سیلی خوردم
چقدر بی مروتند کسانی که ظلم را که میبینند فحش به «آقای جمهوری اسلامی» مظلوم میدهند. آری بی مروتند، اما خیلی هایشان مظلومند! شبیه آن زن مظلومی که در حکومت امیرالمومنین، از سر جهل توهین به علی (ع) میکرد.
علی مهدیان در یادداشتی نوشت: حدود هفده یا هجده سال پیش بود دوران خاتمی. اون زمان یه دانشجوی ساده مهندسی بودم توی دانشگاه صنعتی اصفهان. ایام دهه فجر بود. طبق معمول سوار اتوبوس داشتم از دانشگاه میآمدم خانه مان تهران. هم به خانواده سر بزنم هم در راه پیمایی تهران شرکت کنم.
معمولا شب راه میافتادم و توی اتوبوس همانطور نشسته میخوابیدم. نیمه های شب بود که اتوبوس رسید نزدیک حرم امام و من خواب بودم. با ترمز اتوبوس از خواب بیدار شدم. گیج بودم. دیدم آقایی با لباس عادی و قیافه ای جوان و بدون ریش حدود چهل و چند ساله وارد اتوبوس شد. فکر کردم مسافر است و میخواد تا ترمینال با ما بیاید. صندلی های مسافران را نگاه میکرد و جلو میامد با خودم گفتم این چرا اینطور نگاه میکند همه را؟ دیوانه است مگر؟
بی خیال چشمانم را بستم. آمد بالای سرم و بیدارم کرد. خیلی با اعتماد به نفس و حق به جانب پرسید، کی هستی؟ چه کاره ای ؟ کارت شناساییت؟ گفتم :شما؟ گفت جواب منو بده؟ گفتم شما کی هستی که سوال میکنی؟ از تعجب مردم و نگاهشان فهمیدم احتمالا مامور است و من متوجه نشدم.
صدا زد سربازی آمد بالا. گفت این آقا را ببر پایین. پایین که آمدم گفت اتوبوس برود. اتوبوس رفت. بعد سیلی محکمی زد توی گوشم. گفت خوب حالا خودت را معرفی کن. گفتم به چه حقی میزنی؟ گفت نماینده قانونم. گفتم قانون به تو اجازه داده بدون معرفی دیگران را سوال جواب کنی؟ جواب نداد و رفت کمی دورتر.
سربازی که آنجا بود گفت از این نترسیدی این طور جوابش را دادی؟ گفتم چرا باید بترسم؟ گفت این آدم عوضی است برو بگو ببخشدت. گفتم او باید معذرت بخواهد نه من.
چند دقیقه بعد آمد و با لحنی آرامتر گفت چرا جوابم را ندادی. گفتم چون خودت را معرفی نکردی. اتوبوسی گرفت. گفت بیا سوار شو. نمیدانم چرا اما گفت ببخشید اشتباه کردم.
من اما میخواستم بایستم و بگویم باید سیلی بخوری. باید جلوی جمع ضایعت کنم. باید شخصیتت را بشکنم. باید جلوی این سرباز که از توی منسوب به قانون میترسد خاک شوی. اما به همین معذرت خواهی که کرد قناعت کردم و سوار اتوبوس شدم. کنار پنجره نشستم. دلم شکسته بود. فقط به خاطر یک سیلی که به نظر خودم بی دلیل خورده بودم.
ناگهان چشمم به گنبد حرم امام افتاد. حال غریبی داشتم میخواستم به خاطر رفتار آن مامور از امام عذر بخواهم. نه که شکایت کنم عذر بخواهم.
بارها این احساس برایم زنده شده. مثلا این چند روز وقتی دیدم آن مسوول متهم قوه قضاییه آن منسوب به قانون و نظام با افتخار میگوید رفقایی دارم که کل لواسان را به نامم میکنند. دلتان بسوزد، دوباره آن احساس برایم زنده شد. تحمل فقر آسان است اما تحمل ظلم و تحمل تحقیر سخت. احساس میکنم چشم مردم هنوز به حرم امام است و سرشان بر شانه های خسته این نظام است.
چقدر بی مروتند کسانی که ظلم را که میبینند فحش به «آقای جمهوری اسلامی» مظلوم میدهند. آری بی مروتند، اما خیلی هایشان مظلومند! شبیه آن زن مظلومی که در حکومت امیرالمومنین درد میکشید و از سر نادانی و جهل توهین به علی (ع) میکرد. علی (ع) که خادمیش را میکرد.
ارسال کردن دیدگاه جدید