چرا مرگ بر دموکراسی؟ / همۀ منتقدین دموکراسی؛ از سقراط و افلاطون تا جان لاک و علامه طباطبایی

علی عماد ـ گروه اندیشه دینی: کانت: دموکراسی بدترین نوع دیکتاتوری است.

اسوالد اشپنگلر: حقیقت این است که با تعمیم حق رای به عموم افراد، انتخابات معنای اولیه‌ی خود را از دست داده است. [زیرا مردم] گرفتار چنگال قدرت‌های جدید یعنی رهبران احزاب خواهند بود و این رهبران اراده‌ی خود را با بکارگیری همه‌ی دستگاه‌های تبلیغاتی و تلقینات بر مردم تحمیل می‌کنند.

مایکل سندل(استاد دانشگاه هاروارد): در حکومت دموکراسی، مردم امکان حکومت بر خویشتن و سرنوشت خود را از دست می‌دهند.

علامه طباطبایی: دموکراسی بعينه همان ديكتاتورى شاهى است كه در اعصار گذشته وجود داشت. چيزى كه هست، اسمش عوض شده و آن روز استبدادش می ‏گفتند و امروز دموكراسي‌اش می ‏خوانند. بلكه استبداد و ظلمِ دموكراسى بسيار بيشتر است، زیرا...

 

 * * * * * * * * * * ** * * * * ** * * * * ** * * * * *

 

یک. این چند خط به بهانه‌ی کشمکش‌های سیاسی و ژورنالیستی‌ای که این روزها بر سر صحبت‌های حجت‌الاسلام پناهیان به عنوان یکی از شناخته‌شده‌ترین خطبا و روحانیون جوان و انقلابی پدید آمده،‌ نوشته شده و هرچند تلاش می‌کنیم گام‌هایمان را به دقت برداریم و از دایره‌ی نگاه علمی و متقن خارج نشویم، قرارمان هم این نیست که این یادداشت وجهه‌ای آکادمیک و دانشگاهی پیدا کند و فقط می‌خواهیم چیزهایی که برخی‌شان را می‌دانیم و برخی را هم ممکن است کمتر شنیده باشیم، مرور کنیم.

دو. قبل از این که چیز دیگری بگوییم بیایید ببینیم درباره‌ی چه می‌خواهیم حرف بزنیم؟ پاسخ روشن است: دموکراسی. شاید کسی بپرسد دموکراسی چیست؟ دکتر محمد معین در فرهنگنامه‌اش می‌گوید: «حکومت مردم بر مردم. حکومتی که در آن دولتمردان از طریق مردم یا نمایندگان مردم انتخاب می‌شوند.» همین‌قدر برای ما کافی است.

سه. از هرکدام ما که بپرسند،‌ چه عالم باشیم و چه عامی، چند جمله‌ای را درباره‌ی این واژه‌ی پرکاربرد و پردامنه‌ی سیاسی خواهیم گفت و از همین الان هم می‌توانیم پیش‌بینی کنیم که بیشتر این جملات هوادارانه خواهند بود و نه مخالف‌خوان. فعلاً به این جنبه‌ی زیبا و فریبنده‌ی دموکراسی (که حتی در جملات فرهنگنامه‌ها به عنوان مراجع بی‌طرف و کاملاً علمی هم دیده می‌شود، کاری نداریم؛ چون به اندازه‌ی کافی در مورد آن حرف زده شده و کمبودی وجود ندارد. اما این واژه‌ی عجیب و جادویی روی دیگری هم دارد که داستانش چیز دیگری است و این روی دیگر سکه‌ی دموکراسی که شاید بارها هم نادیده مانده، برخلاف چهره‌ی هویدا و نمایشی آن، آن‌قدرها هم مطلوب و دلچسب نیست.

چهار. ممکن است حدس زده باشید که می‌خواهیم چه کنیم. این‌بار می‌خواهیم برعکس آن‌چه رایج است، کمی هم از زبان منتقدان و مخالفان دموکراسی بشنویم و ببینیم برخلاف چیزی که ابتدا به ذهن می‌رسد، اعضای باشگاه ضددموکراسی اگر از رقبای دموکراسی‌خواهشان پرتعدادتر نباشند، کم‌شمارتر نیستند و اتفاقاً حرف‌های جدی و برگ‌های برنده‌ای در چنته دارند.

