تکفیر در بین علمای شیعه، تهمت یا حقیقت؟!
در این پژوهش نشان داده شده که تمام عالمان شیعه، اهل سنت را مسلمان می دانند و اگر بر غیر از ناصبیان و معاندان، اطلاق کفر کرده اند، مرادشان کفر در مقابل ایمان بوده است.
اتهام زنندگان شیعه به تکفیر، برای اثبات مدعای خود به هر دست آویزی چنگ می زنند. گاهی با استناد به روایاتی اندک و ضعیف و گاهی با چند نقل قول مخدوش از اندیشمندان شیعه، مدعای خود را اثبات شده می پندارند. برخی از مؤلفان اهل سنت مانند موسی جارالله، عبدالرحمن الدمشقیه، عبدالملک الشافعی و... در عصر ما برای اثبات اتهام تکفیری بودن شیعه فراوان کوشیده اند. در این میان، آقای عبدالملک الشافعی در کتاب الفکر التکفیری عند الشیعة حقیقة أم افتراء به نحو گسترده تر این بحث را مطرح کرده است.
ایشان در کتاب خود پس از نقل برخی روایات، با تمسک به برخی از آرای اندیشمندان شیعه، تشیع را مذهبی تکفیری معرفی کرده است. ایشان در استنادات خود، گاه دچار تقطیع می شود و معمولاً به بحث عام و خاص و یا اجمال و تفصیل موجود در روایات و کلام عالمان شیعه توجه نمی کند؛ البته تلاش ایشان خالی از شیطنت نیست؛ برای مثال، کلامی را که آیت الله خویی در مقام نقد آن بوده اند را به جای نظر ایشان مطرح می کنند.[1]
مرحوم شرف الدین در کتاب اجوبة موسی جارالله، محمد علی حسن در کتاب صواعق السماء علی کتاب الفکرالتکفیری عند الشیعه حقیقة أم إفتراء و دیگر اندیشمندان پاسخ هایی به این اتهام ارائه کرده اند؛ ولی هنوز به صورت مستقل و روش مند به رفع اتهام از علمای شیعه اقدام نشده است. از آنجا که علما، پیش قراولان عرصه فکر و اندیشه هستند و اعتقاد و نظر آنان به نوعی نماد اعتقاد جامعه است، در صورت پذیرش و پاسخ ندادن به شبهه موجود، شیعه مذهبی تکفیری معرفی خواهد شد.
این امر بر مکتب تشیع تأثیر منفی خواهد گذاشت و همچنین زندگی شهروندان شیعی ساکن در میان اهل سنت را مشکل می سازد. از دیگر تأثیرات سوء نپرداختن به این مسئله، آسیب دیدن مسئله وحدت بین مذاهب اسلامی است که این امر، در نهایت به کام استکبار خواهد بود.
آقای شافعی از دو جنبه، عالمان شیعه را به تکفیر متهم می کند: اول اینکه، علمای شیعه امامت را جزء اصول دین می دانند و نتیجه طبیعی چنین عقیده ای تکفیر است. دوم اینکه، تصریحات علمای شیعه دال بر تکفیری بودنشان است. در این مقاله ابتدا به بررسی ادعای اول پرداخته و سپس به تحلیل و بررسی آرای چند نفر از عالمان شاخص مورد اتهام می پردازیم، تا نشان دهیم که برخلاف تصور آقای شافعی، عالمان بزرگ شیعه هیچ گاه اهل سنت را تکفیر نکرده و نمی کنند.
امامت جزء اصول دین یا اصول مذهب؟!
به گمان شافعی، راز تکفیری بودن شیعه (پیش از دلالت روایات یا تقریرات علما)، در اصول آن نهفته است. به عقیده ایشان، شیعه امامت را در کنار توحید، نبوت و معاد، جزء اصول دین دانسته و حتی از نبوت نیز برایش بیشتر اهمیت قائل است و همین موضوع، شیعه را به تکفیر سایر فرق کشانده است. از نظر ایشان، همین مطلب برای پی بردن به تکفیری بودن شیعه کافی است؛ حتی اگر هیچ دلیلی از روایات یا تصریح علما وجود نداشته باشد.[2]
ایشان در ادامه با استناد به کلام برخی بزرگان مانند امام خمینی، علامه شرف الدین، مرحوم مظفر و آیت الله مکارم می کوشد، اصل بودن امامت نزد شیعه را اثبات کند و نتیجه بگیرد که منطقاً، مخالفان امامت از منظر شیعه کافر هستند. غافل از اینکه بزرگانی مانند امام خمینی، آیت الله مکارم، آیت الله سبحانی و... تنها در مقام تفهیم این مطلب بوده اند که امامت مسئله ای از فروع دین نیست؛ نه اینکه در عرض توحید و نبوت و معاد، اصلی از اصول دین باشد. برای مثال آیت الله مکارم می نویسد:
ولى با این حال اين سخن به آن معنى نيست كه اماميه مخالفان خود را در امامت كافر بدانند؛ بلكه آ نها تمام فرق مسلمين را مسلمان مىشمرند و مانند يک برادر اسلامى به آنها نگاه مىكنند؛ هرچند عقيده آنها را در مسئله امامت نمىپذيرند؛ بنابراین گاهى اصول پنج گانه دين را به دو بخش تقسيم كرده و سه اصل نخستين، يعنى اعتقاد به خدا، و پيامبر اسلام6، و معاد را، اصول دين، و اعتقاد به امامت امامان و مسئله عدل الهى را اصول مذهب می دانند.[3]
امام خمینی نیز پس از نقل روایاتی دال بر اسلام اهل سنت چنین می گویند: «فالإمامة من أصول المذهب لا الدين»؛ امامت جزء اصول مذهب است نه اصول دین؛[4] البته نه تنها امام خمینی، بلکه اکثریت قریب به اتفاق عالمان شیعه امامت را جزء اصول دین نمی دانند که از باب نمونه به تعدادی از آنان اشاره می شود: علامه حلی،[5] شهید ثانی،[6] مرحوم استرآبادی،[7] ملا صالح مازندرانی،[8] میرزای قمی،[9] آیت الله بهبهانی،[10] آیت الله کاشف الغطاء،[11] علامه امینی،[12] آیت الله میرزا هاشم آملی،[13] آیت الله خویی،[14] آیت الله میرزا جواد تبریزی،[15] امام خامنه ای،[16] و...
البته اندکی از عالمان شیعی مانند سید مرتضی ، مرحوم بحرانی[17] و... امامت را جزء اصول دین دانسته و هر کس را که از روی علم و عناد با آن مخالفت کند، کافر دانسته اند؛ اما همین قائلان به اصل بودن امامت، مستضعفان را از دایره کفار خارج دانسته اند.
جایگاه امامت نزد اهل سنت
فارغ از پاسخ حلی که به مسئله ارائه شد، از باب نقضی هم می توان به خصم پاسخ داد. اگر برخی عالمان شیعه امامت را جزء اصول و ارکان دین دانسته اند، در اهل سنت نیز برخی همین تعبیر را درباره امامت و خلافت داشته اند. بسیاری از علمای اهل سنت نیز امامت را جزء اصول و ارکان دانسته اند. ابن عبد البر، شهاب الدین نویری و ابوالحسن خزاعی پس از مطرح کردن بحث خلافت ابوبکر تصریح کرده اند که خلافت رکنی از ارکان دین است.[18]
قاضی بیضاوی نیز در استدلالی که علیه شیعیان سامان می دهد، در گام اول به اصل بودن مسئله امامت اعتراف کرده و در مرحله دوم، با تکیه بر همین مطلب می کوشد، شیعه را در مسئله امامت به چالش بکشد: شیعه ادعا کرده، نص بر امامت علی7 دلالت دارد؛ ولیکن متواتر نیست؛ همان گونه که نصوص در مسئله اقامه و تسمیه و معجزات رسول6 متواتر نیست. در پاسخ می گوییم: اقامه و تسمیه برخلاف امامت از فروع است و کفر و بدعتی در مخالفت با آنها به وجود نمی آید![19]
علمای دیگری مانند سبکی،[20] بدخشی،[21] فخر الدین جابردی،[22] شمس الدین اصفهانی،[23] دکتر محمد عبدالنور از اساتید الازهر[24] و... نیز با تأیید نظر عالمان پیشین، امامت را اصلی از اصول دین دانسته اند که مخالفت با آن موجب بدعت و گمراهی می شود. جالب تر اینکه عبدالقادر بغدادی (از معاصرین سید مرتضی و شیخ طوسی)، پانزده اصل را برشمرده و تصریح می کند که جمهور اهل سنت و جماعت، اتفاق نظر دارند که این اصول از ارکان دین هستند و معرفت هر رکن آن، بر هر بالغ عاقلی واجب است. ایشان یازدهمین رکن را شناخت امامت و خلافت و شروط رهبری می داند و پس از شمارش اصول پانزده گانه می گوید: پس این ها اصولی هستند که اهل سنت بر رکن بودنش اتفاق نظر دارند و به گمراهی هر کس که در این موارد با آنان مخالفت کند حکم می کنند؛[25] بنابراین می توان گفت، مقصود برخی از عالمان شیعه که کلمه اصل را برای امامت به کار برده اند، نظیر همین بزرگان اهل سنت است.
بررسی آرای علما
پس از تبیین نظر اندیشمندان شیعه درباره اصل بودن امامت و جایگاه امامت نزد اهل سنت، در این قسمت به بررسی نظر عالمان شیعه درباره اسلام اهل سنت می پردازیم؛ البته به خاطر محدودیت، به بررسی دیدگاه چهار نفر از علمای شاخص اکتفا می کنیم.
1- شیخ مفید
شافعی در چندین جای کتاب خود با استناد به کلمات شیخ مفید، وانمود کرده که ایشان تمامی فرق غیر شیعه را از اسلام خارج و کافر می شمارد. در اینجا پس از نقل قول شافعی از شیخ مفید، به تحلیل نظر شیخ می پردازیم.
مفید در مقنعه چنین گفته است: برای احدی از مؤمنان جایز نیست که مخالف حق (در ولایت) را غسل دهند و بر او نماز گزارند. شیخ طوسی در تهذیب، بعد از نقل عبارت المقنعه گفته است: علت این حکم کافر بودن مخالفِ اهلِ حق است؛ پس واجب است که حکم او هم، مانند حکم کفار باشد؛ مگر اینکه با دلیل از حکم کفار خارج گردد.
در جای دیگر هم ادامه همین کلام شیخ مفید را نقل کرده که: اگر از روی ضرورت و تقیه ناچار به نماز بر او شدی، باید در نماز برای او دعا نکرده و لعنتش کنی.[26]
نقد کلام مؤلف درباره شیخ مفید
شافعی به گونه ای وانمود کرده که گویا شیخ مفید امت اسلامی را به دو گروه اهل حق و مخالف تقسیم کرده و غسل دادن و نماز خواندن بر مخالفان را جایز ندانسته است؛ مگر از روی تقیه و اگر شیعه ای مجبور به نماز بر مخالف شد، باید او را لعن کند.
البته تقسیم موهوم و مجعول اشاره شده از آثار شیخ مفید قابل برداشت نیست. ایشان به تبع استادش شیخ صدوق، مخالفان را به دو دسته تقسیم می کند. شیخ صدوق به صراحت بیان می کند که هر مخالفی ناصبی نیست: هر کس با آل محمد بجنگد بهره ای از اسلام ندارد؛ بنابراین، ازدواج با کسی که لعن امیرالمؤمنین7، قیام علیه مسلمانان و قتل آنان را روا می داند، حرام شده است؛ زیرا مساوی با افکندن خویش در ورطه هلاکت است. جاهلان توهم کرده اند که هر مخالفی ناصبی است؛ در حالی که چنین نیست.[27]
شیخ مفید در باب ذبائح و اطعمه، ابتدا ذبائح صنف های مختلف کفار اعم از مشرکین، یهود، نصاری و صابئین را حرام دانسته؛ سپس با الگوگیری از شیخ صدوق، مخالفان را به دو گروه تقسیم و تنها یک قسم را ملحق به کفار می کند و فتوا به حلیت ذبیحه گروه دیگر از مخالفان می دهد. ایشان ذبیحه کافر را حلال نمی داند؛ ولی ذبیحه مخالفانی را که مودت اهل بیت را دارند حلال می داند و این نیست مگر به خاطر مسلمان دانستن آنان. ایشان ناصبیانِ[28] در حق آل محمد را به دو قسم تقسیم کرده است.
گروهی ذبیحه شان حلال و گروه دیگر حرام است ؛ ذبیحه معتقدان به مودت امیرالمؤمنین7 و فرزندان نیک آن حضرت حلال است؛ اگرچه اینان نسبت به بسیاری از حقوق اهل بیت جاهل اند؛ اما ذبیحه خوارج و کسانی که در عدوات با امیرالمؤمنین7 و عترت او شبیه آنان عمل کرده اند حرام است؛ چراکه به خاطر این دشمنی، به کفاری که ما در مقام تحریم ذبیحه نام بردیم ملحق می شوند؛ اگرچه معتقد به وجوب تسمیه به هنگام ذبح هستند؛ چراکه آنان به خاطر عنادشان با اولیای الهی و حلال شمردن حرام های الهی، در حکم مرتدین از اسلام می باشند.[29]
شیخ، مخالفان را به دو گروه تقسیم کرده و با استناد به عناد با اولیای الهی و حلال شمردن حرام های الهی از سوی یک گروه، آنان را به کفار ملحق کرد. شیخ مفید تنها ناصبی به معنای خاص را به کافر ملحق دانسته و سایر معتقدان به خلافت خلفا را مسلمان دانسته اند. شاهد بر این مدعا اینکه ایشان در باب نکاح به وضوح میان ناصبی و مستضعف تفاوت قائل شده اند و حکم به اسلام غیر ناصبی کرده و گفته اند: ازدواج با زن ناصبی که آشکارا با آل رسول دشمنی می کند حرام است... و ازدواج با زن مستضعف مسلمان (هرچند حق را نشناسد)، جایز است؛ چراکه تنها عناد است که شخص را از اسلام بیرون می برد.[30]
این تفاوت بین ناصبی و مستضعف، در بحث نماز بر مخالف هم، به خوبی از سوی شیخ تبیین شده است.
و اگر میت مستضعف باشد در تکبیر چهارم بگو: «اللهم فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِيمِ»؛ [31] پس كسانى را كه توبه كرده و راه تو را پيروى مىكنند بيامرز، و آنان را از عذاب دوزخ نگاه دار... و اگر میت ناصبی بود، پس از روی تقیه بر او نماز بخوان و بعد از تکبیر چهارم بگو: عبد تو فرزند عبد تو، ما از او جز شر سراغ نداریم، او را در میان بندگان و سرزمین هایت خوار کن و او را با شدیدترین آتشت عذاب نما. خدایا او ولایت دشمنان تو را پذیرفته و نسبت به اهل بیت نبی تو بغض داشت؛ پس قبرش را پر از آتش کن! از روبرویش، از سمت راست و چپش آتش بر او بفرست و مارها و عقرب ها را بر او مسلط نما![32]
در مورد نماز بر مستضعف، شیخ هیچ سخنی از تقیه به میان نمی آورد و از نمازگزار شیعی می خواهد برای برادر یا خواهر سنی خود طلب مغفرت و نجات از جهنم کند. نسبت به ناصبی است که ایشان نماز را بر او جایز نمی داند و اگر هم به خاطر تقیه کسی مجبور شد بر ناصبی نماز بخواند، باید بر او لعن و نفرین کند. ناصبی هم از نظر ایشان کسی است که دشمنی با اولیای خدا داشته باشد و حلال الهی را حرام بشمارد و گمان نمی رود که احدی از اهل سنت بر چنین کسی نفرین نفرستند؛ آنهایی که خداوند درباره شان فرمود: آنها كه خدا و پيامبرش6 را آزار مىدهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنيا و آخرت دور ساخته، و براى آنها عذاب خواركنندهاى آماده كرده است.[33]
2- علامه مجلسی
شافعی با چند استناد ناقص، علامه مجلسی را نیز متهم به تکفیر همه اهل سنت کرده است. برای نمونه:
و قال خاتمة محدثیهم المجلسی: والأخبار الواردة في ذلك أكثر من أن يمكن جمعه في باب أو كتاب، و قال: والأحاديث الدالة على خلودهم متواترة أو قريبة منها؛ و خاتم محدثان آنان، مجلسی گفته است: روایات وارده در این مورد بیشتر از آنی است که جمع آن در یک باب یا کتاب امکان داشته باشد. او گفته است: و احادیث دال بر خلود آنان متواتر یا نزدیک به متواتر است.[34]
شافعی در این نقل مجمل، حتی مشارالیه «ذلک» را در عبارت «الأخبار الواردة في ذلك» مشخص نکرده است. از آنجا که ایشان برای اثبات تکفیر سایر فرق مسلمین از سوی شیعه به این عبارت استناد کرده اند، مشارالیه ذلک در این نقل قول باید «تکفیر مسلمانان» باشد؛ در حالی که "ذلک" به جهنمی بودن کسانی که با علی7 به جنگ پرداختند، یا از روی علم امامت ایشان را انکار کردند، اشاره دارد. مرحوم مجلسی چند صفحه قبل از بیان این مطلب، اهل سنت را به دو دسته تقسیم کرده و مستضعفین را جزء «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّه» دانستند:
مقتضای جمع بین آیات و روایات این است که کافری که منکر یکی از ضروریات دین اسلام باشد، مخلّد در آتش است و در عذاب او تخفیف داده نمی شود؛ مگر مستضعف که عقل کامل نداشته باشد؛ یا اینکه حجت بر او تمام نشده باشد؛ به شرط اینکه در بحث و بررسی کوتاهی نکرده باشد. در مورد چنین شخصی احتمال دارد که از «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّه» باشد و تحقیق این مطلب در کتاب ایمان و کفر خواهد آمد.
اما مخالفان از غیر شیعه امامیه و سایر فرقه های شیعه که امری از ضروریات دین اسلام را انکار نکرده باشند، دو دسته اند: یک دسته، متعصبان و معاندان (با اینکه حجت بر آنها تمام شده است)، و اینان در جهنم جاودانه خواهند ماند. گروه دیگر مستضعفان که عبارت اند از کسانی که عقل کاملی ندارند؛ مثل زن های ناتوان، افراد ساده اندیش و امثال این ها و کسانی که حجت بر آنها تمام نشده است؛ مثل کسی که در زمان فترت می میرد؛ یا اینکه در مکانی است که حجت به او نمی رسد: و عدّهاى ديگر كارشان موقوف به فرمان خداست: يا آنان را عذاب مىكند و يا توبه آنها را مىپذيرد؛[35] پس امید نجات اینان از جهنم وجود دارد.[36]
شافعی درصدد است، علامه مجلسی را متهم به تکفیر تمامی مسلمانان غیر شیعه سازد؛ در حالی که تأمل در همین عبارت علامه، نتایج جالبی به دست ما می دهد.
ایشان حتی در مورد مستضعفان کافر هم قائل به جواز ورود به بهشت است.
ایشان بحث اهل سنت با کفار را یکی نکرد؛ در حالی که اگر ایشان قائل به کفر آنان بود، دیگر دلیلی نبود در دو مقام جداگانه از خلود یا عدم خلود آنان در جهنم بحث کند.
ایشان بین مستضعف و معاند تفکیک کرده و تنها به خلود معاند فتوا داده است.
در شمارش اقسام مستضعفان، به کسانی اشاره می کند که از نیروی تعقل کافی برخوردار هستند؛ ولی به هر دلیلی حجت بر آنان تمام نشده است؛ پس نیازی نیست که حتماً مستضعف را به معنای افراد ساده اندیش بگیریم.
علامه مجلسی در جای دیگر، بعد از اینکه سه احتمال خلود، خروج از جهنم و رفتن به بهشت، و خروج از جهنم و عدم ورود به بهشت را از علامه حلی، در مورد دافعین نص ولایت علی7 مطرح کردند، می گوید: بله، دو احتمال آخر در حق مستضعفان موجه است.[37]
امام خمینی
از فقیهانی که شافعی، زیاد به کلام ایشان (البته بدون انصاف و امانت در نقل) استناد کرده، امام خمینی است. ایشان هرجا کلامی از عالمان شیعه درباره کفر مخالفان یافته (بدون توجه به اینکه آیا آن عالم در مقام نقد کفر مخالفان است یا اثبات آن)، به آن استناد کرده است؛ برای نمونه، او از امام خمینی نقل می کند:
برای نجاست مخالفان به اموری تمسک شده است؛ از آن جمله، روایات مستفیضی که دلالت بر کفر آنان می کند؛ مانند مؤثقه فضیل بن یسار... و مانند این دو روایت، احادیث فراوانی موجود است.[38]
شافعی به گونه ای وانمود می کند که گویا امام خمینی نیز نجاست اهل سنت را قبول دارند؛ در حالی که امام در مقام نقد این مطلب هستند.[39] امام قبل از بیان مطلب فوق به صراحت هر چه تمام تر، دخالت اعتقاد به ولایت را در تحقق معنای اسلام نفی کرده و این مطلب را از واضحات در مذهب حقه می دانند؛[40] در ادامه نیز به مرحوم بحرانی به خاطر حکم کردن به کفر و نجاست اهل سنت تاخته و می فرماید: لکن آن کسی که روشش مختل و معیوب است، فریب ظواهر برخی روایات و کلمات اصحاب را خورده و بدون غور در حقیقت آنها، حکم به نجاست و کفر آنان کرده است.[41]
بدون تردید وقتی امام خمینی مرحوم بحرانی را به خاطر حکم به کفر و نجاست مخالفان شماتت می کند، دلالت بر این مطلب دارد که خود ایشان آنان را مسلمان می داند.
در ادامه کلمات امام، دلایل و شواهد متعددی بر اسلام مخالفان ارائه شده که عبارت اند از:
استمرار سیره از صدر اسلام تاکنون مبنی بر معاشرت، هم غذا شدن، آمیزش، خوردن ذبائح و نمازخواندن در پوست حیواناتی که به دست مخالفان ذبح شده اند و ترتیب آثار سوق مسلمین بر بازارهای مخالفان؛ بدون اینکه تقیه ای در میان باشد.
ادله ای بر طهارت شان دلالت دارد؛ ازجمله نصوص متفرقه ای که در ابواب صید و ذبائح، سوق مسلم و... وجود دارد.
توهم این مطلب که مراد از مسلمان در روایات و فتاوای در این باب، خصوص شیعه دوازده امامی است، از فاحش ترین توهمات است.
مراد از اجماع مسلمین در کتب اصحاب ما، اعم از دو طایفه شیعه و اهل سنت است.
ارتکاز متشرعه، نسل اندرنسل بر اسلام آنان بوده است.
انصاف این است که سنخ این روایات که در معارف وارد شده، غیر از سنخ روایاتی است که در فقه وارد شده است و خلط بین این دو مقام، او (مرحوم بحرانی) را به این اشتباه انداخته است. برای همین، صاحب وسائل این روایات را در ابواب نجاسات (در کتاب وسائل الشیعه)، وارد نکرده است؛ زیرا آنها بیگانه از افاده حکم فقهی هستند.
قریب به این روایات، روایات دیگری است که از آنها (به نحو حکومت)، ظاهر می شود که «ان الناس مسلمون»، و اسلام عبارت است از شهادتین؛ در واقع به واسطه شهادتین است که خون ها حرمت می یابد و احکام جاری می شود.
در ماهیت اسلام چیزی جز شهادت به وحدانیت، رسالت و اعتقاد به معاد اخذ نشده و غیر از این موارد، چیزی در ماهیت اسلام معتبر نیست؛ چه اعتقاد به ولایت و چه غیر ولایت؛ پس امامت از اصول مذهب است، نه اصول دین.
عامه مردم از مسلمین، به شهادتِ جمیع مذاهب مسلمان هستند و انکار این مطلب، انکار امری واضح نزد تمام طبقات مردم است.
روایاتی که در مورد کفر مخالفان وارد شده، بدون شک نه مراد از آن کفر حقیقی بوده، و نه آنان را در احکام ظاهری، نازلِ منزله کافر قرار داده است؛ چراکه علاوه بر مخالفت آن با اخبار مستفیض، بلکه متواتری که برخی از آن گذشت (روایاتی که دلالت بر اسلام مخالفان داشت)، واضح البطلان است.[42]
بسیاری از این نکات ده گانه، به تنهایی دلیل بر این مدعا است که امام خمینی حکم به کفر اهل سنت نمی کند و برخی از نکات نیز در اندازه شاهد کارایی دارند؛ ولی لحاظ هر ده نکته با هم، جای هیچ شکی باقی نمی گذارد که برخلاف القای نویسنده کتاب الفکر التکفیری، امام خمینی، اهل سنت را مسلمان می داند. چگونه امام خمینی را قائل به کفر اهل سنت بدانیم در حالی که ایشان در کتاب فتوایی خود یعنی تحریر الوسیله، فرموده اند: بنابر اصح نماز میت بر هر مسلمانی، هرچند مخالف حق باشد واجب است، و نماز بر تمامی اقسام کافر جایز نیست؛ حتی مرتد و هر کس از منتسبین به اسلام که حکم به کفرش شده باشد، مثل نواصب و خوارج.[43]
البته ممکن است گفته شود، بالاخره امام خمینی به نحو اجمال کفر مخالفان را پذیرفته و در نهایت، آن را به معنای کفر در مقابل ایمان گرفتند و نفس اطلاق کلمه کافر بر مخالفان، برای برخی سنگین است. در پاسخ باید گفت در روایات شیعه (و حتی روایات اهل سنت)، بر افراد بسیاری اطلاق کافر شده که هیچ فقیهی کفر در آن روایات را به معنای فقهی نگرفته است. امام خمینی نیز مخاطب خود را به این حقیقت توجه می دهند:
به ازای هر مرتبه از مراتب اسلام و ایمان، مرتبه ای از کفر و شرک وجود دارد. به ابواب اصول کافی و غیر آن مراجعه کن؛ مثل باب وجوه کفر و باب وجوه شرک و باب کمترین حد کفر و شرک؛ خواهی دید که کفر و شرک بر غیر امامی، کفران کننده نعمت، ترک کننده اوامر الهی، تارک الصلاة، ترک کننده نماز از روی جحد، ترک کننده عملی که به آن اقرار کرده، کسی که علی7 را نافرمانی کند، زناکار، شارب الخمر، کسی که بدعتی را تأسیس کرده و بر اساس آن دوست بدارد و بغض داشته باشد، کسی که به گوینده ای گوش سپارد که از شیطان می گوید، کسی که به هسته بگوید سنگ ریزه و به سنگ ریزه بگوید هسته و سپس به آن متدین گردد، اطلاق شده است. انصاف این است که سنخ این روایات، معارفی، و غیر از سنخ روایات فقهی است.[44]
نکته دیگر در باب نوع نگاه امام خمینی به غیر شیعیان اینکه، ایشان اکثریت آنان را جاهلِ قاصر می داند. از نظر ایشان، اکثر کفار (الا اندکی)، جاهلان قاصر بوده و مقصر نیستند.[45] ایشان سپس، این مطلب را چنین توضیح می دهند که عوامِ آنان، مانند عوام مسلمان اصلاً احتمال حق بودن مذهبی غیر از مذهب خویش را نمی دهند و قاطع در پیروی از قطع خویش معذور است و گناه کار نیست. در مورد غیر عوام آنان نیز، تلقین ها و رشد کردن در محیط کفر، آنان را در عقیده باطل خویش جازم تربیت کرده است؛ به گونه ای که هر مطلبی برخلاف عقیده شان را با عقل های آمیخته با خلاف حق رد می کنند. ایشان حتی بسیاری از دانشمندان یهودی و مسیحی را نیز معذور می دانند؛ زیرا آنان نیز مانند عالم مسلمان، حجت و برهانِ غیر را صحیح نمی دانند؛ زیرا صحت مذهب شان نزد آنان ضروری است.
3- دیدگاه علمای دیگر درباره اسلام اهل سنت
علمای شیعه هیچ گاه قاطبه اهل سنت را از دایره اسلام بیرون ندانسته و احکام اسلام را بر کسانی که با اهل بیت دشمنی ندارند، جاری کرده اند. تنها ناصبی ها (معمولاً در کنار نواصب، کافر بودن غلات که از منسوبین به شیعه هستند نیز سخن به میان آمده)، هستند که از سوی علمای شیعه خارج از اسلام شمرده شده و اگر هم اختلافی بین علما وجود دارد، در تعیین محدوده ناصبی است؛ برای مثال مرحوم بحرانی به خاطر مشی اخباری گری خود، معنای ناصبی را توسعه داده و البته علمای زیادی با ایشان مخالفت و کلامشان را نقد کرده اند.
اکثریت قریب به اتفاق علمای شیعه معتقدند: انسان با گفتن شهادتین وارد دایره اسلام شده و احکام مسلمان بر او جاری می گردد؛ از جمله ی این علما می توان به شیخ صدوق،[46] سید مرتضی،[47] شیخ طوسی،[48] محقق حلی،[49] علامه حلی،[50] فخرالمحققین،[51] شهید ثانی،[52] ملاصالح مازندرانی،[53] علامه مجلسی،[54] شیخ یوسف بحرانی،[55] استرآبادی،[56] میرزای قمی،[57] صاحب جواهر،[58] شیخ انصاری،[59] امام خمینی،[60] میرزا هاشم آملی،[61] آیت الله خویی،[62]، آیت الله مکارم[63] و... اشاره کرد.
علاوه بر علمای مذکور، برخی علمای بزرگ دیگر نیز فتوا به اسلام اهل سنت داده اند؛ برای مثال عالمانی مانند شیخ مفید،[64] سلار،[65] محقق کرکی،[66] صاحب مفتاح الکرامه،[67] سید محمد کاظم یزدی،[68] محمد تقی شوشتری،[69] آیت الله فاضل لنکرانی[70] و... در مسئله وقف بر مسلمانان فرموده اند: برای کسی است که رو به قبله نماز می خواند.
نتیجه
در این مجال و مقال، به خوبی مشخص شد که هیچ گاه علمای راستین شیعه، مسلمانان دیگر را کافر ندانسته و حکم به جهنمی بودن اکثریت مسلمانان نکرده اند؛ به طور خلاصه باید گفت که برخلاف القای نویسنده کتاب الفکر التکفیری، شیعه، مابقی مسلمانان را کافر نمی شمارد و به حقوق مسلمانی آنان پایبند است. در اینجا باید به چند نکته مهم اشاره کرد:
اکثریت عالمان شیعه بین اصول دین و اصول مذهب تفکیک کرده و امامت را از اصول مذهب شمرده اند.
از دید اندیشمندان شیعی، عدم اعتقاد به امامت امیرالمؤمنین7، شخص را از دایره اسلام خارج نکرده و اگر هم بر مخالفان کافر اطلاق شده، مراد کفرِ در مقابل ایمان است.
اندیشمندان شیعی زیادی که از سوی نویسنده کتاب الفکر التکفیری متهم به تکفیر شده بودند که هیچ کدام قائل به کفر اهل سنت نبودند.
شیخ مفید، علامه مجلسی، امام خمینی و... بین ناصبی و مستضعف تفاوت قائل شده و تنها ناصبی را از اسلام خارج می دانند.
علمای شیعه معتقدند، دروازه ورود به اسلام شهادتین است و هر کس آن را بگوید، از حقوق مسلمانی در این دنیا برخوردار می گردد.
بسیاری از علما مانند امام خمینی، اکثریت مردم را مستضعف دانسته و آنان را در جهل خود معذور می داند؛ چراکه شرایط محیطی و تلقینات به آنان اجازه نمی دهد، درباره حقانیت غیر مذهب خویش بیندیشند.
منابع:
ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموع الفتاوى، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد، مدینه: مجمع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف، ۱۴۱۶ق.
ابن حجر، احمد بن محمد، الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، تحقیق: عبدالرحمن بن عبدالله التركی و كامل محمد الخراط، بیروت: موسسة الرساله، ۱۴۱۷ق.
ابن حزم، احمد بن سعید، الفصل في الملل والأهواء والنحل، قاهره: مکتبة الخانجی، بی تا.
ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، بیروت: دارالجیل، ۱۴۱۲ق.
ابوالنور زهیر، محمد، اصول الفقه، قاهره: مکتبة الازهریة للتراث، بی تا.
استرآبادی، محمدجعفر، البراهين القاطعة في شرح تجريد العقائد الساطعه، تحقیق: مركز مطالعات و تحقيقات اسلامى، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۳۸۲ق.
اسفرایینی، عبدالقاهر، الفرق بين الفرق وبيان الفرقة الناجيه، بیروت: دارالافاق الجدیدة، چاپ دوم، ۱۹۷۷م.
اصفهانی، محمود بن عبدالرحمن، شرح المنهاج للبیضاوی، تحقیق: عبدالکریم بن علی، ریاض: مکتبة الرشد،۱۴۲۰ق.
امینی، عبدالحسین، الغدیر، قم: مرکز الغدیر، ۱۴۱۶ق.
انصاری، مرتضی، کتاب الطهارة، قم: كنگره جهانى بزرگداشت شيخ اعظم انصارى ، 1415ق.
آلوسی، محمود، الأجوبة العراقية على الأسئلة اللاهورية، بغداد: مطبعة الحمیدیة، ۱۳۰۱ق.
آملی، هاشم، المعالم الماثورة، قم: بی نا، ۱۴۰۶ق.
بحرانی، یوسف بن احمد، الأنوار الحيرية و الأقمار البدرية الأحمدية، بی جا: شبكه جهانى آل عصفور، بی تا.
بحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة ، تحقیق: محمد تقى ايروانى و سيدعبدالرزاق مقرم ، قم: دفتر انتشارات اسلامى، چاپ اول، 1405ق.
بخاری، محمد بن اسماعیل، خلق افعال العباد، تحقیق: عبدالرحمن عمیرة، ریاض: دارالمعارف السعودیة، بی تا.
بدخشی، محمد بن حسن، مناهج العقول، قاهره: مطبعة محمد علی صبیح و أولاده، بی تا.
بهبهانی، محمد علی، مقامع الفضل ، تحقیق: مؤسسه علامه وحيد بهبهانى ، قم: مؤسسه علامه وحيد بهبهانى ، ۱۴۲۱ق.
بیضاوی، عبدالله بن عمر، منهاج الوصول الی علم الاصول، تحقیق: مصطفی شیخ مصطفی، دمشق: موسسة الرسالة ناشرون، ۲۰۰۶م.
تبریزی، جواد، صراط النجاة ، قم: دارالصديقة الشهيدة ، ۱۴۲۷ق.
جابردی، احمد بن حسین، السراج الوهاج فی شرح المنهاج، تحقیق: اکرم اوزیقان، ریاض: دارالمعراج الدولیة، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق.
حلی، جعفر بن حسن، شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام ، تحقیق: عبدالحسين محمد على بقال ، قم: مؤسسه اسماعيليان، چاپ دوم، 1408ق.
حلی، حسن بن یوسف، إرشاد الأذهان إلى أحكام الإيمان ، تحقیق: فارس حسون ، قم: دفتر انتشارات اسلامى، ۱۴۱۰ق.
حلی، حسن بن یوسف، منتهى المطلب في تحقيق المذهب ، مشهد: مجمع البحوث الإسلامية ، 1412ق.
حلی، محمد بن حسن، إيضاح الفوائد في شرح مشكلات القواعد ، تحقیق: سيدحسين موسوى كرمانى، على پناه اشتهاردى، عبدالرحيم بروجردى ، قم: مؤسسه اسماعيليان ، 1387ق.
خامنه ای، علی، اجوبة الاستفتاءات، قم: دفتر معظم له، 1424ق.
خزاعی، علی بن محمد، تخريج الدلالات السمعية على ما كان في عهد رسول الله من الحرف والصنائع والعمالات الشرعية، تحقیق: احسان عباس، بیروت: دارالغرب الاسلامی، چاپ دوم، 1419ق.
خمینی، روح الله، المکاسب المحرمة، قم: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1415ق.
خمینی، روح الله، تحریر الوسیلة، قم: موسسه مطبوعات دارالعلم، بی تا.
خمینی، روح الله، کتاب الطهارة، قم: کتابخانه حکمت، 1376ق.
خویی، ابوالقاسم، التنقيح في شرح العروة الوثقى ، قم: بی نا، 1418ق.
خویی، ابوالقاسم، مصباح الفقاهة، تحقیق: محمد علی توحیدی، بی جا: بی نا، بی تا.
سبکی، تقی الدین، سبکی، تاج الدین، الابهاج فی شرح المنهاج، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1416ق.
سلار، حمزه بن عبد العزیز، المراسم العلوية و الأحكام النبوية في الفقه الإمامي ، تحقیق: محمود بستانی، قم: منشورات الحرمين ، 1404ق.
سمعانی، عبدالکریم، الانساب، تحقیق: عبدالرحمن بن یحیی، حیدرآباد: مجلس دائرة المعارف العثمانية، 1382ق.
شافعی عبدالملک، الفکر التکفیری عند الشیعة حقیقة أم افتراء، قاهره: مکتبة الامام البخاری، 1427ق.
شریف مرتضی، علی، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق: سید احمد حسینی، قم: موسسة النشر الاسلامی، 1411ق.
شفتی، اسدالله، الامامة، تحقیق: سید مهدی رجایی، اصفهان: مكتب حجةالإسلام شفتی، 1411ق.
شوشترى، محمد تقى ، النجعة في شرح اللمعة ، تهران: كتابفروشى صدوق ، 1406ق.
صدوق، محمد بن علی، الهدایة فی الاصول و الفروع، قم: موسسه امام هادی7، 1418ق.
صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم: دفتر انتشارات اسلامى، 1413ق.
طوسی، محمد بن حسن، المبسوط فی فقه الامامیة، تحقیق: سید محمد کشفی، تهران: المكتبة المرتضوية لإحياء الآثار الجعفرية ، 1387ق.
عاملی (شهید ثانی)، زین الدین بن علی، حاشية الإرشاد ، تحقیق: رضا مختارى ، قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، 1414ق.
عاملی (شهید ثانی)، زین الدین بن علی، حقائق الإيمان مع رسالتي الاقتصاد و العدالة، تحقیق: سید مهدی رجایی، قم: كتابخانه آيت الله مرعشى نجفى، 1409ق.
عاملی، جواد، مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلاّمة، تحقیق: محمد باقر خالصی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1419ق.
کاشف الغطاء، احمد بن علی، سفينة النجاة و مشكاة الهدى و مصباح السعادات ، نجف اشرف: مؤسسه كاشف الغطاء ، 1423ق.
کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد في شرح القواعد ، قم: موسسه آل البیت، 1414ق.
لنکرانی، محمد، تفصيل الشريعة في شرح تحرير الوسيلة، قم: مركز فقهى ائمه اطهار، 1429ق.
مازندرانی، محمد صالح، شرح الکافی، تحقیق: ابوالحسن شعرانی، تهران: المکتبة الاسلامیة، 1382ق.
مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، تحقیق: جمعی از محققان، بیروت: دار إحياء التراث العربي، 1403ق.
مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ، تحقیق: سید هاشم رسولی، تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1404ق.
مفید، محمد بن محمد، المقنعة، قم: كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد، 1413ق.
مکارم شیرازی، ناصر، أنوار الفقاهة، قم: مدرسه الإمام علی بن أبی طالب%، 1426ق.
مکارم شیرازی، ناصر، یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، تهران: دارالکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش.
مکی، محمد بن علی، قوت القلوب في معاملة المحبوب ووصف طريق المريد إلى مقام التوحيد، تحقیق: عاصم ابراهیم الکیالی، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1426ق.
میرزای قمی، ابو القاسم ، جامع الشتات في أجوبة السؤالات ، تحقیق: مرتضى رضوى ، تهران: مؤسسه كيهان ، ۱۴۱۳ق.
نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، قم: مؤسسه دایرة المعارف فقه اسلامى بر مذهب اهل بيت، ۱۴۲۱ق.
نویری، احمد بن عبدالوهاب، نهایة الارب فی فنون الادب، قاهره: دارالکتب و الوثائق القومیة، ۱۴۲۳ق.
یزدی، محمد کاظم، تكملة العروة الوثقى ، تحقیق: سید محمد حسین طباطبایی، قم: کتابفروشی داوری، ۱۴۱۴ق.
نویسنده: محمد علی جابری - احمد عابدی
* دانشجوی دکتری کلام اسلامی دانشگاه قم.
** استاد حوزه علمیه قم و عضو هیأت علمی گروه فلسفه دانشگاه قم.
[1]. شافعی، عبدالملک، الفکر التکفیری، ص۳۰.
[2]. همان، ص۴۷.
[3]. مکارم شیرازی، ناصر، یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، ص۲۵۹.
[4]. خمینی، روحالله، کتاب الطهارة، ج۳، ص۳۲۳.
[5]. حلی، حسن بن یوسف، منتهی المطلب، ج15، ص170.
[6]. عاملی (شهید ثانی)، زینالدین، حقائق الایمان، ص149.
[7]. استرآبادی، محمد جعفر، البراهین القاطعه، ج1، ص43.
[8]. مازندرانی، محمد صالح، شرح الکافی، ج11، ص289.
[9]. شفتی، اسدالله، الامامه، ص75.
[10]. بهبهانی، محمد علی، مقامع الفضل، ج1، ص38.
[11]. کاشف الغطا، احمد، سفینة النجاه، ج1، ص5.
[12]. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج3، ص216.
[13]. آملی، هاشم، المعالم المأثوره، ج2، ص60.
[14]. خویی، ابوالقاسم، التنقيح في شرح العروة الوثقى، ج3، ص84.
[15]. تبریزی، جواد، صراط النجاه، ج9، ص12.
[16]. خامنهای، علی، اجوبة الاستفتائات، ص14.
[17]. «مرحوم بحرانی بهصورت صریح مستضعفین را از دایره کفار خارج کرده و چنین فرمودهاند: المفهوم من الاخبار المستفيضة هو كفر المخالف الغير المستضعف...: از اخبار مستفیضه کفر مخالف غیر مستضعف فهمیده میشود...»؛ (بحرانی، یوسف، الحدائق الناضرة، ج۵، ص۱۷۷).
[18]. ابنعبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۳، ص۹۶۹؛ نویری، احمد بن عبدالوهاب، نهایة الارب، ج۱۹، ص۲۵؛ خزاعی، علی بن محمد، تخريج الدلالات السمعية، ص۴۳.
[19]. بیضاوی، عبدالله بن عمر، منهاج الوصول، ص۷۷-۷۶.
[20]. سبکی، تقیالدین، الابهاج، ج2، ص296.
[21]. بدخشی، محمد، مناهج العقول، ج2، ص226.
[22]. جابردی، احمد، السراج الوهاج، ج2، ص730.
[23]. اصفهانی، محمود، شرح المنهاج، ج۲، ص۵۳۵.
[24]. ابوالنور، زهیر محمد، اصول الفقه، ج۳، ص۱۰۷.
[25]. اسفرایینی، عبدالقاهر، الفرق بين الفرق، ص۳۱۰.
[26]. همان، 135.
[27]. صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۴۰۸.
[28]. ناصبی در کلام ایشان به معنای مخالف در کلام دیگر عالمان شیعه است؛ به دلیل اینکه ایشان ناصبیان را به دو گروه موالیان اهل بیت و ناصبیان به معنای اخص تقسیم میکند.
[29]. مفید، محمد بن محمد، المقنعة، ص۵۷۹.
[30]. همان، ۵۰۱-۵۰۰.
[31]. سوره غافر، آیه7.
[32]. مفید، محمد بن محمد، المقنعه، ص۲۲۹.
[33]. سوره احزاب، آیه۵۷.
[34]. شافعی، عبدالملک، الفکر التکفیری، ص29.
[35]. سوره توبه، آیه۱۰۶.
[36]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج8، ص363.
[37]. همان، ص365.
[38]. شافعی، عبدالملک، الفکر التکفیری، ص31.
[39]. البته از این جهت که نویسنده درصدد اثبات قائل بودن امام خمینی به استفاضه آن اخبار بودهاند، ایرادی بر ایشان نیست؛ ولی برای کسی که ادامه سخن امام خمینی را ندیده باشد، چیزی جز این متصور نیست که ایشان نیز قائل به نجاست اهل سنت میباشند و این چیزی نیست جز خیانت در نقل!
[40]. «امّا الاعتقاد بالولاية فلا شبهه في عدم اعتباره فيه، و ينبغي أن يعدّ ذلك من الواضحات لدى كافّه الطائفه الحقّه»؛ (خمینی، روحالله، کتاب الطهارة، ج3، ص316).
[41]. همان.
[42]. خمینی، روحالله، کتاب الطهارة، ج3، ص319-318.
[43]. خمینی، روحالله، تحریر الوسیله، ج۱، ص۷۹.
[44]. خمینی، روحالله، کتاب الطهارة، ج3، ص320.
[45]. خمینی، روحالله، المکاسب المحرمة، ج1، ص200.
[46] . صدوق، محمد بن علی، الهدایة، ص۵۴.
[47] . شریف مرتضی، علی، الذخیرة فی علم الکلام، ص۵۶۹.
[48] . طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۸، ص۱۷۸.
[49]. حلی، جعفر بن حسن، شرائع الإسلام، ج۳، ص۵۳.
[50]. حلی، حسن بن یوسف، ارشاد الاذهان، ج2، ص98.
[51]. حلی، محمد بن حسن، ایضاح الفوائد، ج۴، ص۵۵۰.
[52]. عاملی (شهید ثانی)، زینالدین، حاشیة الارشاد، ج۳، ص۴۶۷.
[53]. مازندرانی، محمد صالح، شرح الکافی، ج8، ص73.
[54]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج7، ص128.
[55]. بحرانی، یوسف، الأنوار الحيرية، ص150.
[56]. بهبهانی، محمد علی، مقامع الفضل، ج1، ص407.
[57]. قمی، ابوالقاسم، جامع الشتات، ج۴، ص۵۳.
[58]. نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج۳، ص۴۸۴.
[59]. انصاری، مرتضی، کتاب الطهارة، ج۵، ص۳۲۵.
[60]. خمینی، روحالله، کتاب الطهارة، ج3، ص635.
[61]. آملی، هاشم، المعالم المأثورة، ج2، ص233.
[62]. خویی، ابوالقاسم، مصباح الفقاهه، ج3، ص236.
[63]. مکارم شیرازی، ناصر، أنوار الفقاهة، ص407.
[64]. مفید، محمد بن محمد، المقنعه، ص۶۵۴.
[65]. سلار، حمزه بن عبدالعزیز، المراسم العلویه، ص۱۹۸.
[66]. کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۴۰.
[67]. عاملی، جواد، مفتاح الکرامة، ج۲۱، ص۵۰۲.
[68]. یزدی، محمد کاظم، تكملة العروة الوثقى، ج۱، ص۲۱۷.
[69]. شوشتری، محمد تقی، النجعة في شرح اللمعة، ج۶، ص۴۴۷.
[70]. لنکرانی، محمد، تفصيل الشريعة، ص۵۵.
ارسال کردن دیدگاه جدید