عراق بین دو انقلاب؛ و آزمون تاریخی مرجعیت شیعه
اگر گفتمان یکپارچه ساز و هژمون شده مبارزه با داعش در عراق به سوی علت العلل داعش یعنی آمریکایی ها نشانه رفته بود، همان زمان می توانست کار آمریکایی ها در عراق را تمام کرده و به پرونده اشغالگری آنان خاتمه بخشد.
دکتر «احمد نادری» رئیس موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران
پرده اول: سرآغاز عراق مدرن
تاریخ عراق مدرن سرشار از جنبش های اجتماعی اعتراضی است و از اینرو می توان عراق مدرن را عراق اعتراضات دانست. از آن زمان که پس از فروپاشی عثمانی، قدرتهای استعماری آن روز یعنی انگلستان و فرانسه که قبلا از سال 1916 پیمان استعماری سایکس-پیکو را بسته بودند، با تقسیم ارثیه عثمانی که به آن مرد بیمار اروپا می گفتند، نطفه دولت-ملتهای ساختگی منطقه را شکل دادند و یکی از این دولتهای ملی، عراق بود. عراقی که متشکل از سه استان عثمانی بود: موصل، بصره و بغداد. این دولت-ملت جدید که مانند بقیه کشورهای نفت خیز منطقه سهم بریتانیا شده بود، جمعیتی ناهمگون به لحاظ قومی و مذهبی داشت و تقاطع قومیت های کرد و عرب و ترکمان از سویی و همچنین شیعه و سنی و ایزدی و مسیحی از سویی دیگر، ترکیبی را بوجود آورده بود که اداره آن تا حد زیادی برای بریتانیا دشوار می نمود.
جهان مابعد جنگ جهانی اول، سیستم استعمار کلاسیک را نمی پذیرفت، چراکه اذهان عمومی جهان به سوی خودآگاهی بیشتر حرکت کرده بود و از سویی وودرو ویلسون رئیس جمهور آمریکای تازه به صف قدرتهای جهانی پیوسته، برای بالانس کردن قدرتهای سنتی استعماری به ادبیاتی نوین دست زده بود، که سخنرانی چهارده ماده ای مشهور آن در سال 1918 سرآغاز تاسیس جامعه ملل گردید. در این فضا اروپائیان استعمارگر با مدل کلاسیک، دیگر نمی توانستند با مدل قبلی به استثمار ملل بپردازند و از اینرو، به سیستم قیمومیت روی آوردند، که البته نامی جدید بود برای کنشگری های چند قرنه آنان. و اینگونه بود که دولت-ملتهای تازه تاسیس در قلمرو عثمانی، همچون اطفالی صغیر تحت سرپرستی دو قدرت استعماری آنروز قرار گرفتند و مطابق ماده 22 اساسنامه جامعه ملل و متعاقب کنفرانس های پاریس در 1919 و سان رمودر 1920 ، کشور جدید عراق سهم بریتانیا گردید.
پرده دوم: اشغالگری انگلیس و انقلاب 1920
بدین سان بود که تاریخ جنبش های اجتماعی مدرن عراق آغاز گردید. جنبش های اعتراضی عراقی ها به اشغالگری بریتانیایی ها با ایدئولوژی اسلامی و توسط کنشگران مذهبی (مراجع بزرگ در مقام رهبری، علمای میانی به عنوان توزیع کنندگان جنبش و مردم عادی به عنوان قاعده هرم کنشگری) و با زمینه اجتماعی کاملا ضد امپریالیستی از سال 1919 آغاز شد و در سال 1920 به نقطه اوج رسید. گروه شیعه-سنی حرس الاستقلال که از سوی علمای شیعه همچون سید محمدحسن الصدر پایه گذاری شده و از سوی کردها نیز پشتیبانی می شد، یکی از جنبش های اولیه منسجم اجتماعی در مخالفت به اشغالگری بریتانیا بود.
بدنبال این حرکت، خیزش و قیام عمومی 1920 که با نام ثوره العشرین یا انقلاب 1920 نامیده شد، تبدیل به نقطه عطفی در ابتدای تاریخ دولت ملی عراق گردید. این انقلاب که با فتوای روحانی برجسته شیعی آیت الله محمد تقی شیرازی حائری (میرزای دوم) کلید خورد، شورش عظیمی را علیه اشغالگران بریتانیایی رقم زد. سرپرسی کاکس که تقریبا همه کاره انگلیسی ها در عراق بود، در این ماجرا مجبور به عقب نشینی گردید و به لرد کرزن وزیر خارجه انگلیس اینگونه پیشنهاد کرد که بایستی نوعی از سیستم بومی ظاهری را به عنوان حکومت بر عراق تحمیل نمود. از اینرو، فیصل، یکی از پسران شریف مکه را به عنوان پادشاه عراق انتخاب کردند و سعی کردند تا اینگونه وانمود کنند که پیام قیام مذهبی مردم بر ضد اشغالگری را دریافت کرده اند.
استعمار بریتانیا برای اداره عراق، مدل قدیمی خود را که مبتنی بر استراتژی Divide and Rule یعنی تفرقه بینداز و حکومت کن انتخاب کرد و از اینرو، با به قدرت رسانیدن یک طبقه نخبه سنی در عراق، با عنوان سیستم پادشاهی، که از قضا به لحاظ مذهبی در اقلیت بود؛ و از سوی دیگر با در دست گرفتن تمامی امورات در این پادشاهی جدید، زمینه اجتماعی جنبش های اعتراضی بعدی که عمدتا شیعی بود را فراهم نمود.
اعتراضات علما و مردم عراق به سیستم ساخته انگلیس و ذیل نفوذ آن، از سال 1919 تا 1958 که پایان دوره پادشاهی و ابتدای دوره جمهوری بود، ادامه یافت. شیعیان در این سالها بطور متزایدی از فشار همزمان نخبگان سنی و همکاران انگلیسی شان در رنج بودند. با کودتای 1958 و روی کار آمدن عبدالکریم قاسم، دوره ای جدید در کنشگری های اعتراضی جنبش های اجتماعی شیعی آغاز شد و این جنبش ها در دوره پس از کودتای 1963 و روی کار آمدن برادران عارف ادامه یافت. با کودتای حزب بعث در 1968 و روی کار آمدن احمد حسن البکر، دوره جدیدی در سرکوب جنبش های مذهبی آغاز شد و این موضوع پس از به قدرت رسیدن صدام حسین در سال 1979 وارد فاز جدیدی شد.
سرکوب جنبش های اجتماعی و قتل عام رهبران و بدنه جنبش ها، راهبردی بود که صدام حسین در طول دوره زمامداری خود تا سال 2003 ادامه داد و در این راستا، فضای خفقان بسیار شدیدی را بر جامعه عراق حاکم کرده بود، تا جایی که به دوره وی عنوان "جمهوری وحشت" را داده اند.
پرده سوم: اشغال دوباره عراق، اینبار توسط آمریکا
سال 2003 را می توان سرآغاز برهه ای جدید در تاریخ عراق مدرن دانست. در این سال نیروهای ائتلاف به سرکردگی آمریکا، با بهانه وجود سلاح های کشتار جمعی در عراق از سویی، و از سوی دیگر ارتباط صدام و القاعده و بن لادن؛ به خاک عراق لشکر کشیدند. بعدا مشخص شد که هیچ کدام از این بهانه ها صحیح نبوده است. این حمله منجر به سقوط دولت صدام و ایجاد هرج و مرج شدید در عراق گردید. این هرج و مرج تا ابتدای سال 2006 ادامه یافت و منجر به خونریزی ها و جنگ های داخلی زیادی گردید. کنشگری گروه های تکفیری همچون القاعده عراق به رهبری ابومصعب الزرقاوی سبب ترورهای زیادی در عراق گردید و خونهای زیادی از شیعیان و حتی سنی ها بر زمین ریخت. مردم عراق در سالهای مابین 2003 تا 2006 در چنبره دو گروه گرفتار بودند: از سویی اشغالگران آمریکایی و از سوی دیگر، اعضای گره های تکفیری که البته لبه دیگر قیچی بر علیه ملت عراق بودند.
شکل گیری جنبش های مقاومت بر علیه اشغالگری آمریکایی ها و متحدان تکفیری اش، از مشخصه های همین دوران است. این جنبش ها که حالا از گیجی حمله آمریکا درآمده بودند و ویرانه های اشغالگری آمریکا را به خوبی درک می کردند، شروع به مخالفت با آنان کردند در این مخالفت، البته هر کدام از گروه های عراقی الگوی خاص خود را آفریده و دنبال نمودند. از مقتدا صدر که در سال 2004 ارتش مهدی را ابداع کرد و بصورت مستقیم وارد جنگ با آمریکایی ها شد گرفته، تا مجلس اعلا و گروه بدر، تا گروه حکیم و... همگی مدل خاص مقاومت خود را در کنشگری های پسا حمله آمریکا دنبال نموده اند. این گروه ها علیرغم اختلافات داخلی، هیچگاه مبارزه با اشغالگری آمریکا را از نظر دور نداشتند.
تشکیل دولت در عراق با همکاری اصلی شیعیان و کردها از سال 2006 که می توان آنرا سال شروع دموکراسی در عراق نامید، فراز و فرودهایی را در گروه های مختلف اجتماعی حاضر در صحنه اجتماعی وسیاسی عراق رقم زد و رقابت های شکل گرفته در سپهر سیاسی، توجه برخی از این گروه ها را کمی از موضوع اشغالگری آمریکایی ها دور کرد اما بحران سوریه در سال 2011 و شکل گیری افراط گرایی مذهبی گروه های جهادی ساخته شده توسط آمریکایی ها در این برهه، بار دیگر زنگ خطر را برای آنان به صدا درآورد. این زنگ خطر با اشغال چهار استان عراق توسط دولت اسلامی عراق و شام (داعش) در سال 2014 بسیار پرصدا تر بود.
داعش روی دیگر اشغالگری آمریکایی ها بود، چرا که دست ساخته و مورد حمایت آنان بود و هدفی جز تکه پاره کردن سرزمین های عراق، سوریه، لبنان و البته ایران؛ و از بین بردن آنچه در سالهای اخیر با عنوان محور مقاومت نامیده می شود، نداشت. از اینرو، ظهور داعش گفتمان ضد اشغالگری در عراق را تقویت کرد گفتمانی که به تشکیل حشد الشعبی انجامید و البته توانست با کمک های ایران، داعش را در هم کوبیده و یکبار دیگر سرزمین های از دست رفته عراق را به سلطه دولت مرکزی درآورد.
پرده چهارم: ترور سرداران مقاومت و انقلاب 2020
ایالات متحده آمریکا از سال 2006 به بعد توانسته بود با ایجاد شکاف در جامعه عراق و سوار شدن بر شکاف های اجتماعی درون جامعه، بخش هایی از گروه های سیاسی و جامعه را اگرنه صد درصد، اما تاحدی با خود همراه کند. بررسی مدل این همراهی از طریق سازمانهای مردم نهاد و نهادهای آموزشی و رسانه ها، مجالی دیگر را می طلبد. این شکاف ها اگرچه یکبار در سال 2014 با خطر داعش ترمیم شد و این تهدید خارجی توانست بخش های زیادی از جامعه عراق را تقریبا یکپارچه کند، اما ایالات متحده با زبردستی توانست خود را از نوک پیکان گفتمان ضد داعش دور نگه دارد. این البته به پیچیدگی کنش های آمریکایی ها و خطای راهبردی عراقی ها باز می گشت. اگر گفتمان یکپارچه ساز و هژمون شده مبارزه با داعش در عراق به سوی علت العلل داعش یعنی آمریکایی ها نشانه رفته بود، همان زمان می توانست کار آمریکایی ها در عراق را تمام کرده و به پرونده اشغالگری آنان خاتمه بخشد. اما این مساله اتفاق نیفتاد.
خطای راهبردی آمریکایی ها در دیماه 1398 و ترور سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس، تبدیل به نقطه عطفی در معادلات حضور آمریکا در منطقه و نسبت ایران و عراق با آن گردید. حضور میلونی ایرانی ها و عراقی ها در استقبال و تشییع پیکر شهیدان مقاومت آنچنان مثال زدنی بود که تقریبا با هیچ رویدادی در گذشته قابل قیاس نبود. پاسخ اولیه ایران، حمله موشکی به پایگاه آمریکایی عین الاسد در غرب عراق بود، که کلیه معادلات سیاسی جهان را دگرگونه کرد. اهمیت این حمله در این نکته است که از سال 1945 تاکنون هیچ دولتی جرات حمله مستقیم با اعلام مسوولیت رسمی به پایگاه های آمریکایی را نداشته است و این یعنی ایجاد فازی نوین در معادلات نظامی دنیا و برهه ای
جدید در مناسبات نظم جهانی. از سوی دیگر، این ترور سبب شد تا جامعه عراق و گروه های سیاسی آن یکبار دیگر متوجه علت العلل مشکلات عراق، یعنی اشغالگری شوند. اقدام بی سابقه پارلمان عراق در تصویب قانون خروج آمریکایی ها از عراق، به پشتوانه همین تشییع ها و احساسات جریحه دار شده عراقی ها بود. گام بعدی در روز جمعه 24 ژانویه 2020 رقم خورد و در آن، شاهد به میدان آمدن جمعیت میلیونی عراقی ها بر علیه اشغالگری آمریکایی ها بودیم. به جرات می توان ادعا کرد که این تظاهرات در تاریخ عراق بی سابقه بوده و فقط با همان قیام و جنبش اعتراضی 1920 یعنی صد سال قبل، قابل قیاس بود. این تظاهرات که به دعوت گروه های مختلف سیاسی عراقی و البته با محوریت مقتدا صدر شکل گرفته است، پایه گذار حرکت نوینی خواهد بود که به اشغالگری آمریکایی ها در عراق خاتمه دهد.
این تجمع، قطعا به مثابه یک حمایت تمام عیار اجتماعی جامعه عراق بر علیه حملات بعدی گروه های مقاومت به پایگاه های اشغالگران آمریکایی در عراق خواهد بود و قطعا از این به بعد، کنشگری های ضد اشغالگری در صحنه سیاسی و نظامی عراق بسیار موضوعیت خواهد یافت. فراموش نکنیم که گروه های مقاومت در درون حشد الشعبی عراق، هنوز انتقام خون ابومهدی المهندس را نگرفته اند و این شعار راهپیمایان عراقی که: خارج شوید تا زنده بمانید، شعاری راهبردی است که منبعد اثرات عینی اش را در کنشگری های نظامی گروه های مقاومت خواهیم دید.
پرده آخر: ارزیابی علما در دو انقلاب
انقلاب 1920 همچون همه جنبش های اجتماعی کلاسیک بر سه محور استوار بود: کنشگران، ایدئولوژی و زمینه اجتماعی. در حوزه کنشگران؛ سه جزء ذیل قابل بررسی و تمایز هستند: رهبری جنبش (که با علما و مراجع تقلید بود)، توزیع کنندگان (که علمای رده پایین تر بودند)، و قاعده هرم (که توده های مردم عراقی بودند). ایدئولوژی جنبش 1920 اسلامی بود و زمینه اجتماعی نیز اشغالگری و مصائب آن. در این جنبش، نقش علما و رهبری آنان بی نظیر بود. این یکی از نخستین برهه هایی بود که علمای شیعه بصورت تمام عیار به کنشگری سیاسی می پرداختند، و البته نتیجه این کنشگری بسیار درخشان بود و در تاریخ تشیع و جهان به ثبت رسید.
انقلاب 2020 اما، با انقلاب قبلی تفاوت هایی دارد. این انقلاب اگرچه در همان زمینه کلی قبلی یعنی ضدیت با اشغالگری اتفاق می افتد و از آبشخور ایدئولوژی اسلامی سیراب می شود، اما در سطح کنشگران آن اتفاقی شگرف رقم خورده و تفاوتی بنیادی با نوع قبلی دارد. در اینجا شاهد این هستیم که علمای میانی که بطور سنتی در جنبش های اجتماعی عراق نقش توزیع کننده را داشته اند، در خلا رهبری علمای بزرگ به میدان آمده و در نقش رهبری قرار گرفته اند. تقریبا هیچ یک از مراجع سه گانه بزرگ در عراق، نقشی در راهپیمایی اخیر نداشتند و این یعنی آزمونی سخت برای علمای عراقی در این برهه حساس تاریخی، چرا که علمای شیعه در طول تاریخ عراق، سردمدار جنبش های اعتراضی بوده اند.
ارسال کردن دیدگاه جدید