صحبت می‌کرد. بکور به او می‌گفت که افراد غریبه را برای ما اعزام کن چون یک عملیات دیگر داریم. در این زمان هیثم الحلاق راه می‌رفت و یک ساطور در دستش بود. سلاح هم داشت. رفت به سراغ گروهش گروه الناصریه. او فرمانده گروه خود بود که تعدادشان به 200 فرد مسلح می‌رسید. این گروه، بزرگ‌ترین گروه بود که قبلا متخصص ربابش و سرقت بودند.

این شاهد عینی افزود: حمله به ایست بازرسی از ناصریه بود. از راه سد. به طور مستقیم. پس از اینکه بر آن کنترل پیدا کردند، نصال و خالد با هم صحبت کردند و افراد غریب را اعزام کردند. کسی که با او صحبت می‌کرد گفت که یک گروه از عقرب برایت می‌فرستم. کسی که صحبت می‌کرد نمی‌دانست که فرمانده این گروه کیست. گفت فرمانده این گروه کیست که در پاسخ به او گفتند که فرماندهی گروه عقرب بر عهده شخصی به نام یحیی الیوسف است و فرمانده گروه کفرلاها را نگفتند چون او را می‌شناختند.

وی افزود: گروه‌ها به سوی الخزان رفتند. چند راه هست که به راه سد می‌رسد. حدود ساعت هفت عصر بود که فهمیدیم کشتار [الحوله] اتفاق افتاده. درست بعد از سقوط ایست بازرسی که حدود دو ساعت طول کشید.

این شاهد عینی گفت: ساعت هشت شب قربانیان را به خودرو به مسجد جامع در شمال منطقه منتقل کردند. به دور از منطقه درگیری که در آن حضور داشتند. سپس فردی به نام غالب الیوسف تماس گرفت و خواستار اعزام چند خودرو کیا شد. آنان سپس ساعت هشت شب با خودرو تردد می‌کردند و نقطه ایست بازرسی کاملا سقوط کرده بود و نیروی پشتیبانی هم برای آنان نرسید.

قربانیان از خانواده‌های السید و معاویه السید بودند. این دو دو افسر پلیس بودند که حاضر نبودند فرار کنند [و به مخالفان بپیوندند] و قطعا از اهداف مخالفان بودند زیرا هر کس که از دولت جدا نشود، جزء اهداف است و زندگی‌اش در خطر. آنها منزلشان نزدیک ایست بازرسی ارتش بود و دوست نداشتند از آن خارج شوند و وارد محیط روستا شوند.

یک خانواده دیگر هم با خاندان السید بود. یک خاندان سومی هم نزدیک عبدالمعطی مشلب است که همه از نزدیکان المشلب هستند که موفق شد دبیر پارلمان جدید سوریه بشود. عبدالرزاق هم خانه‌اش آنجاست. من آنان را می‌شناسم. همه هوادار نظام و دولت هستند جر یک خانواده که مسلح است. خاندان عبدالرزاق متشکل از چهار خانواده است که به آنان تعرض شد. خانه‌هایشان در راه سد است. پشت منطقه ایست بازرسی در کنار رود.

منازل خاندان السید در همسایگی افراد مسلح بود. بنابراین اگر کسی از لباس شخصی‌ها (آنطور که می‌گویند) آمده است و این افراد را کشته، پس چرا کودکان افراد مسلح را نکشته است؟ چرا قتل‌ها دقیقا در این خانه‌ها رخ داده است؟ خانه‌های زیاد دیگری هم در مجاورت این افراد مسلح است. خانه حلاق‌ها که نزد ما معروف است به خانه اسب‌ها و خانه عبدالرزاق و بکور پس چرا هیچ کس از خانه بکورها کشته نشده است؟ چرا فقط کودکان عبدالرزاق را کشته‌اند؟

این شاهد عینی همچنین تاکید کرد: خانه فاعور هم اینجاست. همه‌شان مسلح هستند. تصویربردارشان هم مشهور است. او هم از فاعورهاست. یکی‌شان مرد اما برادرش کار را گرفت و او الان تصویربردار الجزیره است. پس از چرا هیچ یک از اینها کشته نشده‌اند و در حالی که خانه‌هایشان پر از آدم است.

این شاهد عینی در پایان اعلام کرد که تعداد زیادی از کشته‌های خود را به همراه خانواده‌هایی که کشته بودند مقابل ناظران بین‌المللی آوردند و گفتند که اینها در نتیجه خمپاره‌باران ارتش کشته شده‌اند.

 

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی