علت غيبت امام زمان و ویژگیهای 313 یارحضرت مهدی(عج)
مهر: یکی از مبانی نظریه لزوم زمینهسازی برای ظهور امام مهدی(ع) توجه به نقش مردم در غیبت و استمرار آن است.
یکی دیگر از مبانی نظریه لزوم زمینهسازی برای ظهور امام مهدی(ع) توجه به نقش مردم در غیبت و استمرار آن است. برای روشن شدن این نقش برخی از اموری را که در روایات از آنها به عنوان فلسفه غیبت یاد شده است، بررسی میکنیم
الف)ستم پیشه بودن انسانها
از برخی روایات چنین برمیآید که علت یا فلسفه غیبت، ستمپیشه بودن انسانها بوده است. در روایتی که از امام علی(ع)نقل شده، در این زمینه چنین آمده است: «بدانید که زمین از حجت خدای عز و جل خالی نمیماند، ولی گاهی خداوند به دلیل ستم و اسرافی که آفریدگان بر خودشان روا میدارند، حجتش را از آنها مخفی میدارد».
این موضوع برای هر پژوهشگر تاریخ زندگانی ائمه دوازدهگانه شیعه(ع) مسلّم است که هر چه از عصر امام علی(ع)بیشتر فاصله میگیریم، میزان حضور امامان معصوم در متن وقایع جامعه کاهش مییابد. فشار و تهدیدهای خلفای جور از یک سو و نااهلی مردم زمانه از سوی دیگر نیز سبب میشود که روز به روز از تعداد یاران باوفا گرداگرد ائمه عصر کم شود و در نتیجه، ایشان، خود را در غربت و تنهایی بیشتری احساس کنند. به بیان دیگر، جامعه اسلامی روز به روز شایستگی خود را برای پذیرش امام معصوم بیشتر از دست داد تا جایی که هر چه به عصر غیبت صغرا نزدیکتر میشویم، از ارتباط مستقیم ائمه با مردم و حضور عملی ایشان در جامعه کاسته میشود.
این نکته در زندگانی امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) به خوبی مشهود است. امام هادی(ع) حدود سی سال پیش از میلاد امام عصر(ع)، رفته رفته ارتباط خود را با مردم زمان خویش کم کرد و جز با شمار اندکی از یاران خاص خود تماس نمیگرفت.
امام عسکری(ع) نیز در عصر خود بیشتر با نامهنگاری با یاران خود ارتباط برقرار میکرد و بسیاری از امور شیعیان خود را از طریق نمایندگان و وکیلان خویش حل و فصل میکرد و کمتر با آنها به طور مستقیم روبهرو میشد. البته شاید بتوان در پیش گرفتن این سیره از سوی این دو امام بزرگوار را اقدامی در جهت زمینهسازی برای غیبت امام مهدی(ع) تفسیر کرد، ولی با در نظر گرفتن شرایط کلی جامعه اسلامی در آن روزگار، این موضوع که آن بزرگواران به دلیل نااهلی مردم زمانه در غربت و تنهایی به سر میبردند، چندان دور از ذهن نیست.
برای روشنتر شدن این موضوع، عبارتی را که مسعودی در «إثبات الوصیة» آورده است، نقل میکنیم: روایت شده که ابوالحسن عسکری [امام هادی(ع)] خود را از بسیاری از شیعیان پوشیده میداشت و جز تعداد اندکی از یاران خاص آن حضرت، ایشان را نمیدیدند و هنگامی که امر [امامت] به ابومحمد [امام حسن عسکری(ع)] منتقل شد، ایشان چه با یاران خاص خود و چه با مردم عادی از پشت پرده سخن میگفت مگر هنگامی که آن حضرت برای رفتن به دارالخلافه از خانه خارج میشد. این شیوه تنها از سوی آن امام و پیش از ایشان از سوی پدرشان در پیش گرفته شد تا مقدمهای برای غیبت صاحب الزمان باشد و مردم با این شیوه خو بگیرند و غیبت را انکار نکنند.
بعضی تاریخنگاران، کلام مسعودی را مبالغه آمیز توصیف کردهاند، ولی در مجموع، از این کلام و به قرینه دیگر اسناد تاریخی میتوان استناد کرد که ارتباط امام هادی و امام عسکری(ع) با جامعه بسیار کاهش یافته بود و آن دو امام بر شیوه ائمه پیش از خود نبودند و ارتباط چندانی با مردم نداشتند.
بنابراین، میتوان گفت چون میان قابلیتها و شایستگیهای ذاتی مردم برای پذیرش امام معصوم(ع) و میزان حضور امام در جامعه، ارتباط متقابلی وجود دارد، به هر اندازه که جامعه شایستگی خود را از دست دهد و از ارزشهای الهی فاصله بگیرد، امام معصوم نیز که یکی از تجلیات رحمت الهی به شمار میآید، از جامعه فاصله میگیرد و از حضور خود در جامعه میکاهد؛ زیرا رحمت الهی در جایی فرود میآید که سزاوار رحمت باشد.
در قرآن کریم میخوانیم: «ذلک بأنّ الله لمیک مغیّرا نعمةً أنعمها علی قومٍ حتّی یغیرّوا ما بأنفسهم...؛ این [کیفر] بدان سبب است که خداوند، نعمتی را که بر قومی ارزانی داشته است، تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه را در دل دارند، تغییر دهند.».
به بیان دیگر، به مصداق قاعده یاد شده که قرآن کریم بیان میدارد آنگاه که جامعه اسلامی دگرگون شد و مسلمانان از نظر درونی تغییر یافتند و ارزشهای الهی خود را از دست دادند، خداوند نیز نعمت وجود امام معصوم(ع) در میان مردم را که از بزرگترین نعمتهای الهی به شمار میآید، از آنها گرفت و امام از دیدگان مردم پنهان شد.
شاهد بر این مدعا روایتی است که از امام باقر(ع) نقل شده و در آن آمده است: «هنگامی که خداوند از آفریدگانش خشمگین شود، ما [اهل بیت ]را از مجاورت با آنها دور میسازد». آن حضرت در جایی دیگر میفرماید: «هرگاه خداوند مجاورت قومی را برای ما نپسندد، ما را از میان ایشان بیرون میبرد». باشد تا با گذشت سالها، مردم به خسارت بزرگی که از ناحیه نبود معصوم در میان خود متحمل شدهاند، پی ببرند و بار دیگر آماده پذیرش نعمت بزرگ الهی؛ یعنی حضور مستمر امام معصوم(ع) در جامعه شوند.
ب) نبود یاران وفادار برای امام
از روایات متعددی استفاده میشود که استمرار غیبت امام مهدی(ع) و ظهور نکردن آن حضرت، به دلیل یافت نشدن یاران وفادار به تعداد لازم؛ یعنی سیصد و سیزده نفر است که از آن جمله میتوان به روایت نقل شده از امام موسی کاظم(ع) اشاره کرد. در این روایت، ایشان خطاب به یکی از یاران خود میفرماید: «... ای پسر بکیر! من به تو سخنی را میگویم که پدران من نیز پیش از من آن را بر زبان راندهاند و آن این است که اگر در میان شما به تعداد کسانی که در جنگ بدر [با پیامبر اکرم(ص) ] بودند، [یاران مخلص] وجود داشت، قیامکننده ما [اهل بیت] ظهور میکرد».
این موضوع از روایتی نیز که نعمانی آن را در کتاب خود، از امام صادق(ع) نقل کرده است، استفاده میشود: «یکی از یاران امام صادق(ع) بر آن حضرت وارد شد و عرضه داشت: فدایت گردم؛ به خدا سوگند، من تو را دوست میدارم و هر کس که تو را دوست دارد، دوست دارم. ای آقای من! چهقدر شیعیان شما فراوانند! آن حضرت فرمود: آنان را بشمار. عرض کرد: بسیارند. آن حضرت فرمود: آنها را میتوانی بشماری؟ عرض کرد: آنها از شمارش بیرونند. حضرت ابوعبدالله [امام صادق](ع) فرمود: ولی اگر آن شمارهای که توصیف شده است؛ یعنی سیصد و اندی تکمیل میشد، آنچه در پی آنید، رخ میداد.»
امام جواد(ع) در روایتی پس از معرفی قائم آل محمد(ع) بر این نکته تصریح میکند که فراهم شدن تعداد مشخص از یاران آن حضرت (سیصد و سیزده نفر) شرط تحقق ظهور است. ازاین روایت نیز میتوان استفاده کرد که استمرار غیبت به دلیل نبود تعداد مورد نیاز ازیاران وفادار است:«او همان کسی است که زمین برایش در هم پیچیده میشود و هر سختی برایش هموار میگردد [و] یاران او به تعداد اهل بدر ـ سیصد و سیزده نفر ـ از اطراف زمین به گرد او جمع میشوند و این همان سخن خدای عزّ و جلّ است که فرمود: «هر کجا باشید، خداوند همگی شما را [به سوی خود باز] میآورد. در حقیقت، خدا بر همه چیز تواناست». پس هنگامی که این تعداد از اهل اخلاص جمع شدند، خداوند امر او را آشکار میکند و آنگاه که ده هزارنفر برای او کامل شد، به اذن خدای عزّ و جلّ خروج میکند».
شیخ مفید(ره) نیز در یکی از رسالههای خود بر این موضوع تأکید میکند که فراهم نبودن تعداد مورد نیاز از یاران برگزیده، یکی از دلایل استمرار غیبت است. او مینویسد: «در مجلس یکی از رؤسا حاضر شدم، بحثی در امامت مطرح و به گفتوگو درباره غیبت [امام زمان(ع)] منجر شد.
صاحب آن مجلس گفت: «آیا شیعه از جعفر بن محمد(ع) روایت نمیکند که: اگر به تعداد اهل بدر ـ سیصد و اندی نفر ـ برای امام جمع شوند، خروج با شمشیر بر ایشان واجب میگردد؟» گفتم: این حدیث روایت شده است. گفت: ما یقین داریم که تعداد شیعیان در این زمان چندین برابر تعداد اهل بدر هستند، پس چطور با وجود روایت یاد شده، غیبت برای امام جایز میباشد؟
در پاسخ او گفتم: هر چند تعداد شیعیان در این زمان چندین برابر تعداد اهل بدر است و اگر به تعداد جماعت اهل بدر، اجتماع کنند، دیگر امام نمیتواند تقیه کند و ظهور بر او واجب میشود، ولی در این زمان هنوز این تعداد با ویژگیها و صفاتی که در اهل بدر وجود داشت، محقق نشده است؛ زیرا لازم است که این جماعت در ویژگیهایی چون شجاعت، صبر بر مرگ، اخلاص در جهاد، ترجیح آخرت بر دنیا، پیراستگی باطنی از عیوب و سلامتی عقلی سرآمد باشند و در هنگام کارزار سستی و درنگ نورزند... و همه شیعیان این ویژگیها را ندارند.
اگر خداوند تعالی میدانست که در میان آنها این تعداد افراد با ویژگیهای یادشده وجود دارد، قطعا امام(ع) ظهور میکرد و بعد از اجتماع این افراد به اندازه یک چشم برهم زدن هم غایب نمیشد، ولی روشن است که واقعیت اینگونه نیست و ازاینرو، غیبت بر امام رواست.
ج) آماده نبودن جوامع بشری
امام عصر(ع) در یکی از توقیعهای خود مطلبی را بیان میکنند که شاید بتوان از آن استفاده کرد که علت استمرار غیبت آماده نبودن جوامع بشری، به طور عام، و جوامع شیعی، به طور خاص، است. آن حضرت میفرماید: «اگر شیعیان ما که خداوند توفیق طاعتشان دهد، در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند، همدل میشدند، میمنت دیدار ما از ایشان به تأخیر نمیافتاد و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان میگشت؛ دیداری بر مبنای شناختی راستین و صداقتی از آنان نسبت به ما».
برخی فقیهان و متکلمان بزرگ شیعه نیز این موضوع را که علت غیبت، فراهم نبودن زمینه برای ظهور و آماده نبودن جوامع بشری است، تأیید کردهاند که از آن جمله میتوان به شیخ طوسی و خواجه نصیرالدین طوسی(ره) اشاره کرد.
شیخ طوسی هنگام بحث از حکمت و سبب غیبت، ابتدا به شرح دیدگاه خود در این زمینه پرداخته است و پس از بحث و بررسیهای مفصل مینویسد: «به طور قطع میتوان گفت علت غیبت امام ترس او از کشته شدن به دست ظالمان و باز داشتن آن حضرت از تصرف در اموری است که تدبیر و تصرف در آنها به دست او سپرده شده بود. پس هنگامی که بین امام و مقاصد او مانع ایجاد شود، لزوم قیام به امامت ساقط میگردد و هنگامی که امام بر جان خود بیمناک شود، واجب است که نهانزیستی را پیشه خود سازد و از دیدهها پنهان شود. همچنانکه پیامبر ـ درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد ـ یکبار در شعب و بار دیگر در غار از دیدهها پنهان شد و این تنها به دلیل بیم از خطرهایی بود که جان او را تهدید میکرد».
آنگاه در پاسخ به اشکالهایی که ممکن است به مقایسه غیبت پیامبر اسلام(ص) با غیبت امام عصر(ع) گرفته شود، مینویسد:
«فیالجمله بر خدای تعالی واجب است امام را به گونهای تقویت کند که برای او امکان قیام فراهم شود و دست او باز گردد. این موضوع به وسیله فرشتگان و آدمیان امکانپذیر میشود. حال اگر خداوند این کار را به وسیله فرشتگان انجام نداد، میفهمیم که در این کار مفسدهای بوده است.
بنابراین واجب میشود که این کار به وسیله آدمیان انجام پذیرد. پس اگر انسانها این کار را انجام ندادند، به خود آنها برمیگردد، نه خدای تعالی. با این بیان همه اشکالهای از این جنس باطل میشود. پس همانگونه که برای پیامبر ـ درود و سلام خداوند بر او و خاندانش باد ـ جایز بود در صورت نیاز و به دلیل بیم از ضرر از دیدگان مخفی شود و آثار و پیآمدهای این مخفی شدن هم به کسانی که ایشان را وادار به این کار کردند، برمیگشت، امام نیز میتواند از دیدگان مخفی شود [و آثار و پیآمدهای آن هم برعهده عوامل مخفی شدن آن حضرت است]».
از این بیان شیخ طوسی به خوبی روشن میشود که علت اصلی استمرار غیبت امام عصر(ع) فراهم نشدن زمینه ظهور ایشان توسط آدمیان بوده است. خواجه نصیرالدین طوسی نیز در این زمینه میفرماید: «[وجود] امام لطف است. پس واجب است که او را نصب کند تا [بدین وسیله] غرض او [از خلقت] حاصل شود. وجود امام لطف است و تصرف او [در جامعه و اجرای احکام الهی] لطفی دیگر، و عدم تصرف او از [ناحیه] ماست.
شارح «تجرید الإعتقاد» در شرح این سخن خواجه مینویسد: «خواجه فرمود: «و عدمه منّا» یعنی تصرف نکردن امام(ع) از ناحیت ماست؛ چون لطف از طرف خدا آن است که امام را معین فرماید و بشناساند و لطفی که بر مکلفان واجب است آن است که هر یک او را به دیگران بشناساند و ادله امامت او را بگوید و هیچ کس مانع تصرف و تعلیم و تبلیغ سخنان او نشود و این امور که بر مردم واجب بود و نکردند موجب عدم تصرف او شد. نظیر آن است که خدا به هر کس دست و پا و چشم و گوش داد برای معیشت و از اینکه بداند ظالمی دست و پای او را خواهد بست و مانع دیدن و شنیدن او خواهد شد، از دادن دست و پا و چشم و گوش دریغ نخواهد فرمود».
بر اساس مطالب یاد شده به صراحت میتوان برای مردم در پیش افتادن ظهور و تحقق آن نقش قائل شد و گفت حضور مجدد امام معصوم(ع) در جامعه مشروط به آن است که انسانها راه صلاح و رستگاری را در پیش گیرند؛ ستمی را که در حق امامان معصوم روا داشتهاند جبران کنند؛ به وظایف و تکالیفی که دربرابر امام عصر(ع) دارند، عمل نمایند و با انجام اقدامهای فرهنگی و اجتماعی زمینه را برای بازگشت امام به صحنه جامعه فراهم سازند.
ارسال کردن دیدگاه جدید