پنج. چون نمی‌خواهیم حرف‌ها زیاد طولانی شوند، به نقل جمله یا جملاتی از هرکدام از چهره‌هایی که برگزیده‌ایم اکتفا می‌کنیم و نتیجه‌گیری می‌ماند به عهده‌ی خودتان.
* سقراط: آیا موهوم پرستی نیست که صرف عدد یا اکثریت سبب خِرَد خواهد شد؟

سقراط. متوفای 399 پیش از میلاد. نامدارترین چهره‌ی فلسفی جهان است که بعید است شما او را نشناسید. او را معلم اول هم می‌نامند. او معتقد بودزمانی که در حکومتی چون دموکراسی محدودیت‌های اخلاقی و دینی برداشته می‌شود، همه آزادند هر کاری که می‌خواهند انجام دهند. نتیجه این که آموزش و تربیت به جای شفا دادن جامعه، سبب بدتر شدت تضادها و کشاکش‌های اجتماعی می‌شود و این همان بیماری‌ای است که دموکراسی از آن رنج می‌برد. از این رو، سقراط دموکراسی را به حکمرانی جهل و خودپرستی تشبیه می‌کند.

«آیا موهوم پرستی نیست که صرف عدد یا اکثریت سبب خِرَد خواهد شد؟ آیا نمی‌بینیم که در سراسر جهان توده‌ی مردم ابله‌تر، خشن‌تر و ظالم‌تر از افراد اندک و پراکنده‌ای است که تربیت و دانش، آنان را از دیگر مردمان جدا ساخته است.» [افلاطون. کتاب جمهوریت]
* افلاطون: دموکراسی سمبل حکومت جاهلان است

افلاطون. متوفای 347 پیش از میلاد. او شاگرد سقراط است و کمابیش به همان اندازه مشهور و نام‌آور. افلاطون دموکراسی را حکومت مردم نادان می‌شمارد که در آن، مردمِ فاقد عدالت و اعتدال و دارای هوا و هوس، جمع و صاحب‌نظر می‌شوند. حاصل چنین حکومتی، اعدام فرزانگانی چون سقراط و گزینش اعضای شورای پانصدنفره‌ی آتن به قید قرعه است؛ در حالی که قرعه روشی احمقانه است و همان‌طور که نمی‌توان کسی را به قید قرعه پزشک و یا آشپز ساخت، نمی‌شود و نباید به شیوه‌ی قرعه‌کشی، افرادی را صاحب حرفه‌ی سیاست دانست. انتقاد افلاطون اين است كه مي‌گويد وقتي شما مريض مي‌شويد، نمي‌گویيد كه اكثريت جمع بشوند و ببينند كه من چه بيماري‌اي دارم، بلکه مي‌رويد نزد طبيب يا كسي كه تخصصش اين است. پس چرا موقع حكومت كردن بايد به نظر اكثريت توجه كنيم؟ «دموکراسی سمبل حکومت جاهلان است». [مصباح‌یزدی. مردم‌سالاری دینی و نظریه‌ی ولایت‌فقیه. ص210]

«دموکراسی شهوات مردم را برآورده می‌کند و رهبران آن، امیال عامه‌پسند را ملاک سیاست قرار می‌دهند.». [ترنس اروین. تفکر در عهد باستان. ص 153]

ارسطو. متوفای 322 پیش از میلاد. او را شاید بتوان مشهورترین فیلسوف غربی در همه‌ی تاریخ دانست که علم منطق را نیز پایه‌گذاری کرده . ارسطو حکومت‌ها را از نظر کمیت حاکمان و نیز کیفیت آن‌ها به شش دسته تقسیم می‌کند و برای هرکدام ویژگی‌هایی می‌شمرد. یکی از این دسته‌ها دموکراسی است. او دموکراسی را مطلوب نمی‌دانست و آن را بدترین گونه‌ی حکومت می‌نامید.

«دموکراسی مظهر حاکمیت طبقه‌ی پست جامعه است». [ارسطو. سیاست]

توماس آکوییناس. متوفای 1274. او که یکی از مهم‌ترین چهره‌های اندیشه‌ی سیاسی مسیحی است، حکومت پادشاهی محدود به قانون را به دموکراسی ترجیح می‌داد و آن را معادل حاکمیت خداوند بر جهان هستی می‌دانست؛ از آن رو که حکومت‌های پادشاهی به نظم طبیعت نزدیک‌ترند، در حالی که دموکراسی‌ها، از این نظم دورند.

نیکولو ماکیاولی. متوفای 1527. فیلسوف سیاسی، شاعر، آهنگساز و نمایشنامه‌نویس مشهور ایتالیایی است که بیش از همه به خاطر جزوه‌ی «شهریار» شهرت یافته است. فرانسیس بیکن می‌گوید: «ما به کسانی همچون ماکیاولی مدیونیم که جهان سیاست و رهبران آن را آن‌طوری که هست به ما نشان می‌دهند، نه آن‌طوری‌که باید باشد.»

«دموکراسی نظام بی‌ثباتی است و قدرت دولت را حفظ نمی‌کند؛ در حالی که حکومت نیرومند، نیازمند رهبری است که به زندگی سیاسی سامان می‌بخشد.» [نوری. نقد دموکراسی. ص 3]
* هابز: دموکراسی اجرا نشدنی است زیرا مردم با وعده فریفته می‌شوند

توماس هابز. متوفای 1679. یکی از برجسته‌ترین فلاسفه و نظریه‌پردازان سیاسی اروپایی است که نقش زیادی در شکل‌گیری دانش جدید سیاست دارد. او حکومت مونارشی [یکه‌سالاری] را بر دموکراسی ترجیح می‌داد. به آن دلیل که مونارشی را بیش از بقیه حکومت‌ها پاسبان آسایش و امنیت جامعه می‌دانست. به نظر هابز، دموکراسی به معنای حکومت مستقیم مردم از طریق مجلس اجراشدنی نیست. زیرا عامه‌ی مردم تنها در اندیشه‌ی خواسته‌های شخصی خودشانند ولذا با وعده‌ی این و آن فریفته می‌شوند، پس آنانی را که بر می‌گزینند، نماینده‌ی واقعی‌شان نیستند؛ آن‌ها کسانی‌اند که تنها خواسته‌های مردم را برآورده می‌کنند. [نوری. نقد دموکراسی. ص 2]

جان لاک. متوفای 1704. هرچند لاک را طراح و پدر دموکراسی به معنای امروزین آن می‌دانند و یکی از مهم‌ترین فیلسوف‌های سیاسی غرب است. اما در آثار او و پیروانش می‌توان تقابل میان لیبرالیسم و دموکراسی را دید. یعنی لیبرالیسم و دموکراسی نمی‌تواند به طور رضایت‌بخشی ترکیب شود و به علاوه طرح لیبرال‌دموکراسی نمی‌تواند سرانجام موفق باشد. [لوین. طرح و نقد... . نقل به مضمون] او دو نوع دیکتاتوری را شکل‌گرفته در درون دموکراسی می‌داند. نوع اول نفوذ تفکرات اکثریت در قانون برای محدودسازی اقلیت می‌باشد و نوع دوم عقاید اکثریت که باعث محدودیت برای گروه‌های خاص می‌گردد.

ژان ژاک روسو. متوفای 1778. روسو یک فیلسوف و نویسنده‌ی بسیار مشهور و نویسنده‌ی دورگه‌ی فرانسوی-سوییسی است که برخی از گفته‌های او را می‌توان در متن اعلامیه جهانی حقوق بشر و حتی قانون اساسی بسیاری از کشورها دید. روسو یکی از پدران اندیشه‌ای انقلاب فرانسه است. او بر آن است که فقط درستی شیوه‌ی رای‌گیری مستقیم و همگانی (دموکراسی مستقیم) اثبات‌شدنی است و نه هیچ چیزی بیشتر از آن. (یعنی برای هر چیزی از مردم رای بگیرند)

«دموکرات‌ها نمی‌توانند (حقانیت) دولت نماینده یا در واقع هر چیزی کمتر از دموکراسی مستقیم را توجیه کنند.». [لوین. طرح و نقد نظریه‌ی لیبرال دموکراسی. ص 190]
* اِدموند بِرک: دموکراسی شرم‌آورترین نوع حکومت است

اِدموند بِرک. متوفای 1797. سیاستمدار، سخنران و نظریه‌پردار مشهور ایرلندی است که از او معمولاً به عنوان پایه‌گذار محافظه‌کاری مدرن یاد می‌کنند. ، او در کتاب «تاملاتی درباره‌ی انقلاب فرانسه»، دموکراسی را شرم‌آورترین نوع حکومت توصیف کرد؛ زیرا معتقد بود چنین حکومتی، رای و نظر مردم را برترین معیار و قانون را تنها برخاسته از اراده‌ی آنان می‌داند؛ در صورتی که عامه‌ی مردم از عقل و حکمت به دورند. به علاوه، دموکراسی با حمله به سنت‌ها که مبنای قوت و استحکام کشورند، اساس جامعه را سست می‌کند. به بیان دیگر، اصول دموکراسی چون آزادی، برابری و حقوق بشر، ارزش‌های دیرین و جاافتاده‌ی اجتماعی را تضعیف می‌نمایند.
* کانت: دموکراسی بدترین نوع دیکتاتوری است

ایمانوئل کانت. متوفای 1804. او پس از ارسطو بزرگترین فیلسوف غربی به شمار می‌رود و بی‌ترديد بيشترين تاثير را بر نظام انديشه‌ی دوران جديد و به ويژه در حوزه‌های گوناگون فلسفه داشته است. او می‌گوید:

«دموکراسی بدترین نوع دیکتاتوری است.» [کانت. نوشته‌های سیاسی]
* آگوست کنت: حاکمیت مردم یک دروغ ننگ‌آور است

آگوست کنت. متوفای 1857. مشهورترین جامعه‌شناس معاصر و یک فیلسوف فرانسوی است که او را بنیانگذارِ جامعه‌شناسیِ نوین و دکترین پوزیتیویسم می‌دانند.

«حاکمیت مردم یک دروغ ننگ‌آور است.» [دوبنوا. دموکراسی از نظر فیلسوفان. ص 27]

جان استوارت میل. متوفای 1873. یکی از بزرگ‌ترین متفکران انگلیسی قرن نوزدهم که تثبیت‌کننده‌ی بزرگ لیبرال‌دموکراسی نامیده می‌شود. با این همه به نظر می‌رسد که او نیز حقیقت ماجرا را دریافته و اذعان می‌کند که نمی‌توان مدعی حکومت مردم بر خودشان شد.

«مردمی که قدرت را اعمال می‌کنند، همان مردمی نیستند که قدرت بر آن‌ها اعمال می‌شود.» [کوهن. دموکراسی. ص 23]

ارنست رنان. متوفای 1892. فیلسوف و زبانشناس بنام فرانسوی و یکی از شناخته‌شده‌ترین شرق‌شناسان اروپایی است.

«انتخابات باعث می‌شود یک عده آدم با افکار متوسط دور هم جمع بشوند و این مجموعه افکار، پایین‌تر از حد ذهن متوسط‌ترین پادشاهان است.» [دوبنوا. دموکراسی از نظر فیلسوفان. ص 27]

اسوالد اشپنگلر. متوفای 1936. او یک فیلسوف بزرگ آلمانی است و شاهکار قلمی‌اش «انحطاط غرب» نام دارد. اشپنگلر جایگاه واقعی مردم در ساختار دموکراسی را به درستی شناخته و بازیگر اصلی این میدان را رهبران احزاب و صاحبان ابزارهای تبلیغی می‌داند.

«حقیقت این است که با تعمیم حق رای به عموم افراد، انتخابات معنای اولیه‌ی خود را از دست داده است. [زیرا مردم] گرفتار چنگال قدرت‌های جدید یعنی رهبران احزاب خواهند بود و این رهبران اراده‌ی خود را با بکارگیری همه‌ی دستگاه‌های تبلیغاتی و تلقینات بر مردم تحمیل می‌کنند». [اشپلنگر، فلسفه‌ی سیاست. ص 83]

رنه گنون. متوفای 1951. گنون یکی از فلاسفه‌ی بسیار مشهور معاصر فرانسوی است. او نیز چون سایرین دوگانگی موجود در ساختار حکومت مردم بر مردم را فهمیده و آن را ناممکن می‌داند.

«اگر بپذیریم که افراد ثابت و واحدی در آن واحد می‌توانند هم حاکم و هم محکوم باشند، دچار تناقض شده‌ایم.» [گنون. بحران دنیای متجدد. ص 113]

هانا آرنت. متوفای 1975. یکی از معروف‌ترین تاریخ‌دانان و فلاسفه‌ی آلمانی معاصر است. او که یهودی است، سال‌ها در آمریکا در زمینه‌ی دانش سیاسی تدریس می‌کرد.

«آن چه امروز ما دموکراسی می‌نامیم، شکلی از حکومت است که در آن تعدادی اندک ـ دست‌کم به صورت فرضی ـ در جهت منافع تعداد بسیاری حکومت می‌کنند. با این همه، این حکومت می‌تواند الیگارشیک نامیده شود؛ به این معنا که خوشبختیِ عمومی و آزادیِ همگانی مجدداً به حق ویژه و انحصاریِ این تعداد اندک بدل شده است.» [ایریل کارتر. دموکراسی لیبرال. ص 81]

میشل فوکو. متوفای 1983. تاریخدان و متفکر معاصر فرانسوی است که مطالعاتش درباره‌ی تاریخ، سیاست و اجتماع شهرت جهانی یافت و یکی از اثرگذارترین چهره‌های علمی دوران اخیر است.

«افراد در جوامع لیبرال، برده‌وار تابع اشکال ظریف نظمی هستند که مفهوم مسلط بهنجار تحمیل می‌کند.» [ایریل کارتر. دموکراسی لیبرال. ص 19]

«بسیاری از فعالیت‌ها و عقاید رهایی‌بخش جامعه‌ی مدرن (لیبرال‌دموکراسی) در واقع نهادینه کردن بیشتر اشکال موذیانه‌ی کنترل انضباطی در یک مجمع‌الجزایر زندان است.» [پیشین. نقل به مضمون.]

جان راولز. متوفای 2002. او را به سبب کتاب بسیار معروفش فیلسوف عدالت می‌خوانند. او از مهم‌ترين فلاسفه‌ی سياسي قرن بيستم و حتي به تعبير پاره‌اي انديشمندان، شاخص‌ترين چهره‌ی فلسفه‌ی سياسي اين قرن است. آثار اين فيلسوف بحث‌انگيز و تاثيرگذار بيش از پنجاه سال است كه چاپ مي‌شود و به‌طور فزاينده‌اي فلسفه‌ی سياسي در سراسر جهان را تحت تاثير قرار داده است.

«هیچ استدلالی مبنی بر این که آن چه اکثریت اراده می‌کند صحیح است، وجود ندارد.» [راولز. نظریه‌ی عدالت. ص 356]

آلن دوبنوا. تولد در 1943. او یک اندیشمند، نويسنده و روزنامه‌نگار شناخته‌شده‌ی فرانسوي است که به عنوان یکی از سردمداران جریانی به‌ نام راست نو شناخته می‌شود. او هم‌چون روسو معتقد است که صلاحیت دموکراسی اثبات‌شدنی نیست.

«تمام متفکرانی که گفته‌اند دموکراسی بهترین رژیم است، از این حقیقت که به خودی خود مفهوم دموکراسی را اثبات کنند، سرباز زده‌اند و معمولاً به مقایسه متوسل شده‌اند و گفته‌اند که دموکراسی معایبی دارد ولی معایب آن کمتر از سایر رژیم‌هاست.» [پیشین. ص 39]

«انتخابات و پارلمان‌بازی باعث می‌شود که آدم‌هایِ کم‌هوشِ میان‌مایه به قدرت برسند. چون عده‌ی آدم‌هایی که در فعالیت سیاسی شرکت می‌کنند زیاد است، بازی سیاسی خلاصه می‌شود در کشمکش افراد برای تامین منافع شخصی و این امر خود سبب افزایش عوام‌فریبی‌ای می‌گردد که نتیجه‌اش فراموش شدن منافع عامه است.» [پیشین. ص 41]
* مایکل سندل(استاد دانشگاه هاروارد): در حکومت دموکراسی، مردم امکان حکومت بر خویشتن و سرنوشت خود را از دست می‌دهند

مایکل سندل. تولد در 1953. فیلسوف سیاسی معاصر آمریکایی و استاد دانشگاه هاروارد است که انجمن علوم سیاسی آمریکا در سال ۲۰۰۸ از او بخاطر نبوغش در تدریس، تقدیر کرده است. سندل معتقد است تهي كردن زندگي عمومي از گفتمان اخلاقي و ديني پيامدهاي فاجعه‌باري را در پي دارد كه به يك خلا مي‌انجامد كه با اخلاق‌گرايي‌هاي طبيعي تنگ‌نظرانه و متعصبانه‌اي پر شده است. سندل با در نظر گرفتن شرايط موجود و نقاط ضعف زندگي عمومي جوامع ليبرال اعلام مي‌دارد كه فقط بازگشت به اخلاقيات مي‌تواند خلا سياست مدرن را پر كند.

«در حکومت دموکراسی، مردم امکان حکومت بر خویشتن و سرنوشت خود را از دست می‌دهند.» [عزیزی. پایان‌نامه‌ی «نقد دموکراسی با تکیه بر آرای سندل»]

اندرو لوین. تولد در 1968. دکتر لوین یکی از اساتید دانشگاه مریلند آمریکاست که در زمینه‌ی اندیشه‌ی سیاسی و فلسفه‌ی علوم اجتماعی تخصص دارد. او که کتاب مشهورش درباره‌ی دموکراسی در ایران با نام «طرح و نقد نظریه لیبرال دموکراسی» و با ترجمه‌ی دکتر سعید زیباکلام منتشر شده، دموکراسی را چیزی در حد حرف می‌داند که نهایتاً به استبداد اکثریت منجر می‌شود و این استبداد دست کمی از دیکتاتوری سلطنتی ندارد.

«اگر نهادهای شاخص نظام‌های لیبرال‌دموکراسی و پشتیبان نهادی ملازم آن یعنی نظام حزبی را مورد تدقیق قرار دهیم، این که حاکمیت مردمی فی‌الواقع در عمل ـ اما نه در نظر ـ وا نهاده شده است به نظر من آشکار است.» [لوین. همان. ص 188]

«اگر نخستین لیبرال‌ها خود را از مخالفین دیکتاتوری سلطنتی می‌دیدند، دیکتاتوری اکثریت هم از همان ابتدا، تهدیدی برابر ـ اگر نه بیشتر ـ تلقی می‌شد». [پیشین. ص 26]

شش. این فهرست طولانی است و اگر بخواهیم ادامه دهیم، با نام‌های بزرگی چون هرودت، فردریش هگل، کارل مارکس، فردریش انگلس، ویلیام جیمز، جیمز برایس، ویلفردو پاره‌تو، امانوئل مونیه، هارولد لاسکی، جان دیویی، چارلز مریام، والتر لیپمن و لئو اشتراوس هم بر می‌خوریم. اما چون از اول قرار گذاشتیم صحبتمان زیاد طولانی نشود به همین مقدار اکتفا می‌کنیم.
* علامه طباطبایی: دموکراسی بعينه همان ديكتاتورى شاهى است كه در اعصار گذشته وجود داشت. چيزى كه هست، اسمش عوض شده و آن روز استبدادش مى‏گفتند و امروز دموكراسي‌اش می ‏خوانند. بلكه استبداد و ظلمِ دموكراسى بسيار بيشتر است.

هفت. راستی، یکی از اسامی‌ای پیش رویمان قرار گرفته، آن‌قدر ارزشش را دارد که کمی بیشتر درنگ کنیم و حرف‌های او را نیز بشنویم.

علامه محمدحسین طباطبایی. متوفای 1360 خورشیدی. صاحب تفسیر بزرگ المیزان در ذیل آیه‌ی شریفه‌ی 200 از سوره‌ی مبارکه‌ی آل‌عمران [یا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ] می‌گوید:

«يكى از بزرگترين تفاوت‌ها كه ميان رژيم اسلام و رژيم دموكراسى هست، اين است كه در حكومت‌هاى دموكراسى از آن‌جا كه اساس كار بهره‏گيرى مادى است، قهراً روحِ استخدامِ غير و بهره‏كشى از ديگران در كالبدش دميده شده و اين همان استكبار بشرى است كه همه چيز را تحت اراده‌ی انسانِ حاكم و عمل او قرار مى‏دهد؛ حتى انسان‌هاى ديگر را و به او اجازه مى‏دهد از هر راهى كه خواست، انسان‌هاى ديگر را تيولِ خود كند و بدون هيچ قيد و شرطى بر تمامى خواسته‏ها و آرزوهايى كه از ساير انسان‌ها دارد مسلط باشد.

و اين بعينه همان ديكتاتورى شاهى است كه در اعصار گذشته وجود داشت. چيزى كه هست، اسمش عوض شده و آن روز استبدادش می ‏گفتند و امروز دموكراسي‌اش می ‏خوانند. بلكه استبداد و ظلمِ دموكراسى بسيار بيشتر است. آن روز اسم و مسما هر دو زشت بود، ولى امروز مسماى زشت‏تر از آن، در اسمى و لباسى زيبا جلوه كرده. يعنى استبداد با لباس دموكراسى و تمدن كه هم در مجلات مى‏خوانيم و هم با چشم خود مى‏بينيم چگونه بر سر ملل ضعيف می ‏تازد و چه ظلم‏ها و اجحافات و تحكماتى را درباره‌ی آنان روا می ‏دارد.

فراعنه‌ی مصر و قيصرهاى امپراطورى روم و كسراهاى امپراطورى فارس اگر ظلم می ‏كردند، اگر زور می ‏گفتند، اگر با سرنوشت مردم بازى نموده به دلخواه خود در آن عمل می ‏كردند، تنها در رعيت خود مى‏كردند و احياناً اگر مورد سوال قرار مى‏گرفتند، - البته اگر،- در پاسخ عذر مى‏آوردند كه اين ظلم و زورها لازمه‌ی سلطنت كردن و تنظيم امور مملكت است؛ اگر به يكى ظلم مى‏شود، براى اين است كه مصلحت عموم تامين شود و اگر جز اين باشد، سياست دولت در مملكت حاكم نمى‏گردد و شخص امپراطور معتقد بود كه نبوغ و سياست و سَرورى‌ای كه او دارد، اين حق را به او داده و احياناً هم بجاى اين عذرها با شمشير خود استدلال می ‏كرد (و حتى به فرزند خود می ‏گفت اگر بار ديگر اين اعتراض را از تو بشنوم، شمشير را به عضو پرموثرت فرو می ‏آورم).

امروز هم اگر در روابطى كه بين ابرقدرت‏ها و ملت‏هاى ضعيف برقرار است دقت كنيم، مى‏بينيم كه تاريخ و حوادث آن درست براى عصر ما تكرار شده و باز هم تكرار مى‏شود. چيزى كه هست، شكل سابقش عوض شده. چون گفتيم كه در سابق ظلم و زورها بر تك‌تك افراد اعمال مى‏شد. ولى امروز به حق اجتماع‌ها اعمال می ‏شود كه در عين حال، روح همان روح و هوا همان هوا است.

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی