گزینه خطرناک‌ تر از جنگ برای ایران

کشور به کدام سو می‌رود: بحرانی روزافزون که انتهای آن جنگ خواهد بود یا فضایی پیچیده که اگر باهوش باشیم مملو از فرصت است؟
ايران هسته‌اي، این نوشته بنای پاسخ‌دادن به این سوال را در حالت کلی ندارد بلکه هدفی ساده‌تر – و درعین حال به همان درجه از اهمیت- را تعقیب می‌کند. سوال این است: جریان فتنه یعنی همان جریانی که اکنون بنا دارد دوباره خود را بر فضای سیاسی کشور تحمیل کند، چگونه، بر مبنای کدام مفروضات و به قصد رسیدن به کدام اهداف، اکنون ادبیاتی در پیش‌گرفته که گویی کشور در آستانه جنگ است و برنده جنگ هم غربی‌ها خواهند بود؟

دیروز که به عادت همیشگی مشغول خواندن مطالب منابع داخلی و خارجی بودم، ناگاه یک هماهنگی بسیار درس آموز توجهم را جلب کرد. ابتدا مقاله‌ای خواندم از نیویورک تایمز که در آن بدون هرگونه پرده‌پوشی و مجامله تاکید شده بود که هدف نهایی همه فشارهایی که اکنون غرب به رهبری امریکا و با صحنه‌گردانی اسراییل بر مردم و نظام ایران وارد می‌کند، روی کارآمدن مجدد اصلاح‌طلبان در ایران است.

برنامه کاری که نیویورک تایمز برای رسیدن به این هدف ترسیم کرده، به صورت زیر قابل خلاصه‌سازی است:

1- امریکا می‌داند فشار از بیرون علیه ایران به شکل جنگ، تحریم یا خرابکاری، به نتیجه نخواهد رسید و نمی‌تواند ایران را متوقف کند.

2- امریکا این را هم فهمیده که نهایتا باید به یک توافق با ایران برسد.

3- امریکا معتقد است حالا که چاره‌ای جز تعامل با ایران ندارد باید با کسانی در ایران به تعامل بپردازد که دیدگاه‌های نزدیک‌تری به غرب دارند یعنی اصلاح‌طلبان

4- اما مشکل این است که اصلاح‌طلبان پس از سال 88 به طور کامل از نظام سیاسی ایران کنار گذاشته شده‌اند.

5- بنابراین امریکا در تلاش است که اصلاح‌طلبان را به عنوان نیروهای سیاسی مطلوب خود مجددا وارد حاکمیت کند و برای رسیدن به این هدف به دنبال وارد کردن حداکثر فشار به مردم، نظام و رهبری است.

همان روز، نوشته دیگر از سعید حجاریان دیدم که از مسیری کاملا مشابه با مسیری که نیویورک تایمز رفته –و در واقع می‌توان آن را دیدگاه محافلی درون دولت امریکا و جامعه اطلاعاتی این کشور دانست- به نتایجی کم و بیش مشابه با آن رسیده است.

حجاریان در مقاله خوشمره خود در نهایت به این نتیجه می‌رسد که برای نجات کشور چاره‌ای جز روی کارآمدن مجدد اصلاح‌طلبان نیست. مسیری که او طی کرده تا به این نتیجه‌گیری برسد، به شکل زیر قابل خلاصه‌سازی و دسته‌بندی است:

1- اکنون کشور در معرض جنگ قرار دارد

2- یکی از اصلی‌ترین دلایل خصومت جامعه بین‌المللی با ایران این است که ایران پیش‌بینی‌پذیر نیست. (حجاریان چند سطر بعد منظور خود را بسیار شفاف تر توضیح می‌دهد. او می‌گوید جهان اکنون مجموعه‌ای با قاعده است که نمی‌تواند رفتار بی‌قاعده یک عضو مانند ایران را تحمل کند.)

3- مهم‌ترین اولویت اکنون حفظ کشور در مقابل خطر جنگ است

4- فقط اصلاح‌طلبان می‌توانند کشور ار از خطر جنگ بیرون بکشند چون هم پیش‌بینی‌پذیرند و هم صلح‌طلب.

به اصطلاح کسانی که درگیر کار تحلیل اطلاعات هستند، اینها فقط دو کد است. یک کد از داخل و یک از بیرون. کد بیرونی می‌گوید اصلاح‌طلبان بهترین گزینه‌های غرب در داخل ایران هستند چرا که در صورت روی کار آمدن می‌توان با آنها به گونه‌ای که تامین‌کننده منافع غرب باشد به «توافق» رسید و کد داخلی می‌گوید اصلاح‌طلبان باید سر کار بیایند به این دلیل که تنها آنها می‌توانند با غرب به توافقی برسند که پروژه «نجات ملی» محقق شود.

کدهای دیگری هم البته هست. آنقدر زیاد و متنوع که حقیقتا استناد به آنها در نوشته‌ای مجمل که بناست خوانندگان آن را به سرعت بخوانند و از آن بگذرند و بسا مجال تعمق نداشته باشند، هیچ ضروتی ندارد.

آنچه مهم است نتیجه ماجراست. اگرچه اصلاح‌طلبان و شرکای دیگر آنها که هنوز نام اصلاح‌طلب بر خود نگذاشته اند -و حتی ممکن است اصولگرا هم نامیده شوند- همواره به این دلیل که عکسی دو نفره از آنها و مسئول میز ایران در سازمان سیا وجود ندارد ارتباط با خارج را نفی کرده‌اند، اما اکنون روشن است –و برای من همواره روشن بوده- که این گروه در یک هماهنگی گفتمانی و در برخی موارد عملیاتی با غرب به سر می‌بردند، کار اصلیشان بازنویسی شیوه استدلال ضد ایرانی غربی‌ها به زبان بومی است، اولویت‌ها و هدف‌های خود را با غرب منطبق کرده‌اند و از دید غربی‌ها هم آنها مطلوب‌ترین نیروهای سیاسی هستند که می‌توان در ایران روی آنها سرمایه‌گذاری کرد. حالا دیگر چندان فرقی نمی‌کند که ردپای پنهان ارتباط اصلاح‌طلبان و امریکایی‌ها کشف بشود یا نه؛ کنار هم گذاشتن این دو مقاله – و تعداد بسیاری دیگر از موارد مشابه- و کشف منطق درونی آنها کفایت می‌کند برای اینکه دریابیم توصیف و توصیه جمعی از نیروهای سیاسی در داخل کشور از وضعیت کشور با آنچه دشمن بیرونی می‌خواهد صد درصد منطبق شده است. آیا این تصادفی است؟ یا اینکه ما با پروژه‌ای مواجهیم که درون آن تقسیم کار رخ داده است؟ مسجل‌شدن اینکه برخی جریان‌های سیاسی در داخل کشور در حال پر کردن پازل دشمن هستند، تبعات بسیار مهمی در محیط سیاست داخلی ایران خواهد داشت وافق دید ما را درباره نقشی که هر یک از بازیگران داخلی و خارجی در پروژه فتنه 92 بر عهده گرفته‌اند به نحو فوق‌العاده‌ای گسترش می‌دهد.

نخست اینکه باید دید چرا هم زمان هم اصلاح‌طلبان و امریکایی‌ها در حال تزریق این دروغ به افکار عمومی ایران هستند که کشور در آستانه جنگ است؟ آیا همین که اصلاح‌طلبان ترسیده‌اند یا دوستان امریکایی آنها به آنها گفته‌اند فضا ترسناک است، کفایت می‌کند برای اینکه ذهن خود را به روی انواع تحلیل‌های عمیق راهبردی که می‌گوید در کوتاه مدت جنگی در کار نیست ببندیم و فریاد «نجات مملکت» سر بدهیم. جالب است که برخی از شاگردان رسانه‌ای آقای حجاریان در این یکی دو روز به سخنان سردار جعفری فرمانده سپاه استناد کرده‌اند که گفته بود «جنگ رخ خواهد داد» و از آن نتیجه گرفته بودند که پس همین الان در حال ورود به جنگ هستیم. اولا آنچه سردار جعفری در مقام یک نظامی گفته خطاب به دشمن بوده است آن هم با این جمع‌بندی که دشمن باید بداند ما خود را برای بدترین سناریوی ممکن آماده کرده‌ایم و برای اینکه این آمادگی ایجاد شود فرض را بر این گذاشته‌ایم که این سناریو رخ خواهد داد. ثانیا در سخنان سردار جعفری هیچ اشاره‌ای به بازه زمانی تحقق این امر نشده بود و اساسا نشانه‌ای هم وجود ندارد –چه به لحاظ نظامی و چه به لحاظ راهبرد- که ثابت کند در کوتاه مدت جنگی رخ خواهد داد.

دوم، وقتی خود دشمن صریحا به ما می‌گوید که انتهای بازی کجاست، دیگر آیا جایی برای گمانه زنی باقی می‌ماند؟ دشمن بی‌پرده تاکید می‌کند که می‌داند به زودی چاره‌ای جز دستیابی به یک توافق با ایران نخواهد داشت و نه می تواند و نه نفعی دارد که پروژه فشار را تا بی نهایت ادامه بدهد. اگر هم، اکنون امریکایی‌ها قدم جلو نمی‌گذارند از جمله به این دلیل است که امید دارند در اثر فضای روانی ساخته شده اقبال از دست رفته مردم به اصلاح‌طلبان دوباره احیا شود و مردم حس کنند کلید همه قفل‌هایی که به امور کشور زده شده در جیب آنهاست و به این ترتیب با روی کار آمدن دوباره اصلاح‌طلبان در ایران، «مذاکره‌کنندگانی همراه و آسان‌گیر» روبروی غربی‌ها بنشینند. دوباره درست مثل سال 88 امید به داخل است که غربی‌ها در مقابل ایران جسور کرده است. حتی رامنی هم وقتی می‌خواهد توضیح بدهد که اگر رییس جمهور شود چه کاری بیشتر از آنچه اوباما کرد علیه ایران خواهد کرد، می‌گوید که حمایت خود از اصلاح‌طلبان را تقویت خواهد کرد. گزینه اصلی برای امریکا نه جنگ است و نه تحریم. از همه اینها کارآمدتر از دید امریکا این است که جریان اصلاح‌طلب یا هر کس دیگری که متقاعد شده باید به سمت سازش با غرب رفت (حتی اگر نامش اصولگرا یا طرفدار فلان آقا یا هر چیز دیگر باشد) اداره امور دولت را به دست بگیرد. غربی‌ها اگر فشاری می‌آورند برای تقویت اصلاح‌طلبان است، اگر وعده‌ای می‌دهند برای جلب توجه مردم به سوی آنهاست و اگر بن بستی ایجاد می‌کنند هم برای گذاشتن راه حل در جیب آنهاست. مردم ایران باید بدانند که اگر نبود امیدی که غربی‌ها به تقویت اصلاح‌طلبان و فعال‌کردن مجدد آنها بسته‌اند، دیگر دلیلی برای تداوم فشار بر ایران باقی نمی‌ماند. فشارها حفظ می‌شود چون اصلاح‌طلبان برای بالا کشیدن خود در فضای سیاسی کشور به آن نیاز دارند. بالاخره باید امریکایی‌ها کاری بکنند تا آقای حجاریان بتواند مقاله بنوسید که کشور در خطر است و نتیجه بگیرد که پس مردم باید به اصلاح‌طلبان رای بدهند و رهبری باید بازگشت اصلاح طلبان را بپذیرد.

خلاصه کنیم. فضا شفاف‌تر از آن است که نتوان بازی‌های حاشیه‌ای را از بازی اصلی تمییز داد. خطر اصلاح‌طلبان (بخوانید خط سازش) برای مردم ایران، و برای استقلال، شرف و آبروی این کشور و برای فرصت‌های بی نظیری که اکنون پیش روی ایران اسلامی قراردارد، حتی از خطر جنگ هم بیشتر است. این را امریکایی‌ها فهمیده‌اند و مبنای سیاستگذاری های خود درباره ایران قرار داده اند. ما هم باید تا دیر نشده در یابیم که ماجرا دقیقا چیست و متناسب با آن تصمیم بگیریم.

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی